انقلابی برای پایان تاریخ
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، در باب انقلاب اسلامی ایران تاکنون کتابها و مقالات متعددی به رشته نگارش درآمده است که هر کدام کوشیدهاند از منظری به تبیین انقلاب پردازند. اگر چه اکثر این مقالات از چشم انداز علوم سیاسی و یا جامعه شناختی به نظاره انقلاب بهمن نشستهاند و کمتر مقاله ای کوشیده بر مبنای فلسفه تاریخ به تبیین انقلاب برخیزد. این وضعیت زمانی اندوهبار میشود که بدانیم همین اندک مقالات به نگارش درآمده هیچکدام مبتنی بر فلسفهِ تاریخ بومی و ایرانی نبودهاند و اساساً یکی از ضعفهای نظریک انقلاب ما نداشتن فلسفه تاریخ مناسب و مفسر خودش میباشد.
برخوردار بودن از فلسفه تاریخ زان سبب مهم است که جایگاه آن انقلاب و آن تمدنی که به تبع انقلاب بنیان نهاده خواهد شد را نسبت به دیگر تمدنهای گذشته و حال روشن میسازد و این امر، اهمیتی فوق العاده در تشخص و اصالت یافتن یک تمدن دارد. در این مقاله خواهیم کوشید جایگاه انقلاب ایران و نسبت آن با دیگر تمدنها را بر اساس یک فلسفه ایرانی و یک فلسفه تاریخ بومی ترسیم نماییم.
در این دیدگاه، جهان هستی از دو جهت جدا شده و مورد تتبع و تأمل قرار میگیرد: یکی جهت عمودی و دیگری جهت افقی. برای توضیح جهت عمودی پیش تر لازم است که میان دو اصطلاح تفاوت نهیم و آن اصطلاح موجود بودن و اصطلاح وجود داشتن است. در این تفکر، موجود بودن به معنای داشتن قابلیت ایجادپذیری تلقی میشود و وجود داشتن، به معنای برخورداری از قادریت ایجادنمایی.
در این جهان نگری، هستی از جهت عمودی به سه مرتبت تقسیم میشود: یکی مرتبت موجودیت محض است که پایینترین مرتبت است و جماد و نبات و حیوان در آن جای میگیرند. آنان که در این مرتبتاند این ویژگی را دارند که تنها موجودند ولی وجود ندارند. یعنی صرفاً در عالم هستند و ایجاد را میپذیرند بی آنکه بتوانند خود ایجادی نمایند و منشأ اثری گردند. ساکنان این مرتبت اگر ایجادی هم نمایند، بسیار ضعیف و مهم تر از آن ناخودآگاهانه است (البته وجود داشتن نبات بیشتر از جماد است و وجود داشتن حیوان بیش از نبات است اما با این حال چون ایجادنمایی آنها نه چشمگیر است و نه خودآگاهانه با کمی اغماض آنها را در یک رتبه مینهیم.) دیگر مرتبت که در واقع بالاترین رتبه از نظرشان و شرف است؛ مرتبت وجودیت محض است که همانا ذات راز آمیز خداست. ذات خدا، در عالم، موجود نیست یعنی قابلیت ایجادپذیری ندارد بلکه فقط وجود دارد یعنی تنها میتوانند ایجاد نماید و منشأ اثر باشد.
مرتبتی که میان موجودیت محض و وجودیت محض است مرتبت آدمی است که هم موجود است، یعنی قابلیت ایجادپذیری دارد و هم وجود دارد یعنی از قادریت ایجادنمایی برخوردار است.
ایجادنمایی آدمی در دو اقلیم صورت میبندد: یکی اقلیم موجودیت برون گوهر و دیگری اقلیم موجودیت درون گوهر. توضیح آنکه از آنجا که آدمی هم موجود است و هم وجود دارد پس دو ساحت دارد و نیز از آنجا که مظهر تمام اسما خدا اعم از جمالی و جلالی است (وَعَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء کلَّهَا آیه 31 بقره) پس دو اسم دارد: اسم جلالی که طغیانگر است و اسم جمالی که توبه گر است. آدمی با اسم جلالیاش در اقلیم موجودیت برون گوهر ایجاد مینماید و با اسم جمالیاش در اقلیم موجودیت درون گوهر.
