۱۵ آبان ۱۳۹۱ - ۱۶:۵۰
کد خبر: ۱۴۵۵۱۸
نکوداشت فقیه متأله(16)؛

آیت‌الله جوادی آملی: آیت الله قاضی راه،‌ مقصد و مقصود را به خوبی شناخته بود

خبرگزاری رسا ـ حضرت آیت‌الله جوادی آملی در پیامی به کنگره بزرگداشت فقیه متأله حضرت‌آیت‌الله سیدعلی آقا قاضی (ره) گفت: شهود وحدت وجود، مستحیل است. برای اینکه آن مفهوم نیست، می‌شود حقیقت. حقیقت هم بسیط محض است.
آيت الله جوادي آملي

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در تبریز، حضرت آیت‌الله جوادی آملی در پیامی به کنگره بزرگداشت فقیه متأله حضرت‌آیت‌الله سیدعلی آقا قاضی (ره) اظهار داشت: آنچه در این بیان کوتاه دربارة آن فقیه متألّه و عارف وارسته حضرت آیت‌الله سیدعلی‌ آقا قاضی(ره) «سید مشایخ ما» می‌توان گفت عبارت از این است که آن بزرگوار همانند فقها و عرفای شیعه، انسانیّت انسان را تا حد امکان به خوبی شناختند. قرآن کریم نیز وقتی جریان خلقت عالم و آدم را تشریح می‌کند، عناصر محوری خلقت را بازگو می‌کند؛ همان عناصر محوری را در خلقت انسان تعبیه می‌کند و می‌گوید انسان یک نمادی از کل خلقت است. توضیح مطلب این است که خدا همة آسمان‌ها و زمین را با همة گسترش و زیبایی آن آفرید، فرشتگان را آفرید تا خلیفة خود را بیافریند و این جهان را با دست توانای خلیفة خود تعمیر کند. خلیفة خود یعنی انسان کامل را آفرید و اسمای خود را نیز به او آموخت. «و عَلَّم الادم الاسماء» به فرشتگان دستور داد که بر او سجده کنند. فرشتگان ـ جز ابلیس ـ سجده کردند. فرشتگان که سجده کردند، در خدمت انسان کامل تلاش می‌کنند ولی شیطان سجده نکرد و به عداوت پرداخت. او که انسان کامل در دسترسش نبود، سعی کرد هدفش پیاده نشود. ابلیس تودة مردم را راهزنی می‌کند ولی دربارة انبیاء و اولیاء که رهزنی مقدور نیست، نمی‌گذارد که هدف والای آنها در دعوا و دعوت پیاده شود. این عداوت شیطان با اولیا و جامعه است؛ شیطان هم دشمن تابع است و هم دشمن متبوع؛ هم دشمن رهبر است و هم دشمن رهرو.

 

در این پیام آمده است: خداوند وقتی امر «نفخت فیه من روحی» را انشا کرد و روحی را که مدیر و مدبّر او باشد به بدن اهدا نمود، او را انسان کرد. به این روح قوای ادراکی و تحریکی داد. قوایی را که متوّلی اندیشه و انگیزه هستند داد. این روح را برابر الهام الهی از تقوا باخبر کرد. بعد تقوا به انسان فطرت  داد. «فطرت الله الذی فطرالناس الیها» به همة نیروهای ادراکی و تحریکی دستور داد در پیشگاه این فطرت، خضوع کنند و برابر آن فطرت عمل نمایند که: «لا تبدیل لخلق الله». نیروهای عقلی در برابر این دستور اطاعت کردند و برابر فطرت حرکت نمودند. در برابرش راهزنی نمی‌نمایند، ولی نیروهای شهوانی و غضب و  وهم و خیال از دیگر سو که هدایت عقل نظر را در اندیشه نمی‌پذیرند، در برابر فطرت می‌ایستند و مقاومت می‌کنند؛ جنگ درونی ـ جهاد اوسط ـ می‌شود در برابر جنگ بیرونی که جهاد اصغر است. این سجده کردن عقل در برابر نیروهای فطرت و امتناع و استکبار شهوت و غضب سرکش و وهم و خیال که تحت رهبری عقل نظر و عمل نیستند، این جنگ در داخل است.

