۰۴ خرداد ۱۳۹۶ - ۱۷:۲۴
کد خبر: ۵۰۰۷۲۸

رمان «دختر کوهستان» منتشر شد

انتشارات سوره مهر رمان تاریخی «دختر کوهستان» را به قلم سید هاشم حسینی منتشر کرد.
رمان «دختر کوهستان»

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از سوره مهر، رمان تاریخی «دختر کوهستان» به قلم سید هاشم حسینی است که وی در این اثر به رویدادهای جدایی قفقاز و داغستان از ایران پرداخته است.

حسینی درباره این رمان گفت: این اثر درباره قیام‌های مردمی در سرزمین قفقاز و داغستان پس از جدایی از ایران است.

وی ادامه داد: در این رمان تلاش شده است، قیام تاریخی مردم این منطقه به رهبری «شیخ شامیل» که وی علیه روس‌ها فرمان جهاد را صادر کرد به‌خوبی نشان دهم. همچنین وقایع انقلاب بلشویکی و تأثیر آن بر این دو منطقه را در قالب داستان بازگو کرده‌ام.

حسینی همچنین افزود: «دختر کوهستان» شامل روایت وقایع منطقه محل زندگی دختر داستان و خانواده‌ وی در کوهستان‌های منطقۀ قفقاز و داغستان است. البته باید اذعان داشت که درباره جدایی این دو منطقه کتاب‌های تاریخی زیاد نوشته شده، اما درباره وقایع پس از آن مطالب کمتری دیده می‌شود.

این نویسنده همچنین درباره نگارش این رمان اظهار داشت: این اثر که جزو کارهای ابتدایی من است، در حدود 30سال پیش زمانی که دانشجوی رشته تاریخ بودم، نوشتن آن‌را آغاز کردم. به‌دلیل کمبود اسناد و پژوهش‌های تاریخی مدت نگارش و اتمام آن به طول انجامید.

 در قسمتی از این کتاب اینگونه آمده است: «پاییز همان سال خبر رسید که شیخ شامیل به دست روس‌ها شهید شده و همۀ مریدانش هم شهید شده‌اند. اما بعدها معلوم شد که روس‌ها شیخ شامیل را دستگیر کرده و به روسیه برده‌اند. دیگر کسی جلودار روس‌ها نبود. عده‌ای از مریدها، که زنده مانده بودند، در کوه‌ها علیه روس‌ها می‌جنگیدند. ولی داغستانی‌ها شکست خورده بودند. روس‌ها خیلی از اهالی داغستان و چچن‌ها و اینقوش‌ها و چرکس‌ها و قره‌چای‌ها را کوچاندند و از سرزمین‌های آبا و اجدادی‌شان راندند. خیلی از مسلمان‌ها به سرزمین ترک‌ها رفتند. می‌گفتند، روس‌ها اسیران مسلمان را به جای خیلی دوری می‌فرستند، که همیشه زمستان است و هیچ وقت هوا گرم نمی‌شود. آنجا همه یخ می‌زدند و می‌مردند. یورت‌ها را به آتش می‌کشیدند و اَبرک‌ها را می‌کشتند و از بین می‌بردند. این خبرها درد مرا بیشتر می‌کرد و ناامید می‌شدم. نمی‌خواستم قبول کنم که شهاب‌الدین در کنار امام شامیل شهید شده. به خودم امید می‌دادم؛ ولی ته دلم آشوب بود. هیچ نشانه و خبری از شهاب‌الدین نبود...»./۹۹۸/د ۱۰۲/ش

ارسال نظرات