توصیههای دلسوزانه آیت الله امینی به طلاب
خبرگزاری رسا ـ یکی از عوامل مهم موفقیت یک طلبه، انتخاب هدف روشن و پیمودن بهترین و نزدیکترین راهها در رسیدن به هدفِ مطلوب است؛ لازم است یک طلبه پس از دوران درس ادبیات و علوم پایه باتوجه به استعدادهای جسمانی و روانی و امکانات زندگی خود، و با مشورت اساتید خیراندیش و باتجربه برای تحصیل علوم دینی هدف روشنی را انتخاب کند.
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، هر انسانی در طول عمر، بهویژه در دوران جوانی، اشتباهاتی دارد که بعداً مایه تأسف او میشود. اشتباهات دو گونهاند: اول اشتباهات کوچک و زودگذر که بعد از چندی به فراموشی سپرده میشوند. دوم اشتباهات بزرگ و سرنوشتساز که آثار آنها باقی میماند. من نیز مانند سایر انسانها اشتباهاتی داشتهام که از ارتکاب آنها تأسف میخورم و به بعضی از آنها بهطور کوتاه اشاره میکنم:
1 ـ یکی از عوامل مهم موفقیتِ یک طلبه، انتخاب هدف روشن و پیمودن بهترین و نزدیکترین راهها در رسیدن به هدفِ مطلوب است. لازم است یک طلبه پس از دوران درس ادبیات و علوم پایه باتوجه به استعدادهای جسمانی و روانی و امکانات زندگی خود، و با مشورت اساتید خیراندیش و باتجربه برای تحصیل علوم دینی هدف روشنی را انتخاب کند. خوب بیندیشد به کدام یک از اشتغالات روحانیت بیشتر علاقه دارد و امکانات آن برایش فراهم است. آیا میخواهد یک فقیه جامعالشرایط و مجتهد مرجع تقلید باشد؟ یا یک واعظ و سخنران خوب؟ یا یک مدرس حوزه علمیه یا دانشگاه آن هم در ادبیات یا فقه و اصول یا تفسیر و حدیث؟ یا به تفسیر قرآن و حدیث علاقه دارد و میخواهد یک مفسر و حدیث شناس باشد، یا به فلسفه و کلام علاقه دارد؟ یا به تحقیق و نویسندگی علاقه دارد و میخواهد یک محقق و نویسنده باشد؟ و امثال این کارها که میتوانند از اشتغالات دانشجویان علوم حوزوی باشند.
بعد از انتخاب هدف لازم است ضمن ادامه دروس عمومی و پایه ای حوزه علمیه مانند: ادبیات، منطق، فقه و اصول، بیشترین توجه خود را به سوی هدف مورد نظر متمرکز سازد. مشورت با اساتید کاردان و مجرب کتابهای مناسب را شناسایی، و ضمن تحصیلات حوزوی یا ایام فراغت و تعطیلات آنها را بخواند یا مطالعه و مباحثه کند. مطالعههای متفرقه خود را نیز به سوی همان هدف متمرکز سازد، و از مطالعات پراکنده اجتناب کند مگر به مقدار ضرورت.
مطالب مفید و مربوطه را با قید نام کتاب و صفحه و چاپ و مؤلف در دفتری یادداشت کند تا بعداً مورد استفاده قرار گیرد. یادداشت کردن گرچه دشوار است ولی کاملاً ارزش دارد. نباید به حافظه اعتماد کرد، زیرا بعد از چندی فراموش خواهد شد.
