قرائت صحیح داشتن از دین، مهمتر از خود دینداری است
فلسفه اسلامی در میان علوم انسانی جایگاه ویِژه و راهبردی دارد. این رشته مادر، در حوزههای علمیه، به عنوان مهد دفاع از حریم دین و مذهب، جایگاهی چندین صدساله دارد. لکن نقض و ابرامهای موجود از سوی بزرگان حوزه به این دانش تأثیرگذار، بعضا اختلالاتی را در راستای فراگیری و انجام مأموریتهای آن سبب شده است. تأکیدات سابق و لاحق مقام معظم رهبری بر اهتمام بیش از پیش، بر آموزش علوم عقلی در حوزه، تکلیفی بر عهده ما میگذارد تا نظرات علما را در رابطه با علت کمتر شدن توجه به این علوم جویا شده و زمینه تقویت و پویایی آن را در حوزه، به اندازه وسع خود فراهم کنیم. در همین راستا گفتوگویی ترتیب دادیم با حجت الاسلام ایمن المصری رییس آکادمی علوم عقلی قم که دارای دکترای فلسفه اسلامی از لندن میباشد.
رسا ـ فلاسفه اسلامی چه جایگاهی در مصر و سایر کشورهای اسلامی دارد؟
آنچه در مصر و سایر کشورهای عربی بیشتر به چشم میخورد، فلسفه غربی است که در اکثر دانشگاهها تدریس میشود. کشورهای عربی هیچ آشنایی با ملاصدرا ندارند و وی را تنها به عنوان یک عارف میشناسند که البته غربیها نیز چنین نظری دارند. حکمت متعالیه هیچ جایگاهی در مصر ندارد و فلسفه غربی معاصر بر این کشور حاکم است.
رسا ـ سابقه و نقش بوعلی سینا در فلسفه اسلامی تا چه حدی بوده و چه تأثیراتی داشته است؟
فلسفه به معنای به کار گرفتن روش برهانی و عقلانی است. فلسفهای که بوعلی به وجود آورد، همان فلسفه ارسطویی است که عقلانی صرف است و هیچ ارتباطی با نقل یا کشف نداشته و تنها بر عقل تأکید دارد. بوعلی عقلانی بود و فقط به برهان اعتماد داشت. وی یک جهش بزرگی به فلسفه ارسطویی داد و از ارسطو نیز استفاده کرد؛ لیکن نظرات خاص فراوانی داشت و دستاوردهای علمی و فلسفی زیادی را محقق ساخت.
من به بوعلی سینا اعتقاد دارم، زیرا اگر بخواهیم به یقین برسیم باید به برهان اعتماد کنیم، چرا که از راههای دیگر رسیدن به یقین امکان ندارد. فیلسوف حقیقت جوست و تنها راهی که حقیقت را تأمین میکند، برهان است. بوعلی سینا به فلسفه، برهان و عقل بسنده کرد، اما ملاصدرا نص و قرآن را نیز به آنها اضافه کرد.
بوعلی سینا جایگاه فلسفه را بالا برد، اما به اعتقاد بنده مرحوم میرداماد بالاتر از بوعلی است و متأسفانه فلسفه میرداماد مظلوم واقع شده است. من اعتقاد دارم که میرداماد از بوعلی سینا و ملاصدرا اعلم است؛ لذا همه کتابهای وی را در حوزه تدریس میکنم. میرداماد فلسفه مشاء و فلسفه محض را به اوج رساند و خاتم مشایین است. ملاصدرا روش اشراقی و عینیتگرایی را در پیش گرفت و در عرض فلسفه میرداماد قرار دارد.
رسا ـ نقش بوعلی در برههای کمرنگ شده و تاختهایی از سوی فخر رازی و غزالی علیه وی انجام گرفت. علت این امر چه بود؟
همه متکلمان، فلاسفه اسلامی را دشمن میدانستند؛ چون میپنداشتند که مبانی و نتایج فلسفه بر خلاف قرآن و سنت و خلاف دین است و به همین دلیل با آنها مبارزه کردند. امثال فخر رازی نیز بر همین اساس با بوعلی سینا خیلی به مخالفت برخواستنتد. البته این اقدام با انگیزه دفاع از دین صورت میگرفت. آنها فقیه، محدث و عالم دین بودند، پس مبارزه با فلسفه را وظیفه خود می دانستند؛ تا اینکه محقق طوسی آمد و به شدت از فلسفه مشاء دفاع کرده و نظریههای فخر رازی و غیره را رد نمود. بعد از رد فخر رازی و مردن علم کلام در جهان اسلام، ضربهای محکم به فلسفه اسلامی وارد شد و متأسفانه به جای اینکه فلسفه رشد کند، گرایشهای مختلفی مانند اخباری و سلفی به وجود آمدند که تا دوران کنونی ادامه دارند.
