۲۲ مهر ۱۳۹۶ - ۱۲:۴۲
کد خبر: ۵۳۱۳۹۰
یادداشت؛

جامعه شناسي مردم كوفه/ هزار رنگ زير پوست نفاق

در مركز شهر کوفه مردماني هستند كه روزي پاي خطبه علي(ع) مي نشينند و شاگردي او را مي كنند و روزگاري شمشير به گردن آن حضرت مي گذارند تا بالاجبار حكميت را بپذيرد.
نقد و نظر

به گزارش سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، كوفه را شهري تصور كن كه با اهداف سياسي و نظامي در سال 17 هجري شمسي به دستور خليفه دوم و توسط سعد بن ابي وقاص پايه گذاري شد. شهري متشكل از گروه ها و طوايف مختلف اعم از نظاميان حرفه اي، سياست مداران كار كشته، كارگزاران، افسران، سربازان حكومتي و باديه نشيناني كه با هدف ارتزاق از حكومت در آن جمع شده بودند و همين طليعه ايجاد باعث شد تا علاوه بر اهميت استراتژيك شرايط ويژه اي از جنبه هاي مختلف فكري، اعتقادي، گرايشهاي سياسي و عوامل انگيزشي پيدا كند و از لحاظ تركيب اجتماعي به يك سرزمين 72 ملتِ مشوش تبديل شود.

كوفه شهري است كه فاصله بيعت كردن تا بيعت شكستن به اندازه يك نماز مغرب و عشاء طول مي كشد. يك سوي اين جامعه مشوش هاني بن عروه، حبيب بن مظاهر اسدي و مسلم بن عوسجه هستند كه تا پاي جان بر عهد خود مي مانند و در طرف ديگر اين بلده نو پا سليمان بن صرد خزاعي و يارانش هستند كه به اندك مسئله اي فريب ميخورند و ميدان را خالي مي كنند؛ در زاويه ديگر آن شبث بن ربعي است كه هر روز رنگي مي گيرد و چون آفتاب پرست به هر جا و هر كس بچسبد همرنگ آن مي شود؛ روزي حسين(ع)  را به كوفه دعوت مي كند و وعده جند و لشكر مي دهد و روزگاري نه چندان بعد به شكرانه قتل حسين(ع)  مسجد مي سازد و با پاي پياده به حج مي رود.

در مركز اين شهر هم مردماني هستند كه هر كس سوارشان شود راه آن را ميروند؛ روزي پاي خطبه علي(ع)  مي نشينند و در مسجد كوفه شاگردي علي(ع)  را مي كنند و روزگاري شمشير به گردن علي(ع)  مي گذارند تا بالاجبار حكميت را بپذيرد؛ زماني دم از دوستي آل علي(ع)  مي زنند و در واپسين زماني پاي دار ميثم تمار هلهله مي كنند؛ يك بار دوازده هزار نامه براي حسين(ع)  مي نويسند و او را به كوفه مي خوانند تا امام شان باشد و زماني به ثمن بخس با ابن زياد همراه مي شوند براي قتل حسيني كه قرار بود امام شان شود؛  روزگاري به آل زبير دست دوستي مي دهند و بعد پا در ركاب مختار مي شوند.

سخن گفتن از اين بازار هزار رنگ كمي دشوار است.

اعتقادات كوفي

اعتقاد در واقع نشان گر سير اجتماعي يك جامعه است و يا به زبان ساده تر اعتقاد است كه مشخص ميكند كه جامعه به چه سمت و سويي حركت كند و چه سبكي را در زندگي انتخاب نمايد.

اگر اين كه فرموده اند مردم بر دين حاكمان خود هستند را يك اصل مسلم بگيريم، كوفه به خاطر شرايط خاصي كه در طول تاريخ از تاسيس تا واقعه عاشورا و پس از آن داشته است بارها دست به دست شده و هر روز كسي را بر سرير زعامت خود ديده كه اعتقادي دارد و همين باعث شده است كه مردمان آن ديار هيچگاه به ثبات فكري و اعتقادي نرسند؛ تا زماني كه امير المؤمنين(ع) در كوفه بود خطبه هاي دلنشينش صيقل روح و فكر كوفيان بود؛ گاه از توحيد برايشان ميگفت و روزي از نبوت و زماني از مبدأ و معاد؛ زنان كوفه پاي درس تفسير زينب(س) دختر علي(ع)  بزرگ مي شدند  و هر روز توشه اي از معارف قرآن برمي گرفتند تا آنجا كه مردانشان سست شدند زنان پايشان را به ركاب محكم كنند؛  اما علي(ع)  را كه در محراب كوفه به خون نشاندند ديگر كسي به فكر اعتقادات اين مردم نبود. آنها كه توانستند مايه كلام و تربيت علي(ع)  را حفظ كنند شدند ميثم تمار و آنان كه نتوانستند رنگ و لعاب دنياي امويان گرفتشان و شدند قتله كربلا.

