نسبت دادن علم مدیریت به غرب بزرگترین انحراف
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حجتالاسلام سید صمصام الدین قوامی، رییس بنیاد فقهی مدیریت اسلامی است که امتیار و مدیر مسؤلی دو مجله «فصلنامه تخصصی مدیریت اسلامی نخل شهداد» و «ماهنامه زیره کرمان» را نیز به عهده دارد. وی در سال 1389 اقدام به تأسیس انجمن علمی مدیریت اسلامی کرده و هماکنون از اعضای هیأت مؤسس مجمع عمومی این انجمن به شمار میآید. او از پژوهشگرانی است که نسبت دادن علم مدیریت به غرب را بزرگترین انحراف در این عرصه میداند.
این استاد و محقق حوزوی نه تنها نسبت دادن علم مدیریت به غرب را بزرگترین انحراف میداند، بلکه استفاده از لفظ مدیریت آکادمیک، مدیریت رایج و مدیریت کلاسیک را به جای آن پیشنهاد میدهد. تغییر بینش بین اسلام و غیر اسلام را دو رویکرد متفاوت به مدیریت میداند و بر این باور است که برای مدیریت اسلامی تعریف خاصی جدای از تعاریف مصطلح وجود ندارد و نیز معتقد است که تنها مجتهدان توانایی کشف مدل مدیریتی دین اسلام را دارند.
این مصاحبه را میخوانیم؛
رسا ـ با تشکر از وقتی که در اختیار خبرگزاری رسا گذاشتید؛ ابتدا تعریفی از مدیریت ارائه دهید و بفرمایید که رشته مدیریت اسلامی در سدد بیان چه آموزههایی است؟
مدیریت در حقیقت دانش به کارگیری نیروهای انسانی و امکانات مادی و مالی با برنامهریزی، سازماندهی و نظارت در جهت اصول اهداف سازمان میباشد. مدیریت هنر به کارگیری است، یعنی امکاناتی را در اختیار فردی قرار دهیم و از او بخواهیم که از این امکانات در راستای اهداف سازمان استفاده کند.
برای مدیریت اسلامی تعریفی جدا از تعاریف مصطلح نداریم؛ اما وقتی پسوند اسلامی به آن اضافه میشود، یعنی اسلام درباره این مدیریت چه محتوا و چه سفارشی دارد. امام صادق علیه السلام میفرمایند چگونه نیروهای مادی، مالی و انسانی را بکارگیری و سازماندهی کنید؛ اینگونه نیست که اسلام تعریف را عوض کند، بر خلاف تصور کسانی که فکر میکنند برای مدیریت اسلامی باید تعریف خاصی را ارائه دهیم.
یک زمان دانشمندان غربی میگویند که چگونه به کار گیرید، سازمان دهید و نظارت کنید و زمانی هم قرآن، معصوم علیه السلام و فقها میگویند. پس همه بر یک نظر اتفاق دارند؛ منتهی آنچه تغییر بینش بین اسلام و غیر اسلام است، دو رویکرد به این تعریف است؛ نه اینکه دو تعریف در دو رویکرد متفاوت، که اگر بخواهید تعریف را تغییر دهید، دیگر مدیریت نیست.
رسا ـ یعنی میفرمایید اسلام تعریفی جدای از تعاریف مصطلح برای مدیریت ارائه نکرده است؟
هرگز نمیتوان گفت این نظر اسلام درباره مدیریت است؛ مثل اینکه بگوییم نظر اسلام درباره شهر چیست. تعریف شهر مدنیت و ترکیبی از نهادهای مدنی، آموزشی، حقوقی و... است و اسلام تعریف خاصی درباره شهر ارائه نمیکند. اما اینکه بگوییم اسلام چه شهری را پیشنهاد میدهد، میگوید مدینه فاضله و این جدای از تعریف است. بنابراین تعریف مدیریت در همه مکاتب یکی است؛ اما میگوییم این مدیریت از دید اسلام، قرآن، معصومان، صالحان و فقیهان اینگونه اعمال خواهد شد.
