۲۳ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۹:۳۹
کد خبر: ۶۱۶۷۰۳
نوشتاری از استاد دانشگاه امام صادق(ع)؛

"عقلانیت توصیفی" ابزار اقناعی پناهیان

تا ما نتوانیم معارف اسلامی را با بهره بردن از عقلانیت توصیفی برای اهالی هنر قابل درک نماییم نمی توانیم از انتظار داشته باشیم آثار هنری مطابق با اهداف اسلامی تولید شود.

به گزارش خبرگزاری رسا، از سال‌ها پیش برخی مواقع که مباحث حجت الاسلام علیرضا پناهیان را پیگیری می کردم، نقاط مثبت قابل توجهی را در آن ملاحظه می کردم با این حال مانند بسیاری از مخاطبان این مباحث این نقاط مثبت را تنها در سطح یک سخنرانی خوب و جذاب دینی ارزیابی می کردم اما بعدها که با فضای علوم انسانی و کمبود ها و خلاء های آن بیشتر آشنا شدم دیدم که برخی از خصوصیات روشی و محتوایی سخنرانی های ایشان تنها به درد یک منبر مفید و جذاب نمی خورد بلکه برای تولید علوم انسانی نیز به شدت مورد نیاز است. یادم می آید در ترمی تحصیلی، درسی با موضوع فلسفه اگزیستاسیالیسم داشتم و همان زمان در ایام محرم مباحث آقای پناهیان را پیگیری می کردم.

موضوع بحث ایشان به طور اتفاقی با مباحث کلاس بسیار همپوشانی داشت و من به وضوح می دیدم که ایشان چگونه متناظر با جدی ترین مسائل فلسفه اگزیستانسیالیسم در مورد حیات انسان، رنج و ... و حتی با روشی که تا حدودی مشابه و صبغه فرا دینی داشت در حال طرح مباحثی انسان شناسانه در این زمینه بودند. در آن ایام یک روز استاد سر کلاس گفت که ما متاسفانه در فضای علمی خودمان به این مباحث مهم نپرداخته ایم و من به ایشان گفتم که چرا اتفاقا بنده همین روزه ها همین مسائل را در سخنرانی های آقای پناهیان پیگیری می کنم و وجوه قوت مباحث ایشان در این موضوع با حفظ همین روش های مرسوم و همه فهم، بسیار بیشتر از برخی از فیلسوفان معروف اگزیستانس و سایر مکاتب غربی است. اما استاد که تا حدودی برآشفته بود گفت مباحث ایشان که طرح علمی ندارد منظور من عدم وجود این مباحث در فضای علمی کشور است.

و این شاید حرف خیلی از اهالی دیگر علوم انسانی هم باشد که حاضر نیستند علمیت اینگونه مباحث را بپذیرند و یا خلاء اینگونه مباحث و روش ها را در حیطه علوم انسانی قبول کنند و اینگونه مباحث را تنها سخنرانی هایی جذاب و مذهبی برای عموم مردم تلقی می کنند.

موضوع بحث این مقاله مرتبط با همین مسئله مهم است. اینکه ما برای رسیدن به علوم انسانی اسلامی باید ابتدا تلقی خودمان را از علمی بودن و غیر علمی بودن تصحیح کنیم و خود را در جزیره ای از ملاک های رائج علمیت محصور نکنیم ملاک هایی که بعضا جزیره های متروکی برای برخی از اهالی علم درست می کند که جز خودشان و هم رشته هایشان حاضر به ماندن در آن جزیره نیستند.

البته در این مقاله نمی خواهم همه جوانب و ملاک های مطلوب علمیت را بررسی کنم؛ بلکه جوانبی از آن را مورد بررسی قرار می دهم که شاید امثال آقای پناهیان و معدود افراد دیگری در این زمینه واقعا قابل استفاده هستند ولی فضای علمی به آن توجه نمی کند.

برای توضیح این مطلب باید از کاربردهای عقلانیت شروع کنیم. عقلانیت را از یک منظر می توان به دو نوع عقلانیت تقسیم کرد عقلانیت استدلالی و عقلانیت توصیفی. عقلانیت استدلالی همان عقلانیتی است که سنت تاریخی عقلانیت ما با آن انس فراوانی دارد. عقلانیتی که با روش برهانی به دنبال اثبات گزاره های حق و تفکیک آنها از گزاره های باطل است. عقلانیتی که یقین نظری را به عنوان ارزشمند ترین دارایی علمی برای انسان به ارمغان می آورد و انسان را از شک، تردید، شبهه و جهل نسبت به حقایق رها می سازد.

در علوم اسلامی مانند فلسفه، تفسیر، کلام، فقه و ... حضور پررنگ عقلانیت استدلالی را به وضوح می توان مشاهده کرد و این البته از مزیت ها و نقاط قوت علوم اسلامی است علومی که با تکیه بر همین عقلانیت استدلالی خود را از ورطه خطرناک نسبیت گرایی های رایج جهان علمی امروز دور نگه داشته اند و نظامی مستحکم در حوزه مسائل مورد بررسی خود پدید آورده اند که گذر زمان نمی تواند به راحتی در شالوده آن تغییری ایجاد کند.

اما برخلاف عقلانیت استدلالی، عقلانیت توصیفی به این اندازه برای ما مانوس نیست و برای همین هم توضیح دادن آن کار آسانی نیست. عقلانیت توصیفی عقلانیتی است که پس از اثبات حقیقتی توسط عقل استدلالی به نظاره آن حقیقیت می نشیند و در شهودی عقلانی آن حقیقت و چیستی و چگونگی آن را مشاهده و توصیف می کند. مثلا ما شاید یکبار نیاز داشته باشیم تا با عقل استدلالی وجود حق تعالی را با روشی برهانی و یقینی برای خود اثبات کنیم اما بعد از آن باید بار ها با چشمان عقل توصیفی، وجوه عقلانی این حقیقت اثبات شده را بنگریم و آن را برای خودمان مرور و توصیف کنیم و لوازم آن را با شهودی عقلانی درک کنیم.

عقلانیتی که در سراسر ادعیه و متون عبادی ما در قرآن کریم، نماز و سایر مناسک دینی وجود دارد بیشتر از سنخ عقلانیتی توصیفی است. قرآن کریم بارها انسان ها را به تعقل دعوت کرده است اما اگر در موارد این دعوت قرآنی توجه کنیم این دعوت بیش از آنکه ناظر به عقل استدلالی باشد ناظر به عقل توصیفی است.

انسان پس از آنکه با عقل استدلالی حق تعالی، معاد، نبوت و سایر حقایق عالم را برای خود اثبات کرد تازه شدیدا نیازمند عقلانیتی می شود که آنچه را که صرفا یکبار برای همیشه با روشی استدلالی اثبات کرده است حالا به نظاره بنشیند و اوصاف و ویژگی های آن را از نزدیک با عقل خود درک کند. اگر به طور مثال صفات الهی مانند حکمت و فضل را یکبار با عقل استدلالی اثبات نمود باید یک عمر به کمک عقل توصیفی آن را در تمامی ابعاد حیات خود و عالم هستی به نظاره بنشیند.

