۲۳ خرداد ۱۳۹۸ - ۰۰:۲۵
کد خبر: ۶۰۹۶۸۲
ادعا‌های سریال «چرنوبیل» را بررسی کردیم؛

راست از زبان دروغگو

راست از زبان دروغگو
«هزینه دروغ چقدر است؟» اما آن چیزی که واقعاً باید نگرانش باشیم این است که «هزینه راست‌هایی که از زبان دروغگویان گفته می‌شود، چقدر است؟»
به گزارش خبرگزاری رسا، آخرین محصول شبکه HBO این روز‌ها سروصدای زیادی حول و حوش دروغ و راست برپا کرده است و «عبرت از درس‌های تاریخ» و «نمایش واقعیتی هولناک» ازجمله عباراتی است که تلاش می‌کند اهمیت مینی‌سریال چرنوبیل را توضیح دهد؛ سریالی که ما را دعوت می‌کند تا نگران «هزینه دروغ‌ها» باشیم.

«زارکوف» چند بار عصایش را به زمین می‌کوبد، بعد با چهره تیپیکال یک بلشویک پیر می‌ایستد و یک سخنرانی غرا سر می‌دهد: «ما بعضی وقتا یادمون میره یا دچار ترس میشیم، اما ایمان ما به سوسیالیسم شوروی همیشه برامون مزایای زیادی در پی داره». دونالد سامپتر یا همان «میستر لووینِ» بازی تاج و تخت، (سریال دیگر HBO که تمام شدنش، دل خیلی از سریال‌بین‌های جهان را آزرد)، حالا با قدرت دارد رفیق‌های کمونیستش را برمی‌انگیزد که اسرار دولتی را فاش نکنند و از ایمان سوسیالیستی‌شان دست برندارند.
 
او ادامه می‌دهد: «دولت داره به ما میگه موقعیت خطرناک نیست، بنابراین ایمان داشته باشید! دولت میگه جلوی ترس و وحشت رو بگیرید، خب گوش کنید! وقتی آدما سوالاتی میپرسن که گرفتن جوابش به نفعشون نیست، خیلی ساده باید بهشون بگید سرت به کار خودت باشه.» این یعنی قرار است داستانی درباره تبعات کتمان حقیقت و مضرات لاپوشانی آن به خاطر منافع صاحبان قدرت را بشنویم؛ اما چرا دقیقاً همین شخصیت و دقیقاً همین محوری که با خودش به درون قصه فیلم می‌کشد، باید از معدود تخیلات دراماتیک فیلم و البته غیرواقعی‌ترین بخش آن باشد؟

قهرمان یا مقصر؟ خودی یا غیرخودی؟

تم اصلی روایت آمریکایی از ماجرای چرنوبیل، «کتمان حقیقت» است. چیزی که موتور داستان را روشن می‌کند، آن را به پیش می‌راند و نهایتاً به مقصدش می‌رساند، بنابراین اتفاقی نیست اگر یک بلشویک پیر که البته وجود خارجی ندارد، اما خلاصه «سیستم ۷۰ ساله حکومت شوروی» است، جای مهمی در داستان داشته باشد. داستان از خطری شروع می‌شود که سیستم دانسته، می‌خواهد وانمود کند آن‌قدر‌ها هم بزرگ نیست، اما در واقع هولناک‌تر از آن چیزی است که فکرش را می‌کنیم؛ بنابراین موتور پیشران بعدی قصه، آن هم از سبک مألوف آمریکایی‌اش به فیلم اضافه می‌شود.
 