رسا ـ آیا اسلام در مورد مدیریت به اندازه کافی حرف برای گفتن دارد؟
بافت اسلام مدیریت است؛ چراکه اسلام آمده بشر را از جاهلیت به مدنیت و از مدنیت به بهشت برساند. هم دنیایش و هم آخرتش را مدیریت کند. خداوند متعال هم، اصالتا مدیر است. یعنی اول خالق است و بعد جهان را پس از خلقت رها نکرده و آن را اداره میکند. وقتی خلق میکند، خالق است و وقتی اداره میکند، رب است و رب نماد مدیریت خداوند متعال است.
پیامبران خدا هم اولا و بالذات مدیر هستند. گاهی مدیر سیاسی میشوند؛ مانند پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله، حضرت یوسف، حضرت موسی، حضرت سلیمان و حضرت داوود علیهم السلام و برخی هم مدیریت فرهنگی؛ حضرت عیسی علیهالسلام را چون حکومت در دستش نبود، نمیتوان گفت مدیر نبود، بلکه حواریون و جامعه مسیحیت را مدیریت میکرد.
مدیریت به ویژه پس از پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله منهای مدیریت اسلام نیست. خداوند مدیر، خلیفه خداوند مدیر و صالحان هم بعد از معصومان مدیر هستند. طالوت و ذوالقرنین و دیگر شخصیتهای قرآنی و نیز سلمان و مالک اشتر هم چنین بودند. ساخت و بافت دین اسلام مدیریت بوده و برای اداره بشر آمده است.
امام خمینی رحمةالله علیه میفرمودند که فقه نماد عملیاتی اسلام و اداره اسلام از گهواره تا گور است. مدیریت از زمان تولد با شیردادن و مراقبت شروع میشود، تا اسمگذاری، تعلیم، تربیت و تزکیه، تا مرگ و هنگام دفن و کفن ادامه دارد. در این بین یک نکته حائز اهمیت است و آن اینکه دین اسلام مدل مدیریتی ویژه خود را دارد که این مدل باید کشف شود.
کشف مدل مدیریتی دین از مجتهد بر میآید و دیگران هم باید به مجتهد کمک کنند؛ چرا که مجتهد به تنهایی نمیتواند. باید دانش مدیریت را به مجتهد منتقل کرد، دولت هم باید نیازها و سؤالات مدیریتی را به مجتهد منتقل کند تا بر اساس این دانش و با توجه به نیازهای موجود، مدیریت اسلامی کشف شود.
اسلام دارای مدیریت است؛ پس کاشف آن مجتهدان هستند؛ چرا که اجتهاد با کشف آرا و نظرات معصومین(ع) و خداوند تبارک و تعالی از دل معدنی به نام حدیث، کتاب و سنت به دست میآید. جواهرات مدیریتی در اسلام وجود دارد؛ پس کاری که انجام میشود، لغو نیست و اگر تاکنون این کار نشده، به طور کامل نشده است. وگرنه همین فقه موجود که هزار سال فراورده حوزههای علمیه است، جامعه را هزار سال مدیریت کرد و اکنون هم اداره میکند.
رسا ـ چگونه میتوان براساس مدل مدیریتی کشف شده از اسلام، این جهان هفت میلیاردی را اداره کرد؟
ذائقه اسلام مدیریت است و مدیریت اسلام معدن طلا. ما به دنبال نظام احسن هستیم و همین نظام فعلی ولایت فقیه، از لحاظ سیاسی نظام حسن است. چه اشکالی دارد اگر مدل پیشنهادی اسلام را از زیر خروارها مدارک و اسناد بیرون بیاوریم و جمعیت هفت میلیاردی جهان را اداره کنیم.
جمعیت جهان اگر مدیریت نشوند به سمت جهنم سوق پیدا میکنند و اگر از سوی استکبار مدیریت شوند به شقاوت میرسند. راهش آن است که گروهی کارشناس ارشد با نام فقها به کمک دانشمندان مدیریت و به کمک مدیران اجرایی با هم جبهه مشترکی را تشکیل داده و نظر اسلام را در مدیریت کشف کرده و ارائه دهند.
