متن و صوت سخنرانی رییس جمهور در سال 56:
روحانی وابسته و مزدور، دزد لباس روحانیت است/ نخستین کاربرد «امام» برای بنیانگذار انقلاب
خبرگزاری رسا ـ حجت الاسلام والمسلمین حسن روحانی در سخنرانی که در سال 56 به مناسبت شهادت حجت الاسلام سیدمصطفی خمینی ایراد کرد با تطبیق آیات و روایات و تشبیه شهادت فرزند حضرت آیت الله خمینی با داستان به قربانگاه بردن اسماعیل، برای نخستین بار واژه «امام» را برای رهبر کبیر انقلاب، وارد ادبیات سیاسی مردم ایران کرد.
امام و امامت و ولایت، در گفتمان شیعی، امتداد آموزه های قرآنی است که سوگمندانه باید گفت این اصل مهم دینی، چندان که باید میان مسلمانان، رواج و بسط نیافت و گرفتاری های تاریخی جهان اسلام از همین نقص و خلاء، سرچشمه گرفت.
امامت و پیشوایی مؤمنان، در هر عصر و مصر (زمان و مکان) با هر عُدّه و عِدّه ( شماره و توان)، رمز توحید کلمه و جایگاهی راهبردی است. چنان که اگر به اهمیت آن پی برده شود، دینِ بی امام را دینِ بی روح و سردگم، خواهیم یافت که برای اداره جامعه، هیچ طرح مدون و معرفت شناسانه ای ندارد.
دین بی امام؛ دین بی کتاب است چه این که کتاب صامت با امام ناطق، دو ثقلِ جدا نشدنی است و هر کدام بی دیگری ارزشی نخواهد داشت.
جمعیت مسلمان که در یک کوی و محله، زیست می کنند یک امام جماعت دارند و مسلمانان یک شهر، امام جمعه که باید خطبه های عبادی سیاسی اش را گوش کنند و هر سرزمینی از جهان اسلام، یک امام امت و هر عصری از دوره اسلامی، امام عصر و معصوم.
امامت، اصلی اسلامی است که به شهادت قرآن، جایگاهی فراتر از نبوت دارد چه این که حضرت خلیل الله ابراهیم، پس از پیروزی و سربلندی در امتحانات سخت و آزمایش های دشوار، بدان مقام، نایل شد.
شیعه با استناد و اتکال به همین اصل قرآنی، در زمان غیبت نیز همواره خود را در سایه ولایت فقیه و امامت امت، قرار داده و راهبرد پیشوایی عالِم آگاه به زمانه را در دستور کار خود قرار داده است.
در ایران اسلامی و در دوره ستم شاهی، این روحانیت بود که فریاد ناب و خالص قیام برای خدا را سرداد و پرچم مبارزه با طاغوت زمان را برافراشت.
علمدار این نهضت اسلامی، کسی نبود جز حضرت آیت الله سید روح الله موسوی خمینی که به جرم همین عزت خواهی و عدالت طلبی، به زندان و تبعید، محکوم شد و از کشوری به کشور دیگر سفر کرد و در همان دوران غربت و تبعید، فرزند برومند خود آیت الله حاج آقا مصطفی را از دست داد.
در همین دوره خفقان سلطنت پهلوی و سلطه ساواک، که به کسی اجازه نام بردن از خمینی داده نمی شد، نام او رمز پنهان مبارزه شد که به مثابه پیشوای در غیبت و سفر، از راه دور، نهضت را اداره می کرد.
ملت مسلمان و نخبگان انقلابی، اندک اندک با نقش متمایز مرجعیت موسوی در امر رهبری جامعه تحت ظلم فرعونیان، آشنا می شد و علی رغم بگیر و ببندها و شکنجه ها و ارعاب ها، عنوان جدیدی را در ادبیات مقاومت و امر به معروف و نهی از منکر، می یافت. کربلا و عاشورا تکرار می شد و حسینِ زمان برخاسته بود.
تحقیقاتی که در این زمینه صورت گرفته نشان می دهد این عنوان جدید چگونه در فرصت های گوناگون از سوی مبارزان سیاسی و فرهنگی، به دایره لغات نهضت افزوده شده است. این عنوان همان باز آفرینی واژه امامت بود و در دوره غیبت باز هم کلمه طیبه امامت امت، بر زبان ها جاری می شد: «امام خمینی»!
فرایند به کارگیری این عبارت راهبردی به طور خلاصه چنین است:
1. گزارش ساواک؛ از روز 13 خرداد 1342 (عصر عاشورا): ... در تاریخ قم چنین جمعیتی دیده نشده است. دوازده بلندگو در مسجد اعظم مدرسه فیضیه، صحن بزرگ جلوی میدان نصب کرده بودند... خمینی را مثل امام وارد کردند و تمام جمعیت آنچنان صلوات میفرستادند که تا دو کیلومتر صدای آن میرفت...»
2.نوشتاری از استاد محمد رضا حکیمی؛ در کتاب "سرود جهشها "سال 1342 :...در این روز و روزگار، دیگر این نشان تشیع را بر کسی ندیدیم و این سخن عزیز شیعی «انتم علی احدی الحسنیین» را از کسی نشنیدیم، مگر از پیشوای شیعی اندیش معاصر و یادگار پیشینههای شیعه، امام خمینی...»
3.نعمت الله میرزازاده؛ شاعربا تخلص م - آزرم در سال 1343: ای ز وطن دور ای «امام خمینی»/ ای تو علی را یگانه پور همانند. و در سال 1349: امـام بحـق ای خمینـی کـه ایــران / تـو را چند سالیست دوری کشیـده. و در سال 1357 پیش از پیروزی انقلاب اسلامی: ای امامی که ترا نیست زعیمی همدوش/ ای خمینی که ترا نیست به گیتی همبر.
4.شیخ مرتضی بنی فضل از علمای مبارز طی نامهای در تاریخ13 /8 / 44 پس از تغییر محل تبعید امام از ترکیه به عراق خطاب به ایشان نوشته است: محضر انور مقدس حضرت آیتالله العظمی امام المسلمین رئیسالملـﺔ و الدین آقای خمینی مدظله العالی جعلنا فداک ... .
5.موضع صریح و قاطع حضرت امام در مقابل رژیم بعثی عراق که بر آن بود علما و طلاب حوزه علمیه نجف را از این کشور اخراج کند موجب نزدیکی هرچه بیشتر شهید آیت الله محمدباقر صدر به حضرت امام گردید. وی جمله معروفی دارد که می گوید: «ذوبوا فی الامام الخمینی کما ذاب فی الاسلام» ؛ «در امام خمینی ذوب شوید همچنان که او در اسلام ذوب شده است.»
6.کتابهایی که از سال 1348در نجف اشرف منتشر شده مانند "حکومت اسلامی یا ولایت فقیه"، "مبارزه با نفس یا جهاد اکبر"، "آوای انقلاب"، یا ماهنامه 15 خرداد که تا سال 1354 در همین شهر منتشر می شده و نیز کتاب تاریخ نهضت اسلامی ایران که در سال1356 در لبنان منتشر شده، از عنوان امام برای رهبر انقلاب استفاده شده است.