علاوه بر مسلمانان كه خود متشكل از گروه هاي مختلفي چون شيعيان دو آتشه، حاميان حكومت بني اميه، خوارج، عثماني مذهب ها و...  بودند، بخش كوچكي از كوفه را غير مسلمان هايي مثل مسيحيان عرب از بنى‏ تغلب و مسيحيان نجران و مسيحيان نبطى، يهوديان رانده شده از جزيرة‏العرب در زمان عمر و مجوسيان ايرانى تشكيل مى ‏دادند كه به عناوين مختلف در كوفه جمع شده بودند ولي هدف يك چيز بود و آن پر كردن كيسه ها از زر نابي كه يا از دار الاماره مي آمد و يا از غنائم جنگي و گاه شايد از تجارت هاي پر سود.

در يك كلام كوفه‌ي بعد از علي اعتقادش را سكه هاي زر مشخص مي كرد.

بافت جمعيتي كوفه

كوفه بافته اي بود هزار رنگ از 30 هزار جنگجو به همراه خانواده هايشان، سياست مداران جوياي نام و پر هياهو، تجار پر آوازه  و مهاجراني كه به بهانه بهره مندي از هواي خوش و منابع آب و نيز غنائم جنگي به آنجا رفته بودند؛ اين تركيب جمعيتي به همين نسبت در زماني كه كوفه به فرمان علي (ع) به پايتخت حكومت اسلامي بدل شد رو به رشد نهاد تا آنجا كه كوفه به يك شهر واقعي تبديل شد؛ شهري كه مردمانش هيچ پيوستگي و علقه اي به هم جز سياست و تجارت نداشتند و تمام معادلات حول محور همين دو ميگرديد.

در تقسيمي ديگر كوفه به دو گروه عرب و عجم  تقسيم ميشد. اعراب در واقع كساني بودند كه در زمان فتح ايران با هدف شركت در جنگ به اين شهر آمدند و عجم ها كساني بودند كه به بهانه هاي مختلف چون تجارت و يا ياري امير المؤمنين در زمان حكومت علي(ع)  بر كوفه به اين شهر مهاجرت كرده بودند . اين تقسيم بندي در طول تاريخ كوفه منشاء اختلافات و گسستگي هاي زيادي بود و جريان هاي مختلفي را به وجود آورد كه البته حاكمان كوفي در دامن زدن به اين اختلافات از هيچ تلاشي فروگذار نمي كردند.

كوفه در بعد جمعيتي شهري بود از هم گسسته كه طوايفش چون جزيره هاي جدا از هم، هر كدام به فكر منافع خودشان بودند.

بررسي بعد انگيزشي كوفه

اين تركيب جمعيتي و آن اعتقادات پوسيده باعث شد تا در كوفه انگيزه اي جز دنيا باقي نماند و امثال حبيب بن مظاهر و هاني بن عروه جزءِ معدودي باشند كه در تقسيم بندي ها و بررسي هاي جامعه شناختي جايگاهي نداشته باشند.

در كوفه هر كس به سرير حكومت نزديك تر مي شد محبوب تر بود و هركس رنگ شكست مي گرفت براي قتلش همه همدست ميشدند. انگيزه بالاي دنيايي در كوفه باعث شده بود تا همگان چون گرگان در هنگام خواب يك چشم شان باز باشد و اگر  چشمان كسي روي هم ميرفت او را ميدريدند. تنها طايفه اي از مخلصان شيعي كه به عشق امير المؤمنين(ع)  به كوفه آمدند در حوادث روز گار نلغزيدند و رنگ دنيا آنها را نگرفت ميثم تمارها 40 سال دار خود را بر دوش گرفتند تا انگيزه هايي چون حب قدرت سياسي و يا دوستي سكه هاي زر انگيزه هايشان را تغيير ندهد.

آنچه در كوفه مهم بود پركردن شكم هايي بود كه هر چه در آن مي ريختي گرسنه تر مي شد و ارضاي شهوت هايي كه هرچه به كام شان مي شد بر افروخته تر مي گشتند.

و در يك كلام در فضاي حاكم بر كوفه آن روز انگيزه اي جز شكم و شهوت و مال اندوزي وجود نداشت.

اكنون جامعه كوفه را اين گونه ببين

جامعه بي اعتقادي كه جز سكه هاي زر نمي شناسد و براي منافع شخصي و قبيله ايش حاضر است حتي سر پسر پيغمبر خدا را به دربار شراب خواره اي چون يزيد پيشكش نمايد.

حواسمان باشد كوفه تكرار شدني است.

عبد الصالح شمس اللهي

/۹۰۱/ی۷۰۳/ج

ارسال نظرات