پاسخ به ادله مخالفان حجاب
به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، هر ساله با آغاز فصل گرما، مسأله حجاب در جامعه ما برجستهتر شده و به طور طبیعی سوالات گوناگونی در افکار عمومی و اذهان اهالی اندیشه تولید و بازتولید میشود.
ضرورت این بحث
جماعتی بر این باورند که در مباحث «اجتماعی»، حجاب نه اهمیتی برای بحث دارد و نه اولویتی.
دلیل آن را نیز چنین بیان میکنند: جایگاه مسأله حجاب نسبت به مسائل بزرگتری، چون عدالت اجتماعی، پیشگیری و برخورد با مفاسد اقتصادی، ... پستتر و پایینتر است و از اساس یک مسأله حاشیهای به حساب میآید، در واقع حجاب مسألهای است فردی و منوط به تصمیم شخصی.
تفصیل دلیل نخست
در فضای بی در و پیکر مجازی و در مراودات و معاشرتهای روزمره دیده و شنیدهام که: برخی چنین میاندیشند و چنین میگویند تا زمانی که در مملکت، دزدیها و اختلاسهای میلیاردی، بیعدالتیهای آشکار قضایی، معضلات عمیق اجتماعی نظیر فقر، محرومیت، اعتیاد، کودکان کار، بیکاری، طلاق، ... هست، گیردادن به «چند تار موی خانمها» و اولویت دادن به آن چه توجیهی دارد؟
عدهای حتی میگویند کسی که به جای مطالبه عدالت و اعتراض به بیعدالتیها، مسأله حجاب بانوان را فریاد میزند، «خشکهمقدسی» است که از دین، تنها ظاهرش را درک کرده و بویی از آموزه اصلی دین که همان «عدالت و آزادی» است، به مشامش نرسیده است. این گروه اندیشه خود را به سیره پیشوایان دین مستند کردهاند که آنها هرگز به «اجباری کردن حجاب در جامعه» و برخورد فیزیکی و انتظامی با بدحجابی نپرداختهاند.
گروهی حتی بر این باورند که در جامعه ما درست بر عکسِ اهم و مهم قرآن رفتار میشود. قرار است مسأله رباخواری با موعظه و نصیحت حل شود و مسأله حجاب با برخوردهای تند انتظامی. این جماعت میگویند و مینویسند که برای حل معضل بدحجابی، خطبه نماز جمعه میخوانیم، هزینههای کلان انسانی و اقتصادی میپردازیم، گشت ارشاد راه میاندازیم، اجتماعات گسترده در دفاع از حجاب وعفاف برپا میکنیم، ... تا آنچه را که قرآن درباره آن با لحنی بسیار نرم و لطیف و نصیحتگرانه سخن گفته (احزاب/۵۹) به جامعه تحمیل کنیم، اما برای حل معضل رباخواری که قرآن با لحن تندی علیه آن حکم کرده، دست روی دست گذاشته و اقدام قابل توجهی صورت نمیگیرد. این «رفتار کاریکاتوری» با دین، عاملی برای گریز جوانان از دین شده است.
پاسخ به دلیل نخست
در نگاه اول این نوع استدلال به نظر متین و درست میرسد. طرفداران این دیدگاه به واقع بر این باورند که پرداختن کارگزاران نظام به یک مسأله حاشیهای و سهلانگاری و غفلت از مسائل اصلی دین، حاکی از آن است که دین، نه تنها دغدغه حقیقی مسئولین نیست بلکه صرفاً بهانه و ابزاری شده است تا در خدمت اهداف سیاسی و حزبی آنان قرار گیرد. این امر ریاکارانه، میتواند چنان اکراه و انزجاری در جوانان ایجاد کند که با مسأله حجاب از سر لجبازی مخالفت عملی ورزند.
دقت بیشتر در تحلیل این استدلال نتایج دیگری را پیش روی ما قرار میدهد. سه نکته قابل توجه و تأمل در این بیان وجود دارد:
اول) مسأله حجاب نسبت به مسأله عدالت، اقتصاد، معیشت و نظایر آن از اهمیت بسیار کمتری برخوردار است.
دوم) توجه به مسائل فرعی در حالی که مسائل اصلی روی زمین ماندهاند، انحراف و کجروی است.
سوم) کمیت و کیفیت بحث از حجاب در منابع دینی نشان دهنده نوع نگاه دین به وضعیت حجاب در جامعه است.