7.سید مهدی طباطبایی از علمای مبارز، سال 1350: «زمانی که جشن های 2500 ساله شاهنشاهی بنا بود برگزار شود، حضرت امام در اواخر سال 1349 بر علیه آن سخنرانی کردند، متن چاپ شده فرمایشات ایشان را ... ما به ایران آوردیم. ...یک روز در بازار می رفتم و فکر می کردم که چه کنیم تا در زمان توزیع گیر ماموران ساواک نیافتیم. در همین فکر بودم که در کتابفروشی جزوه کوچکی دیدم که بر روی آن نوشته شده بود: "الامام الحمیصی؛ چاپ نجف" و این کتابی بود راجع به مسائل شرعی. من پیشنهاد دادم این حمیصی را برداریم و جای آن "خمینی" بگذاریم. در پایین عنوان کتاب هم نوشته شده بود "مطبعت الآداب نجف اشرف". برای اینکه ما بتوانیم جلد بر روی اطلاعیه بچسبانیم تا کسی متوجه نشود در ایران چاپ شده و فکر کنند از نجف آمده، عنوان را عوض کردیم و شد الامام الخمینی. البته ما هم قصد نداشتیم امام بنویسیم بلکه می خواستیم تنها این اطلاعیه چاپ شود و نگویند در ایران بوده است. بنابراین اطلاعیه با این راهکار لو نرفت. سال 50 این واژه... در دهان مردم افتاد ...»
8.شهید محمد صادق اسلامی گیلانی؛ در سال 1356: وی اولین کسی بود که قبل از شهادت حاج آقا مصطفی و در صحن حضرت عبدالعظیم، در یک سخنرانی، رسما از رهبر کبیر انقلاب به عنوان امام خمینی یاد کرد.
اما شاید، تأثیرگذارترین اقدام در این راستا را بتوان، سخنرانی شیخ حسن روحانی دانست که به مناسبت رحلت مرحوم حاج آقا مصطفی، فرزند برومند امام خمینی، ایراد شد.
این مجلس در تاریخ 8 / 8 / 56 در مسجد ارک تهران از ساعت 15 تا 17 برگزار شد و جمعیت کثیری در آن شرکت جستند. از طرفی نام بردن از امام در کشور قدغن شده بود و از سوی دیگر فرزند رهبر نهضت در تبعید به طرز مشکوکی از دنیا رفته بود. جدا از احتمال شهادت وی، عارضه مصیبت بر کسی که 14 سال از میهن خود دور مانده، غم سنگینی بر دوش ملت و بغض گرانی بر گلوی آنان بود.
نکته دیگر، شیوایی سخنرانی یک خطیب ماهر و جوان و انتخاب آیات متناسب و تطبیق آن با رهبر انقلاب و مصیبت از دست دادن فرزند، که به مثابه آزمایش الهی برای رسیدن به مقام امامت برگرفته از داستان قرآنی حضرت ابراهیم، بود که به خوبی از عهده بیان بیرون آمده و مرحوم حاج آقا مصطفی را به اسماعیل تشبیه کرد که به قربانگاه رفته است.
این بود که به کار بردن واژه «امام» برای مرجع انقلابی شیعه، در آن برهه، بسیار مقبول و مؤثر افتاد و ماندگار شد.
اکنون خبرگزاری رسا، صوت کامل این سخنرانی را در اختیار مخاطبان قرار می دهد تا فضای هیجانی انقلاب و گریه و صلوات حضار در آن مجلس را خود شنیده و نسل هایی که پس از انقلاب به دنیا آمده اند، بهتر و مستقیم در جریان آن حماسه های تلخ و شیرین قرار گیرند.
گفتنی است، صوت این سخنرانی، به عنوان نمونه ای از خطابه های اثر گذار، در کلاس های فن خطابه و تبلیغ، استفاده می شده است.
اما خاطرات سخنران از این روز، خواندنی است که بخش هایی از آن را مرور می کنیم:
چند روز پس از شهادت حاج آقا مصطفى، علما و روحانیون مجلس ختمى در مسجد جامع بازار بر پا کردند که جمعیت زیادى در مسجد گرد آمده بودند... فرداى آن روز، مرحوم مطهری به من زنگ زد و گفت: ما میخواهیم دو مجلس مهم برقرار کنیم، یکی در تهران و دیگری در قم، شما یکی از این دو شهر را انتخاب کنید و به منبر بروید. به ایشان عرض کردم من ممنوعالمنبر هستم. آقاى مطهرى فرمود چه بهتر، چون اگر ممنوعالمنبر هم نباشى، شما را به خاطر این سخنرانى قاعدتاً ممنوعالمنبر مىکنند و یا حتى ممکن است دستگیر کنند. نظر ایشان را پذیرفتم و براى سخنرانى اعلام آمادگى کردم. ... من چون احتمال مىدادم پس از منبر دستگیر شوم، از یکى از دوستانم پولى قرض کردم و آن را در اختیار خانوادهام گذاشتم و گفتم: بعد از منبر قاعدتاً برنمىگردم و اگر مشکلى براى شما پیش آمد، به آقاى اکرمى و یا آقاى ناطق نورى اطلاع دهید. سپس وصیتنامه خودم را که در پاکتى دربسته بود، به خانوادهام تحویل دادم که اگر حادثهاى پیش آمد، به آن عمل کنند. براى رفتن به مسجد ارک، آقاى اکرمى به منزل ما آمد ... وقتى به میدان ارک رسیدیم، با تعداد زیادى از افراد نظامى و شهربانى رو به رو شدیم که در اطراف مسجد مستقر شده بودند و مراسم را کاملاً زیر نظر گرفته بودند. تمام خیابانهای اطراف مسجد ارک کامیونهای ارتش بود، نیروهای شهربانی خیلی آمده بودند و جو، جو نظامی بود. چند افسر شهربانی هم داخل حیاط بودند، حتی تعدادی ماشین پشت دادگستری چیده بودند، پشتبام مسجد هم نیرو بود. با دیدن نظامىها و کامیون هاى ارتشى متوجه شدم که پس از منبر فرار هم کار آسانى نخواهد بود. ... هنگامى که ما وارد مسجد شدیم، هنوز جمعیت زیادى جمع نشده بود، اما به تدریج مسجد و حیاط پر از جمعیت شد و در میان جمعیت، ... تعداد زیادى از فضلاى حوزه علمیه قم مشاهده مىشدند. طلاب و فضلاى حوزه علمیه قم با چند اتوبوس براى شرکت در این مراسم، خود را به این مجلس رسانده بودند. پیش از شروع سخنرانى شبستان مسجد و حیاط مملو از جمعیت شده بود و در همان حال چند نفر از افسران شهربانى نیز وارد مسجد شدند و در شبستان کوچک روبهروى شبستان اصلى مسجد مستقر شدند. مجلس، بسیار با شکوه و معظم بود و حدود ساعت 4 بعدازظهر برنامه سخنرانى و منبر من شروع شد... من در مسیر راه که به مسجد میآمدم، اصل اینکه در سخنرانی از کجا وارد بحث شوم، در ذهنم بود. ... وقتی به مسجد میآمدم در ذهنم بود که لقب امام را برای رهبر انقلاب پیشنهاد کنم یا خیر. دوم آنکه کلام امام در جامعه خیلی واژهی مقدسی بود و معمولاً مردم این واژه را برای ائمهی معصومین و امامان اطلاق میکردند؛ اگر ما این را بگوییم، برای مردم عجیب و غریب نیست! نمیگویند میخواهند یک امام سیزدهم درست کنند، من همین طور مردد بودم تا اینکه در کنار مسجد تصمیم گرفتم که بگویم.