عقلانیت توصیفی را نباید با مکاشفات عرفانی اشتباه گرفت که مخصوص نوادری از انسان هاست. این عقلانیت بسیار قابل دسترس تر است ولی نیازمند تمرین و کسب مهارت است. کار عقلانیت توصیفی همچون کار مجتهدی است که پس از درک و اثبات اصول رشته علمی خود با تمرین و مهارت به مرور می تواند حضور و سریان این اصول را با دقت در تمامی فروع علمی رشته خود درک نماید.

عقلانیت استدلالی با خواندن و دقت در استدلال ها حاصل می شود اما عقلانیت توصیفی جز با درک عمیق محتوای آن استدلال ها و کشف نحوه حضور محتوای آنها در هستی فعلیت پیدا نمی کند. چه بسیار انسان هایی که بازوان عقلانیت استدلالی آنها تنومند است اما در حیطه عقل توصیفی بسیار ضعیف و لاغر اندام هستند. مثلا در فضای علوم اسلامی کم نیستند کسانی که صفات حسنای الهی را به کمک ده ها استدلال عقلانی اثبات نموده اند اما توانایی مشاهده فراوان و دقیق وجوه عقلانی تجلی این صفات در حیات خود و عالم هستی ندارند.

در ادامه بیشتر به توصیف عقلانیت توصیفی خواهیم پرداخت اما برای درک اهمیت این موضوع باید گفت که به نظر می رسد ما در حیطه علوم اسلامی با وجود قوت فراوان در حیطه عقلانیت استدلالی، ضعف و کمبود فراوانی در بهره بردن از عقلانیت توصیفی داریم و بخش قابل توجهی از عدم توانایی ما در استفاده از علوم اسلامی برای تولید علوم انسانی اسلامی ناشی از همین ضعف بنیادین است.

بگذارید به عنوان شاهدی برای این مدعای مهم از مثالی در فلسفه اسلامی آغاز کنم. قرن هاست که فلسفه اسلامی در قالب حکمت متعالیه به نقاط اوج بسیار فراوانی در حیطه عقلانیت استدلالی رسیده است. حکمت متعالیه در بسیاری از مسائل مهم هستی شناسانه هفت شهر عقلانیت استدلالی را پیموده است مسائلی که بسیاری از مکاتب فلسفی دیگر گاه در پیچ و خم کوچه های آن باقی مانده اند. اما همان مکاتب عقب افتاده به کمک همین عقلانیت توصیفی، همان اندک بهره ای را که از عقلانیت در افکارشان وجود دارد آنقدر توسعه داده اند که در هر شعبه ای از علوم انسانی سر می زنید نام و نشان آنها وجود دارد. اما نام و نشانی از فلسفه اسلامی و حکمت متعالیه نیست.

سالها و بلکه قرن هاست ادله اثبات اصالت وجود میان معلمان و متعلمین فلسفه اسلامی رد و بدل و محکم کاری می شود اما هنوز عقلانیت توصیفی این قاعده مهم فلسفی در حوزه های تدریس فلسفه اسلامی به خوبی راه نیافته است. یادم می آید که در دوران نوجوانی در اصفهان در جلسات کسی شرکت می کردم که از نوادر استادانی بود که فلسفه اسلامی را به سبک عقلانیت توصیفی درس می داد. استاد اصغر طاهر زاده تلاش می نمود تا عمیق ترین معارف حکمت متعالیه را به زبان عقل توصیفی برای قشر های مختلف و به خصوص جوانان بیان کند و تلاش می کرد تا بیش از آنکه قواعد حکمت متعالیه را برای آنها اثبات کند برایشان توصیف نماید.

بار ها ملاحظه می کردم ایشان با بهره گیری از همین روش چگونه ثمره قواعد مختلف حکمت متعالیه را تا سطح مسائل جاری جامعه پیگیری و تبیین می نمود و مخاطب به وضوح معنای اصالت وجودی بودن را در ساحات مختلف حیات از سیاست و فرهنگ و ... می یافت و به این ترتیب برای مخاطب ایشان مبنای اصالت وجود و بسیاری از مبانی حکمت متعالیه افکاری زنده و اثر گذار جلوه می نمود. اما بعدا که به دانشگاه آمدم و در رشته فلسفه اسلامی شروع به درس خواندن و مطالعه کردم با اینکه بهره های فراوانی در حیطه عقلانیت استدلالی بردم اما کمتر از عقلانیت توصیفی در سر کلاس ها خبری بود.

این بود که به وضوح دانشجویانی را می دیدم که با وجود فهم اداله متعدد مباحث حکمت متعالیه با آنها رابطه ای برقرار نمی کنند و جز در برگه امتحان و یا در حل مسائل مشخص فلسفی از آن بهره ای نمی برند. این بود در میان چنین دانشجویانی کمتر انگیزه تولید علوم انسانی اسلامی بر اساس معارف اسلامی و از جمله فلسفه اسلامی شکل می گیرد و این طبیعی است. متعلمی که نتواند فراتر از عقلانیت استدلالی، در شهودی عقلانی وسعت حقیقت اثبات شده را در عرصه های مختلف حیات ببیند نمی تواند از چنین استدلال هایی برای مشکلات اصیل حیات بشری دوایی بیابد.

صدها قاعده ارزشمند در علوم اسلامی از جمله فلسفه اسلامی در صفی رخوت انگیز منتظر معلمین و متعلمینی هستند که با بهره بردن از عقلانیت توصیفی آنها را از دل کتاب های خاک خورده بیرون بکشند و در وسط معرکه تولید علوم انسانی اسلامی خرجشان کنند اما حیف که نظام آموزش حوزه و دانشگاه آنقدر که برای رشد عقلانیت استدلالی تلاش می کند ارجی برای عقلانیت توصیفی قائل نیست.

تا زمانی که ملاک برتری علمی در حیطه علوم اسلامی از جمله فلسفه اسلامی تنها بر اساس دقت های عقل استدلالی مشخص شود البته استادانی مانند استاد طاهر زاده ها جدی گرفته نمی شوند. با این وضع ممکن است صد ها کتاب و پایان نامه و مقاله در حیطه عقلانیت استدلالی نگاشته شود اما هیچ ثمره ای از آن به ساحات علوم انسانی درز نکند.

اثرگذاری عقلانیت توصیفی آنقدر بالاست که در برخی از مکاتب غربی می توان به وضوح دید بدون آنکه آن مکتب دارای پشتوانه عقلانیت استدلالی مستحکمی باشد صرفا با بهره بردن از عقلانیت توصیفی حرف خود را به کرسی محافل علمی نشانده است.

عقلانیت استدلالی مانند اسکلت و استخوان بندی یک اندیشه زنده است اما اگر این اسکلت با گوشت و پوست عقلانیت توصیفی همراه نشود کمتر کسی جرات نزدیک شدن به آن اسکلت بدون استخوان را پیدا می کند. نظام اندیشه در بسیاری از علوم اسلامی با اینکه از اسکلت و استخوان بندی بسیار مستحکمی برخوردار است که حتی در زیر بار سنگین ترین شبهات قدیمی و یا جدیدی کمر خم نمی کند اما متاسفانه به دلیل کمتر بهره بردن از عقلانیت توصیفی به انسانی لاغر و نحیف شبیه شده است و در مقابل نظام اندیشه برخی از مکاتب پویای دنیای غرب با اینکه به لحاظ عقلانیت استدلالی بسیار ضعیف و شکننده است اما این ضعف خود را با ماهیچه های قوی عقلانیت توصیفی چنان جبران نموده است که دیگر کسی با دیدن این ماهیچه های قوی باور نمی کند که پشت این ماهیچه ها استخوانی نحیف و شکننده پنهان شده است.