 

حضرت آیت الله جوادی آملی در ادامه این پیام تصریح کرده است: عارف کسی است که این جنگ داخل و خارج را خوب تشخیص می‌دهد. در درون خود نیروهای سرکش را رام می‌کند و قوا را رام می‌نماید تا در حریم فطرت سرکشی نکنند. عارف کسی است که این معانی را بعد از فهمیدن، بیابد و برود و در راه رفتن به راه بسنده نکند. زادراه تهیه کند و راه را به پایان برساند. دیگری سخنی از راه نیست: «تا سر رود به سر رو و تا پا به پا برو». وقتی به مقصد رسید از آن به بعد می‌کوشد با مقصود دیدار داشته باشد. مقصد را در سایة شهود مقصود مزیّن کند.

 

در این پیام آمده است: مرحوم سیدعلی آقاقاضی(ره) آن طور که مشایخ ما همچون مرحوم علامه طباطبایی و آقاشیخ‌محمدتقی آملی خدمت‌شان مشرف شدیم و ایشان محضر آن بزرگ را درک کرده بودند می‌فرمودند: آقای قاضی هم ‌راه را خوب شناخته و هم مقصود را و هم مقصد را. ما سه بخش داریم که هر کدام از این سه بخش‌، به دو شعبة فرعی تقسیم می‌شوند. بخش اخلاق، عرفان شهودی و عرفان وجودی‌داریم. همة اینها حساب شده است. مرزهای اینها جداست. اخلاق غیر از عرفان شهودی است. عرفان شهودی نیز غیر از عرفان وجودی است. اخلاق این است که انسان تلاش می‌کند باتقوا بشود. زاهد و عادل بشود. از دوزخ فرار بکند، اهل سعادت باشد. این حرف‌ها را می‌فهمد و باور می‌کند. این مرز اخلاق است. خود اخلاق دو قسمت فرعی دارد؛ یکی اخلاق نظری و دیگر اخلاق عملی است. اخلاق نظری، بررسی کردن و درس خواندن است. مباحثه کردن است. اخلاق عملی این است که انسان وارد صحنة عمل بشود. مراحل را یکی پس از دیگری طی کند. متخلّق شود به اخلاق الهی. این شخص باید زادِ راه تهیه کند. «تزّودوا فان خیر زاد التقوی»؛ یعنی راه، زاد می‌طلبد؛ وقتی انسان به مقصد رسید، سخن از زاد نیست. تقوا معنای خاص خود را دارد. بزرگان این را گفته‌اند. وقتی نوبت به حکیم سبزواری می‌رسد می‌فرماید: «تقوا سه قسم است؛ عام، خاص و اخصّ». تقوای عام مالِ اخلاق است؛ تقوای خاص مالِ عرفان شهودی است و تقوای اخصّ مالِ عرفان وجودی می‌باشد. اخلاق نظری هم دو بخش دارد. اخلاق نظری همان چیزی است که در کتاب‌ها نوشته شده است.

 

وی ادامه داده است: اخلاق عملی هم کسی است که سیر و سلوک می‌کند. عرفان، سخن از اخلاق نمی‌گوید، بالاتر از اخلاق است. سخن از فهمیدن و رفتن نیست. سخن از دیدن و به مقصد رسیدن است. شهود مالِ عرفان است. فرق عرفان و اخلاق این است که اخلاق می‌خواهد بفهمد و آدم خوبی بشود ولی عرفان، آدمِ خوبی است که می‌خواهد ببیند. در اخلاق، جنگ میان عقل و نفس است (جهاد اوسط) ولی در عرفان جنگ بین عقل و قلب است (جهاد اکبر). عقل می‌خواهد بفهمد به همین دلیل می‌گوید: «دیدن سخت است» قلب می‌گوید: «با فهمیدن نمی‌توان به مقصد رسید باید دید». شما می‌خواهید مفاهیم نظری پیچیده را با مفاهیم بدیهی حل کنید.