مدیریت اسلامی یک گنج مخفی است؛ موجود است و مخفی! برای موجودیتش استدلال کردیم و گفتیم طبیعت انسان هدایت است و هدایت از وظایف مدیر است و مخفی است؛ چرا که تا به حال سؤالات مدیریتی به معنای اخص نشده که این را از خفا به جلا بیاورد.
رسا ـ نیاز پرداختن به متون غربی را تا چه حد در انتقال دانش مدیریت به مجتهدان و رسیدن به مدیریت اسلامی ضروری میدانید؟
ابتدا بگویم که با مدیریت غربی مخالف هستم. اصطلاح مدیریت رایج را در این عرصه به کار میبرم؛ علمی هم نباید گفت، چرا که اگر بگوییم، مدیریت ما علمی نیست و اگر بگوییم غربی همه چیز به نام آنها تمام میشود؛ در حالی که تازه دویست سال است به مدیریت رسیدهاند. مدیریت فرعون خیلی قویتر از مدیریت اوباما بوده است.
مدیریت منحصر به یک سازمان نیست. خانواده، تاریخ، آینده و همه چیز را شامل میشود. مدیریت آینده لزوما در سازمان نیست. منهای بشریت میتوان مدیریت کرد؛ مدیریت فرا سازمان است، منتهی فهرستی که چیدهایم و برنامهریزی کردهایم، اگر غنی شود، به راهبرد و آینده میرسد. دانش مدیریت که میگوییم خنثی است؛ بنابراین صحیح نمیدانیم که از لفظ دانش غربی استفاده کنیم. البته ممکن است در یک عصری تراکم کرده باشند، اما اکنون دانشمند مدیریت آمریکایی، انگلیسی، مالزیایی و... داریم.
یکی از انحرافات بزرگ آن است که علوم را به غرب نسبت دهیم. باید بگوییم بشری، اما دور که میزند به ایستگاه غرب رفته و ممکن است در ایستگاه بعدی به چین برسد. غربیها توانستهاند فرهنگشان را غالب کنند؛ مدیریت آکادمیک حرف زیبایی است، یعنی از کی مدیریت آکادمیک شد و به یک رشته تبدیل یا بین رشته شد. میتوانیم بگوییم «تیلور» که در پنسیلوانیا و در سال 1845 به دنیا آمد و تکنسین بوده و مدیر نبوده است، کم کم حرفهایی زده که آرام آرام به فرمول مدیریت علمی تبدیل شده است.
مدیریت آکادمیک، مدیریت رایج و مدیریت کلاسیک خوب است؛ اما با استفاده از لفظ غربی دچار مشکل میشویم و خصومتی با مدیریت پیدا میکنیم. چون با غرب دشمن هستیم و فکر میکنیم تمام مدیریتدانها ملحد هستند؛ در صورتیکه ملحد نیستند و برخی اهل عبادت بودهاند. بنابراین لازم است که از عنوانهای دیگری به جای لفظ «غربی» استفاده کنید .
همین عنوانهایی که ایجاد شده، نوع کامل شده و تصحیح شده و مرتبشده دانش کلاسیک است. مبانی رفتار سازمانی «استیفن رابینز» را مطالعه میکردم، با ترجمه «ابوالقاسم کبیری»، فصل آخر با عنوان فرهنگ سازمانی آمده بود که نتوانسته به عنوان یک محور جدا مطرح شود و این خود نشان میدهد که مدیریت در اصطلاح غربی نا کار آمد است.
رسا ـ منابع مدیریت اسلامی کدامند؟
یک فصل کتاب فقه الادارة به منبع شناسی اختصاص دارد. منابع همان منابع اجتهاد یعنی کتاب، سنت، اجماع و عقل است؛ منتهی سیره عقلا هم هست. سیره عقلا در چین و ژاپن و سیره متشرعه مانند فقها و آیاتی که مدیریت کردهاند؛ مانند شیخ بهائی و مرحوم نائینی. سیره نظری عملی که جزو سنت محسوب میشود، منابع فقه است؛ منتهی تا به حال از آن منابع، معادن دیگری استخراج میکردند و ما مدیریت استخراج میکنیم. این معادن یک ظرفیتی دارند که جامعهشناسی و علوم انسانی را هم میتوان از آن استخراج کرد.