برخی مواقع که آثار سروش را مطالعه می کردم می دیدم او چگونه با استفاده از عقلانیت توصیفی ضعف های فراوان و بنیادین خود در حیطه عقل استدلالی را پنهان می کند او با تمام ضعفش در حیطه عقلانیت استدلالی خیلی خوب بر روش عقلانیت توصیفی مسلط است و علت نفوذ او نیز همین است.

او گاه حرفی را که به لحاظ بیان استدلالی در سه چهار جمله می توان خلاصه کرد و در همان سه چهار جمله نیز می توان کمبود های استدلالی آن را به وضوح یافت به زیبایی در صد ها صفحه به توصیف می کشد و از همین راه مخاطبین خودش را جذب می کند. ذکر این مثال به این خاطر بود که نشان دهیم عقلانیت توصیفی به خاطر مزیت ها و اثرگذاریش می تواند حتی مورد سوء استفاده قرار گیرد.

 کمبود و خلاء توجه به رشد عقلانیت توصیفی تنها مخصوص حوزه های درس فلسفه اسلامی نیست. در علم کلام، علم تفسیر، علم اخلاق، علم فقه و سایر علوم اسلامی نیز چنین کمبود هایی وجود دارد. شاید از مهمترین مزیت های شهید مطهری و علل اثر گذاری ایشان در احیای علم کلام شیعه در دوران معاصر توانایی ایشان در حیطه عقلانیت توصیفی است. ایشان در بسیاری از آثار خود به زیبایی و با هنرمندی عقلانیت استدلالی را با عقلانیت توصیفی درآمیخته اند و همین امر باعث شده تا آثار ایشان هنوز زنده و اثر گذار باشد.

در حیطه تفسیر هنوز جای کسانی مانند مرحوم صفائی حائری ها خالی است تا به روش عقلانیت توصیفی صد ها صفحه در تبیین معنای یک حقیقت قرآنی بنویسند. بیست جلد تفسیر متراکم المیزان را ده ها شهید مطهری و صفائی حائری نیاز است تا بلکه بتوانند در صدها مجلد معارف آن را در حیطه های مختلف علوم انسانی به همین روش عقلانیت توصیفی توسعه دهند.

اصل حرفی را که می خواستم بیان کنم عرضه کرده ام اما شاید یکی از شاخص ترین چهره های معاصر در بهره بردن از عقلانیت توصیفی استاد علیرضا پناهیان باشد. ایشان با بهره بردن از این روش در عرضه و ارائه علم اخلاق و ظرائف و دقائق آن برای اقشار مختلف جامعه توفیقات فراوانی داشته است که در ادامه اندکی به تحلیل آن خواهیم پرداخت و در ضمن این تحلیل برخی دیگر از مزیت های روش عقلانیت توصیفی را بیان می کنیم.

علم اخلاق هم مانند سایر علوم اسلامی گاه در حیطه عقلانیت استدلالی متوقف شده است و شور و اثر عمیق خود را از دست داده است. حضرت امام خمینی ره در برخی از آثار اخلاقی خود با شهامتی که مخصوص خود ایشان است به معروف ترین کتب اخلاقی می تازند و می گویند کتاب اخلاق نباید تنها نسخه دوای امراض اخلاقی باشد بلکه باید خود داروی دوای این درد ها باشد.

امام به همین خاطر در آثار اخلاقی خود به زیبایی عقل استدلالی را با عقل توصیفی در آمیخته اند و بسیار فراتر از اثبات و تبیین استدلالی ملکات اخلاقی و راه های دستیابی به آن، با بهره ای وافر از عقلانیت توصیفی زیبایی اخلاق توحیدی را به رخ مخاطب کشیده اند و او را در همان حال مطالعه کتاب عملا وارد در معرکه اخلاق و تزکیه نموده اند. اما متاسفانه آموزش اخلاق به سبک ایشان تبدیل به یک سنت فراگیر نشده است و جز در گوشه و کنار کسانی را با این سبک نمی توان پیدا کرد اگر هم احیانا چنین افرادی یافت شوند معمولا برای عموم مردم قابل استفاده نیستند و تنها خواص و علاقه مندان به سلوک از مباحث آنها بهره می برند.

در همین راستا به نظر می رسد یکی از شاخص ترین کسانی که توانسته است با بهره بردن فراوان از عقلانیت توصیفی، علم اخلاق را با همین ظرفیت و متناسب با نیاز های زمانه به نسل جدید منتقل کند آقای پناهیان هستند. بهره بردن مناسب از عقلانیت توصیفی این مجال را برای آقای پناهیان فراهم نموده است تا مرزهای رائج علم اخلاق را جابجا کند و در بسیاری از مواقع عرفانی ترین مضامین معرفتی را که به ظاهر جز در خصوصی ترین جلسات سالکین نمی توان مطرح کرد و یا سنگین ترین مباحث فلسفی و کلامی را که هر کسی توان درک استدلالی آن را ندارد به کمک همین روش با عموم مردم در میان گذارد و ساعت ها بدون اینکه نامی از اصطلاحات فنی و دشوار آن بیاورد از آن با مردم سخن گویند.

گاه در میان مباحث ایشان بسیار متعجب و شاداب می شوم از اینکه می بینم ایشان چگونه با کمک همین عقلانیت توصیفی عمیق ترین آموزه های عرفان اسلامی و عرفان شیعی و یا برخی از معضلات فلسفی و کلامی را بدون اینکه در محظور اصطلاحات و ادله دشوار آن وارد شوند برای مخاطب عمومی بیان می کنند و وقتی مخاطب را هم نگاه می کنم می بینم که مخاطب نیز به شدت درگیر طرح بحث ایشان شده است.

از مزیت های بهره بردن از عقلانیت توصیفی، توسعه فرهنگ اندیشه است. ما در جامعه شدیدا نیازمند تفکر و اندیشه هستیم تا با توسعه این فرهنگ جامعه از تقلید کورکورانه و سطحی نگری در مسائل مختلف نجات یابد. دین، آفرینش، وضعیت جهان، وضعیت سیاسی و هزاران مسئله دیگر وجود دارد که نیازمند اندیشه و تفکر عمیق است تفکر عمیقی که دیگر مخصوص نخبگان جامعه نیست و باید راه نفوذی در اقشار مردم پیدا کند.

حال برخی با درک این نیاز و برای پاسخگویی به آن مخاطب را تنها درگیر عقلانیت استدلالی می کنند در حالی که در عین ضرورت آموزش عقلانیت استدلالی، آموزش اندیشیدن در حیطه عقلانیت توصیفی بسیار لازم تر و کارآمد تر است. کم نیستند کسانی که عقلانیت استدلالی آنها تورم کرده است اما به خاطر بی بهره بودن از عقلانیت توصیفی اثری از آن همه استدلال را نمی توان در عرصه های مختلف حیات آنها مشاهده کرد. ما در آموزش عقلانیت برای عموم جامعه باید همان قدر که بر عقلانیت استدلالی تکیه می کنیم عقلانیت توصیفی را توسعه دهیم منتها مبتنی بر معارف اسلامی.

