تنشهای دورهای در شورای همکاری خلیج فارس
به گزارش خبرگزاری رسا، بحران کنونی میان عربستان و متحدانش و قطر آخرین بحران بین ریاض و کشورهای کوچک حاشیه جنوبی خلیج فارس نخواهد بود. این بحران در 23 می 2017 به صورت ناگهانی شروع شد و به سرعت اوج گرفت تا به مرحله کنونی رسید. این بحران در راستای سیاست خارجی دیرینه عربستان بوقوع پیوست لذا در این یادداشت به اصول و قواعد حاکم بر سیاست خارجی این کشور در خلیج فارس می پردازیم.
در مجموع می توان گفت در روابط عربستان با کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس برتری جویی و سلطه گری حاکمیت دارد و همین موضوع، سبب ایجاد تنش های مکرر بین این کشورها با ریاض شده و بحران قطر فقط یک حلقه از این زنجیره است.
اصول سیاست خارجی ریاض
هرگونه سیاست منطقه ای براساس اصول و قواعدی است که روابط خارجی هر دولتی بر محور آن شکل می گیرد لذا شایسته است اصول و قواعد روابط عربستان با کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس مشخص گردد تا چارچوب این روابط روشن شود. به منظور رسیدن به این هدف ما باید از سخنان رسمی مقامات ریاض مبنی بر علاقه شدید به همکاری با کشورهای شورای همکاری خلیج فارس عبورکنیم و به واقعیت های تاریخی بنگریم. دراینجا می توانیم 6 اصل را برای سیاست خارجی عربستان در ارتباط با کشورهای خلیج فارس ترسیم کنیم.
اهمیت الگوی دینی
نظام سعودی براین باور است که وجود مکه و مدینه در عربستان و سیطره ریاض بر این شهرها، قدرت و توانایی زیادی به ریاض در روابطش با سایر کشورها بخشیده است. مقامات عربستان بر این باورند که رهبری جهان کوچک در جزیره العرب، جهان عرب و اسلام به ریاض واگذار شده است و غرب و سایر کشورهای جهان باید عربستان را به عنوان رهبر اول جهان اسلام بشناسند. به همین دلیل، شاهان عربستان لقب «خادم الحرمین» را برای خود برگزینده اند تا اهمیت دینی خود را برجسته سازی کنند. آنان از اماکن و نمادهای دینی سوء استفاده کردند و آنها را به ابزارهای سیاسی تبدیل ساخته اند تا در راستای منافع سیاسی و اقتصادیشان مورد بهره برداری قرار دهند. شاید بهره برداری از نمادهای دینی در مسائل سیاسی خوب نباشد اما سعودی ها از دیگران انتظار دارند با این گونه بهره برداری ها سازگاری داشته باشند. به گونه ای که دیگران باید مسائل سیاسی همچون مسائل قدسی و دینی بدانند. این چنین دیدگاهی تاثیرات منفی بر روابط عربستان بجای گذاشته است چراکه این سیاست براساس سرفرود آوردن کشورهای اسلامی در برابر اراده سیاسی عربستان است.
عربستان خیزش گاه عرب
عرستان سعودی خودش را قلب جهان عرب از لحاظ فرهنگ و تمدن قلمداد می کند. پس تمام قبایل عرب از جمله القاطنه ریشه در این کشور دارند. این چنین برداشتی نشان از برتری جوی ریاض دارد و این سمی خطرناک در روابط عربستان با همسایگانش در خلیج فارس است. این چنین رویکردی را می توان در سخنان شیخ محمد بن عبدالوهاب یا همان آل شیخ مشاهده رد. او وجود هرگونه رابطه ای را بین خاندانش یعنی عبدالوهاب و حکام قطر را نفی کرد. بیانیه آل شیخ نمایانگر موضع سعودی بود که آماده است در اختلافات سیاسی روابط قومی و قبیلگی را وارد سازد. این مسائل، آتش اختلافات قطر و عربستان را برافروخته تر کرد، درحالی که مسائل نسبی هیچ ربطی به این بحران سیاسی نداشت. در حقیقت، سعودی ها مسائل قبیلگی را به عنوان یک سلاح علیه کسانی بکار بردند که با ریاض اختلاف سیاسی دارند.