رسا ـ «فقهالادارة» را به تازگی منتشر کردهاید، ضمن توضیحی درباره این کتاب، بفرمایید ارتباط فقهالادارة با مدیریت اسلامی چیست؟
تبیین و توسعه انقلاب اسلامی، به منظور رسیدن به تمدن اسلامی، نیازمند علومی برخاسته از منابع وحیانی است و اگر حوزههای علمیه و دانشگاهها بخواهند در گستره تاریخی و افق پیش روی، نقش مؤثری در توسعه دانش جهانی ایفا کنند، نخست باید علمی برخاسته از منابع دینی را پی افکنند و آن گاه به ترویج و تبیین آن بپردازند و بدان عمل کنند.
مدیریت به عنوان علمی کاربردی، مفید و تأثیرگذار در عرصه اجتماعی با موضوع سازمانی، از جمله مهمترین و ضروریترین علوم به شمار میرود. از اینرو، به عنوان علمی که در تمام شؤون جمعی زندگی انسانها حضور دارد، نیازمند اسلامی شدن است.
این کتاب که در نخستین شماره خود درباره معرفی و ماهیت «فقهالاداره» سخن میگوید و به چیستی و کلیات بحث مورد نظر میپردازد، حاصل بخشی از درس خارج فقهالاداره اینجانب در سال 85 و در قالب طرح پژوهشی در گروه مدیریت پژوهشگاه حوزه و دانشگاه است که به عنوان منبع کمک درسی برای دانشجویان رشتههای علوم سیاسی و مدیریت در مقطع دکترا تدوین شد.
اما درباره ارتباط فقهالاداره با مدیریت اسلامی، این توضیح ضروری است که در طول زمان انقلاب اسلامی و قدری پیش از آن، پژوهش مدیریت اسلامی، در دستور کار بسیاری از اشخاص حقیقی و حقوقی علاقهمند به این موضوع قرار گرفت که عمدتا رویکردهای ارزشی و اخلاقی و فلسفی را شامل میشد. دستاوردهای این تلاشهای وافر و فاخر، متقاضیان را راضی نکرد و سه ضلع حوزه، دانشگاه و اجرا، قانع نشدند.
در حقیقت آنچه تولید شد، نتوانست معرف «مدیریت اسلامی» باشد و جایگزین مدیریت غربی، بلکه کارآمدتر از آن ارزیابی شود. فقهالاداره نیز به دنبال تولید مدیریت اسلامی است و چون فقه معرف بعد کاربردی معارف اسلام و بهرهمند از دیگر معارف است و تناسب بیشتری با مدیریت به عنوان یک دانش کاربردی دارد، امید است که به کشف مدیریت اسلامی کمک بیشتری کند و راه مطمئنتری در راستای حصول به این هدف مهم باشد.
البته به تازگی تلاش جدیدی در این جبهه در حال انجام است؛ تأسیس رشته مدیریت اسلامی تا سطح کارشناسی ارشد، بلکه دکترا، حرکت خجستهای است که مسیری جدای از فقهالاداره را میپیماید؛ ولی میتواند از مشارکت آن بهرهمند شود تا به کمک هم در دو عرصه حوزه و دانشگاه به نظام اداری اسلام دست یابند؛ نظام اداری اسلامیای که به تازگی به مطالبه رهبر معظم انقلاب از جامعه علمی کشور تبدیل شده است.
به هر حال روش فقهالاداره، مانع بلکه ناقد دیگر روشهای مدیریتپژوهی اسلام نیست؛ بلکه جهادی است علمی و مقدس در کنار دیگر مجاهدتهای این میدان و یقینا محصول تلاشها به یکدیگر پیوند خورده و در نهایت نظام اسلامی را از مدیریت اسلامی بهرهمند خواهد کرد.
رسا ـ درباره فلسفه تأسیس بنیاد فقهی مدیریت اسلامی و اینکه چگونه فکر ایجاد چنین بنیادی به ذهن شما رسید، توضیح دهید.