باید دانست که ایجاد نمایی ذاتی نوع آدمی است، اما اینکه انسان با اسم جلالیش در اقلیم موجودیت برون گوهر ایجاد نماید یا با اسم جمالیش در اقلیم موجودیت درون گوهر و نیز میزان و شکل ایجادنمایی اش وابسته به شخص انسانی است. (هر آنچه که شخص انسان ایجاد نماید از فکر گرفته تا فعل، همه برآمده از شاکله وجودی خاص آن شخص است، که با دیگر اشخاص انسانی متفاوت است. بنابراین نوع علم هر انسان و نوع عمل هر انسان منحصر به فرد است گرچه قطعاً شباهتهایی دارد از این رو فرموده است: «قُلْ کلٌّ یَعْمَلُ عَلی شاکلَتِهِ فَرَبُّکمْ أَعْلَمُ بِمَنْ هُوَ أَهْدی سَبیلاً 84 اسرا).
بنابراین هر شخص انسانی بر اساس میل و شوقی که به تشخص شاکله خود در بستر روابط رقابت آمیز با دیگر شاکلهها، دارد به ایجاد نمایی دست مییازد، از این پدیده پیچیده میتوان با عنوان رقابت در برقراری ارتباط معطوف به تشخص یاد کرد.
به هر تقدیر اگر انسان هر قدر بیشتر در هر دو اقلیم ایجاد نماید بر انسانیت خود افزوده است. در حقیقت از این منظر انسانیت امری مقول به تشکیک شمرده میشود که ناکاملترین انسان کسی است که ایجاد اندکی نماید، چه در اقلیم موجودیت برون گوهر و چه در اقلیم موجودیت درون گوهر (البته اگر ایجاد نمایی تنها در اقلیم موجودیت برون گوهر باشد آدمی را به شور و نشاط و در عین حال اضطراب عدم شدن دچار میکند و اگر ایجاد نمایی تنها در اقلیم موجودیت درون گوهر باشد آدمی را به آرامش و سکون و در عین حال حسرت گناه دچار میسازد). کاملترین و رساترین انسان کسی است که بیشترین ایجاد را در هر دو اقلیم نماید و چنین انسانی، مظهر اسم اعظم خداست.
تا اینجا به اختصار از بعد عمودی عالم سخن گفتیم، اکنون سراغ بعد افقی عالم میرویم.
در بعد افقی عالم، دیگر نه مرتبت موجودیتِ محض جای دارد و نه مرتبت وجودیتِ محض. زیرا آنها تکامل ندارند (مرتبه موجودیت، یعنی جماد و نبات و حیوان، چون خودآگاه نیستند و قدرت ایجادنمایی ندارند پس دگرگونی و تکامل ندارند و مرتبه وجودیت یعنی ذات خدا، چون کمال محض است و در نهایت اشتداد وجودی، او نیز تکامل ندارد. البته تنها ذات راز آمیز خدا و نه اسما خدا) و چون تکامل ندارند تاریخ ندارند؛ در حالیکه بعد افقی از تاریخ سخن میگوید. پس تاریخ خاص مرتبت آدمی است. در این منظر است که تاریخ با بشر ابتدایی که غارنشین بود و بی خانمان، آغاز میشود و با تمدنهای کوچک ادامه مییابد و با تمدنهای بزرگ، وارد مجالی جدید میشود.
همه تمدنها در سراسر تاریخ بشر مظهر اسمی از اسما خدا هستند (چه اسما جلالی و چه اسما جمالی) و آنچه سبب حرکت تاریخ از اعصار دور تا امروز شده است، تعارض مظاهر اسما خدا میباشد (باید توجه داشت که ذات خدا چنانکه گفتیم تکامل و تحرک ندارد چرا که کمال محض است اما اسما او و مظاهر این اسما تحرک و تکامل دارند.)
به هر روی مظاهر اسما خدا همان تمدنهای مختلف میباشند (هر تمدن روح و صورتی دارد که مظهر اسم خداست) هریک از اسما به حسب خصوصیاتی که در حضرت علمی دارند با یکدیگر تفاوت دارند و چون بخواهند در عالم عین ظهور یابند طلب ظهور سلطنت و احکام خود را دارند در نتیجه این موجب ایجاد تخاصم میشود. البته این تخاصمها پایدار نیست، زیرا سرانجام به نزدیک شدن خصوصیات و احکام ایشان و سپس نکاح آن اسما با یکدیگر و زایش اسمی جدید و پیش آمده تر، منجر میشود. نمود این امر در عالم عین، همان ستیزه و سپس نکاح تمدنهاست که از نکاح آنها، تمدن جدیدی زاده میشود که به نسبت تمدنهای گذشته کامل تر است و البته انسانی هم که در آن تمدن می زید به نسبت گذشتگان خود کامل تر، کامل تر یعنی اینکه ایجاد بیشتری در اقلیم موجودیت برون ذات (عالم برون از انسان) و اقلیم موجودیت درون ذات (عالم درون انسان) مینماید، تاریخ در صیرورت خود، عرصه ظهور ستیزهها و پس از آن نکاحهای تمدنهاست.