دوستان بعد از منبر، من را مورد تشویق قرار دادند. برخى نیز... گفتند که سخنان شما خیلى تند بود. خودم هم تصورم این بود که دستگیر خواهم شد. به خصوص اینکه وقتى روى منبر بودم، افسرى که به نظر مىرسید رئیس کلانترى محل بود، از فضاى سرپوشیدهاى که رو به روى شبستان مسجد قرار داشت، مرتب اشاره مىکرد که از منبر پایین بیا. من هم اعتنایى نمىکردم و به سخنرانى خودم ادامه مىدادم، گویى اصلاً متوجه اشارات او نیستم. در همین فکرها بودم که آقاى ناطق نورى رسید و دست من را گرفت و گفت چرا ایستادهاى؟ الان دستگیرت مىکنند. سریع با من بیا. آقاى ناطق ورزشکار و قوى بود و لذا با قدرت، جمعیت را مىشکافت و تقریباً من را همراه خود مىکشید. نزدیک درب مسجد، عمامه من را برداشت و سپس من را از میان انبوه جمعیت و از مقابل مأموران به سرعت عبور داد و به خیابان پشت مسجد برد که اتومبیل پیکان خودش را در آنجا پارک کرده بود و فورى با ماشین او از صحنه دور شدیم. آقاى ناطق بعد از آنکه من را به منزل آقاى رستگارى رساند، با من خداحافظى کرد و گفت آخر شب برمىگردم. آقاى ناطق حدود ساعت 11شب آمد و گفت آقاى مطهرى خیلى نگران شما بود و خیلى از منبر تعریف کرد. آخر شب به منزل خودم رفتم تا در اتاق طبقه دوم منزل بمانم، به گونهاى که حتى فرزندان کوچکم و همسایگان متوجه حضور من نشوند.
چند هفته بعد در جلسه روحانیت مبارز، شهید بهشتى همین مسئله را مطرح کرد و به من گفت سخنرانى شما بسیار خوب و جالب بود، مخصوصاً کلمه "امام". بعد فرمود خیلى خوش ذوقى کردید که این عنوان را به کار بردید، زیرا بهترین لقب براى ایشان همین کلمه "امام" است و سایر عناوین، جایگاه و شأن رهبرى ایشان را به خوبى تبیین نمىکند. البته شهید بهشتى در جلسه آن روز مسجد ارک نبود، ولى بعداً نوار سخنرانى را گوش کرده بود. در مقابل این تأیید و تشویق ها، بعضى از دوستان نیز به من انتقاد مىکردند و مىگفتند شما در سخنرانى خود بیش از اندازه از نقش روحانیت شیعه تجلیل کردید. بعضى از مقدسین خشک و علماى مقدسنما هم ایراد مىگرفتند و به من مىگفتند شما چگونه جواب خدا را مىدهى که آمدى براى ما امام سیزدهم درست کردى! من البته پاسخ مستدلى داشتم و مىگفتم به کار بردن کلمه امام براى غیرمعصومین علاوه بر اینکه در آیات و روایات به کار رفته، کاربرد آن در کشورهاى اسلامى هم معمول است... اما آنچه بیش از هر چیز دیگر من را خوشحال کرد، گوش دادن امام به نوار آن سخنرانى و ابراز رضایت ایشان بود... من از شنیدن این خبر، خیلى خوشحال شدم و احساس کردم مطالبى را که در سخنرانى مطرح کردهام، به نوعى مورد تأیید ایشان است.....
متن مکتوب این سخنرانی با اندک ویرایش بدین شرح است:
بسم الله الرحمن الرحیم ؛ لاحول ولا قوه الا با الله العلی العظیم؛ حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر؛ ثم الصلاه و السلام علی سید الانبیاء و المرسلین حبیب اله العالمین و شفیع المذنبین و رحمه للعالمین سیدنا و مولانا ابالقاسم محمد (صلوات حضار) صلی الله علیه و آله و سلم و العن الدائم علی اعدائهم اجمعین الی یوم الدین.
قال الله العظیم فی کتابه الکریم : و ارادوا به کیداً فجعلناهم الاخسرین و نجیّناه و لوطاً الى الارض التى بارکنا فیها للعالمین.»1 این مجلس، به احترام روحانیت و تجلیل و تسلیت به مقام والاى مرجعیت تشکیل شده است. در آغاز سخن، از همه عزیزان حاضر درجلسه تمنا مىکنم نظم مجلس را دقیقاً مراعات بفرمایند تا بهانهاى به دست دشمنان داده نشود.
موضوع سخن من در این مجلس با شکوه، یکى از ویژگیها و امتیازات مهم روحانیت شیعه است. در آیات قرآن مجید دو چهره از روحانیت ترسیم شده است: چهره اوّل، روحانیت مستقل، مبارز، پاسدار حدود الهى و مدافع حقوق مردم به ویژه مستضعفین؛ و چهره دوّم روحانیت وابسته، جیرهخوار، مزدور و مدافع قدرتمندان و طبقه اشراف.
در قرآن مجید از دسته اوّل بعنوان «انّما یخشى اللَّه من عباده العلماء2 اولوالعلم3 و الذین اوتوا العلم درجات4 لَذُو عِلْمٍ5 والراسخون فى العلم6 الذین یبلّغون رسالات اللَّه7 الذین اوتوالعلم و الایمان8 لیتفقهوا فى الدین9 رجال لاتلهیهم تجارة و لابیع عن ذکر اللَّه10 یاد شده و هر جا که قرآن از فائزون، مفلحون، متقین، صالحین و مؤمنین سخن مىگوید، مصداق اتم و اکمل آنان است.
از گروه دوّم نیز به عنوان اَحبار11 رُهبان12 لایعلمون الکتاب الا امانّى13 یکتبون الکتاب بایدیهم ثم یقول هذا من عند الله14 فمثله کمثل الکلب15 مثلهم کمثل الحمار16 و من اظلم ممن افترى على اللَّه الکذب17 و من اظلم ممن افترى على اللَّه کذبا18 یاد شده است.