بنیاد فقهی مدیریت اسلامی ریشه در نهضت مدیریت اسلامی دارد که از سالها پیش این نهضت و جنبش به راه افتاده است. اما اینکه چگونه فکر ایجاد چنین بنیادی به ذهنم رسید، باید بگویم که بنده قبل از انقلاب دانش آموخته رشته مدیریت صنعتی بودم و با این تخصص وارد فضای انقلاب شدم. در فضای انقلاب وارد حوزه شدم و دروس حوزه را تا عالیترین سطح دنبال کردم؛ در حین تحصیل در حوزه، به دنبال کسب توانایی استنباط احکام اسلام در خصوص مسائل مدیریت بودم.
کنار تحصیل در حوزه، در بخشهای مختلفی مدیریت عملی را تجربه کردم. در ادامه مسیر بعد از تحصیلات اکادمیک مدیریتی و تحصیلات حوزوی با آن دغدغهای که عرض کردم و کسب تجربه عملی در عرصه مدیریت، فصلنامه نخل شهداد را راهاندازی کردم و پس از کسب این تجربه مشغول نوشتن کتاب "مدیریت از منظر کتاب و سنت" شدم که 9 سال به طول انجامید و به عنوان پژوهش برتر دینی شناخته شد.
نشریه نخل شهداد به عنوان یک نشریه تخصصی در عرصه مدیریت اسلامی شناخته شد. بعد از این سه ضلعی تحصیلات مدیریت، مجله نخل شهداد و کتاب مدیریت از منظر کتاب و سنت؛ ضلع چهارم مدیریت مدرسه معصومیه به مدت 4 سال اتفاق افتاد. در مدرسه معصومیه موقعیت تدریس مدیریت اسلامی برای من ایجاد شد و در آن موقعیت با افرادی آشنا شدم که الآن برخی از آنها از اعضای بنیاد فقهی مدیریت اسلامی هستند.
در اواخر سال تحصیلی و همچنین در پایان خدمت اینجانب در مدرسه معصومیه به عنوان مدیر، عدهای از دوستان پیشنهاد تشکیل یک سازمان را دادند که درس فقه الاداره به صورت متمرکز در آنجا ارائه شود. بنده هم که چنین ایدهای را از سالها قبل و از دهه 50 در ذهن میپروراندم، با این امر موافقت کردم و بعد از چند جلسه بحث پیرامون عنوان این سازمان، به گزینه "بنیاد فقهی مدیریت اسلامی" رسیدیم.
سال اول تدریس فقه الاداره با طرح مباحثی پیرامون معرفی و چیستی فقه الاداره و ضرورتها و روششناسی و مباحث مقدماتی، همراه بود. سال دوم وارد مباحث مدیریت منابع انسانی شدیم و عمدتاً بر روی مبحث گزینش و انتخاب متمرکز شدیم که شروع سال تحصیلی با اعلام موجودیت بنیاد فقهی مدیریت اسلامی، به عنوان یک مرکز علمی و سازمان یافته، همراه شد. سال سوم تدریس فقه الاداره(88-89)، سال رشد تصاعدی و جهشی بنیاد از جهت نرمافزاری و سختافزاری بود که بنیاد پیشرفت قابل قبولی کرد.
مرامنامه و اساسنامه بنیاد فقهی مدیریت اسلامی نیز در همین سال تنظیم، تدوین و تصویب شد و نظامهای آموزش، پژوهش، اداری، مالی و مکاتبات، به صورت بسیار بدیع و مطابق معارف وحیانی و اسلامی تهیه و تنظیم گردید و واحدهای درسی دورههای اجتهادی و دوره 6ساله مدیریتی(تا سطح دکترای مدیریت علمی) به شکل کاملا بومی طراحی شد.
نکته مهمی که باید به آن توجه داشت این است که این بنیاد نو پا است و مثل هر بنیادِ نو بنیادی به طور طبیعی دارای ریزشها و رویشهایی است. افرادی که این آرمانها را دست نیافتنی میدانند و نمیتوانند خودشان را با اهداف بنیاد سازگار کنند، ریزش میکنند و کنار میروند. در مقابل افرادی که بر عکس فکر میکنند، بیشتر با بنیاد خو میگیرند.