به یک «قهرمان در برابر سیستم» نیاز داریم، چون تنها راه باور کردن میزان هولناکی فاجعه آن است که از زبان یک خودی گفته شود. محور پرداخت کاراکتر «لگاسوف» در فیلم همین است. کسی که در صحنه بازجویی تاکید می‌شود که یکی از بهترین دانش‌آموزان مدرسه بوده و همیشه به‌عنوان یک سوسیالیست باایمان به شوروی شناخته می‌شده و از این راه خودی بودن و در نتیجه مقصر بودن را در او برانگیزد؛ اما چه حالی می‌شوید اگر بدانید یکی دیگر از معدود بخش‌های غیرواقعی داستان، همین مناظره‌ها و مقاومت‌های شجاعانه لگاسوف در برابر رییس KGB است؟

دروغ‌های اثرگذار در گره‌های بی‌اهمیت درام

با تمام این‌ها چرنوبیل سریال تاثیرگذاری است، چون گره‌های دراماتیکی که در برابر آن حجم از واقعیت‌های تلخ و مرعوب‌کننده، بی‌اهمیت جلوه می‌کند و در برابر این همه واقعیت اصلاً به چشم مخاطب نمی‌آیند، همان‌جا‌هایی هستند که دروغ‌های اثرگذار در آن‌ها گفته می‌شود. فیلم از زبان لگاسوف ادعا می‌کند که در تاریخ قهرمان‌ها مهم نیستند بلکه همه دنبال این هستند که بدانند مقصر کیست؟ اما خودش مثل همیشه قاعده «یک قهرمان خوب در برابر یک سیستم بد» را روی مواد خام واقعه چرنوبیل، قالب می‌زند؛ اما شوروی در دوران واقعه چرنوبیل، واقعاً چطور سیستمی است؟ با شوروی استالین طرف هستیم یا با شوروی‌ای که فقط پنج سال باقی مانده تا عمر بزرگ‌ترین انقلاب تاریخ معاصر را پایان دهد و این را هم تا حد بسیار زیادی مرهون اصلاحات راست‌گرایانه گورباچف است.
 
گلاسنوست و پروستریکا، رهاورد فشار‌هایی است که حتی پس از پایان جنگ سرد، از تاثیرشان بر سیاست و فرهنگ و جامعه روسیه کم نشده و گورباچف با این سیاست‌ها و لبخندهایش، مصرانه روسیه را به غرب هدیه می‌دهد. بر همین اساس، چرنوبیل بهترین نمونه است تا بدانیم آمریکا واقعاً یکی از ول‌نکن‌ترین سیاست‌های رسانه‌ای را در قبال دشمنانش در پی می‌گیرد و از قضا آنان که بیشترین همکاری را با او داشته‌اند، بهترین قربانیانش هم هستند تا سوژه‌های خوش‌خوراکی برای فیلم‌ها و سریال‌هایش باشند.
 
از این رو «تماشا و عبرت گرفتن از مینی‌سریال چرنوبیل برای اهالی سیاست و دولت و حکومت بسیار مناسب است» و دلیلش هم دقیقاً همین سیاست آمریکایی است. این سوژه‌ها دو خدمت به آمریکا می‌کنند، چون هم بهانه یک فرصت خوب برای حمله به دشمن را در اختیارش می‌گذارند و هم فرصتی برای یک دفاع اصولی از اشتباه‌های خود؛ چرنوبیل HBO هم روایتی در تقابل با روسیه است و هم محلی برای کوچک جلوه دادن جنایت بمباران هیروشیما و ناکازاکی.

هاگینبوتام: فیلم اغراق کرده است

اینجا راز محور دروغین و اغراق‌آمیز درام چرنوبیل باز هم آشکارتر می‌شود. آدام هاگینبوتام، نویسنده کتاب «نیمه‌شب در چرنوبیل» که بر اساس مدارک حادثه نوشته شده، در مصاحبه اخیرش با اینورس تصریح کرده که فیلم، «در انکار و تأخیر دولت شوروی برای تحقیقات اغراق کرده است.» او در کتابش کتاب توضیح می‌دهد که چطور تحقیقات به سرعت از جوانب مختلف روی موضوع شروع می‌شود و فقط ۳۶ ساعت بعد از اتفاق، متخصصان رآکتور از مسکو به چرنوبیل می‌روند تا وضعیت را بررسی کنند.
 