تاریخ نمونههاى فراوانى را از هر دو چهره ثبت کرده است. در زمان هارون الرشید، فضل بن یحیى مأمور شد که با امان نامهاى از هارون، یحیى بن عبداللَّه را که در واقعه فخ شرکت داشت و در پى آن به دیلم رفته بود به بغداد بیاورد. او اینکار را انجام داد. هارون مصمم بود یحیى بن عبد اللَّه را از بین ببرد، اما براى این کار به امضاى گروهى از قضات و فقها نیاز داشت. با دعوت از فقها و قضات مسئلۀ اماننامه را مطرح کرد. محمّد بن حسن شیبانى از چهرههاى اصیل روحانیت و به عنوان نمونهاى از چهره اوّل بپاخاست و با شهامت فریاد زد: هارون! کار به جایى رسیده است که حتى امضاى خودت را هم قبول ندارى و مىخواهى علیرغم امان نامه، مسلمانى را به قتل برسانى؟! در برابرش وهب بن وهب ابوالبخترى به عنوان نمونه چهره دوّم بپاخواست و گفت: هارون! یحیى بن عبداللَّه مهدور الدم است و خلیفه مىتواند او را به قتل برساند. هارون! خونش به گردن من! به خدا قسم پس از آنکه یحیى بن عبداللَّه بر ضدّ شما سخن گفته و تصمیم به قیام داشته، امان نامه دیگر ارزشى ندارد و کشتن او براى خلیفه مُجاز است. به دلیل این خوشرقصى، وهب بن وهب به اصطلاح قاضى و فقیه زمان، مبلغ یک میلیون و ششصد هزار درهم به عنوان جایزه دریافت مىکند و محمّد بن حسن شیبانى به جرم سخن روا و حقى که گفته بود، از دادن فتوا منع مىشود!
عمار دُهنى شاگرد مکتب امام صادق (ع) در کوفه، نمونۀ دیگرى از چهره اوّل روحانیت است. او عالمى آگاه، مسئول و بیدار بود که در محکمه قاضى شریک، (قاضىِ وابسته به دستگاه خلافت زمان) براى اداى شهادت حاضر شد. قاضى شریک، به عمار دُهنى گفت که شهادت تو را نمىپذیرم، به دلیل آن که رافضى هستى! عمار دُهنى با شهامت بسیار فریاد برآورد که من براى دو نفر متأسفم: اوّل براى تو که به خاطر پول و مقام، حق را زیر پا گذاشتى و دروغ گفتى، و بعد براى خودم که به من لقب «رافضى» دادى. من هرگز خود را لایق این لقب والا نمىدانم. چه اینکه از مولایم امام صادق (ع) شنیدم که فرمود اولین گروهى که در تاریخ، رافضى لقب گرفتهاند، کسانى بودند که در برابر فرعون ایستادگى کرده و فرمانش را زیر پا گذاشتند «ان اوّل من سمّى الرفضة السحرة الذین لما شاهدوا آیة موسى فى عصاه امنوا به و اتبّعوه و رفضوا امر فرعون»19 من خود را لایق این مقام و لقب نمىدانم.
امام صادق (ع) آنقدر از سخنان عمار دُهنى در برابر این قاضى وابسته خشنود و خوشحال شد که در حق او دعا کرد و فرمود: اگر عمار دُهنى هر گناهى کرده باشد به خاطر این شهامت، خداوند او را مورد عفو قرار داد. «لو انّ على عمارّ من الذنوب ما هو أعظم من السماوات و الارضین لمحیت عنه بهذه الکلمات.»20
متأسفانه امروزه بسیارى از روحانیون مذاهب مختلف جزء چهره دوّم، یعنى روحانیتى وابسته و مطیع قدرتهاى حاکمه محسوب مىشوند. اگر قرار است به ملتى ظلم شود و فریاد حقطلبانه آنان خاموش شود، اگر قرار است مبارزین و حق طلبان به زندان بروند و اگر قرار است حق زیرپا گذاشته شود، آنان توجیه کنندۀ کار ظالمانۀ قدرتها، هستند. امّا بزرگترین و بالاترین افتخارى که در طول قرنها، روحانیت شیعه، با همه مشکلات از زمان غیبت کبرى تاکنون کسب و حفظ کرده، مسئله استقلال این نهاد است. روحانیت شیعه نمىتواند مستقل نباشد. روحانیت شیعه که به عنوان وارث پیامبران، «ورثة الانبیاء»21 و جانشین و خلیفه رسول خدا لقب گرفته است، نمىتواند به قدرتهاى ظالم وابسته باشد. رسول خدا فرمود: «اللهم ارحم خلفایى ثلاث مرات» سه بار فرمود رحمت خداوند بر جانشینان من. «قیل یا رسول اللَّه و من خلفائک؟» پرسیدند جانشینان شما چه کسانى هستند؟ فرمود: «الذین یأتون من بعدى و یروون عنى احادیثى و سنتى»22 جانشینان من گروهى هستند که بعد از من در طول سالها و قرون آینده براى آشنا کردن مردم به دستورات، بیانات و سنّت و راه من تلاش مىکنند و جامعه را با آنها آشنا مىسازند.
روحانیتى که مىخواهد امانتدار پیامبران و «امناء الرّسل»23 باشد؛ روحانیتى که مىخواهد دژ مستحکم اسلام و «حصون الاسلام»24 باشد، روحانیتى که مىخواهد رسالتش همان رسالت انبیا و امامان یعنى مبارزه با ظلم و ستم و قدرتهاى ظالم باشد، روحانیتى که به مردم تعلیم مىدهد «لاتظلمون و لاتظلمون»25 نه ظلم کنید و نه زیر بار ظلم بروید؛ روحانیتى که فریادش این است که: «و لا تطیعوا امر المسرفین»26 آنها که سرمایهها را نابود مىسازند و اسرافگر هستند در برابر آنها مطیع نباشید؛ و روحانیتى که فریاد مىزند: «و لا ترکنوا الى الذین ظلموا فتمسکم النار»27 روحانیتى که عزت شعار اصلى اوست و فریادش اینست «وللَّه العزة و لرسوله و للمومنین»28 این روحانیت چگونه مىتواند به ظالمین و قدرتهاى کثیف جامعه وابسته باشد؟
شاید الآن این سئوال به ذهن شما خطور کند که آیا در میان روحانیون شیعه هیچکس وابسته و مزدور نیست و همه گناهها به گردن دیگران است؟ پاسخ سئوال این است که به طور کلى روحانیت شیعه منزه است و افرادى که استثنائاً و تنها در لباس و عنوان با روحانیون مشترکاند، به قول آیت اللَّه العظمى حائرى (ره) مؤسس حوزه علمیّه قم، دزدان لباس روحانیت هستند و روحانى نیستند. مردم آگاه ما حساب این افراد را از روحانیت اصیل و مبارز جدا مىدانند و همواره آنها را به عنوان واعظ السلاطین شناختهاند.
