آزادی و تزکیه
به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، کسی که می خواهد راه را بیابد و به حقیقتی برسد، تنها این برایش کافی نیست که تفکراتی داشته باشد؛ گرچه تفکر زیربنای تربیت و عامل رشد است. ما می بینیم چه بسیارند کسانی که با تفکراتی وسیع، نه تنها به حق نرسیده اند، بلکه یا مأیوس شده اند و مانده اند و یا منحرف گردیده و رفته اند. و این هر دو دسته، کم نیستند و مشخص هم هستند.
کسی که می خواهد به مقصد برسد باید هم راه برود و هم از راه برود و در راه شروع کند؛ وگرنه رفتن تنها، بدون نتیجه است.
یک محقق هنگامی به حق می رسد که تحقیق صحیحی را شروع کرده باشد و روش صحیحی را به کار گرفته باشد. و این است که باید محقق قبل از هر چیز خود را از کشش هر عقیده و هر مکتب آزاد کند.
فکر انسان همانند یک قطب نما می تواند راه را روشن و مشخص کند، به شرط این که یک قطب نما تحت تأثیر کشش ها و جاذبه ها قرار نگرفته باشد.
هنگامی که یک قطب نما در کنار یک آهن ربای قوی قرار می گیرد و حوزه ی مغناطیسی آن دگرگون می شود، دیگر قطب شمال و جنوب را مشخص نمی کند و راه را نشان نمی دهد و انسانی که با اعتقاد به این قطب نما حرکت می کند حتماً گمراه می شود. و همان طور که گفتم، خطر این قطب نمای گرفتار از بی قطب نما بودن کمتر نیست، که زیادتر است.
آن ها که با تفکراتی مغشوش و گرفتار حرکت می کنند، خیلی گمراه تر از آن هایی هستند که هرگز تفکراتی ندارند و کاری را آغاز نکرده اند.
تفکر انسان چه بسا که تحت تأثیر عادت ها، تقلیدها، منافع، غریزه ها و تعصب ها قرار بگیرد و در نتیجه، این تفکر فقط به همین ها منتهی می شود نه به حق و همین ها را نتیجه می دهد نه حق را.
یکی از بزرگان درباره ی آب چاه تحقیقی کرده بود و به این نتیجه رسیده بود که آب چاه تا هنگامی که تغییر نکند و رنگ و بو و طعمش عوض نشود نجس نخواهد شد و قابل استفاده خواهد بود. هنگامی که از این تحقیق خلاص شد، متوجه گردید که خودش در خانه چاهی دارد. این بود که با خود گفت: شاید به خاطر این چاه و راحتی خودم این چنین فتوایی را داده ام و به این نتیجه رسیده ام. از این رو دستور داد که چاه را پرکرده اند و آن گاه دوباره تحقیق را شروع کرد؛ در هنگامی که چاهی نداشت و منافعی او را منحرف نمی کرد.
انسان قبل از شروع به حرکت باید آزاد بشود و از سودها، هواها، تعصب ها، عادت ها و تقلیدها خود را خلاص کند. اکنون به این سؤال می رسیم که انسان چگونه می تواند خود را از کشش این عوامل آزاد بنماید؟
جواب: انسان از دو نیروی کنجکاوی و حقیقت طلبی برخوردار است.کنجکاوی فکر را حرکت می دهد و حقیقت طلبی آن را کنترل می نماید. و این نیروی کنترل می تواند جلوی سودها و هواها و تعصب ها را بگیرد.
کسی که می خواهد به سوی مقصدی حرکت کند و می خواهد به این مقصد برسد دیگر به این فکر نمی کند از راهی که پدرم رفته من هم بروم و یا از این راه که پهلوی خانه ی ماست شروع کنم و یا از این راه چون برای من منفعت دارد و پول و کرایه نمی خواهد راه بیفتم.
ما هنگامی که می خواهیم به سوی تهران حرکت کنیم و در آن جا کاری داریم، بر فرض که ماشین های مجانی برای اصفهان باشد، بر فرض که راه کاشان بغل دستمان باشد و یا بر فرض که پدرم به کاشان رفته باشد، از راه تهران صرف نظر نمی کنیم و آن را رها نمینماییم.
