۰۲ مهر ۱۳۹۷ - ۱۵:۰۳
کد خبر: ۵۷۹۵۶۶

شرح زندگی‌نامه داستانی حاج حسین خرازی در کتاب «عقیق»

محمودزاده در کتاب «عقیق» خاطرات همرزمان و سخنرانی‌های شهید خرازی را تدوین و مراحل ورود وی به جنگ و موفقیت‌های این شهید را بازگو کرده است.
عقیق

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، نشر شهید کاظمی کتاب «عقیق؛ زندگی‌نامه داستانی حاج حسین خرازی فرمانده دلاور لشکر امام حسین (ع) اصفهان» را به قلم نصرت‌الله محمود زاده تدوین و منتشر کرده است.

 نویسنده در ده فصل خاطرات همرزمان و سخنرانی‌های شهید خرازی را تدوین و مراحل ورود وی به جنگ و شکل‌گیری لشکر ۱۴ امام حسین (ع) و موفقیت‌های این شهید را بازگو کرده است.

 مؤسسه سیما فیلم نیز با اقتباس از این کتاب زندگی‌نامه شهید خرازی را به تصویر کشیده و همچنین کتاب عقیق در سومین دوره کتاب سال دفاع مقدس، رتبه نخست را از آن خود کرده است.

اکنون چند خاطره کوتاه از حاج حسین خرازی را می‌خوانیم:

عملیات والفجر مقدماتی تعیین کننده بود. دشمن در منطقه حضور فعال داشت عبور از دل رمل‌های جنوب و غرب بستان بزرگ‌ترین مانع به حساب می‌آمد. منطقه فکه با انبوهی از لشکرهای سپاه و ارتش مواجه شد.

حسین تعدادی از فرماندهان لشکر را فراخواند. عملیات که شروع شد، لشکر در وهله اول با مشکل روبرو شدند. حسین نگران عملیات بود که پشت بی‌سیم خبر شهادت حبیب‌اللهی را به او دادند؛ به حبیب‌اللهی عشق می ­ورزید.

خواست لشکر فرماندهان را ترک کند. ردانی پور بلند شد که مانعش شود. حسین گفت: میدانی حبیب‌اللهی را از دست دادن یعنی چه؟

ردانی پور با حالتی جدی گفت: شما فرمانده لشکر نیستید یک سپاه در اختیار شماست.

- من سپاه را هم در خط مقدم فرماندهی خواهم کرد.

ردانی پور ساکت شد. گذاشت که حسین برود. حسین گفت که با تانک خواهد رفت؛ برای عبور از آن منطقه تانک بهتر عمل می‌کرد. طولی نکشید که تانکی را آماده کردند. حسین سوار بر تانک به سمت خط مقدم حرکت کرد.

نگارنده قطع شدن دست حاج حسین خرازی را نیز چنین به تصویر کشیده است:

هنوز بدن فرمانده لشکر امام حسین (ع) پشت دژ طلاییه در خون می‌غلتید و سایه مرگ را به چشم می‌دید. فهمید که شهادت چقدر با مرگ فاصله دارد.

 متعجب از امتحان خدا بود که انتخاب شهادت با اوست، اما چگونگی انجام آن، نه. در رمز و راز خلقت پروردگار پی به عظمت شهدا برد؛ ردانی‌پور، حبیب‌اللهی و..

ناگهان نگرانی عملیات خیبر، فرماندهی را در نظرش به شکلی دیگر مجسم کرد؛ مظلومیت و وفاداری بسیجی‌ها در شرایط سخت جنگ که اکنون نزدیک‌تر از ملائک دورش حلقه زده و التماس می‌کردند که بماند.

 هر لحظه فاصله بین جسم و روحش بیشتر می‌شد؛ از آن بالا؛ جنگ خودی و دشمن، انفجار، شهدا و مقاومت دژ طلاییه را نیز می‌دید. دوباره نگاهش افتاد به دست قطع شده خودش.

 صدایی در گوشش پیچید: «می‌خواهی بمانی یا قصد عروج داری؟» خیلی تلاش کرد پاسخش به ملائک چکیده اعتقاداتش باشد.

همچنین نگارنده چگونگی شهادت حاج حسین خرازی را این گونه شرح داده است:

 ابتدا سکوت و سپس صدای انفجاری مهیب آنجا را فرا گرفت. گویی رازی از درون حاج حسین می‌تراوید که بیشتر تجسم مرگ بود تا زندگی؛ مرگی که پیوسته در پس زندگی او کمین کرده، انگار لحظه موعود که از عملیات خیبر به تأخیر انداخته بود، فرارسید.

حاج حسین با موج انفجار از زمین کنده شد و به یک باره همه وجود او آرام گرفت. ناگهان صدایی بر زمزمه او غلبه کرد و دنیایی در مقابلش جان گرفت که نقطه مقابل مرگ بود؛ در حالی که از بعضی خصوصیات مرگ نیز برخوردار بود و نیمی از این تجربه را در طلاییه طی کرده و اکنون نور سفیدی به سمتش می‌آمد و کم و بیش بی‌شباهت به آن عشق نبود.

صدای پیاپی سفیر ترکش‌ها هنوز به گوشش می‌رسید و نمی‌دانست کدامشان به سراغ او خواهند آمد و ترکشی بزرگ پشتش را سوراخ کرده و از سینه‌اش بیرون زد و قلبش هم متلاشی شد و حاج حسین فقط هنگام اصابت ترکش توانست نفس بکشد و خنده‌ای بر چهره‌اش نقش بست و دیگر محو نشد و اکنون روح او در آسمان‌ها پرواز می‌کرد.

گفتنی است،نشر شهید کاظمی چاپ ششم کتاب «عقیق» را با شمارگان ۲۰۰۰ نسخه، در قطع رقعی، در ۲۷۰ صفحه و به قیمت ۱۴۰۰۰ تومان منتشر کرده است./۹۹۸/ن ۶۰۲/ش

ارسال نظرات