روایات ما روحانیت شیعه را معرفى کرده است: «علماء شیعتنا مرابطون بالثغرالذى یلى ابلیس و عفاریته یمنعونهم عن الخروج على ضعفاء شیعتنا»29 روحانیت شیعه در پست مراقبت است. همواره بیدار، مسئول و مواظب است که مبادا فریبکاران جامعه فکر مردم را ربوده و بر ضعفاى شیعه مسلط شوند. عالم شیعه «عالم ینتفع بعلمه»30 عالمى است نفع رسان جامعه و مردم. نه عالمى که «لایضرمن جهله و لاینفع من علمه»31 علمى که نفعى ندارد، اساساً علم نیست. آنکه حمّال دانشهاى غیر مفید است، عالم نیست. آن کس عالم است که اگر نباشد، جاى خالى او محسوس بوده و نتوان آن را پر کرد «ثلم فى الاسلام ثلمة لایسّدها شى.»32
«اما من کان من الفقهاء صائناً لنفسه حافظاً لدینه مخالفاً على هواء مطیعاً لامر مولاه فللعوام ان یقلدوه»33 روحانیتى که با همه هواهاى نفسانى خود مىجنگد، حافظ دین و مطیع امر مولاست. این افتخار بزرگ را تاکنون هیچ قدرتى نتوانسته از روحانیت شیعه بگیرد.
شکیب ارسلان نقل مىکند که در سال1919، زمانى که مبارزات و قیام آیۀ اللَّه مجاهد سیّد شرف الدین (که به راستى شرف دین بود) در برابر استعمارگران فرانسه پایان پذیرفت، پادشاه وقت سوریه پنج هزار دینار براى این عالم بزرگ شیعى فرستاد. مرحوم شرفالدین همه پولها را پس فرستاد و براى پادشاه پیام داد که قیام و مبارزه ما براى به دست آوردن پول یا مقام نبود، بلکه به عنوان دفاع از حریم اسلام و مسلمین بوده است. هر گاه میراث محمّد (ص) را در خطر ببینیم، بپا خاسته و از میراث اسلام دفاع مىکنیم. در هر مقطع تاریخى که براى اسلام خطرى پیش آمده است، علماى اسلام هرگونه خطرى را به جان خریدند و در برابر دشمنان اسلام ایستادگى و مقاومت کردند.
براى اینکه بدانیم روحانیت شیعه چگونه استقلال خود را در طول تاریخ حفظ کرده است، قطعهاى از تاریخ پر افتخار روحانیت را نقل مىکنم. بعد از جنگ جهانى دوّم، نمایندهاى از طرف دولت انگلستان وارد عراق شد تا با مرجع شیعیان یعنى مرحوم آیتاللَّه العظمى سید ابوالحسن اصفهانى (ره) ملاقات کند. وقتى مسأله را با ایشان مطرح کردند، ایشان فرمود ما کارى با انگلستان نداریم و از ملاقات با وى امتناع کردند. ولى دولت عراق براى انجام ملاقات به معظم له فشار آورد. مرحوم سیّد فرمودند: حالا که ناچار به ملاقاتم، باید این ملاقات در یک جلسه عمومى و علنى صورت گیرد تا مبادا فردا بهانهجویان بهانهاى به دست گیرند. در یک جلسۀ عمومى که تمام روحانیون طراز اوّل، تجار و شخصیتهاى معروف نجف در محضر معظمله حضور داشتند، نماینده دولت انگلستان با نمایندهاى از دولت عراق، به محضر ایشان شرفیاب مىشوند. در این ملاقات نماینده دولت انگلستان چکى به مبلغ صد هزار دینار عراقى تقدیم مىکند و مىگوید در جنگ جهانى دوّم دولت انگلستان عهد کرده است (مگر دولت انگلستان هم عهد بلد است؟! بله، سیاست همه چیز بلد است: نذر، عهد، نماز، حرم، روضهخوانى، قرآن، مسجد و ....) که اگر در جنگ جهانى دوم پیروز شود، معادل صد هزار دینار عراقى را به یک مقام روحانى بلندپایه تقدیم کند! و چون شما یک عالم بزرگ مذهبى هستید، تصمیم گرفته شد این مبلغ به شما تقدیم شود. حضار همه به مرحوم اصفهانى نگاه مىکردند که ایشان چه پاسخى خواهند داد؟ ایشان چک را گرفته و زیر تشک مىگذارند. همه از قبول چک تعجب کردند. ایشان سپس حوالهاى نوشته و به چک ضمیمه کرد. آنگاه آن را به دست نمایندۀ دولت انگلستان داده و گفت: «ما شنیدهایم که در این جنگ، خانههاى بسیارى از مردم بیگناه و غیرنظامى ویران، بچههایشان بىسرپرست شده و وضع بعضى از آنان بسیار وخیم و تأثرآور است. این چک را به افراد بى بضاعت بدهید و به آنها کمک کنید. البته دلمان مىخواست ما هم کمکى به آنها داشته باشیم، ولى متأسفانه فعلاً چیزى در اختیار نیست». نماینده دولت انگلستان برخاسته و خارج شد و به نمایندۀ دولت عراق گفت: ما آمده بودیم مرجع شیعیان را بخریم، ولى او ما را خرید! روحانیت مسئول و بیدار شیعه همواره این چنین بوده است.
چه زیباست سخن حق: «یا ایهاالذین آمنوا اصبروا و صابروا و رابطوا و اتقوالله لعلکم تفلحون»34 مردم! مىخواهید پیروزى نصیب شما گشته و رستگارى دو جهان از آن شما باشد؟ "اصبروا"، پایدار باشید و استقامت کنید. "صابروا"، در برابر دشمن ایستادگى کنید و تسلیم نشوید. از زندانها، شکنجهها، تبعیدها و اهانتهاى دشمن نهراسید. مقاومت کنید و تقوا را پیشۀ خود سازید تا به رستگارى و کامیابى دست یابید. امام صادق فرمود: «اصبروا على دینکم و صابروا عدوکم ممن یخالفکم و رابطوا امامکم و اتقوا الله فیما امرکم به و افترض علیکم» 35 یکى از شرایط آن "رابطوا" است. با چه گروه و کسانى رابطه داشته باشیم؟ در روایات ما از امام باقر (ع) آمده است که: «رابطوا على الائمه رابطوا على من تقتدون به»36 رابطه مردم با رهبران مذهبى، رابطه جامعه با گروهى که باید در جامعه مقتدا باشند. حفظ این رابطه، این همبستگى و این پیوستگى بین مردم و روحانیت تیرى به قلب دشمن است. جوانان عزیز! به خدا قسم هر چه ما افتخار از گذشته داریم، از روحانیت است. اگر امروز روشنگرى هست، اگر امروز بیدارى هست، اگر امروز جهاد و قیام و نهضت هست، اگر در جامعه ما تحرکى هست همه و همه در سایۀ قیام و نهضت مرجع بزرگ و عالیمقام ما حضرت آیۀ اللَّه العظمى خمینى است (صلوات حضار). این عشق شما مردم به مرجع و رهبر است که با فریادِ صلوات اظهار مىشود. این فریاد، فریادِ همه طبقات و اقشار مردم و نشانۀ همبستگى و پیوستگى ملت با روحانیت و مرجعیت است. دنیا بداند این پیوستگى و همبستگى دائمى و ناگسستنى است.