برای طلاب بدون هدفِ مشخص، درس خواندن یک آفت بهشمار میرود و آثار بدی را به همراه خواهد داشت. متأسفانه من نیز از این اشتباه مصون نماندم و خسارتش را به عیان تجربه کردم. گرچه پس از چندی به اشتباه و ضعف خودم پی بردم و در حد امکان آن را جبران کردم ولی اگر از آغاز جوانی و طلبگی هدفدار کار کرده بودم، قطعاً شخصیتم بهگونه بهتری پرورش مییافت و بهتر میتوانستم به اسلام و مردم خدمت کنم. ولی من و دیگر طلاب تازهوارد در این رابطه تقصیر نداشتیم، زیرا در آن زمان حوزه علمیه اصفهان از برنامه دقیق و حسابشده ای پیروی نمیکرد، رشتههای تخصصی وجود نداشت و برای مشاوره و راهنمایی طلاب مرکز خاصی نبود تا از رهنمودهای آن استفاده کنیم. کوتاهی از علمای بزرگ و مسئولان حوزه علمیه بود. آنان باید با بررسی نیازهای دینی مردمِ دیندار آن زمان و زمانهای بعد، برای دروس حوزوی برنامهریزی میکردند و به مقدار نیاز رشتههای تخصصی بهوجود میآوردند، و در انتخاب رشته و تعیین هدف به طلاب تازهوارد کمک میکردند. تخصصیشدن علوم دینی یک ضرورت است که متأسفانه نه در سابق مورد توجه بوده نه در این زمان آن گونه که باید و شاید مورد عنایت قرار میگیرد. با اینکه اخیراً با عنایت برنامهریزان حوزه علمیه قم بعضی رشتههای تخصصی به وجود آمده و طلاب داوطلب، ضمن اشتغالات رسمی حوزوی، هفته ای چند ساعت در رشته مخصوص به تحصیل میپردازند؛ ولی متأسفانه این قبیل درسها جدی گرفته نمیشود بلکه بهعنوان درسهای فرعی و جنبی بهشمار میروند. هنوز درس رسمی و مهم حوزه درس فقه و اصول است که اساتید و شاگردان آن از قداست و احترام خاصی برخوردارند که اساتید و شاگردان علوم فلسفه، کلام، تفسیر، حدیث از صد یک آن را ندارد.
2 ـ عدم مراقبت کافی از سلامت جسم و اعصاب. سلامت جسم و اعصاب یکی از بزرگترین نعمتهای الهی و سرمایه دوران جوانی است. جوان از سلامت نسبی برخوردار است، نیرو و نشاط دارد، هوش و حافظهاش نسبتاً خوب است و به همین جهت میتواند در پرورش استعدادهای خود تلاش کند و به موفقیتهای فراوانی دست یابد. ولی جوانان باید به این نکته مهم توجه داشته باشند که هوش و حافظه و نیرو و نشاط، به حفظ سلامت و عافیت جسم و اعصاب بستگی دارد. بنابراین مهمترین وظیفه یک جوان، مراقبت کامل از حفظ سلامت و عافیت خود میباشد.
جوانان نباید به هوش و حافظه و نیروی جوانی مغرور شوند و از حفظ سلامت خود غفلت کنند که اشتباهی است بس بزرگ؛ بهویژه دانشجویان و طلاب که به سلامت اعصاب خود بیش از دیگران نیاز دارند.
برای طلاب جوانی که به موفقیت خود میاندیشند، رعایت چند امر مهم ضرورت دارد: 1 ـ تغذیه کافی و مناسب 2 ـ خواب مرتب و به مقدار نیاز 3 ـ ورزش و تحرک 4 ـ تفریح و استراحت 5 ـ اعتدال در مطالعه و درس و بحث و اجتناب از افراط و تفریط. با رعایت امور مذکور سلامت انسان تضمین میشود و میتواند با بدنی سالم و اعصابی آرام و هوش و حافظه ای نیرومند، سالها در کسب دانش جدیّت کند و در خدمت دین و مردم باشد. ولی اگر در این باره کوتاهی کرد خسارتهای غیرقابل جبرانی را خواهد دید.