کسی هم که می خواهد به حق برسد و حق را می خواهد و یافته است که در حق بهره هایی است و با حق رشدهایی است، دیگر به خاطر سودها و یا هوس ها و یا تعصب های غلط از آن صرف نظر نمیکند.
این نیروی حقیقت طلبی و این عامل نیرومند، انسان را از هواها، سودها و تعصب ها آزاد می نماید.
اما عادت ها و تقلیدها، این دو به وسیله ی رشد شخصیت و ایجاد شخصیت از بین می روند. تقلید لازمه ی نبود شخصیت است و هنگامی که در انسان شخصیتی راه یافت، تقلید و عادت کنار میروند.
عواملی که بتواند شخصیت را در انسان زیاد کند و او را بزرگ سازد متعدد است. تلقین، مقایسه، رقابت، بزرگداشت و احترام، می تواند به رشد شخصیت کمک کند.
آخر من از دیگری چه کم دارم و یا او چه چیزی از من بیشتر دارد که من به دنبال او بیفتم و از او پیروی کنم؟ و اگر او دلیلی دارد و منطقی دارد، چرا بدون منطق از او بپذیرم؟ و اگر منطقی در کار نیست چرا من خودم طرحی نریزم؟ اگر بناست من مقلد و تابع باشم، پس حق، بهترین الگو و بهترین متبوع است: « افمن یهدی الی الحق احق ان یتبع ام من لا یهدی الا ان یهدی».
ما دلی داریم و مغزی و استعدادهایی و سرمایه هایی و می خواهیم این ها را مصرف کنیم. در برابر ما راه ها و مصرف های مختلفی وجود دارد؛ مثلا دل ما، دل مردم، دنیا، شیطان و الله؛ این ها می توانند موارد مصرف استعدادهای ما باشند. اکنون باید ببینیم کدام یکی از این راه ها سود زیادتری می دهند و بازده زیادتری خواهند داشت.
نفس، خلق، دنیا، شیطان و الله کدام یک برای ما مفیدترند. من نمی گویم که الله در گذشته به ما چیزی داده و نعمتی بخشیده، فرض می کنیم که این نعمت ها به هیچ کس مربوط نیست.
و باز نمی گویم که الله در آینده به ما چیزی می دهد و پاداش هایی می بخشد. فرض می کنیم هیچ پاداشی در کار نیست. با این دو فرض می خواهیم ببینیم کدام یک از این ها سزاوارترند، لایق ترند و بی نیازترند و زیباتر و کامل تر. کدام یک از این ها بر دیگری تسلط و حکومت دارند؟ و کدام یک از این ها نیرومندتر و عزیزتر هستند؟
ما که در این عالم خود را خرج می کنیم، خرج چه کسی شویم که سزاوارتر باشد؟
ما اگر این گونه آزاد شویم و این گونه آزاد فکر کنیم و مقایسه کنیم به نتیجه خواهیم رسید. بگذر از این که نفس و خلق و دنیا و شیطان این ها فقط مصرف کننده هستند و هیچ سودی نخواهند آورد و فقط استعدادهای ما را خواهند بلعید.
این ها چیزی ندارند و چیزی نمی دهند و بر فرض که بدهند بیش از آن که می دهند پس می گیرند و باز می ستانند. این ها سراسر نیازند. بر فرض هم که نخواهند ما اسیر نیازهایشان خواهیم شد و در یکی از سوراخ هایشان مدفون خواهیم گردید.