زویمر خطیب انگلیسى مىگفت : مردم انگلستان! اگر مىخواهید پیروز شوید، دو سد پیش روى شماست. باید این دو سد را در کشورهاى اسلامى به هر نحو که امکان پذیر است بشکنید: یک سد، قرآن و تعالیم اسلام است. البته ظاهر قرآن مشکل آفرین نیست. قرآن باشد، حتى خودتان هم آن را چاپ کنید، اما باید مردم از روح قرآن جدا باشند. سدّ دوم، روحانیت است، روحانیت عامل پیوستگى و اتحاد مردم است. روحانیت قادر است جامعه اسلامى را متحد کند. امروز هیچ نیرو و قدرتى در جامعه به نیرو و قدرت روحانیت نمىرسد. روحانیت بر اعماق جان و قلوب مردم نفوذ دارد. مردم! شما از این قدرت برتر و بالاتر پیدا نمىکنید. قدر این نعمت بزرگ الهى را بدانید. زویمر مىگفت: موفقیت در این امر نیاز به تلاش فراوانى دارد. مبارزه با روحانیت کار آسانى نیست. باید خیلى با هوشیارى به کار خود ادامه دهید تا بتوانید پیروز شوید. باید با زرنگى و دقت کار کنید تا بتوانید در کشورهاى اسلامى پیروز شوید.
مگر مىشود با یک عالم وارد جنگ شد؟ مگر مىشود با جامعه روحانیت مبارزه کرد؟ مردم، روحانیت را مبلّغ و مبیّن بزرگترین آرمان خود یعنى مکتب و اسلام مىدانند. مردم ما به دو نکته ایمان دارند: یکى آنکه روحانیت را آشناترین قشر به قرآن و اسلام و مکتب مىدانند و دیگر آنکه این قشر را دلسوزترین و فداکارترین افراد براى اسلام و دین مىشناسند. تاریخ روحانیت در یک صد سال اخیر، در ایران، عراق و سایر کشورهاى اسلامى بهترین شاهد و گواه این ادّعاست.
مستشار فرانسه به آقاى شیخ عبدالحمید جزایرى، یک روحانى فعال در سوریه اخطار کرد که نباید سخنرانى کند! نباید مردم را بیدار کند و اگر به این سخنان خود ادامه دهد درِ مسجدش را خواهند بست. شیخ عبدالحمید لبخندى زد و گفت: «بستن درِ مسجد کار سادهاى است، اما جلوى فعالیت مرا گرفتن کار بسیار مشکلى است. مىتوانید مسجد را از من بگیرید. درِ مسجد را ببندید، ولى اینها مهم نیست. اگر مسجد نبود، من در خیابان، در قطار، در اتوبوس، و هر کجا که جمعیتى را ببینم، فریاد مىزنم، تبلیغ مىکنم و حرفهاى خودم را مىزنم!» مأمور فرانسوى تهدید کرد که آقاى شیخ عبدالحمید جزایرى! ممکن است تو را دستگیر و به زندان بیندازیم. شیخ گفت: «چقدر جالب! در همان گوشه زندان فریاد مىزنم و زندانیها را بیدار مىکنم». گفت: شیخ! ممکن است جانت در خطر باشد! پاسخ داد: «چه عالى! چون مىدانم با کشتن من، موجى ایجاد مىشود که فکر نمىکنم اثر آن از وجود و فریاد من، کمتر باشد».
بىجهت نیست که زویمر مىگوید مبارزه با روحانیت کار آسان و سادهاى نیست. تلاش بىثمر حکومت در برابر روحانیت در این مقطع، نمونه و شاهد روشنى است. چطور مىشود در برابر مرجع عالى مقام و بزرگ شیعه ایستادگى کرد و مبارزه نمود؟ شما امروز به دو عنوان در اینجا اجتماع کردهاید: تجلیل از عالم بزرگ از دست رفته، و احترام و تعظیم در برابر مرجع بزرگ و بیدارى که مورد احترام همۀ مسلمانان و آزادگان جهان است. «له سنن من الانبیاء» نشانههایى از رسولان و پیامبران در این وجود مقدس است. او از جهات مختلف به نوح، موسى، عیسى و سایر پیامبران شبیه است. اما چه شباهت نزدیکى با زندگى ابراهیم خلیل دارد. ابراهیم خلیل کیست؟ ابراهیم خلیل اللَّه آن پیامبرى است که شروع فعالیت اجتماعى او در جامعه از اینجاست: «واللَّه لاکیدن اصنامکم بعد ان تولوا مدبرین»37 سرآغاز فعالیت مهم ابراهیم، از بت شکنى آغاز مىشود. هر کس مىخواهد کار ابراهیمى کند، باید کار خود را از بت شکنى آغاز نماید. البته این کار، آسان نیست. باید براى فداکارى و شهادت آماده بود. «قالوا حرقّوه و انصروا الهتکم ان کنتم فاعلین»38 گفتند چرا نشستهاید؟ شعلهاى را روشن کنید و آتشى را بر افروزید که در آن آتش، ابراهیم بسوزد و خاکستر شود. خاکستر او را هم با طوفانى بر باد دهید که هیچ اثرى از او باقى نماند. باید دستگیر شده به زندان برود، محاکمه شده و کشته شود تا اثرى از او نماند. امّا «قلنایا نار کونى برداً و سلاماً على ابراهیم.»39 دشمن همیشه از نقشه خداوندِ خالق جهان، غافل است. دشمن خدا را نمىبیند تا بتواند از نقشه حق آگاه باشد «و مکروا مکراً و مکرنا مکراً و هم لایشعرون»40دشمن از مکر خداوند غافل است.
روحانیت شیعه یک تکیه گاه و یک وابستگى دارد و آنهم وابستگى به خداوند و «اللَّه» است که تنها تکیه گاه او است. «و لا تهنوا فى اتبغاء القوم ان تکونوا تألمون فانهّم یألمون کما تألمون و ترجون من الله ما لایرجون و کان اللَّه علیماً حکیماً»41 چرا سست شدید؟ چرا از تعقیب دشمن باز ایستادهاید؟ اگر تو رنج مىبینى و اگر تو زخم بر مىدارى، و اگر تو به زحمت مىافتى، بدان که دشمن هم به رنج و زحمت خواهد افتاد «فانهم یألمون کما تألمون» بدانید ضربتى که بر شما نواخته مىشود، همان طور بر دشمن هم نواخته مىشود. خیال نکنید تنها مشکلات براى شماست. مشکلات دشمن بیشتر است. شما یک نقطه امید و یک نقطه اتکاء دارید که دشمن ندارد و آن اینست: «و ترجون من الله ما لایرجون» شما امید به حق و اتکاء به الله دارید. بزرگترین قدرت جهان پشتیبان شماست. تکیهگاه شما خداست. شما هرگز احساس ضعف و تنهایى نمىکنید، ولى تکیهگاه دشمن بسیار ضعیف و ناچیز است. «ان صلاتى و نسکى و محیاى و مماتى لله رب العالمین»42 این پیام روحانیت است. همه چیز ما براى خداست. عبادت ما، فعالیت ما، زندگى ما و مرگ ما، همه و همه، فقط براى خدا است و بس.