در این دیدگاه، اولین تمدن محوری و دامنه دار که تاریخ جدید با آن شروع میشود و جهان با ظهور آن وارد ساحتی تازه و نفیس میشود؛ تمدن ایران هخامنشی است، که زاده نکاح تمدنهای خردتر یعنی ماد و بین النهرین و فینقیه و به ویژه پارس است روح این تمدن ایمان به عالم غیب و دوآلیسم لاهوتی است و مظهر اسم جمالیِ ابتدایی خداست و در واقع تمدن تائب است. (تمدنهای غیر محوری و بی دامنه قبل از تمدن ایران هخامنشی اکثریت مظهر اسم جلالی خدا و تمدنهای طاغی اند) پس از تمدن ایران هخامنشی، دومین تمدن بزرگ تاریخ، یعنی تمدن یونان و روم باستان پا به عرصه مینهد که حاصل نکاح تمدنهای ایران و ایونیه و مصر و روم و به ویژه دولتشهر آتن است؛ روح تمدن یونان و روم باستان اعتقاد به عالم وجود یا همان کاسموس است که در واقع مظهر اسم جلالیِ ابتدایی خداست و در واقع تمدن طاغی است. سومین تمدن بزرگ، تمدن اسلام و ایران است که فرزند نکاح تمدنهای ایران و اعراب و یونان و به ویژه دین اسلام است و روح آن ایمان به خدای یگانه قرآنی است و در واقع مظهر اسم جمالیِ پیش آمده خداست و تمدنی است تائب. پس از آن چهارمین تمدن، تمدن مدرن غرب است که مولود نکاح تمدنهای اسلام و ایران و یونان و روم و به ویژه مدرنیته است و روح آن اعتقاد به انسان به عنوان محور همه چیز یا همان اومانیسم است که در واقع مظهر اسم جلالیِ پیش آمده خداست و تمدنی است طاغی. و سرانجام در منزل آخر، که پنجمین منزل است؛ واپسین تمدن که تمدن کامل و کاملترین تمدنها و میوه پیوند ایران و اسلام و تمدن مدرن غرب است ظهور میکند. این تمدن مولود نهایی تعارضها و سپس نکاحهای متعدد و متوالی اسما خداست و در واقع آن را باید نمود اسم الاسما، اعم از جمالی و جلالی، و مظهر اسم اعظم خدا تلقی کرد.
در این تمدن بیشترین و عظیمترین و دش خوارترین ایجادنمایی، به طور متعادل و متوازن، هم در اقلیم موجودیت برون ذات (اقلیم موجودیت برون ذات دربرگیرنده عرصههایی چون: علم، هنر، کشاورزی، صنعت و به طور خلاصه تمام نهادهای اساسی یک جامعه مانند اقتصاد، حکومت، دین و حتی خانواده است) و هم در اقلیم موجودیت درون ذات (اقلیم موجودیت درون ذات شامل خود شناسی، خدا شناسی و روح سازی یا جاودانه سازی خویش میشود.) صورت خواهد بست، این آخرین تمدن بشری است که ان شاء الله انسان را وارد مرحله نهایی تکامل خود میکند و زمین را به نور خدا روشن خواهد کرد «وَ أَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّها. 69 زمر» تمدنی که آن را میتوان تمدن اشراق نامید.
انقلاب اسلامی مردم ایران، که محصول پیوند ایران و اسلام و مدرنیته غربی است و در پی توجه همسنگ و همزمان به ایجادنمایی در دو اقلیم یاد شده و پرهیز کردن از برتری دادن یک اقلیم بر اقلیم دیگر و نیز حرکت در ذیل کلمه الله است، را باید آغازی بر پایان تمدن غرب مدرن و درآمدی بر ظهور تمدن اشراق که، مظهر اسم اعظم خداست، تلقی کرد. که با برقراری این تمدن کامل است که از دل آن انسان کامل و منجی نوید داده شده که همه چشم به راه او دارند ظهور خواهد کرد و انسان و انسانیت کمالِ کمال را درخواهد یافت و تاریخ به پایان خواهد رسید./998/د101/ح
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی