دقایقی با یار و همراه شهید آیتالله دستغیب
به گزارش خبرگزاری رسا، این روزها مصادف با سی و ششمین سالگرد شهادت، سومین شهید محراب انقلاب اسلامی، شهید آیتالله سیدعبدالحسین دستغیب، اولین امام جمعه شیراز و نماینده امام خمینی(ره) در فارس است.
در این راستا برنامههای گرامیداشت و بزرگداشت متعددی برای آن عالم ربانی كه امام راحل از ایشان به عنوان معلم اخلاق و مهذب نفوس یاد كرده است، برگزار میشود.
یكی از فعالیتهایی كه شهید آیتالله دستغیب بدان بسیار اهتمام میورزید، تربیت طلاب و جوانان متدین بود ضمن اینكه ایشان همواره با علما و روحانیان و فضلای شیراز و نقاط مختلف كشور نیز ارتباط و مراوده داشت. در ادامه این گزارش به سراغ آیتالله علی شیخ موحد، مدیر حوزههای علمیه خواهران استان فارس، یكی از علمایی میرویم كه با آن عالم ربانی معاشرتهای نزدیك و تناتنگی داشت.
آغاز دوران آشنایی شما با شهید دستغیب به چه دورانی برمیگردد؟
تقریباً از سال ۱۳۴۵ به بعد که اینجانب طلبه قم بودم، گاهی به شیراز میآمدم، با مرحوم شهید آشنا شدم و به منزل و مسجد ایشان میرفتم و در مراسم دعای کمیل ایشان واقع در مسجد جامع شرکت مىكردم.
ارتباط و معاشرت شما با شهید در چه حد بود؟ فقط در حد مبارزات سیاسی؟ استاد و شاگرد؟
اینجانب علاقه و ارادت به ایشان داشتم. بیشتر آشنایی ما برمىگردد به جلساتی که بعدازظهرها در منزل شهید تشکیل مىشد و ایشان نصایحی مىفرمود. این آشنایی ما با مرحوم شهید دستغیب بهخاطر صفات حسنه اخلاقی ایشان- که بیشتر همین امر موجب شد مجذوب ایشان شوم- دعای کمیل و در نهایت، براساس مبارزه بود و ما هم مبارزه را دوست داشتیم.
كمی در مورد محوریت شهید دستغیب در هدایت و رهبری سیاسی علیه رژیم ستمشاهی طاغوت در استانهای جنوبی بهویژه فارس توضیح دهید؟
در جلسهای که مرحوم آیتالله العظمی محلاتی در مسجد جامع ترتیب داده بود و همه علما و مرحوم شیخ بهاءالدین شرکت داشتند، سخنران، مرحوم شهید دستغیب بود و سخنرانی میکرد و خیلی از مسائلی را که آنجا لازم بود در ارتباط با بیداری مردم، بیشتر در همان مجلس میگفت.
شهید دستغیب در منبرهایی که در مسجد جامع، ماه مبارک رمضان یا شبهای جمعه داشتند، به مناسبت در زمینه مخالفت با برنامههای شاه سخنانی ایراد مىکرد. بهویژه مسئله ناپسند جشنهای هنر که در شیراز برگزار مى شد، خیلی برخورد تندی کرد و الفاظ مهمی به آنها گفت از جمله اینکه اینکار بی حیاگری و حیوانیت است.
در جریان دستگیریهای متعدد مرحوم شهید توسط نیروهای طاغوت، آیا شخصاً شما در موردی حضور داشتید؟
بله در دو مورد. یکی شبی که میخواستند ایشان را در رابطه با جریان ۱۵ خرداد دستگیر کنند، من و عدهای از فرهنگیان (که بعضی هم اکنون زنده هستند) در منزل ایشان بودیم. آن شب به خانه ریختند و ما را به اتاق بالایی بردند، اما مرحوم شهید دستغیب را دوستانش به منزلی دیگر بردند. چراکه ساواک میخواست ایشان را زیر دست و پا از بین ببرد. لذا ایشان را از راه دیوار در یک منزل مخفی کردند. در آن شب مادر آقا سیدهاشم نیز آنجا بود، به آنها میگفت اینجا منزل پسر پیغمبر خداست، چرا شما این کار را می کنید؟ و به افسران نهیب میزد و یکی از افسران که سرهنگ هم بود، زیر پله منزل شهید دستغیب گریه میکرد. بعد از دو سه روز که ایشان را منتقل کردند به تهران، ما هم بعد ایشان به قم رفتیم. منتهی تا روزی که ایشان را آزاد کردند، در قیطریه تهران. من به قیطریه رفتم. چند نفر آنجا بودند: مرحوم امام(ره)، مرحوم شهید دستغیب، مرحوم آیتالله العظمی محلاتی، مرحوم آیتالله قمی. ساواک در قیطریه تهران منزلی بنا کرده بود که فقط اجازه میداد به آن رفت و آمد کنیم.