آیا مسأله حجاب یک مسأله فرعی و کم اهمیت است؟
واقعیت آن است که مسائل مختلف سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و اقتصادی آن چنان درهم تنیده شده و شبکه پیچیدهای ساختهاند که نمیتوان به طور مستقل به اهمیت یک مسأله و فارغ از سایر مسائل حکم کرد. عدالت اسلامی آن زمان برقرار خواهد شد که زمینههای اجتماعی، فرهنگی و اقتصادی آن در کنار رفتار سیاسی فراهم شوند.
برقراری عدالت، هم محتاج قوانین دقیق و مناسب است و هم نیازمند مجریان و قاضیانی که عدالت، ملکه آنها شده باشد و چنین اشخاصی از دل همین جامعه و آموزش و پرورش موجود بر میآیند؛ بنابراین برای تحقق عدالت، باید فرهنگ، نظام آموزشی و نظام اقتصادی نسل حاضر اصلاح شود تا مجریان فردا به مراتب بهتر از امروز باشند. در یک کلام، سرنوشت مسائل کلان به سرنوشت مسائل به ظاهرکوچک و فرعی بستگی دارد؛ بنابراین چه بسا یک مسأله ظاهراً فرعی در عمل در بردارنده اهمیت بسیار زیاد میباشد.
اصولاً فرهنگ به نوعی شالوده و زیربنای سیاست و اقتصاد است و تحولات فرهنگی بر این دو اثرات عمیق میگذارد. مسأله حجاب که از اساس یک مسأله فرهنگی است، با مسائل زیادی گره خورده است. حداقل در کشور ما -و چه بسا در همه کشورها -با مسأله «عفاف عمومی»، «اخلاق جنسی» و «پیوند خانواده» مرتبط است؛ بنابراین میتوان گفت از یک سو مخالفان ترویج و تبلیغ حجاب نسبت به مشغول شدن نسل جوان به تمایلات جنسی بیتفاوتاند و روشن است چنین نسلی نسبت به مسائل کلان و اصلی کشور و جهان همچون عدالت حساسیتی ندارد و از سوی دیگر حامیان ترویج و تبلیغ حجاب به طهارت و بهداشت اخلاقی جوانان میاندیشند؛ طهارتی که در نهایت به تحقق آرمان بسط عدالت در جامعه کمک خواهد کرد.
آیا میتوان پرداختن به مسائل فرعی را با توجیه روی زمین ماندن مسائل اصلی رها کرد؟
نکته یا پیشفرض دوم در صورتی صحیح است که «قابل تعمیم» باشد. اکنون وضعیت آن را در صورت تعمیم بررسی میکنیم:
اگر تعمیم این امر صورت پذیرد، تبلیغ انبوه رسانهای و سخن گفتن مسئولین درباره مسائلی، چون لزوم حفظ محیط زیست، ضرورت تشدید مجازات تخلفات رانندگی در کاستن از تصادفات، لزوم صرفه جویی در مصرف انرژی، لزوم توسعه بیمه، ... همه و همه انحراف و کجروی است؛ زیرا هنوز مسائل کلانی، چون عدالت بر زمین ماندهاند.
اینکه یک خطیب جمعه به مسأله عدالت نمیپردازد و به بیعدالتیها اعتراض نمیکند، گرچه یک نقیصه و ایراد و به بیان صریحتر عیبی فاحش، نابخشودنی و غیرقابل توجیه است، اما موجب نمیشود که سخن گفتنش درباره حجاب را تخطئه کنیم؛ همان گونه که او را درباره بیان سایر موضوعات مثل بهداشت عمومی، محیط زیست، ... سرزنش نمیکنیم.
دیگر آنکه هر چند برخی کاستیها و نارساییها در جامعه دارای اهمیت فوقالعادهای نسبت به برخی کاستیهای دیگرند، اما چه بسا به همان نسبت که اهمیتشان بیشتر است، حلّشان هم دشوارتر و نیازمند زمان بیشتر است. در کشور ما هرچند تبعیضها و بیعدالتیهای کلانی به چشم میآیند که به واقع آزاردهنده و جانکاه هستند، اما نباید موارد بسیاری از تحقق عدالت را هم از یاد برد. دستگاههای حکومتی استوار ایستادهاند و کشور را بر اساس قوانین مجلس به نظم و انتظام اداره میکنند، هرچند در این متن منظم مواردی از اختلاس و ارتشا و رانتخواری هم با کمال تأسف دیده میشود که قطعاً به لحاظ کمیت در مقایسه با اقدامات قانونی و مثبت «مجموعه حاکمیت نظام» مقدار اندکی است. ریشهکن کردن بعضی مفاسد نظیر ویژهخواری و رانت، آرمانی است که حتی در کشورهای صنعتی با وجود برخورداری از سیستمهای نظارتی چندلایه و دقیق محقق نشده است.