چقدر غصه آور است که عوام و خواص جامعه ما کمتر مهارت اندیشیدن در متون اسلامی مانند قرآن و روایات را دارند و کسانی که می خواهند اهل اندیشه شوند گمان می کنند تنها می توان این مهارت را در قالب عقلانیت استدلالی در علوم رائج جستجو کنند.

در همین راستا سخنرانی های آقای پناهیان از معدود سخنرانی هایی است که به وضوح می توان در آن جوّ اندیشیدن و تفکر عمیق را حس کرد. گاه بهترین سخنرانی ها تنها مجالی برای شنیدن و یاد گرفتن است اما سخنرانی های کمی پیدا می شود که بتوان در آن در عین شنیدن، گرمی تفکر کردن مخاطب را هم حس کرد و این مزیت به خاطر قوت ایشان در بهره بردن از عقلانیت توصیفی است عقلانیتی که با گستره وسیع خود به مخاطب اجازه اندیشیدن می دهد و او را محدود به درک مختصر و مفید عقلانیت استدلالی نمی کند.

از دیگر مزایای عقلانیت توصیقی نسبت آن با هنر است. تا ما نتوانیم معارف اسلامی را با بهره بردن از عقلانیت توصیفی برای اهالی هنر قابل درک نماییم نمی توانیم از آنها انتظار داشته باشیم تا آثار هنری مطابق با اهداف اسلامی تولید کنند. نمی توان به اهالی هنر اسکلت بدون گوشت و استخوان معارف دینی را نشان داد و بعد از آنها خواست تا در تبلیغ این اسکلت شعر ها بسرایند فیلم ها بسازند و رمان ها بنوسیند! اما اگر چهره ملیح و جذاب دین را به کمک عقلانیت توصیفی به رخ آنها بکشیم آنها خود در تعریف چشم و ابروی دین بدون اینکه نیازمند عامل خارجی باشیم آثار هنری خلق خواهند کرد.

بنده بارها در میان سخنرانی های آقای پناهیان با ایده های قابل توجهی برای کارهای هنری روبرو شده ام که حاصل همین بهره بردن فراوان ایشان از عقلانیت توصیفی است و بارها با خود گفته ام که چقدر جای اصحاب هنر و رسانه پای این منبر ها خالی است. کسی که می خواهد در مورد یک آموزه دینی فیلم و یا اثری هنری خلق کند و یا حتی می خواهد در رشته تخصصی خود از یک گزاره دینی بهره برداری کند بسیار بیشتر از آنکه به درک عقلانیت استدلالی آن نیازمند باشد باید ابعاد و ظرافت های آن آموزه دینی را به تفصیل با عقلانیت خود شهود کرده باشد و برای اینکار، هم به امثال پناهیان ها بسیار نیازمندیم و هم به هنرمندانی که امثال پناهیان ها را جدی تر بگیرند.

عقلانیت توصیفی همان قدر که می تواند برای اهالی هنر ایده آفرین باشد خود نیز نیازمند هنرمندی است. هر کسی نمی تواند مضامین عقلانیت استدلالی را به ساحت عقلانیت توصیفی وارد کند عقلانیت توصیفی طراوت هنری هم می خواهد. اگر دیگر مانند مولوی ها و سعدی ها وجود ندارند تا در نهایت هنرمندی عقلانیت معارف دینی را به توصیف بکشند حداقل می توان در حوزه فهم و تبلیغ دین و تولید علوم انسانی اسلامی انتظار وجود عالمانی را داشت که بسیار بیشتر از وضعیت موجود از هنر عقلانیت توصیفی بهره برده باشند.

از این بُعد نیز بارها قبل از آنکه محتوای مباحث استاد پناهیان مرا به خود جذب کند هنرمندی ایشان در توصیف حالات و مفاهیم ایمانی برایم جذاب بوده است. طرح بحث هنرمندانه از لوازم عقلانیت توصیفی است که به وفور در سخنرانی های ایشان قابل مشاهده است.  

یکی دیگر از ویژگی های مهم عقلانیت توصیفی نسبت وثیق آن با روش های انفسی است. برخلاف عقلانیت استدلالی که بیشتر صبغه آفاقی دارد و انسان بوسیله آن از بیرون به محتوای عقلانی یک حقیقت می نگرد در عقلانیت توصیفی مجال بسیار بیشتری برای درک انفسی حقایق فراهم می شود و به همین دلیل نیز تفکر در قالب عقلانیت توصیفی زنده تر است. ما برای فهم و تبلیغ دین و دستیابی به علوم انسانی علاوه بر درک آفاقی حقایق به تقریر انفسی آنها نیز به شدت نیازمندیم.

این ویژگی از مهمترین مزیت های سخنرانی های استاد پناهیان است و در مباحث ایشان می توان کیفیت توصیف انفسی بسیاری از مفاهیم دینی را مشاهده کرد. ایشان در موارد زیادی در قالب گفتگوی انسان با خداوند و یا گفتگوی خداوند با ملائکه و یا سایر قالب های اثر گذار با زبانی عرفی به تشریحی انفسی از رابطه خداوند با بندگان می پردازند که برای مخاطب نحوه ارتباط خداوند با بنده اش را از معنایی انتزاعی و آفاقی به درکی ملموس و انفسی تبدیل می کند که در زندگی روزمره بسیار کارآمد و اثر گذار است.

در این روش بسیاری از ظرائف حالات پرلطافت مومنین ناب و اولیاء الهی یا ظرائف رفتار حق تعالی با بندگان که برای عموم مردم غریب است به زیبایی به تصویر کشیده می شود و مخاطب از وجود چنین لطافت هایی در رابطه عبد و مولا و یا امام و امت بیشتر مطلع می شود. حقایقی که هرگز در قالب عقل استدلالی و با روش آفاقی قابل بیان نیست اما در عین حال بخش قابل توجهی از جذابیت معارف دینی ناظر به همین درک معانی لطیفی است که در رابطه عبد و مولا و یا امام و امت وجود دارد.

عقلانیت توصیفی تنها پشت سر عقلانیت استدلالی حرکت نمی کند بلکه گاه از او جلو هم می زند و مسیر هایی را که هنوز عقلانیت استدلالی به آن راه نیافته است کشف می کند راه هایی که تازه بعد از کشف آن، عقلانیت استدلالی به فکر تامین منطق استدلالی آن می افتد. به همین دلیل عقلانیت توصیفی توانایی فتح مرز های جدید علمی را نیز دارد و همین ویژگی می تواند به تولیدات جدید در علوم انسانی کمک کند.

از این منظر بسیار مشاهده کرده ام کسانی که از عقلانیت توصیفی قابل توجهی برخوردار هستند پیش از آنکه به امری بواسطه عقلانیت استدلالی تنبه پیدا کنند در مسیر عقلانیت توصیفی با آن حقیقت روبرو شده اند. از همین رو بارها در مباحث آقای پناهیان با مطالبی روبرو شده ام که در آثار و قالب های مرسوم موضوع مورد بحث نمی توان مشابه آن را یافت و طرح آن از نوآوری های عقلانیت توصیفی در مباحث ایشان به حساب می آید.