بنیاد فقهی مدیریت اسلامی، فعالیتهای رسمی متعددی دارد؛ از جمله این که دو مجله رسمی دارد که از ارشاد مجوز نشر گرفته است؛ یکی فصلنامه تخصصی مدیریت در اسلام است، تحت عنوان "نخل شهداد" و دیگری ماهنامه "زیره کرمان" است.
ما برای بنیاد درس خارج فقه الاداره و همچنین درس خارج اصول فقهالاداره و یک دوره مدیریت علمی تا سطح دکتری و همچنین دوره بسیار مهم اجتهادی پیش بینی کردهایم که برای هر یک از این دورهها شهریه متفاوت و متوازن و متعادلی بر مبنای نظام امتیازبندی بنیاد در نظر گرفته شده است.
این بنیاد در حال رشد و شکوفایی است و امیدهای زیادی به این بنیاد بسته شده است. از بالاترین نقاط حاکمیت تا محافل دانشگاهی، نظامی، دولتی و خصوصی به این بنیاد روی میآورند و این مکان برای ایشان، بسیار جذاب و با طراوت مینماید؛ چراکه تنها جایی است که با روش فقهی که همان روش صحیح در تولید دانش مدیریت اسلامی است، به مشکلات مدیریتی پاسخ میدهد و از این جهت کاملا منحصر به فرد است.
رسا ـ آرمان و هدف اصلی بنیاد فقهی مدیریت اسلامی چیست و تاکنون چند نفر را در این عرصه تربیت کردهاید؟
آرمان اصلی بنیاد که در مرامنامه آن نیز آمده، تحقق مدیریت اسلامی در جهان با مأموریت تولید دانش مدیریت اسلامی است و هدف بنیاد نیز تقویت مجتهدان نظریهپرداز در عرصه مدیریت اسلامی و تربیت استاد، مدیر، مروّج و پژوهشگر در نظر گرفته شده است.
از آنجا که تربیت نظریهپرداز و تئوریسیون هدف بنیاد است، پس زمان و تعداد معنا ندارد. مدیر برای اداره کارخانه یا وزارتخانه تربیت نمیکنیم، بلکه نظریهپرداز و کادرهای تولید علم تربیت میکنیم. مثلا وقتی دانشگاه اصفهان بخواهد رشته مدیریت اسلامی دائر کند، فرایند این کار را جستوجو میکند که چگونگی آن را یاد میدهیم.
در دنیای غرب تئوریسینها، نیروی طلایی هستند و تکنیسینها، نیروی نقرهای؛ اما متأسفانه در ایران ما برعکس است! پس نمیتوان گفت چه تعداد نیرو تاکنون تربیت کردهایم. تربیت نظریهپرداز یعنی تربیت مجتهد و نظریهپرداز با تعداد زیاد سازگار نیست.
نظریهپرداز فوق دکترا است. از اینرو اگر تعداد افرادی که در بنیاد مشغول فعالیت هستند، سی نفر میشوند. این امتیاز است، چرا که اینها بدون این دانش هم مدیر هستند؛ تئوریسینها توان تولید علم، کتابنویسی و تدریس دارند. اینها میتوانند پشتوانه ما برای مدیریت شوند.
رسا ـ بنیاد فقهی مدیریت اسلامی توسط چه گروهی اداره میشود، دارای چه اهداف و ویژگیهایی است، چه فعالیتهایی در رسیدن به اهداف انجام داده و محصول این فعالیتها چه بوده است؟
بنیاد توسط اعضای آن اداره میشود و به همین نیروها متکی است. افراد پس از جذب در بنیاد و نشان دادن قابلیتهایشان در بافت و چارت سازمانی بنیاد قرار میگیرند و سالی یکبار تیم اداری و اجرایی بنیاد تغییر میکند. مزیت این سیاست اجرایی این است که تمام افرادِ عضوِ بنیاد، مدیریت یاد میگیرند و مدیر میشوند و تنها در کار پژوهشی و علمی ممحّض نمیشوند و با همین سیاست یکی از اهداف بنیاد که تربیت مدیر است، تأمین میشود.