از همه اینها گذشته اولویتبندی و کنارگذاشتن اولویتهای پایینتر به سود اولویت بالاتر در صورتی انجام میشود که «تعارضی در کار باشد». به بیان سادهتر اگر زمان یا امکانات اجازه انجام دو امر را به صورت همزمان و توأمان به ما ندهد، در این صورت است که باید بین آن دو، اولویتبندی کنیم و امری را که از اولویت بالاتری برخوردار است انجام دهیم. اما در صورتی که هر دو کار قابلیت انجام همزمان داشته باشند، تعیین اولویت در این حالت معقول نیست. اکنون این سوال جدی مطرح است که مگر پرداختن به مسائل مهمی همچون مبارزه با ربا با پرداختن به بدحجابی و معضلات اجتماعی پیرامون آن تعارضی دارد که ناگزیر باشیم دومی را به نفع اولی رها کنیم؟ آیا زمان و امکانات ما تنها ظرفیت پرداختن به یکی از دو مسأله فوق را دارد؟ در جامعه، عدهای استعداد، دانش و تخصص حل معضلات و مسائل کلان کشور را نداشته، اما دغدغه و فکر و مهارت حل معضلات ریز و خرد اجتماعی و فرهنگی را دارند؛ آیا باید این پتانسیل و ظرفیت را رها کرد تا آنکه اول مسائل بزرگ جامعه و سیاست حل شود؟
آیه کریمه قرآن (تغابن/۱۶) با بیان یک دستور کلی (فاتقوا الله ما استطعتم) مانع از آن میشود که در زندگی فردی به بهانه عدم توان در ترک یک گناه بزرگ مبادرت به گناهان کوچکتر کنیم. در زندگی جمعی نیز همین قاعده استوار است و نمیتوان به بهانه اختلاسهای میلیاردی از احکام به ظاهر کم اهمیتتر نظیر حجاب، عدم روزهخواری در ملأ عام، طبابت زنان توسط زنان چشمپوشی کرد؛ همانطور که افراد نمیتوانند به بهانه رفتارهای خلاف شرع برخی مسئولان مثل دروغگویی و تهمت زدن، رفتارهای خلاف شرع خود را توجیه کنند یا به رفتارهای مشابه در زندگی فردی روی آورند.
نوع نگاه دین به وضعیت حجاب در جامعه چگونه است؟
یک نمونه از رویارویی با مسأله حجاب، مناقشه در کمیت و کیفیت پرداختن قرآن کریم به حجاب است. این جماعت میگویند به طور کلی هرگاه درباره مسألهای، قرآن با شدّت و حدّت کمتر سخن گفته باشد، باید آن مسأله از مسائل فرعی، کم اهمیت و با اولویت پایین به حساب آید. در این خصوص بیان چند نکته قابل ذکر است:
یکم) بر حسب حدیث شریف ثقلین که نزد فریقَین مقبول است، «عترت» را از قرآن نمیتوان جدا کرد؛ بنابراین درباره آیات و مفاهیم قرآن، باید روایات اهل بیت علیهم السلام نیز بررسی گردد. اساساً آنها مفسرین حقیقی قرآناند؛ بنابراین مرجع ما از جایگاه احکام و دستورات دینی نباید منحصر در قرآن باشد؛ بلکه لحاظ روایات نیز ضروری است. البته روایات، منبعی مستقل و در عرض قرآن به حساب نمیآیند بلکه مفسر مجمَلات قرآناند.
اکنون در موضوع مورد بحث باید به روایات مراجعه کرد. «روایت معراج» که با سندی قابل اتکاء از طریق جناب عبدالعظیم حسنی نقل شده روایت قابل توجهی است. روایت مرحوم صدوق در کتاب من لایحضره الفقیه را نیز نباید از نظر دور داشت. روایتی را که در آن اصبغ بن نباته از امیرالمومنین علیهالسلام نقل میکند که حضرت فرمودند: در آخرالزمان نزدیک به قیامت که بدترین زمانهاست، زنانی ظاهر شوند بیحجاب و برهنه (کاشفاتٌ عاریاتٌ) آرایشکننده و آشکارکننده زینتها، بیرونرونده از دین، داخلشونده در فتنهها، متمایل به شهوات و امیال جنسی، شتابکننده به سوی لذات و خوشگذرانیها، حلال شمارنده محرمات الهی و جاودانه در دوزخ.