تا اینجا تنها از مزیت های عقلانیت توصیفی گفتیم و این به خاطر توجه کمتر جامعه علمی به آن بود اما به عنوان یک آسیب شناسی محتمل از روش معدود کسانی که از عقلانیت توصیفی بیشتر بهره برداری می کنند باید مواظب بود که توجه به عقلانیت توصیفی باعث نشود که از ارزش و جایگاه عقلانیت استدلالی کاسته شود. یک انسان سالم و سرزنده هم به اسکلت بندی قوی و مستحکم نیازمند است و هم به ماهیچه های قوی و سرزنده و عقلانیت استدلالی و توصیفی مانند استخوان و ماهیچه بدن عقلانیت دینی نباید از همدیگر جدا شوند.

در دوران معاصر پیرو برخی از جریان های مدرن و پست مدرن غربی، برخی اساسا با عقلانیت استدلالی و معارف انتزاعی حاصل از آن مشکل پیدا کرده اند و به یقین حاصل از آن به دیده تردید می نگرند. از این منظر لازم است کسانی که در فضای اسلامی بر روش عقلانیت توصیفی تاکید می ورزند مرز خود را با چنین جریان هایی حفظ و اعلام کنند و به خاطر تاکید بر ارزش فراموش شده عقلانیت توصیفی، مزیت ها و ضرورت عقل استدلالی را منکر نشوند و یا آن را کم رنگ جلوه ندهند.

این آسیب گاه در میان برخی از مخاطبین و مجذوبین عقلانیت توصیفی امکان بروز بیشتری دارد. به طور مثال بنده گاه در میان برخی از شاگردان استاد طاهر زاده کسانی را دیده ام که اساسا برای عقلانیت استدلالی در فلسفه ارزشی قائل نیستند و فلسفه صدرائی را منهای فضای استدلالی آن پیگیری می کنند و اگر از آنها خواسته شود تا اندکی بر روی ظرائف استدلالی مباحث فلسفی که بعضا بسیار ضروری و معرفت زاست تامل کنند حاضر به صرف کردن وقت برای آن نیستند.

همان گونه که اسکلت و استخوان بندی بدن باعث نظام بخشی به اجزای بدن می شود عقلانیت استدلالی نیز به مجموعه معارف و داشته های علمی و معرفتی انسان نظمی منطقی می بخشد و به وسیله آن امکان رسوخ شبهات کاسته می شود. به همین دلیل به نظر می رسد مناسب باشد کسانی همچون آقای پناهیان علاوه بر استمرار روش عقلانیت توصیفی خود، در آثاری مکتوب عقلانیت استدلالی مباحث مهم خود را به صورتی منقح و خلاصه شده ارائه نمایند تا اولا کسانی که مباحث ایشان را پیگیری می کنند نظام اصلی مباحث را به طور خلاصه در قالبی استدلالی مشاهده کنند و ثانیا کسانی که گمان می کنند این مباحث علمی و استدلالی نیست منطق علمی مباحث را فارغ از شرح آن توسط عقلانیت توصیفی یکجا ملاحظه کنند. اینگونه کار ها می تواند منجر به پذیرش علمیت عقلانیت توصیفی در مجامع علمی و بهره بردن از مزیت های آن شود.

از دیگر مسائلی که گاه می تواند به عنوان یکی از آسیب های روش عقلانیت توصیفی مطرح شود عدم توانایی این نوع از عقلانیت در ایجاد یک نظام منسجم فکری است. عقلانیت توصیفی بیش از آنکه در صدد فهم نظام مند مفاهیم باشد درک توصیفی و ملموس یک مفهوم خاص را دنبال می کند و گاه اوج گیری در درک عمیق و ملموس یک مفهوم به روش عقلانیت توصیفی سبب می شود تا جایگاه و اهمیت برخی دیگر از مفاهیم محوری مرتبط با همان موضوع در حجاب رود.

برای فهم عمیق تر این مسئله باید به یکی از کارکرد های اصلی قوه عقل توجه کرد. عقلانیت قوه ای ادراکی است که می تواند حیثیات متعدد یک موضوع واحد را از یکدیگر تفکیک نماید و به طور مجزا هر یک از این اجزا را مورد بررسی تفصیلی قرار دهد. در واقع بر خلاف ادراک حسی و خیالی که حیثیات مختلف یک حقیقت در آن کاملا با یکدیگر مخلوط هستند آدمی به کمک عقلانیت خویش می تواند حیثیات مختلف یک واقعیت را از یکدیگر تفکیک نماید. حال همین خصوصیت عقلانیت که می تواند بسیار وحدت آفرین باشد گاه خود منشاء اصلی کثرت در فهم می شود.

انسان ها با تفکیک حیثیات مختلف واقعیات متعدد می توانند وجوه شباهت آنها را درک کنند. به طور مثال انسان با تفکیک حیثیت شکل و اندازه یک جسم از جنس آن می تواند مشابهت شکل و اندازه اشیاء مختلفی که جنس های مختلفی دارند و یا جنس مشابه اشیائی که شکل و اندازه مختلفی دارند را درک کند و به بیان کلی تر با توجه به حیثیات مشترک اشیاء وجه وحدت میان ها را دریابد. اما در عین حال وقتی یک موضوع خاص دارای وجوه هستی شناسانه متعددی باشد همین توانایی عقل می تواند سبب تشتت و کثرت در فهم از آن موضوع شود. زیرا هر کسی ممکن است تنها از وجه خاصی آن را به نظاره عقلی نشسته باشد.

شاید یکی از مهمترین علل وجود تفاوت های فاحش میان انواع نظریاتی که به شناخت انسان، جهان و یا دین پرداخته اند همین مسئله باشد زیرا هر یک به وجه و حیثیتی خاص از موضوع مد نظر توجه کرده اند و شدت توجه آنها به حیثیتی خاص حجاب درک سایر وجوه آن حقیقت شده است.

حال عقلانیت توصیفی نیز گاه با تمرکز بر حیثیت و جنبه ای خاص از حقیقت انسان، جهان و یا دین در معرض چنین نقص و خطایی قرار دارد و در این میان معمولا عقلانیت استدلالی شرایطی را فراهم می کند تا بتوان موضوع را فراتر از یک زاویه خاص از منظری جامع تر نگریست به همین دلیل یکی از وجوه نیاز عقلانیت توصیفی به عقلانیت استدلالی، اطمینان از انتخاب منظری جامع برای نگریستن به حقیقت موضوع است. البته در تقریری دقیق تر باید گفت که برای دست یابی به نگرشی جامع به موضوع رابطه ای دوطرفه و دیالکتیک میان عقلانیت توصیفی و عقلانیت استدلالی برقرار است.

یعنی همان طور که عقلانیت استدلالی به جامعیت نگرش انسان کمک می کند گاه پیشروی عقلانیت توصیفی محدودیت های قبلی عقلانیت استدلالی را نمایان می کند. به بیان دیگر گاه توصیف عقلانیِ حیثیتی از وجود انسان، جهان و یا دین نشان می دهد که عقلانیت استدلالی در فهم این حیثیت از موضوع کوتاهی داشته است و برای تدارک آن باید در حیطه عقلانیت استدلالی تلاش های جدیدی داشت.