مدیریت در بنیاد با توجه به قانونهای مدیریت اسلامی است که خود بنیاد تولید کرده است؛ لذا ما از جایی الگو نمیگیریم، بلکه خود الگوی مدیریتی ارائه میدهیم. به عبارت دیگر ما در بنیاد شیوه نوینی از مدیریت را تجربه میکنیم. بعد این تجربیات که با توجه به اصول کلی مدیریت اسلامی و مدیریت رحمانی و مدیریت رشیدانه به دست آمده را فرموله میکنیم و ارائه میدهیم.
در نظام پرداخت، نظام گزینش، نظام انگیزش، نظام پژوهش، نظام اداری، سازمان کار، بحث نظارت و در فرهنگ سازمانی موجود در بنیاد، الگو ارائه میدهیم که این از ویژگیهای بنیاد است. برای رسیدن به این ویژگیها، نخستین اقدام تدوین ساختار موضوعی با استفاده از دانش مدیریت است.
برخی میگویند فقه غیر مدیریت مینویسید؛ در حالی که فقه مدیریت را از فهرست مدیریت میتوان استخراج کرد. مانند اینکه بگوییم طب اسلامی که اگر فهرست ما ارتباطی به طب نداشته باشد، صحیح نیست. بنابراین نخستین حرکتی که نشان از مدیریت دارد، آمادهسازی فهرست آن است.
ساختار دوم ساختار مسائل است؛ کلیه سؤالاتی که بشریت در مدیریت خود دارد جمعآوری کرده و بر اساس موضوعات چیده میشوند. مجموع هر سؤال مدیریتی را چینش کرده و بر اساس موضوعات مرتب میکنیم. چهارچوب اصلی موضوعات مشخص شده است؛ مسائل را از سؤال یک تا پنج هزار، ردیف کرده و این سؤالات طبق ساختار موضوعی چیده میشود.
این ساختار از دانش مدیریت به همراه ابتکار در دستهبندی آن تشکیل شده است. سؤالات هم از دو گروه پرسیده میشود؛ گاهی دانشمندان مدیریت جواب میدهند و گاهی فقها؛ مانند صاحب جواهر و غیره و یک سری را هم امام صادق علیه السلام جواب میدهد و جواب طلایی ما پاسخهای آن حضرت است.
علت اینکه تا به حال کتاب فقه الاداره کامل نبوده، به آن سبب است که تاکنون سؤال به این سبک مطرح نشده است. تا به حال کسی پیدا نشده که از امام علیه السلام سؤال کند. انگیزش چگونه است و یا مدیر را چگونه گزینش کنیم، به گونهای دیگر سؤال شده که از آن پاسخ به سؤالات مدیریتی را میفهمیم.
مرحله سوم نظام پاسخها است و در هر متود علمی یاد گرفتهایم که آرای بزرگان را داشته باشیم. قول حضرت آیتالله بروجردی و یا امام راحل به عنوان مجتهد حجت نیست؛ حجت تنها برای معصوم است، اجتهاد تنها راه و روشی است که توان کشف پاسخ معصوم را دارد. طلبه وقتی وارد حوزه شد، پس از ده سال درس و بحث با مقدمات اجتهاد آشنا میشود و10 سال هم باید تمرین کند و پس از دو دهه تازه یاد میگیرد که چگونه به قول معصوم برسد.
مجتهد در فقه الاداره میآموزد که نظریه اسلام را درباره مدیریت به دست آورد و خروجی آن نیز میشود تألیف کتابها و دائرةالمعارفها درباره مدیریت. بنابراین محصول بنیاد مدیریت اسلامی است که میتواند داروی شفابخشی برای همه این افسار گسیختگیها و بیعدالتیها در جهان باشد و میتواند به نظام اسلامی انسجام و آن را توسعه دهد و تکثیر کند.
/920/401/ر