«قلنا یا نارکونى برداً و سلاماً على ابراهیم» دشمن، غافل از یارى و تأیید حق است. اگر آتشى در اینجا در زندان و حصر، اگر آتشى در بورساى ترکیه و اگر آتشى در عراق بر افروختند، ما ابراهیم زمان را حفاظت مىکنیم. «و ارادو به کیداً فجعلنا الاخسرین» ابراهیم عزیز! هر توطئه و کیدى که براى تو طراحى کردند، ما تو را کمک کردیم و آنها را شکست خورده و خسران زده ساختیم. «و نجیناه ولوطاً الى الارض التى بارکنا فیها للعالمین»43 ابراهیم! تو را در کنار رسول و پیامبرى دیگر به سرزمین مبارک رساندیم. اى خمینى عزیز (صلوات حضار) تو و فرزند فرزانه و مصطفاى عزیزت را به سرزمین مبارک، «الى الارض التى با رکنا فیها للعالمین»، کنار حرم مولایت امیرالمؤمنین رساندیم. بگذار موجى در حوزۀ کهنسال نجف، ایجاد شود. بگذار دانشمندان بزرگ این حوزه، با عظمت علمى تو آشنا شوند. دشمن خواست تا تو در دریاى نجف غرق شوى! نمىدانست تو کشتى نجات بخش و سفینة النجاة خواهى شد. بگذار جهانیان بیشتر و بهتر ترا بشناسند، اى ابراهیم زمان!
اى ابراهیم عزیز! همه امتحانات سخت و بزرگ براى تو پیش آمد. اما آخرین امتحان را هم باید بگذرانى که: «ان هذا لهوالبلاء المبین»44 آن آزمایش بزرگ و آشکار مربوط به اسماعیل عزیزت مىباشد. آنگاه که همۀ امتحانات و آزمایشات را با موفقیت پشت سرگذاشتى، «و اذاابتلى ابراهیم ربه بکلمات فاتمّهن قال انى جاعلک للناس اماما»45 آنگاه تو به مقام والاى امامت مىرسى. امامت مقامى است که آخرین امتحان آن، امتحان فرزند است. ابراهیم! اکنون که این امتحان را هم با موفقیت به اتمام رساندى پس «انى جاعلک للناس اماماً». بنابراین من یک لقب براى مرجع بزرگ و رهبر عظیم الشأن، آن ابراهیم زمان، مىپسندم و آن لقب امام است. بنابراین: «امام خمینى». (صلوات حضار).
مىدانید در شهادت و مرگ این عزیز چه موجى در داخل و خارج کشور ایجاد شد؟! در طول هفته گذشته از آمریکا، اروپا و آسیا صدها تلگرام تسلیت مخابره شد، امّا از ایران فقط سه تلگرام به محضرشان رسید!. (گریه شدید حضار). چرا؟ ایرانى که مردم آن همه عقیده به امامت، به على بن موسى الرضا ثامن الحجج (ع) دارند و امام هشتم فخر و افتخار همه ایرانیهاست، جشن میلاد و چراغانى آن حضرت را بر هم زدند و پرچم سیاه برافراشتند. (گریه شدید حضار). سراسر کشور را ماتم و عزا فرا گرفته است. چرا از ایران فقط سه تلگرام مخابره شده است؟ اى مرجع عزیز و بزرگ! اگر از ایران تلگرامى به دست تو نرسیده، این همه گریه و فریاد و ناله مردم را بشنو و ببین. (گریه شدید حضار). مردم به تو و راه تو و نهضت تو عشق مىورزند.
اینکه از ایران فقط سه تلگرام به ایشان رسیده است، حکایت از یکى از این چند امر دارد: یا آنقدر اختناق است که کسى جرأت نمىکند به مرجع بزرگش تلگرام تسلیتى مخابره کند، یا شرکت مخابرات تلگرام مردم را نمىپذیرد، یا تلگرامها را مىگیرند ولى مخابره نمىکنند. هر خبر بىاهمیتى باید در سطح مملکت پخش شود اما خبر شهادت و رحلت عزیز ما (گریه شدید حضار) فقط یکبار در روزنامه، آن هم به عنوان اعلان مجلس ختم درج مىشود. حتى اعلان ختم را پس از یک نوبت دیگر چاپ نکردند! چرا؟ چرا اینهمه اختناق و سانسور و چرا این همه خفقان؟ دلیل این سانسور و اختناق، ترس هیئت حاکمه از قدرت روحانیت، از قدرت مرجعیت و بالاخره ترس از هیجان و غلیان احساسات مردم است.
مىدانید چه عزیزى را از دست دادیم؟ در فقدان عالم بزرگوار و آیت اللَّه عزیزمان آیۀ اللَّه حاج سید مصطفى موسوى خمینى (صلوات حضار)، فرزند برومند مرجع عالیقدر و با درایت جهان تشیع، حضرت آیت اللَّه العظمى امام خمینى (صلوات حضار) به سوگ نشستهایم. این آیۀ اللَّه جوان 48 ساله، (گریه شدید مردم) از نظر علمى در سطح بسیار بالایى بوده است. ایشان عملاً یک دوره فقه استدلالى را با دقت گذرانده بوده و بر کتاب عروة الوثقى، که حاوى 15 کتاب فقهى، از کتاب الطهارة تا کتاب الوصیة است، حاشیه زده بود. ایشان حدود 15 سال قبل در حوزۀ علمیه قم، مُدرّس اَسفار بود. آثارى که در فقه و اصول از ایشان به جاى مانده چندین مُجلّد است که انشاء اللَّه امیدواریم در آینده به طبع برسد و در اختیار طلاب قرار گیرد. در لغت و ادبیات عرب در حد یک صاحبنظر بود، حوزۀ درس ایشان در نجف بعد از حوزۀ درس مراجع، جزو درسهاى طراز اول به حساب مىآمد. تفسیرى که ایشان بر سورۀ حمد نوشتهاند، حدود یک هزار صفحه است. یکى از دوستان نزدیک ایشان مىگفت هر موضوعى که در علم رجال مطرح مىشد، ایشان حاضر الذهن و به زندگى همه رُوات و محدثین کاملاً آشنا بود.
از علم و دانش مهمتر، کمالات انسانى و اخلاق فاضله این مرد بود. فضلا و مدرسین حاضر در جلسه، که برخى از آنان سالیان دراز از نزدیک با ایشان بودهاند، اخلاق و تواضع این مرد را مىدانند. راستى «کان فینا کاحدنا»، هیچگونه امتیازى براى خودش قائل نبود. ایشان در نجف در یک خانهاى اجارهاى بسیار کوچک، که فقط دو اطاق کوچک در طبقه پایین و دو اتاق کوچک در طبقه بالا داشت، زندگى مىکرد. یکى از بستگان نزدیک ایشان مىگفت ارزش تمام اثاثیۀ منزل ایشان از ده هزار تومان تجاوز نمىکرد. این زهد و اخلاق و انسانیت در کنار آن علم و دانش بود که ایشان را به صورت یک شخصیت بزرگ و استثنایى درآورده بود. من یک ویژگى ایشان را از همه چیز بالاتر مىدانم و آن معاونت و همگامى با پدر بود. او همه جا در کنار پدر و پشتیبان پدر بود. همه جا به عنوان یاور در کنار او بود. او همواره به عنوان یک معاون کار آمد و امین، براى پدر بود.