البته در هر حال نباید به بهای جامع نگری، از جزء نگری عقلانیت توصیفی چشم پوشید و آن را یک نقیصه به حساب آورد بلکه باید در عین داشتن یک درک جامع، توانمندی نگرش کاملا جزئی و توصیفی نسبت به حیثیات مختلف یک مسئله را نیز تقویت نمود و البته توازن میان داشتن نگرش جامع که بیشتر با عقلانیت استدلالی مناسبت دارد و توجه به حیثیات مختلف و جزئی که بیشتر با عقلانیت توصیفی مناسب دارد یکی از مهمترین و معمولا نایاب ترین خصوصیات اندیشه و اندیشمندان است.

رسیدن به چنین توازنی در فهم حقایق، آداب و باید ها و نباید های خاص خود را دارد ولی یکی از آداب آن بهره بردن مدیریت شده از اندیشمندان مختلفی است که هر کدام در تقویت بعدی از این توازن برجستگی دارند. به طور مثال بنده بار ها این تجربه موفق را داشته ام که پس از بهره گیری از اساتیدی که در عقلانیت استدلالی برجستگی داشته اند تلاش کرده ام از استاد دیگری که از عقلانیت توصیفی قابل قبولی در همان حوزه برخوردار است بهره برم تا به این وسیله توازن مذکور در فهم مسئله برایم حاصل شود.

 حال از این منظر بنده گاه با این انتقاد از طرح مباحث استاد پناهیان روبرو شده ام که ایشان با تمرکز بر روی توصیف عمیق و کارآمد از یک مفهوم دینی در سلسله مباحثی گاه آنچنان توجه مخاطب را متمرکز بر فهم آن مفهوم می نمایند که مخاطب از فهم نسبت این مفهوم دینی با سایر مفاهیم محوری دینی در یک نظام منسجم معرفتی بازمی ماند. به طور مثال ایشان گاه ده و یا سی جلسه در مورد مسئله محبت و یا اخلاص و یا امتحان الهی و یا هر یک از دیگر مفاهیم محوری دین صحبت می کنند و با توصیف دقیق و عمیق از چیستی حقیقت این مفاهیم دینی توجه مخاطب را تا حدود زیادی به آن جلب می نمایند به گونه ای که گاه مخاطب تا حدود زیادی متقاعد می شود که مهمترین مسئله و یا مفهوم دینی همین مفهوم مورد بحث است.

اما همین اتفاق در طرح مفهوم دینی دیگری نیز برای مخاطب رخ می دهد و به مرور مخاطب با وجود فهم اهمیت فوق العاده زیاد هر یک از این مفاهیم دینی در فهم نسبت آن مفاهیم با یکدیگر و نسبت آنها با خود از حیث اهمیت دچار سردگمی می شود. بنده خود نیز در برخورد با مباحث مختلف ایشان گاه با چنین معضلی روبرو می شدم و هرچند بر اساس مجموعه مطالعات تخصصی خودم این مشکل را تا حدود زیادی مرتفع می کردم ولی می دانستم که برای مخاطب عمومی این مباحث الزاما چنین امکانی وجود ندارد.

تا اینکه با سلسله مباحث ایشان با عنوان تنها مسیر روبرو شدم و مشاهده کردم که بحمدالله تا حدود زیادی این معضل در این سلسله مباحث مرتفع شده است و ایشان در این سلسه جلسات دقیقا با دغدغه طرح نظام مسائل تربیتی به ارائه مفهوم محوری و نسبت سنجی سایر مفاهیم دینی با آن از نظر خویش می پردازند لذا تا حدود بسیار زیادی طرح تفصیلی این موضوع که بیش از صد جلسه به طول می انجامد وجه جمعی است برای مزیت های عقلانیت توصیفی و عقلانیت استدلالی در بیان استاد پناهیان و در نتیجه محتوای این سلسله جلسات به لحاظ آموزشی این ظرفیت را دارد تا برای مجموعه هایی که دغدغه تربیت اسلامی دارند به عنوان مرجعی معتبر و نظام مند برای معرفی ابعاد و مراحل تربیت دینی تبدیل شود مرجعی که با جمع کردن عقلانیت استدلالی و توصیفی در حوزه تربیت و اخلاق اسلامی ویژگی های تقریبا منحصر به فردی را در خود جمع نموده است. در ادامه برای روشن تر شدن ابعاد و مزیت های این سلسله مباحث به تبیین تحلیلی برخی از مزیت های بارز آن می پردازم.

تبیین تحلیلی مزیت های سلسله مباحث تربیتی استاد پناهیان با عنوان تنها مسیر

یکی از اولین دغدغه های آموزش مسائل تربیتی و اخلاقی کیفیت درگیر نمودن مخاطب با این نوع مسائل است و شاید مهمترین مانع در پیشبرد اهداف تربیت اسلامی عدم احساس نیاز مخاطب به این گونه مسائل اخلاقی است. فارغ از کسانی که به طور کلی با فضای آموزه های دینی فاصله دارند چه بسیار افرادی هستند که با وجود گرایش ها و دغدغه های مذهبی توجه و تمرکز قابل قبولی نسبت به نظام مسائل اخلاقی حیات خود ندارند. مثلا کم نیستند جوان های حزب اللهی که با وجود دغدغه های اصیل انقلابی کمتر برای تزکیه خویش وقت می گذارند و اصلا ضرورت پرداختن به این گونه مسائل را احساس نمی کنند.

در این میان سیاست اکثر روش های آموزش مسائل اخلاقی، ترسیم افق بلندی است که انسان در صورت توجه به مسائل اخلاقی می تواند به آن دست یابد. به عبارت دیگر بسیاری از روش های تربیت دینی با توجه دادن مخاطب به کمالاتی که در صورت پیمودن این مسیر نصیبش می شود او را تشویق به این راه می کنند. اما روش «تنها مسیر» روش متفاوتی است و روند طرح مباحث به گونه ای تنظیم شده است که به جای آنکه معلم اخلاق ناز متعلم را بکشد تا با اصرار او مخاطب وارد این وادی شود مخاطب آنچنان وجود فرآیند مبارزه با هوای نفس را در طبیعت زندگی خود بیابد که عمیقا متوجه شود چاره ای جز قبول و ورود آگاهانه به آن را ندارد.

به بیان دیگر طرح تفصیلی این مسئله در ابتدای سلسله مباحث تنها مسیر آن هم با قرائتی انسان شناسانه و با صبغه ای فلسفی و فرا دینی مخاطب را به طور عمیقی متقاعد می کند که یا خود به طور مدیریت شده، ارادی و از روی آگاهی وارد عملیات مبارزه با نفس می شود و از مزایای آن بهره برداری می کند و یا اینکه چرخ زندگی در حیات ارضی ناخواسته او را وارد همین فرآیند می کند ولی این بار او زیر دنده های این چرخ بی رحم خرد می شود و تمامی دارائی ها و امکانات حیات خود را از دست می دهد.