این واقعیت که «هیچ نیازی به دخالت صلیب سرخ هم برای افشای مدارک نبوده است»، مساله دیگری است که هاگینبوتام از آن پرده برمی‌دارد. به نظر می‌رسد که چیز زیادی از بستر اصلی داستان چرنوبیل باقی نمانده که آن را حاوی اندکی واقعیت بدانیم؛ اما نمایش نحوه کار نیروگاه هسته‌ای و شیوه انفجار آن، بسیاری از مخاطبان را درمورد چیستی واقعیت در فیلم به اشتباه می‌اندازد یا عامدانه فریب می‌دهد.

از لگاسوف سوسیالیست تا لگاسوف آمریکایی

لگاسوف در این روایت آمریکایی یک دانشمند منصف یا به عبارت بهتر یک ماست‌مالی‌کننده جنایت بزرگ آمریکا در هیروشیما و ناکازاکی است که اصرار دارد چرنوبیل بیش از این دو بمباران برای بشریت خطرناک خواهد بود. این درحالی است که این مقایسه اصلاً معنی‌دار نیست. فارغ از تعداد غیرقابل مقایسه کشتگان و خسارت‌دیده‌های مستقیم و غیرمستقیم این دو واقعه، فیلم ادعا می‌کند که میزان تشعشعات رادیواکتیو در نتیجه فاجعه چرنوبیل بسیار بیشتر از هیروشیماست.
 
البته در چرنوبیل مقدار قابل‌توجهی از مواد رادیواکتیو در سطح وسیعی از زمین پخش و جابه‌جا شد. علاوه بر اینکه هرگز ارتباط مسائل این نواحی با تشعشعات این مواد پیگیری و اثبات نشد، اما پر واضح است که حتی معلولان و تغییرات ژنتیکی ناشی از بمباران دو شهر ژاپن هنوز هم با چرنوبیل قابل قیاس نیستند.

لگاسوف، روایتگر آمریکایی انگار فیلم هالیوودی هم زیاد دیده است. او در جایی پیشنهاد می‌کند که برای پاکسازی سقف رآکتور از نظامیان استفاده کنند و برای توصیف آن‌ها عبارت «بیوربات» را به کار می‌برد. کارگردان با یک کات ساده منظور او را راحت به ما منتقل می‌کند.
 
نوجوانی که در چند سکانس قبل با کشتن حیوانات و خوردن مشروب، قساوت لازم را برای خارج شدن از هیات انسانی کسب کرده، حالا لابد راحت می‌تواند طعمه یک سیاست فریبکارانه باشد؛ همان سربازان بی‌احساسی که سال‌هاست وجودشان در فیلم‌های فانتزی و واقعی هالیوودی به دشمنان آمریکا نسبت داده می‌شود.

راست‌های نگران‌کننده

سریال چرنوبیل درباره خود حادثه، مسائل فنی و حتی اشکال‌ها و اشتباه‌ها، واقعیات بسیاری را برای مخاطب توضیح می‌دهد، اما کریگ مازین، فیلمنامه‌نویس این سریال اصرار دارد که حرف او و واقعیت مدنظرش، این چیز‌ها نیست. او اخیراً در توییتر خود نوشت: «درس چرنوبیل برای ما این نیست که قدرت هسته‌ای جدید چقدر خطرناک است بلکه درسش این است که دروغ، تکبر و سرکوب نقد چقدر می‌تواند خطرناک باشد.» دیالوگی که او برای لگاسوف نوشته و آن را به اظهارات به‌جامانده از او پس از خودکشی نسبت می‌دهد، یکی دیگر از همان گره‌های دراماتیک یا همان دروغ‌های کم‌اهمیت است.
 
این روز‌ها جمله لگاسوف -شما بخوانید مازین- به زبان‌های مختلف در شبکه‌های اجتماعی نقل قول می‌شود: «هزینه دروغ چقدر است؟» و این چیزی است که سریال «چرنوبیل» ما را دعوت می‌کند تا درباره‌اش فکر کنیم، اما آن چیزی که واقعاً باید نگرانش باشیم این است که «هزینه راست‌هایی که از زبان دروغگویان گفته می‌شود، چقدر است؟» /۱۰۱/۹۶۹/م
محمدرضا محمودخانی
منبع: صبح نو
ارسال نظرات