مرکزیت جغرافیایی
عربستان نه تنها خود را بزرگ ترین کشور در شبه جزیره بلکه در کل جهان عرب می داند. بر همین اساس، این کشور خود را مرکز محوری می داند که دیگر کشورها از جمله حاشیه نشینان خلیج فارس باید بدان احترام بگذارند چراکه آنها از لحاظ مساحت جغراقیایی و تعداد سکنه از عربستان کوچک تر هستند. این نگاه درسخنان ترکی فیصل مدیر سابق سازمان امنیت عربستان درباره قطر بخوبی مشخص است او گفته قطریک دولت نیست بلکه یک خاندان 300 هزار نفری است. این منطق سعودی ها در تعامل با کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس است.
اقثصادی قدرتمند
عربستان از لحاظ فروش نفت و بازار گسترده و قدرت خرید بزرگ ترین اقتصاد خلیج فارس و جهان عرب را تشکیل می دهد. با وجود این، سعودی ها رشد اقتصادی کشورهای خلیج فارس را مهم تلقی نمی کنند مگر آنکه این اقتصاد تحت سیطره آنان و در راستای منافع عربستان باشد. این چیزی بود که درسال 2014 شاهد آن بودیم. دراین سال، سعودی ها اصرار داشتند تولید نفت کاهش نیابد تا سهم خود را در بازار جهانی نفت همچنان حفظ کنند این درحالی بود که بهای نفت کاهش یافته بود. این یعنی برتری یافتن منافع اقتصادی یک کشور بزرگ برمنافع اقتصادی کشورهای کوجک خلیج فارس است.
بلندپروازی های نظامی
عربستان در سطح کشورهای عضو شررای همکاری خلیج فارس خود را قلب نظامی این شورا می داند به گونه ای که تمام همکاری های نظامی و امنیتی در شورای مزبور باید با مرکزیت و فرماندهی ریاض انجام شود. سعودی ها معتقدند ارتش عربستان بزرگ ترین نیروی نظامی در سطح شورای همکاری خلیج فارس است. این ارتش از تجهیزات نوین نظامی بهره مند است. این دیدگاه ریاض در همکاری های نظامی تحت عنوان سپر جزیره و پیمان های امنیتی و ائتلافات نظامی بخوبی مشهود است. اصولا ریاض در هیچ پیمان نظامی شرکت نمی کند مگر آنکه فرماندهی آن را به عهده داشته باشد. این موضوعی است که درجنگ یمن بخوبی قابل مشاهده است.
رهبری منطقه
نظام ریاض خود را محور اساسی برای گفتوگو با مذاکره کنندگان جهانی می داند. برهمین اساس، به جای کشورهای کوچک خلیج فارس با آنها وارد گفتوگو می شود. این موضوع را می توان بخوبی در روابط عربستان با آمریکا بخوبی دید. ریاض نمی پذیرد، کشورهای خلیج فارس خارج از چارچوبی که عربستان ترسیم کرده روابط مستقلی با آمریکا داشته باشند. این مسأله سبب ایجاد تنش و برخورد با سایر کشورهای منطقه شده که بدون اجازه عربستان با آمریکا روابط مستقیم بر قرارکرده اند. به عنوان نمونه ، عمان درعصر ریاست جمهوری باراک اوباما میانجیگری آمریکا و ایران را به عهده گرفت. این اقدام منجر به امضای توافقنامه هسته ای 1+5 با تهران شد اما میانجیگری عمان خشم ریاض را برانگیخت زیرا مستقط سیاست مذاکره و گفت وگو با ایران را بنیان نهاد نه سیاست برخورد با تهران را. عربستان این عملکرد عمان را مخالف سیاست های خود در تعامل با آمریکا و ایران ارزیابی کرد.
دستاوردهای ضعیف
این اصول و قواعد در سیاست خارجی عربستان، برخی دستاوردهایی برای ریاض در قراردادها و گسترش سیطره اش بر کشورهای حاشیه جنوبی خلیج فارس به ارمغان آورد. این موفقیت های زمانی بود که کشورهای مزبور از لحاظ داخلی یا منطقه ای دچار ضعف و ناتوانی شده بودند. کویت و بحرین دو مورد از این حالت هستند.