آمیختگی زیبای عقلانیت استدلالی و توصیفی در بیان آقای پناهیان و اشاره به ابعاد مختلف این حقیقت، متعلم تربیت دینی را به گونه ای دیگر مخاطب مسائل تربیتی و اخلاقی قرار می دهد و به جای اینکه او به این مسائل از باب فضیلت و حاشیه ای ارزشمند برای زندگی خود نگاه کند به مرور خود را به صورت کاملا بالفعل در وسط چالش مبارزه با نفس حس می کند. به بیان دیگر شروع بحث ایشان از فضیلت ها نیست بلکه از ضرورت هاست و در عین اینکه از شواهد نقلی فراوانی برای توضیح آن استفاده می کنند ولی شاکله مباحث به گونه ای است که مخاطب به مرور عمیقا ضرورت اجتناب ناپذیر مبارزه با نفس خویش را حتی در ادبیات و فضایی فرا دینی حس می کند و این بار با عطش و تشنگی بدون اینکه نیازمند تشویق کسی باشد منتظر راهکار های دینی برای حل این معضل اساسی زندگی خویش می شود.

به بیان تمثیلی گاه ما فردی را به شرکت در مبارزه سختی که پیروزی در آن منافع بسیار زیادی برایش دارد دعوت می کنیم. در چنین فرضی بسیار طبیعی است که اکثر انسان ها حاضر نیستند حتی به بهای جایزه آن مبارزه از آسایش خود بگذرند و وارد چالش های آن مبارزه شوند اما اگر فردی را اینگونه توجیه کنیم که تو الان وسط معرکه مبارزه هستی و خواسته یا ناخواسته در حال خوردن ضربه هایی مهلک از حریف هستی آنوقت او به گونه ای دیگر مشتاق راه حل های پیروزی در این مبارزه می شود.

از سوی دیگر همان طور که قبلا بیان شد انسان و دین حقایقی بسیار ذوالابعاد هستند و حیثیات بسیار متعددی در شناخت آنها دخیل است. به همین دلیل می توان با محور قرار دادن هر یک از حیثیات وجودی انسان و یا دین سایر حیثیات آنها را مورد بازخوانی قرار داد. با این ملاحظه آنچه اهمیت اصلی می یابد انتخاب حیثیت محوری برای توضیح حقیقت انسان و دین است.

در مباحث اخلاقی و سلوکی می توان تمامی مسائل را بر محور موضوع اخلاص، صبر، لذت معنوی، ادب، توکل، ولایت و یا ده ها موضوع مهم دیگر توضیح داد و هر یک نیز به نوبه خود مزیت هایی دارد ولی آنچه مهم است انتخاب حیثیتی به عنوان محور انسان شناسی اخلاقی است که بیشترین مزیت و کارآمدی را در مسیر تربیت اسلامی داراست. از این منظر به نظر می رسد تنها مسیر با ارائه مجموعه ادله عقلی و نقلی قابل توجهی به خوبی مخاطب را توجیه می نماید که مسئله محوری در تربیت اسلامی مسئله مبارزه با هوای نفس است. انتخاب این مسئله به عنوان مسئله محوری مزیت های بسیار فراوانی دارد که در ادامه به برخی از آنها اشاره می شود.

در طرح مسائل دینی گاه باید میان ملاحظات آموزشی و حفظ عمق مسائل تفکیک نمود یعنی اگر بخواهیم مسئله را به گونه ای عمیق ارائه کنیم ناچار ظرفیت آموزشی آن کاهش می یابد و اگر بخواهیم بعد آموزشی آن را رعایت کنیم از عمق آن کاسته می شود. به طور مثال در مشرب های سلوک عرفانی گاه ظرائف بسیار عمیق و مهمی در کتب عرفانی طرح می شود که در طرح عمومی مسائل اخلاقی امکان پرداختن به آنها به طور معمول نیست. از سوی دیگر نیز در کتب عمومی اخلاق صبغه های توحیدی و عرفانی اخلاق اسلامی گاه در حجاب ملاحظات آموزشی قرار می گیرد.

اما انتخاب مسئله مبارزه با هوای نفس به عنوان موضوع محوری در تربیت دینی در عین ظرفیت کامل برای طرح کاملا عمومی و فراگیر، کشش و عمق لازم برای پوشش دادن ظریف ترین ملاحظات سلوک عرفانی را نیز داراست. به بیان دیگر همان طور که استاد پناهیان به این مسئله تاکید دارند مسئله مبارزه با هوای نفس می تواند به عنوان محوری وحدت بخش از اولی ترین مراحل تربیت اسلامی تا عمیق ترین مراحل اسلامی را پوشش و ضوابط آن را توضیح دهید.

بر این اساس اولین مسئله ای که برای ورود به فضای تربیت اسلامی باید به درستی درک شود ضرورت مبارزه با هوای نفس است و در عین حال آخرین مسئله ای نیز که اولیای الهی در ابتلائات الهی با آن درگیر هستند همین مسئله است. به همین دلیل یعنی ظرفیت بالای مسئله مبارزه با هوای نفس در توضیح مراحل و ظرائف تربیت اسلامی استاد پناهیان توانسته اند تا در قالب بیانی عمومی گاه مگوترین و عمیق ترین ملاحظات سلوک عرفانی را در این جلسات تشریح نمایند و افق تربیت اسلامی را در نگاه مخاطب بسیار عمیق کنند.

در همین راستا یکی از چالش های بسیار مهم در مکاتب تربیتیِ مختلف، افقی است که برای سلوک و تربیت در نظر می گیرند. از این منظر بسیاری از مکاتب اخلاقی وصول به ملکات و فضائل اخلاقی را نهایت افق مسیر خود ترسیم می کنند اما در این سلسله از مباحث هم راستا با ظرفیت مبانی توحیدی اخلاق اسلامی، مسیر تربیت اسلامی بر مبنای مبارزه با هوای نفس مسیر بی پایانی ترسیم می شود که در آن فرد می تواند دائما با گذر از هر مرحله و وصول به کمالات برتر همچنان در درگیری با هوای های نفسانی به مراتب برتری دست یابد. تفهیم این مسئله مهم به مخاطبان، کوتاه نظری در باب مسائل اخلاقی و تفکیک ناصواب اخلاق اسلامی از عرفان اسلامی را تا حدود زیادی مرتفع می کند. 

یکی از مهمترین مزیت های محور قرار گرفتن مسئله مبارزه با هوای نفس در نظام تربیت اسلامی مواجهه اصیل و واقعی مخاطب با سایر چالش های تربیت اسلامی است. مسائل و مفاهیم بسیار فراوانی در تربیت دینی قابل طرح است که در اکثر موارد مخاطب پیوند تصنعی با آنها برقرار می کند و در نتیجه بعد از مدتی تلاش در مسیر همراهی با آن مفاهیم از آنها جدا می شود. به طور مثال ممکن است فردی در ابتدای مسیر تربیتی بر مسئله کمال خواهی خود، اخلاص، ولایت و یا ده ها موضوع محوری دیگر تمرکز نماید اما عدم توجیه عمیق وجودی او برای مواجهه با چالش های این مسیر او را رفیق نیمه راه مسیر تربیت اسلامی نماید. اما توجه عمیق به فلسفه و ضرورت مبارزه با هوای نفس و چالش های اساسی آن موجب توجیه عمیق مخاطب برای تحمل سختی های مسیر و مواجهه واقعی و اصیل او با مسائل پیش آمده در این مسیر می شود.

به بیان دیگر با محور قرار گرفتن مسئله مبارزه با هوای نفس و توجیه مفصل این مسئله در سلسله جلسات ابتدایی تنها مسیر، در خلال مباحث بعدی جایگاه اصیل سایر مفاهیم تربیتی نیز به خوبی قابل درک می شوند و مخاطب متوجه می شود که مفاهیم مهمی مانند ولایت، تقوا، صبر، شکر و ده ها مفهوم محوری دیگر چگونه در مسیر مبارزه با هوای نفس نقش آفرینی می نمایند و بدون هر یک از آنها مسیر مبارزه با هوای نفس ناتمام می ماند.

از مزیت های مهم محور قرار گرفتن مسئله مبارزه با هوای نفس در نظام تربیت دینی امکان مدیریت خودآگاهانه مسیر تربیت توسط خود مخاطب است. یکی از آفت های بسیاری از نظام های تربیتی اینست که بدون توجه به تفاوت بسیار فراوان انسان ها با یکدیگر مسائلی را طرح می نماید که قابل تطبیق با زندگی شخصی همه مخاطبین نیست و مخاطب برای عمل کردن به آنها دچار زحمت ها و سردرگمی های فراوانی می شود. اما در تنها مسیر با توجیه مخاطب در مورد اصل مبارزه با هوای نفس و مبانی و محور های اصلی آن، مخاطب به سطحی از خودآگاهی در مسیر تربیت دینی می رسد که می تواند این قواعد کلی را با دقت قابل توجهی با مقتضیات حیات فردی خود تطبیق دهد.

یکی دیگر از مهمترین مزیت های محور قرار دادن مسئله مبارزه با هوای نفس، مصونیت فوق العاده آن در قبال حیله های نفسانی و جریان های انحرافی در مسیر تربیت اسلامی است. در بسیاری از نظام های تربیتی هرچند مخاطب مقید به برخی از اصول تربیتی می شود اما همچنان نفسانیت و هوا های نفسانی با زیرکی و به طور کاملا مرموز راه های دیگری را برای وصول به اهداف خود بر می گزیند. به همین خاطر فراوان مشاهده می شود افرادی که به ظاهر تقیدی به مسائل دینی و مذهبی دارند همچنان گرفتار حیله های نفسانی هستند ولو این نفسانیت ها در قالب برخی از تقید های مذهبی خود را اقناع و پنهان نموده باشد. اما با تمرکز بر مسئله مبارزه به هوای نفس و ظرائف آن می توان ادعا نمود که عمیق ترین عقبه رذالت ها هدف گذاری می شوند و فرآیند اصلاح رذالت های اخلاقی از ریشه ها و به طور مبنایی آغاز می شود.

یکی دیگر از مزیت های نظام تربیتی مورد بحث در سلسله مباحث تنها مسیر، مناسبت تام آن با مسائل اجتماعی و حتی بین المللی است. گاه زمانی که مباحث اخلاقی با صبغه های عمیق عرفانی طرح می شوند دچار این آفت خطرناک می شوند که حیثیت کاملا فردی می یابند و مخاطبین خود را به طور طبیعی نسبت به مسائل اجتماعی بی دغدغه می نمایند. اما در این سلسله جلسات به خوبی نسبت مستقیم مسئله مبارزه با هوای نفس با مسائل اجتماعی و جهانی ترسیم می شود و نشان داده می شود که بدون هیچ گونه حد وسطی علت اصلی مبارزات اجتماعی اسلام، مبارزه با نظاماتی است که انسان ها را در بند هواهای نفسانی از انسانیت ساقط نموده است. از این منظر سطح تحلیل پدیده های اجتماعی و جهانی بسیار عمیق تر می شود و در این سطح از تحلیل دلالت های بسیار شفاف و کارآمدی برای عرصه فرهنگ سیاسی کشور ارائه می شود. به بیان دیگر اگر مسئله مبارزه با هوای نفس محور آموزش های تربیتی جامعه قرار گیرد بسیاری از نابسامانی های فرهنگی جامعه از جمله در حوزه فرهنگ سیاسی حل خواهد شد.

به لحاظ فرهنگی اجتماعی نیز محوریت بحث مبارزه با هوای نفس مناسبت تامی با آسیب های بنیادین اجتماعی حیات امروزین ما دارد. استاد پناهیان با ذکر شواهد تجربی، نقلی و عقلی متعدد در این سلسله جلسات تبیین می کنند که راحت طلبی و لذت طلبی به عنوان دو رکن از ارکان اهواء نفسانی بیش از هر دوره دیگر حیات بشر در دوره معاصر ظهور و بروز یافته است و این دو عنصر راحت طلبی و لذت طلبی اگر بر مبنای مبارزه با نفس، مدیریت هدفمند نشوند تمام ظرفیت های وجودی انسان ها و بالاخص جوانان را از بین می رود.

به همین دلیل توجیه نسل نوجوان و جوان جامعه در نظام آموزشی در مورد این دو عنصر راحت طلبی و لذت طلبی و مدیریت آنها در نظام مبارزه با هوای نفس از اهم اولویت های آموزشی است که متاسفانه در متون آموزشی تا حدود زیادی نادیده گرفته می شود. طبق تاکید به جای ایشان اگر مسئله مبارزه با هوای نفس و مبارزه صحیح با راحت طلبی و لذت طلبی در نسل نوجوان و جوان به درستی تبیین نشود ارائه سایر مضامین دینی بی فایده است و از سوی دیگر در صورت آموزش و فرهنگ سازی لازم در این زمینه نیاز به آموزش های زائد تربیتی بسیار کاهش می یابد.

از سوی دیگر وجهه تبلیغ حقایق اسلامی نیز در زیر لوای مسئله مبارزه با هوای نفس برد بسیار بیشتری می یابد چنانچه امروزه یکی از علل تمایل انسان های غیر مسلمان به اسلام درک هویت غیر نفسانی دستورات آنست که موجب احیای هویت انسانی و فراحیوانی آنها می شود و انسان هایی که در فرهنگ های غیر اسلامی غرق در حیات حیوانی شده اند احساس می کنند با تبعیت از دستورات اسلامی که مخالف با هوای نفس است به هویت انسانی خویش رجوع می کنند.

اینها بخشی از مزیت‌های مباحث مطرح در تنها مسیر است که با بهره بردن از مزیت های عقلانیت توصیفی و عقلانیت استدلالی به تشریح مسئله مبارزه با نفس به عنوان محور نظام تربیت دینی می پردازد.

با توجه به مزیت های مطرح شده به نظر می رسد این سلسله جلسات ظرفیت بسیار مناسبی برای سرمایه گذاری به عنوان یک منبع با کیفیت و معتبر برای سیاست گذاری های کلان تربیتی در سطوح آموزشی، فرهنگی و رسانه ای جامعه باشد./829/ت 303/س

نوشتاری از دکتر ابراهیم خانی، استاد دانشگاه امام صادق(ع)

محمد مهدی مرادی
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran, Islamic Republic of
۲۴ مرداد ۱۳۹۸ - ۱۲:۳۰
علوم انسانى، تربيت شده و دانش آموخته خود را آنچنان بار مى آورد كه نگاهش به مسائل مورد توجه آن علم، نگاه غير اسلامى است.
0
0