مورد دوم هم زمانی که ساواک شیراز ایشان را دستگیر کرده بود، من را هم دستگیر کردند. من دیدم که ساواک خیلی توهین میکرد و هدفش این بود که ایشان با این توهینها، از مبارزه کنار رود و بعد هم که آزاد شده بودند، من هم به استقبال رفتم و هم به دیدن ایشان میرفتم. دید و بازدید ما با ایشان مستمر بود. تا قبل از انقلاب وقتی به شیراز میآمدم، حداقل دو روزی یکبار، چند ساعتی به منزل ایشان میرفتم. بعد از انقلاب رابطه ما زیادتر شد.
بهعنوان یار و همراه شهید دستغیب یکی از خاطرات مهم خود را از آغاز نهضت امام خمینی(ره) بیان فرمایید.
ایشان در زمانی که مرحوم بهشتی یا مطهری را شهید کردند، در مسجد جامع مجلس مفصلی گرفت و قرار بود من آنجا سخنرانی کنم. وقتی که بلند شدم به سمت منبر بروم، ایشان عبای من را کشیدند. گفتند آقا شیخ علی از قول من بگو که «من اطاعالخمینی، فقد اطاع الله» و این جمله را برای اولین بار من گفتم. بعد از سخنرانی، ایشان دوباره عبای مرا کشیدند و فرمودند: این که گفتم، باورم بود. خیال نکن که بدون توجه گفتم.
مرحوم شهید دستغیب برای من نقل کردند که در دوران ساواک دیدم شخصی در زندان به من خیلی احترام میگذارد. من تعجب کردم و خیال کردم که به او دستور داده باشند. اما بعد دیدم اسم خودم و فرزندانم را میآورد.بعد از او سئوال کردم تو که هستی؟ تا اسمش را گفت، دیدم این پسر یکی از روحانیون شیراز بود که ما برای پدر او وجوهات میبردیم و پدرشان در را باز نمیکرد و میگفت بچهها به کوچه میآیند و بر تربیت آنها اثر میگذارد و ما وجوهات را از زیر درب به داخل منزل ایشان میفرستادیم. تعجب کردم و از او درباره برادرش سئوال کردم. خودش در ساواک تهران و برادرش در ساواک تبریز مأمور بودند.
روشهای تربیتی شهید دستغیب چگونه بود؟
ایشان در دو مسیر حرکت میکرد. یکی همین منبرهای او بود که مردم را بیشتر متوجه قیامت و اخلاق و معاد و به تعبیر امام تهذیب نفس، میکرد و یکی ساده زیستی او بود. حتی در شهادتش هم بهخاطر اینکه حاضر نشد منزل خود را عوض کند، توانستند او را در آن کوچه شهید کنند. ایشان خیلی ساده زیست بود و زندگی سادهای داشت و از این رو خیلی از دوستانی که به ایشان ارادت داشتند، به همین علت بود. از کسی بدگویی نمیکرد حتی مخالفانش و حتی از بعضی روحانیونی که مخالف با او بودند، بدگویی نمیکرد.
ایشان چندین مدرسه علمیه را سرپرستی میکردند و موفق هم شدند، به طلبهها تأکید میکرد که به همان سنت قدیمی، به صورتی باشند که هم مهذب بوده و به تهذیب و عرفان اهمیت دهند و هم در دنیاداری، دنبال تجملات نباشند.
ارادت خاصی به امام(ره) داشتند. من همراه ایشان بودم که خدمت امام(ره) رسیدیم، دیدم که امام(ره) خیلی به او احترام میگذاشت. ولو ایشان دو زانو مینشست. خدا انشاءالله ایشان را رحمت کند و این شهید بزرگوار جایگاهش عالی است، جایگاهش را متعالی کند./۱۳۲۵//۱۰۲/خ