متأسفانه خودِ من در اثر اشتباه یا غفلت در آغاز دوران تحصیل در رعایت حفظ سلامتی کوتاهی کردم. در جوانی از سلامت کامل برخوردار بودم، هوش و حافظهام از حد متوسط بالاتر بود و به مقدار کافی نیرو و نشاط داشتم. اگر قدر این نعمتها را دانسته بودم، امید میرفت به موفقیتهای بزرگی نائل گردم، ولی متأسفانه چنین نشد. تغذیه کافی و مناسب نداشتم. در مطالعه و درس و بحث اعتدال را رعایت نمیکردم، و به اصطلاح میخواستم زودتر «ملأ» شوم. به مقدار نیاز خواب نداشتم، برای اینکه کمتر بخوابم و بیشتر مطالعه کنم قهوه میخوردم تا خوابم کمتر شود. ورزش و تفریح اصلاً نداشتم. ناگفته نماند که عدم تغذیه کافی بهمنظور ریاضت نبود، بلکه قدرت اقتصادی بهتری نداشتم. در عین حال اگر سایر امور را رعایت کرده بودم، میتوانست آثار کمبود تغذیه را تا حدی جبران کند. ولی بههرحال این غفلتها آثار بد خود را به جای گذاشت و بعد از چندی به ضعف اعصاب شدید، بیخوابی، اضطراب و دلهره، سردرد دائم، یأس و ناامیدی مبتلا گشتم، حافظهام کم شد، تمرکز فکر برایم بسیار دشوار شد، بیش از یک ثلث از قرآن، اشعار الفیه ابن مالک و چندین خطبه نهجالبلاغه را که قبلاً ازبر کرده بودم، در اثر عدم تمرین بهتدریج فراموش کردم. از زندگی مأیوس بودم و خودم را در آستانه مرگ میپنداشتم و در یک کلام در حال سقوط بودم و بهقول یکی از پزشکان معالج پیری زودرس به سراغم آمده بود.
این بیماری بیش از هشت سال ادامه یافت. برای معالجه به پزشکان متعدد در اصفهان و قم و تهران بارها مراجعه کردم ولی سودی نداشت. آخرین پزشک معالج من متخصص اعصاب بود. دکتری بود مهربان و دقیق، هر روز ده نفر را بیشتر ویزیت نمیکرد. ویزیت او در آن زمان پنجاه تومان بود ولی از من پنج تومان بیشتر نمیگرفت. مدتها تحت نظر او معالجه کردم و مأنوس شده بودیم.
یک روز با اظهار لطفِ بیشتر، از حوادث گذشته و جزئیات زندگی من سؤال کرد. پاسخهای مرا با دقت گوش میداد و در نهایت گفت: «من انواع داروهای اعصاب را در معالجه شما تجربه کردهام ولی متأسفانه مؤثر نبوده است. به نظر من تنها مصرف دارو نمیتواند بیماری شما را معالجه کند. درصورتی میتوانید سلامت و اعتدال مزاج خود را بازیابید که برنامه زندگی خود را تغییر دهید. شما در کارکردن اعتدال را رعایت نکردهاید و بیش از حد به اعصاب و مغز و جسمتان فشار وارد ساختهاید، اگر به همین وضع ادامه بدهید امید بهبودی نداشته باشید. بر فرض اینکه در اجتهاد به مرتبه آیتالله بروجردی یا بالاتر هم برسید نه خودت میتوانی استفاده کنی نه دیگران میتوانند از علوم تو بهره بگیرند. آیا این بهتر است یا اینکه به موجودیت کنونی خودت اکتفا کنی و سلامت خود را بازیابی، هم خودت از آن استفاده کنی هم دیگران؟»
سخنان مشفقانه آن پزشک مهربان در دل من نشست و گفتم: «البته فرض دوم ترجیح دارد. دستور بفرمایید تا عمل کنم». ایشان در این باره چند توصیه داشت که مهمترین آنها عبارت بود از: رعایت برنامه مناسب تغذیه، ورزش بهویژه پیادهروی، تفریح، کمکردن درس و بحث، اشتغال به یک کار مثبت و سرگرمکننده، اجتناب از کارهای غیرمربوطه مانند خواندن روزنامه و حساسیت در برابر مسائل سیاسی، به ازدواج نیز توصیه کرد.
تصمیم گرفتم به توصیههای او عمل کنم. دو جلسه تدریس داشتم هر دو را تعطیل کردم، در چهار درس شرکت میکردم دو تا را تعطیل کردم، برای پیدا کردن شغلِ شاغل، تحقیق و تألیف کتاب را برگزیدم و سعی کردم به سایر توصیهها نیز عمل کنم.
بعد از چندی مزاجم رو به بهبود نهاد. عارضه بیخوابی و سردرد بهتدریج برطرف شد. عوارض دیگر نیز بهبود یافت، ولی متأسفانه بعضی آنها به کلی مرتفع نشد و هنوز هم باقی است./998/د101/ح
منبع: مرکز اسناد انقلاب اسلامی
ارسال نظرات