رسا ـ آیا به قدرت رسیدن متکلمان را، عامل اصلی انزوای مکتب بوعلی در چند دهه بعد از دوران وی میدانید؟
بله، کتابهایی مثل مصارع الفلاسفه بر این انزوا تأثیر گذاشت و البته فلسفه ملاصدرا نیز تأثیر فراوانی بر تضعیف فلسفه بوعلی سینا داشت؛ زیرا اغلب طرفداران حکمت متعالیه مدعی بودند که حکمت متعالیه، ناسخ فلسفه مشاء است و دیگر هیچ نیازی به فلسفههای دیگر نیست. لکن این نظریه نادرست است و نباید از این فلسفه اعراض کرد. فلسفه مشاء کار و شأن خاص خودش را دارد و نمیشود حکمت متعالیه را جایگزین آن دانست.
من طرفدار فلسفه مشاء هستم و میخواهم آن را زنده کنم، خصوصا فلسفه میرداماد که یک فلسفه تحلیلی است و به درد اسلام میخورد؛ چون که مخلوط به کلام و عرفان نیست و میتواند به خاطر عقل صرف بودنش نظر مخاطبان را بیشتر جلب کند.
همه مردم در کلام، یکپارچه و یک نظر نیستند و اختلافهای فراوانی وجود دارد. عرفان نیز همینطور، اما با صرف عقل میتوان همه جهانیان را مورد خطاب قرار دارد و همگان نیز آنرا می پذیرند. این فلسفه از لحاظ سیاسی هم میتواند به ما کمک کند، بدون آنکه حساسیتی به وجود آورد.
رسا ـ آیا مواجهه صدرالمتالهین با مواجههای که خواجه نصیر با فلسفه بوعلی داشت، متفاوت بود؟
بله، محقق طوسی مدافع فلسفه مشاء و فلسفه محض بود، نه مدافع حکمت متعالیه؛ اما ملاصدرا مدافع فلسفه و عرفان اسلامی بود و محدودیت زیادی از لحاظ سیاسی برایش ایجاد شده بود. بوعلی سینا نیز فقط به برهان کار داشت و تنها از عقل سخن میگفت و از قرآن، اهل بیت(ع) و عرفا صحبت نمیکرد؛ به همین دلیل، طیفش گستردهتر بود و این خیلی مهم است .
رسا ـ فارغ از آنچه دیگران قضاوت میکنند که صدرالمتالهین فلسفه بوعلی را نسخ کرده است، آیا صدرالمتالهین استفادهای از فلسفه بوعلی نداشت؟
استفاده کرده است اما از یک سوم آن. فلسفه را نمیشود تبعیضش کرد و گفت هم قرآن هست، هم آیه و روایت و هم مکاشفه؛ اما صرف عقل میتواند مورد پذیرش همه واقع شود و این از لحاظ کاربردی بسیار مهم است.
به خاطر همین مرحوم علامه طباطبایی هنگامی که به قم آمده و اسفار تدریس میکردند، مرحوم آیت الله بروجردی که مرجع اعلای شیعیان بود، به این امر اعتراض کرد و تعطیلی این کلاسها را خواستار شد. مرحوم علامه پیش آیت الله بروجردی رفت، مرحوم برجوردی از علامه پرسید که به چه دلیل اسفار تدریس می کنی، علامه طباطبایی در جواب گفت سکولارها، کمونیستها و مادی گرایان در ایران به شدت مشغول فعالیتاند و ما باید ردشان کنیم! مرحوم بروجردی فرمود اگر میخواهید ردش کنید، با برهان رد کنید نه با اسفار.
این یک حرف حکیمانه است. آیت الله بروجردی آدم با بصیرتی بود و میفهمید و تنها فلسفه بوعلی را قبول داشت.
رسا ـ پس نظر شخصی شما این است که فلسفه اسلامی که در پی برهان باشد، تأثیرگذارتر است و باید در حوزه علمیه تقویت شود.
بله کاملا درست است. عقل سبب گرایش انسان به دین واقعی میشود نه اسلام قلابی! پایههای اسلام ناب کاملا عقلی است و با سایر مکتبها تفاوت دارد. اگر عقل تقویت شود گرایش به اسلام اصیل و مکتب اهل بیت(ع) نیز گسترش مییابد. تشیع و اسلام و حتی شیعه کردن مردم اصلا کافی نیست؛ بلکه قرائت صحیح در این میان بسیار مهم است. قرائتهای مختلفی در اسلام و حتی تشیع وجود دارد و فردی مانند سروش که شیعه است نیز، قرائتی به دور از قرائت صحیح شیعی دارد.
ما دین صحیح و مکتب صحیح را با عقل یافتیم و این عقل است که مکتب صحیح را به انسان نشان میدهد. مکتب عقلانی به انتخاب دین، مکتب و مذهب صحیح کمک میکند. وقتی به ما میگویند چرا اسلام را قبول کردید؟ میگوییم چون با عقل موافق است. چرا تشیع را انتخاب کردید؟ میگوییم چون با عقل موافق است. ما حرف منطقی میزنیم، اما اگر از عقل دور باشیم نمیتوانیم پاسخ منطقی بدهیم. اگر عقلانیت بر جامعه حاکم باشد، اسلام نیز حاکم خواهد شد.
ما نمیتوانیم با پرچم تشیع، ولایت فقیه و حزب الله میان جوامع عربی نفوذ کنیم؛ استکبار اجازه این کار را به ما نمیدهد، اما با پرچم عقلانیت به راحتی میتوان وارد شد و هیچ حساسیتی نیز به وجود نمیآید، زیرا عقلانیت تنها به تشیع و ولایت فقیه مرتبط نیست و از سویی، تشیع و ولایت فقیه نیز در عقلانیت وجود دارند. تحکیم عقل به اسلام ناب و اصیل محمدی(ص) منجر خواهد شد.
رسا ـ شما کاربرد حکمت متعالیه را مختص به جهان اسلام میدانید و پرچم اصلی را پرچم عقل عنوان میکنید، پس کاربرد حکمت متعالیه چیست؟
قرائت ملا صدرا فلسفی و عقلی بود، همانند قرائت عرفانی. ما نمیگوییم نادرست است، اما آنچه همه میتوانند بهفمند، قرائت عقلی است، نه فلسفی. پیامبر(ص) فلسیوف نبود، اما عاقل بود که اعتدال و میانه روی و واقعیت را به همراه داشت. آنچه ملاصدرا به آن پرداخته است، به باطن دین مرتبط می شود و متدینان به خوبی به گفتههای ملاصدرا آگاه هستند؛ لیکن از لحاظ سیاسی و اقتصادی و مسائل دنیوی کاربردی ندارد. آدم باید عقلانی باشد تا به یقین برسد.
حکمت متعالیه حتی در بحث اسلامی کردن علوم نیز کاربردی ندارد و بهتر است علوم را عقلانی کنیم تا اسلامی. اسلامی کردن علوم بسیار خوب است و ما آن را قبول داریم، اما بهتر است علوم را عقلانی کنیم. وقتی بگوییم میخواهیم علوم را اسلامی بکنیم، دچار مشکل خواهیم شد و به بهانه اینکه این امر با کدام قرائت صورت گرفته است، از پذیرش آن طفره میروند.
اصلاح طلبان نیز به این مشکل دچار بودند و زمانی که پارلمان را در اختیار داشتند، به شورای نگهبان اعتراض میکردند و میگفتند که این قانون رد شده به هیچ وجه خلاف اسلام نیست، زیرا قرائت آنان از اسلام متفاوت بود.
عقلانی کردن علوم، همان اسلامی کردن است؛ اما اگر بگوییم اسلامی، میگویند کدام اسلام را مدنظر دارید و به همین دلیل است که عقلانی کردن بهتر به نظر میرسد.
رسا ـ نظر شما درباره عرفان اسلامی چیست؟ جایگاه امثال ابن عربی را چگونه ارزیابی میکنید؟
من با عرفان نظری مخالف و با عرفان عملی کاملا موافق هستم و آنرا همان حقیقت اسلام میدانم. عرفان نظری مثل علم کلام است که یا به فلسفه بر میگردد یا باطل میشود. روش آن اگر برهانی باشد، فلسفی است و به فلسفه بازمیگردد. علم کلام نیز همینطور است که اگر روش آن را به صناعة الجدل برگردانیم، میشود فلسفه، نه علم کلام. کلام نمیتواند جایگزین فلسفه شود. اگر بخواهیم یقین داشته باشیم، پس به همان برهان میرسیم و اگر متکلمان بخواهند از برهان استفاده کنند، پس فیلسوف هستند.
مشکل اصلی با فلسفه، کاملا سیاسی است؛ علمی نیست. امثال فخررازی و غزالی از بوعلی کمتر نیستند، اما متکلمان تأکید داشتند که فلسفه نباید وارد دین شود. آنها فلسفه را ربودند و خواستند آن را نیز در اختیار خود قرار دهند؛ در عین حال از روشهای فلسفی در آیات و روایات نیز استفاده کردند. این امر به بروز فتنه بزرگی در میان امت منجر شد که پیدایش هفتاد و دو ملت و مکتب، یکی از برکات این متکلمان بود.
401/980/ر