۱۲ اسفند ۱۳۹۷ - ۱۶:۴۳
کد خبر: ۵۹۹۶۲۰
پرونده «گام دوم انقلاب»؛

سیاستمدار تراز انقلاب در گام دوم

سیاستمدار تراز انقلاب در گام دوم
برای فهم و اجرای روح بیانیه‌ی گام دوم رهبر عزیز بایستی سیاستمداران و «سیاسیون تراز انقلاب» بیش از پیش با این ملاک‌ها ارزیابی شوند.
به گزارش خبرگزاری رسا، رهبر انقلاب اسلامی در بیانیه‌ی «گام دوم انقلاب» با مرور تجربه‌ی ۴۰ ساله‌ی انقلاب اسلامی اعلام کردند: انقلاب «وارد دوّمین مرحله‌ی خودسازی و جامعه‌پردازی و تمدّن‌سازی شده ‌است». گام دومی که باید در چارچوب «نظریه‌ی نظام انقلابی» و با «تلاش و مجاهدت جوانان ایران اسلامی» به‌سوی تحقق آرمانِ «ایجاد تمدّن نوین اسلامی و آمادگی برای طلوع خورشید ولایت عظمی (ارواحنافداه)» برداشته شود.
 
به همین مناسبت پایگاه اطلاع‌رسانی KHAMENEI.IR طی سلسله یادداشت‌ها و گفتگوهایی در قالب پرونده‌ی «گام دوم انقلاب» به بررسی و تبیین ابعاد مختلف این بیانیه‌ می‌پردازد. در ادامه‌ی سلسله مطالب این پرونده، آقای دکتر موسی نجفی استاد و عضو هیئت علمی پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی در یادداشتی به تحلیل و تفسیر بیانیه گام دوم انقلاب از بُعد نسبت سیاست با اصول اخلاقی و اندیشه‌ی سیاسی پرداخته است.

گروهی فکر می‌کنند سیاست یعنی «عملگرایی محض» و تجربه و کار سیاسی؛ و در این رابطه خود را از دانستن و اندیشه‌ی سیاسی بی‌نیاز می‌دانند. این در حالی است که عمل سیاسی یا به دنبال حفظ وضع موجود است و یا تغییر آن، نفس این تأیید و یا رد هم مبتتی بر بدبودن و یا خوب دانستن اوضاع زمانه است. اما اینکه چه چیزی و با کدام «شاخص» خوب و یا بد تعریف می‌شود، خود مسئله‌ی مهمی است!

در فرهنگ و تمدن غرب این کار و این وظیفه در قرون قبلی از کلیسا و بالتبع از مسیحیت گرفته شد و به فلسفه و بعداً به علم واگذار گردید و لذا «علم سیاست جدید» از نظر کسانی مثل ماکیاولی و دیگران با گذار از فلسفه‌ی سیاسی کلاسیک و اخلاق و ارزش‌ها پایه‌گذاری و نشانه‌گذاری گردید. با فاصله افتادن بین «دانش و ارزش» در سیاست نوعی نظر به منفعت مادی و سلطه‌گری و تجاوز به حقوق دیگران و در سطح بالاتر، ملل ضعیف‌تر مشروعیت یافت؛ لذا با مترادف شدن سیاست با قدرت، اگر بگوییم پدیده‌ی استعمار و سلطه هم مشروعیت پیدا نمود سخن به گزافه نگفته‌ایم.

اما ماجرای تفکر و سیاست در اسلام چنین چالش و تاریخی را طی نکرده است؛ هرچند تاریخ خلافت آرام آرام از ارزش‌ها فاصله گرفت اما در امامت و ولایت شاخص عدالت با هیج مصلحت و تدبیری معاوضه نگردید. از این رو امروز در مواجهه با جبهه‌ی سیاسی غرب از رسانه گرفته تا دیپلماسی و حقوق بشر باید مواظبت کرده و در نظر داشته باشیم که اخلاق در سیاست (یا لاقل آنچه ما اخلاق می‌دانیم) دال مرکزی و محور حرکت و شاخص ارزیابی غربی‌ها نبوده و نیست و احتمالاً نخواهد بود.

اما در نبود یک اخلاق متعالی در سیاست غرب، به یک مطلب خوب توجه شده است و آن این است که از سنت‌های پسندیده در مغرب زمین همچون خاطره‌نویسی سیاسیون برای پرکردن فاصله‌ی تجربه‌ی سیاسی و علم و دانش و اندیشه استفاده شده است. این انتقال منظم و با قاعده‌ی تجربه سیاستمداران در مواقعی از آنان چهره‌هایی علمی و نظریه‌پرداز و یا استراتژیست در سطح جهان می‌سازد.

چقدر مناسب است که ما برای کمال یافتن در سیاست علاوه بر پافشاری بر اصول اخلاقی‌، برای علمی‌نمودن سیاست از اندیشه‌ی سیاسی و تمسک به سیره‌ی خاطره‌نویسی توامان استفاده نماییم. به نظر می‌رسد برای فهم و اجرای روح بیانیه‌ی گام دوم رهبر عزیز بایستی سیاستمداران و «سیاسیون تراز انقلاب» بیش از پیش با این ملاک‌ها ارزیابی گردند؛ و در این مرحله شاخص‌ها از جناح بندی چپ و راست به اخلاق و اندیشه در سیاست منتقل گردد.

نکته‌ی مهم دیگر این است که ما اگر ولی فقیه را در بُعد سیاسی و از نظر عمل سیاسی، شاخص و میزان سیاستمدار تراز انقلاب بدانیم، در بیانیه‌ی گام دوم در سه بُعد تاریخ‌شناسی و جریان‌شناسی و آینده‌نگری نویسنده‌ی اندیشمند آن توانسته بین گذشته و حال و آینده ارتباط و پیوستگی ایجاد نماید؛ پرسش اینجاست چند در صد از مدیران ارشد سیاسی فعلی و یا آینده از چنین توانمندی فکری و نظری برخوردارند؟!
 
/841/د103/ق
حسین ثالث موید
ارسال نظرات