ولی، الله نیازی ندارد و چیزی نمی خواهد تا ما را در راه آن فدا کند و به بازی بگیرد. بر فرض که ما به ثروت ها و لذت ها برسیم و از اوناسیس هم بگذرانیم و در هر دقیقه چند میلیون تومان به چنگ بیاوریم، آیا این همه ثروت و لذت در ما چه استعدادی را زیاد می کند؟ این ما هستیم که ثروت ها را زیاد کرده ایم اما ثروت ها، چه؟ فقط نیروی ما را صرف کرده اند و روی هم جمع شده اند. و بر فرض این که به ما رفاه و آسایشی بدهند بیشتر از این ها از ما گرفته اند. ما برای رفاه به این همه استعداد نیاز نداشتیم. ما برای رفاه به انسان بودن نیاز نداشتیم. یک بزغاله، یک گوسفند و یا یک زنبور عسل به رفاه در سطح عالی تری رسیده بدون این که این همه استعداد داشته باشد. بدون این که از فکر، عقل، اختیار، وجدان و فرقان برخودار باشد. آن ها لباسشان همراهشان است و خوراکشان دم دستشان و هیچ گاه خودکشی هم نکرده اند، زیرا خودآگاهی نداشته اند.
خلاصه عبودیت در راه نفس و خلق و دنیا و شیطان، چیزی جز از دست رفتن و چیزی جز خسارت نیست. بندگی این ها اسارت است و بندگی حق آزادی است.
یک کودک زیبا که غذایی در دست دارد و لباسی بر تن، هنگامی که گرفتار کسانی می شود که به زیبایی او، به غذای او، به لباس او نظر دارند، به هر کدام که رو کند چیزی را از دست داده. بر فرض چیزی به او بدهند به خاطر این است که چیز مهم تری از او بگیرند.
اگر در این هنگام کودک اسیر پدرش بشود و به او روی آورد و بنده ی او بشود، قطعاً چیزی از دست نمی دهد که چیزهایی بدست می آورد.اسارت پدر، آزادی است و بندگی حق رهایی، رهایی از طاغوت ها و دزدهایی که هر کدام به یک سرمایه ی ما چشم دوخته اند و برای یک قسمت از وجود ما نقشه کشیده اند.
بعضی ها خیال می کنند که اگر هم آزاد نشوند و پاک نشوند تفکراتشان نتیجه ای دارد. این ها درست مثلی کسی هستند که آلوده به نجاست هاست، اما به جای پاک کردن آن ها، فقط به خود عطرهای گران قیمت می پاشد.این بیچاره با این همه خرج، موجود جالبی نخواهد شد و همه کس از او فرار خواهد کرد و حتی بوی عطر را به نجاست خواهد کشید.
این ها مانند کسانی هستند که با وسیله ای تندرو در بیراهه می شتابند.وسیله ی خوب هنگامی که در راه نیفتد جز گمراهی چیزی نمی آورد.
پس اگر چند روزی برای یافتن راه درنگ کردیم و اگر ساعتی برای پاک کردن نجاست ها وقت مصرف کردیم، از راه عقب نیفتاده ایم و از مقصد نمانده ایم و بیکار نبوده ایم، که بزرگ ترین کارها را انجام داده ایم.
قیام از سر عقیده ها و برپا ایستادن از روی عادت ها و تعصب ها و سودها و تقلیدها و آزادی از هر چه جز حق و تزکیه و پاکی از نجاست ها و آلودگی ها، مهم تر از تفکر مغشوش و گرفتار و آلوده است.
و برای این قیام، در مرحله ی اول از دو عامل کنجکاوی و حقیقت طلبی بهره می گیریم. کنجکاوی ما را حرکت می دهد و حقیقت طلبی این حرکت را کنترل و رهبری می کند.
این در مرحله ی اول و سپس به وسیله ی عوامل زهد و آزادی و شناخت هایی که از تعلیم و آموزش بدست می آید می توانیم به آزادی های زیادتری برسیم.
شناخت عظمت انسان و شناخت وسعت راه و شناخت رحمت الله و شناخت دردها و رنج ها و شناخت مرگ، ما را به آزادی های عظیم تر و متنوع تری می رساند. و این است که در قرآن گاهی آزادی دادن پس از آموزش دادن مطرح می شود و گاهی پیش از آن؛ چون مقداری از عوامل آزادی به آموزش نیاز ندارند، مانند کنجکاوی و حقیقت طلبی و مقداری دیگر نیتجه ی آموزش ها و شناختهای عظیم و عوامل زهد هستند./907/د101/ح
منبع: راسخون