این مجلس با عظمت از طرف همه طبقات، روحانیت، اساتید دانشگاه، مهندسین، پزشکان، تجار و حوزۀ علمیه قم تشکیل شده است. با اینکه امروز یک روز درسى بود امّا صدها نفر از فضلا، مدرسین و طلاب از حوزه علمیه قم تشریف آورده و در این مجلس شرکت کردهاند. این مجلس نشانۀ همبستگى و پیوستگى بین همه اقشار با روحانیت و حوزۀ علمیه قم است. چشم دشمن کورباد! (آمین مردم). این مجلس باشکوه و باعظمت و این پیوند ناگسستنى بین مردم و روحانیت که اجراى فرمان «و رابطوا» است، حتماً فلاح و رستگارى را به دنبال خود خواهد داشت. «و رابطوا و اتقوا الله لعلکم تفلحون».
روحیه مرجع و رهبر عالیقدرمان، این مَثَل اعلى، این اسوه، این الگو در هنگام مطلعشدن از رحلت فرزندشان شگفتآور بوده است. خبر شهادت به این صورت به ایشان منتقل مىشود که عدّهاى از بزرگان و علماى نجف به منزل ایشان رفته و به محضرشان شرفیاب مىشوند. امام از حضور آنان و چهرههاى غم آلود آنان وقوع حادثهاى را احساس مىکند. به یکى از نزدیکان رو کرده و مىفرماید چه خبر شده است؟ همه به هم نگاه کرده، اشک مىریزند و آیه استرجاع به زبان جارى مىکنند ومىگویند عزیزت از دست رفته است (گریۀ حضار). روحیه و عظمت را ببینید. ایشان آیۀ شریفه «انا للَّه و انا الیه راجعون» را بر زبان جارى کرده و سر به زیر مىاندازند. پس از چند دقیقه به اندرون مىروند و نزدیکان را امر به صبر مىنمایند (گریه حضار).
بدن این عزیز از دست رفته را به کربلا مىبرند. با آب فرات غسل داده، در حرم ابى عبد اللَّه الحسین و قمر بنىهاشم طواف مىدهند و آنگاه به نجف باز مىگردانند. در موقع تشییع جنازه، بازار نجف تعطیل مىشود. عجیب آنکه حضور این پدر در تشییع پیکر فرزندشان همانند حضور ایشان در بقیۀ تشییع جنازهها بوده و نه بیشتر (گریه شدید حضار).
من یک دعا مىکنم، خدایا 14 سال مفارقت بس است. (گریه شدید حضار) خدایا! تو را به عظمت همه اولیا و عزیزانت قسم مىدهیم چشم ملت ایران را به زودى به جمال دلآراى مرجع بزرگ و رهبر عالیقدرشان منور بفرما (آمین حضار). من مىدانم این اشکى که شما مىریزید دو جنبه دارد: اشک براى عزیز از دست رفته و اشک براى دورى از رهبر و مرجع عظیمالشأن.
این مصیبت بزرگ، مصیبت در سطح یک خانه و خانواده نبود. بنابراین من به هیچیک از بازماندگان عزیزش تسلیت نمىگویم. تسلیت من فقط به محضر امام زمان است (گریه شدید حضار). یابن الحسن، امام زمان! اجرک اللَّه فى هذه المصیبة! و بعد تسلیت به حوزههاى علمیه، جامعه روحانیت، ملت ایران، دنیاى تشیع، جهان اسلام و همه انسان هاى آزادۀ جهان.
مىدانید مرجع عالیقدر و عزیز ما در کنار قبر فرزندش چه کرد؟ آنچه نقل کردهاند این است که در کنار قبر عزیزش فقط یک فاتحه خواند و برخاست. اما من مىگویم شاید زبان حال مرجع ما کنار مزار فرزندش چنین بود و به مصطفاى عزیزش گفته: «لقد استرحت من همّ الدنیا و غمّها و بقى ابوک غریباً وحیداً و فریداً».
صلى اللَّه علیک یا ابا عبداللَّه و على اولادک الطیبین الطاهرین.
----------------------------------------------------------------------------------------------------
1. قرآن مجید، سوره فاطر، آیه 10
2. قرآن مجید، سوره آل عمران، آیه 11
3. قرآن مجید، سوره مجادله، آیه 12
4. قرآن مجید، سوره یوسف، آیه 13
5. قرآن مجید، سوره آلعمران، آیه 14
6. قرآن مجید، سوره احزاب، آیه 15
7. قرآن مجید، سوره توبه، آیه 16
8. قرآن مجید، سوره روم، آیه 17
9. قرآن مجید، سوره نور، آیه 37.
10. قرآن مجید، سوره توبه، آیه 31.
11. قرآن مجید، سوره توبه، آیه 31.
12. قرآن مجید، سوره بقره، آیه 78.
13. قرآن مجید، سوره بقره، آیه 79.
14. قرآن مجید، سوره اعراف، آیه 176.
15. قرآن مجید، سوره جمعه، آیه 5.
16. قرآن مجید، سوره صف، آیه 7.
17. قرآن مجید، سوره انعام، آیه 144.
18. قرآن مجید، سوره نور، آیه 37.
19. سوره انبیاء، آیات 70 و 71.
20. بحارالانوار، جلد 65، ص 157 .
21. همان مدرک .
22. اصول کافى، جلد 1، ص 32 .
23. وسائل الشیعه، جلد 27، ص 92 .
24. بحارالانوار، جلد 2، ص 36 .
25. وسائل الشیعة، جلد 3، ص 283 .
26. قرآن مجید، سوره بقره، آیه 279 .
27. قرآن مجید، سوره شعرا، آیه 151.
28. قرآن مجید، سوره هود، آیه 113.
29. قرآن مجید، سوره منافقون، آیه 8.
30. بحارالانوار، جلد 2، ص 5 .
31. اصول کافى، جلد 1، ص 33 .
32. بحارالانوار، جلد 1، ص 211 .
33. اصول کافى، جلد 1، ص 38 .
34. بحارالانوار، جلد 2، ص 89 .
35. قرآن مجید، سوره آل عمران، آیه 200 .
36. نورالثقلین، جلد 1، ص 426 .
37. همان مدرک، ص 428 .
38. همان مدرک .
39. قرآن مجید، سوره انبیاء، آیه 57 .
40. قرآن مجید، سوره انبیاء، آیه 68 .
41. قرآن مجید، سوره انبیاء، آیه 69 .
42. قرآن مجید، سوره نحل، آیه 50 .
43. قرآن مجید، سوره نساء، آیه 104 .
44. قرآن مجید، سوره انعام، آیه 162 .
45. قرآن مجید، سوره انبیاء، آیات 70 و 71 .
در تنظیم این گزارش از سایت های جماران و صومعه سرا، و نوار صوتی این سخنرانی استفاده شده است.
تهیه و تنظیم: حامد عبداللهی/903/702/ع
ارسال نظرات