 

 

این استاد حوزه خاطرنشان کرده است: آن کسی که در فنّ اخلاق و فلسفه می‌کوشد، او کپ می‌زند. می‌گوید بهشت است و با آیات عقلی هم ثابت می‌کند. البته راست هم می‌گوید. ولی انسان اینها را از راه فهم درک می‌کند نه از راه دیدن. باری از اخلاق و زادِ راه که گذشتیم می‌رسیم به مقصد؛ وقتی به مقصد رسیدیم دو عرفان وجود دارد؛ عرفان شهودی و عرفان وجودی. شهودی این است که:

رسد آدمی به جایی که به جز خدا  نبیند

بنگر که تا چه حدّ است مکان آدمیّت

 

این وحدت شهودی است، فقط خدا را می‌بیند. اما غیر خدا را در عالم نمی‌بیند. این هم یک سلسله حرف‌های نظری دارد که عرفان شهودی را تبیین می‌کند. یک سلسله سلوک عملی دارد که عرفان شهودی می‌شود. «از علم به عین آید و از گوش به آغوش». بالاتر از اینها عرفان وجودی است. به وحدت وجود برمی‌گردد که حقیقت ذات اقدس الهی، لامتناهی است. وجود غیر محال است پس کل جهان، آیت او می‌شود. همان فرمایش امام‌رضا(ع) می‌شود که مرحوم شیخ‌صدوق در کتاب توحید (باب ذکر مجلس‌الرضا) فرمود: نه خدا در خلق است که این محال است. نه خلق در خداست که این هم محال است؛ خدا وجود دارد و لاغیر. آنچه به نام عرضین و فرشتگان و غیره هست، «صورت مرأتیه»‌اند. انسان در آیینه نیست؛ آیینه نیز در انسان نیست. ولی صورت مرأتی آیینه، آیت انسان است. همان صورت مرأتیه حق است. حلول و اتحاد محال است به همان دلیلی که شاخص در آیینه نیست و آیینه در شاخص نیست؛ این می‌شود وحدت وجود. بنابراین مرز امور ششگانه مشخص شد: اخلاق نظری، اخلاق عملی، عرفان نظری شهودی، عرفان عملی شهودی، عرفان نظری وجودی. عرفان عملی وجودی. امّا شهود وحدت وجود، مستحیل است. برای اینکه آن مفهوم نیست، می‌شود حقیقت. حقیقت هم بسیط محض است.

 

وی در این پیام افزوده است: ذات اقدس‌اله، بسیط محض است. جزء ندارد، باطن و صورت ندارد، صدر و ذیل ندارد. چنین حقیقتی قابل‌تجزیه نیست که بتوان گفت هر کس به اندازه‌ خود، خدا را می‌شناسد. یا کل؛ یا هیچ. لذا همین است که سیدنا الاستاذ امام‌خمینی(ره) فرمود: «شهودِ حقیقت محض الهی، مستحیل است برای انبیاء چه برسد به دیگران». ما اسماء را خوب می‌فهمیم، ذاتی که همة اینها را داراست. آن وجود مبارک فرمود: «ما همان قدر که می‌فهمیم مکلّف هستیم». مرحوم قاضی این آیت‌الحق، در این مسیر گام برداشتند. هم استاد بخش‌های نظری بودند و هم بخش‌های عملی. تا آنجا که مقدور بود، خون به خون نشُستند که این کار فیلسوف است. خون را به کوثر شستند. طوبی لهم و حسن مأب.

 

گفتنی است،کنگره بزرگداشت مقام علمی و عرفانی آیت الله سیدعلی آقا قاضی امروز با حضور اساتید حوزه و دانشگاه در تالار وحدت دانشگاه تبریز کار خود را آغاز کرده است./935/د102/ج

ارسال نظرات