الگوی آرامش
کویت درسال 1990 به اشغال ارتش بعث عراق درآمد. درآن زمان ریاض توانست موانعی را در مسیر فعالیت های دیپلماتیک کویت ایجاد کند با وجود این، کویت به عربستان اعتماد پیدا کرد و آن را کشوری می دانست که می تواند خاک کویت را از اشغال صدام آزاد کند و حاکمیت دولت مستقل کویت را بدان بازگرداند. کویت درسال های پس از آزاد سازی نسبت به عربستان احساس دین می کرد اما از آنجایی که این کشور در طول تاریخ حیات سیاسی اش دارای زیرساخت های جامعه مدنی، پارلمان و قانون اساسی عرفی بود، توانست در برابر زیاده طلبی سعودی ها درخصوص چاه های نفتی الخفجی ایستادگی کند و کم کم سیاست خارجی منحصر به فردی را در پیش گرفت که با سیاست های سعودی در پرونده های مهمی همچون روابط با ایران همراه نبود. مثلا ریاض در سال 2016 روابط دیپلماتیک خود را با تهران قطع کرد اما کویت سطح روابط دیپلمایتک خود را با تهران همچنان حفظ کرد. همچنین سیاست های مستقلی درخصوص عراق درپیش گرفت و روابط خود با بغداد نزدیک ساخت. دراینجا باید به این نکته اشاره شود، به رغم گذشت دو دهه از جنگ نفت، کویت هنوز نتوانسته سیاست کامل و مستقلی داشته باشد و می کوشد در برابر عربستان دیپلماسی آرامی را درپیش بگیرد و ریاض را علیه خود تحریک نکند.
الگوی دنباله رو
بحرین به دلیل پایگاه ضعیف اجتماعی حاکمانش دنباله رو از سیاست های عربستان بصورت کامل است. این دنباله وری پس از شعله ورشدن انقلاب مردم بحرین علیه حاکمان منامه در سال 2011 شروع شد. ریاض از این بی ثباتی داخلی دربحرین بهره برداری کرد و رژیم منامه را تحت حمایت خود قرارداد. اکنون بحرین استقلال خود را در تصمیم گیری های سیاسی اش را از دست داده و به کمک های مالی و غیر مالی عربستان بیش از بیش تکیه کرده است.
در این دو مثال ملاحظه می شود، موفقیت سیاست خارجی سعودی ها بخاطر بی ثباتی این کشور ها بوده نه بخاطر برقراری روابط عادلانه. این روابط براساس سیطره ریاض بر کشور کوچک تری بوجود آمده است . کشوری همچون بحرین که نیازمند کمک های اقتصادی و امنیتی عربستان است.
سیاست های تنش زای ریاض
این اصول و قواعدی که به عنوان چارچوب سیاست خارجی عربستان با کشورهای عضو شورای همکاری خلیج فارس برشمردیم، قادر نیست وحدت و یکپاریگی حقیقی را دراین منطقه ایجاد کند. این اصول و قواعد باعث برخوردهایی مستمری بین اعضای این شورا با ریاض شده که هربار به یک نوعی کنترل شده اند. به هرحال، تحولات جدید در منطقه و جهان سبب شده که ما طی سال های اخیر شاهد تنش هایی در بین کشورهای خلیج فارس با عربستان باشیم. این تنش ها ریشه در ریاض دارد بخصوص بعد از به قدرت رسیدن محمدبن سلمان به عنوان ولیعهد عربستان. این فرد که فاقد تجربه سیاسی با کارهایی که انجام می دهد، ممکن است شورای همکاری خلیج فارس را دچار فروپاشی کند یا این شورای را با ائتلاف های دوجانبه ای که انجام می دهد، به حاشیه براند. مثل ائتلاف عربستان وامارات
خطری در کمین جهان عرب
رهبران جدید عربستان مواضع تندتری درقبال کشورهای خلیج فارس دارند. آنان می خواهند شورای همکاری تحت رهبری محمد بن سلمان قرار داشته باشد و منطق سیاسی ریاض آن است که یا با من هستی یا علیه من. یعنی هر سودی که متوجه تو می شود به زیان من است. چشم انداز چنین سیاستی خطری است که تنها متوجه کشورهای خلیج فارس نخواهد شد بلکه دامن کشورهای عربی را نیز فرا خواهد گرفت./۸۴۷/ب۱۰۱/ف
منبع: تسنیم