۱۰ تير ۱۳۹۷ - ۱۷:۰۰
کد خبر: ۵۷۰۰۴۱
معرفی دو کتاب درسالروز عملیات کربلای یک و آزادسازی مهران؛

"نونی صفر" و "کمیل هنوز زنده است"

نشر سورۀ مهر کتاب "نونی صفر" نوشته سیدحسن شکری و نشر مجنون کتاب "کمیل هنوز زنده است" نوشته حمید بناء را منتشر کرده اند.
n,

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، نشر سورۀ مهر کتاب "نونی صفر" نوشته سیدحسن شکری و نشر مجنون کتاب "کمیل هنوز زنده است" نوشته حمید بناء را منتشر کرده اند.

نونی صفر

«شهید محمد شکری که نوشته‌های لحظه‌به‌لحظه‌‌اش از چند عملیات، در شمار نورانی‌ترین یادگارهای دفاع مقدس است، گویا برادر مؤلف این کتاب است و از او در کتاب «خط فکه» چند جا نام برده است. اکنون این برادر رزمنده و زنده در خلال آنان که کتابش به آنها تقدیم شده، نام برادر شهیدش را نگنجانیده است، زهی کرامت و بزرگواری، برادر دیگری هم از او قبلاً بر مسند شهادت تکیه کرده بوده است: شهیدسیدعلی شکری. اللهم ‌احشرنا مع هولاء فی الدنیا والآخرة. این نیز از جملۀ سندهای دقیق دوران دفاع مقدس است که باید از نویسندۀ‌ آن بسیار متشکر بود. صفا و معنویت در این کتاب موج می‌زند.»

این، متن تقریظ ارزشمند رهبر معظم انقلاب برای کتاب «نونی صفر» به قلم سیدحسن شکری است که انتشارات سورۀ مهر آن را چاپ کرده است.

کتاب «نونی صفر» شروع غافل‌گیرکننده و شاعرانه‌ای دارد اما این شروع نرم و آهنگین، ناگهان مخاطب را با خود می‌برد به عملیات والفجر (فاو) و طوفان گلوله و آتش. سیدحسن شکری در فصل نخستین کتابش از سه‌راهی نمک می‌گوید که از مناطق عملیاتی والفجرهشت بوده است. او در این فصل، نبرد ایمان و اضطراب را به نمایش می‌گذارد و اینکه چگونه ایمان و اراده بر هر ترسی غلبه می‌کند؛ مانند صحنه‌ای که در برابر تانک‌های عراقی هیچ تانکی از ایران در کار نبوده و آنها مجبور بوده‌اند فقط با آرپی‌جی به جنگ تانک‌های مجهز آنها بروند. اگرچه این صحنۀ هول‌انگیز به شهادت غریبانۀ یکی از رزمندگان ختم می‌شود اما بلندای ارادۀ رزمندگان ایران را نشان می‌دهد. شکری سپس در دومین فصل از کتاب، مخاطب را با جغرافیای خونین «سنگ‌شکن» آشنا می‌سازد که منطقۀ عملیاتی #کربلای_یک در مهران بوده است. او این فصل را با خبر ناگوار تصرف مهران توسط نیروهای عراقی آغاز می‌کند و بعد می‌رسد به صحنه‌های نفس‌گیر و پر التهابی مانند گذشتن از میدان مین که چندین شهید را به معراج می‌فرستد. «نونی صفر» هم عنوانی است که به دلیل مواضع هلالی شکل برای همیشه به منطقۀ عملیاتی کربلای_پنج ضمیمه شده است و فصل سوم کتاب شکری را شکل می‌دهد.

خاطرۀ پیروزی‌های باشکوه و افتخارآفرین رزمندگان اسلام همچون آزادسازی مهران از چنگال اشغالگران بعثی در دهم تیرماه ۱۳۶۵ طی عملیات کربلای یک، هرگز از ذهن ملت ما و از صفحات درخشان تاریخ پاک نخواهد شد.

کمیل هنوز زنده است

در بخشی از کتاب خاطرۀ محمدرضا کریمی یکی از رزمندگان حاضر در جبهه‌ها آمده است.

چیزی به آزادسازی مهران نمانده بود. کمیل بعد از پیشروی در محور تعیین‌شده، پشت رودخانۀ گاوی در نزدیکی‌های شهر مستقر شد. دشمن برای جلوگیری از آزاد شدن منطقه به شدت مقاومت می‌کرد. اجازۀ پیشروی بیشتر نداشتیم و باید همان‌ جا منتظر رسیدن گردان‌های دیگر می‌ماندیم.

محل استقرار بچه‌ها زیر آتش سنگین عراقی‌ها قرار داشت. لودر جهاد خیلی زود خودش را به موقعیت گردان رساند. یک خودروی تویوتا هم برای سوخت‌رسانی و تعمیرات احتمالی همراهی‌اش می‌کرد. از دور نگاهم به لودر افتاد. اول خیال کردم راننده ندارد. جلوتر که آمد یک نوجوان ۱۳ یا ۱٤ ساله از آن پیاده شد. قدش هم نهایتاً ۱۵۰ سانت بود.

رانندۀ لودر را توجیه کردم که جلوی نیروها یک خاکریز نعل اسبی بزند. نوجوان جسوری بود؛ با شجاعت و سرعت خوبی زیر آتش مستقیم بعثی‌ها مشغول کار شد. شخصیت پسرک جالب به نظر می‌رسید. رفتم بالای لودر و سر حرف را باز کردم. پرسیدم نمی‌ترسی؟ با خنده گفت اینجا آنقدر صدا هست که سر و صدای گلوله‌های دشمن را نمی‌شنوم.

همه‌چیز به خوبی پیش می‌رفت و خاکریز در حال تکمیل شدن بود که دیدم بیل آن روی هوا ماند. با صدای بلند گفتم دو – سه بیل آخر را هم بزن تا کار تمام شود. هر چه فریاد زدم فایده‌ای نداشت. گفتم حتماً صدای من به گوشش نمی‌رسد. جلوتر رفتم. چشمم که به صندلی راننده افتاد خشکم زد. یک گلولۀ تانک بالا تنۀ نوجوان را برده بود. آتش دشمن هر لحظه سنگین‌تر می‌شد. در همان حال و هوا رانندۀ میان‌سال تویوتا خودش را به لودر رساند و با روحیۀ عجیبی بدون مکث و تعلل باقی‌ماندۀ بدن شهید را پایین آورد. بعد هم بلافاصله کار رانندۀ نوجوان لودر را ادامه داد.

عملیات احداث خاکریز که تمام شد نفس راحتی کشیدم. رفتم جلو تا به رانندۀ کمکی لودر خسته نباشید و خداقوت عرض کنم. بندۀ خدا کنار باقی‌ماندۀ پیکر شهید نشسته بود و با صدای آرام و گرفته یک چیزهایی می‌گفت. نزدیک‌تر که شدم و جملات بغض‌آلود آن بندۀ خدا را شنیدم ترجیح دادم خلوت پدر و پسر را به هم نزنم./925/ن 604/ش

ارسال نظرات