دوم) بسیاری از آیات قرآن در نزول تدریجی ناظر به یک مسأله یا حادثه خارجیه نازل میشدند. در نتیجه چه بسا بتوان گفت لحن بیان و کمیت ذکر یک مسأله در قرآن به «شرایط و مقتضیات زمان نزول» بستگی دارد. پس با این توضیح نمیتوان درباره آیات قرآن به مثابه سخنرانی یک رییس جمهور به تحلیل محتوا پرداخت؛ بنابراین اگر قرآن در مورد ربا با لحن تندتری نسبت به حجاب سخن میگوید الزاماً به معنی کم اهمیتی حجاب نیست بلکه چه بسا به شرایط اجتماعی صدر اسلام و لزوم تبلیغ تدریجی احکام دین مربوط باشد. همانگونه که میزان قبح زنده به گورکردن دختران از منظر قرآن را نمیتوان از کمیت و کیفیت طرح آن در مقایسه با قبایح دیگر استنباط نمود.
سوم) در بررسی یک مسأله در قرآن نباید تنها به دنبال کلیدواژه گشت بلکه باید با استفاده از «عمومات قرآنی» و تطبیق اصول کلی دین و اخلاق که در قرآن مطرح شده است و در همه شئون انسانی کاربرد دارند بر مصادیق و مسائل جزئیه خارجیه نظر قرآن کریم را استنباط کرد. اگر حجاب را جزء دستورات مسلّم اسلام و در نتیجه بدحجابی را به عنوان یک منکر در نظر بگیریم آنگاه سعی و تلاش برای از بینبردن این منکر در جامعه تحت عمومات قرآنی «نهی از منکر» و قاعده کلی «تعاونوا علی البر و التقوی و لاتعاونوا علی الإثم و العدوان» (مائده/۲) قرار میگیرد. از آن جهت از مصادیق تعاون بر برّ و تقواست که ترویج حجاب، عموم جامعه و به ویژه جوانان مجرد را بر رعایت نیکی و تقوا کمک میکند و از آن جهت از مصادیق و لاتعاونو است که رواج بیحجابی کمک به بیتقوایی و گناه میکند.
چهارم) از دستورات مؤکَّد قرآن کریم، «تفکر»، «تدبر»، «تعقل» و «تفقه» در آیات الهی است؛ بنابراین نباید به ظاهر قرآن بسنده نمود بلکه باید به دنبال فهم باطن قرآن بود که بسیار مهم است. فرض کنیم که حجاب از منظر قرآن اهمیت چندانی ندارد و تلاش برای گسترش آن در جامعه سفارش و توصیه نشده است؛ اما باید توجه داشت که این عدم اهمیت مفروض تنها مربوط به خود مسأله حجاب است و نه مربوط به حجاب آنگاه که ابعاد دیگری یافته باشد.
مسأله حجاب امروزه، با صدر اسلام تفاوتهای بسیار دارد. امروزه باید با در نظرگرفتن اموری همچون سبک زندگی مدرن غربی، حضور حداکثری زنان در جامعه و برخورد بسیار زیاد آنان با مردان، فراوانی و تنوع بیش از حدِّ مُدها و مدلهای پوشش شهوتانگیز، امکانات فراوان در عمل زیبایی و زیبایی اندام و نقاشی صورت و بدن، لوازم پیشرفته آرایش و مدلهای آرایشی متنوع به مسأله حجاب توجه کرد. علاوه بر اینها باید وجود عکسها، فیلمها، رمانها، فضای مجازی، سایتهای اینترنتی و شبکههای ماهوارهای پورنوگرافیک را لحاظ کرد که به محض «افسردگی جنسی افراد»، به «تحریک و برانگیختگی» میپردازند. حتی پزشکی و صنعت داروسازی نیز به کمک «محرکات سکسی» آمدهاند. سهولت و در دسترس بودن انواع لذات جنسی را نیز به این فهرست اضافه کنید.
سؤال: کدام فکر و عقل و منطقی، ترویج بیحجابی در چنین فضایی را اجازه میدهد؟ آیا از آیات کریمه ۳۳ سوره اعراف و ۱۵۱ سوره مائده نمیتوان نتیجه گرفت که دستِ کم در دوران حاضر رواج بیحجابی مورد رضایت پروردگار نیست؛ زیرا به فواحش باطن و ظاهر دامن میزند؟/918/ی701/س
محمدامین امامی
اگر قرار باشد صرف وجود مفسده، مقید امر به معروف و نهی از منکر باشد هیچ امر به معروف و نهی از منکری وجود نخواهد داشت.
اولا معنای معروف و منکر ثابت است نه متغیر، ثانیا معنای ثابت با فتوای مشهور فقها منطبق است که می گویند معروف بر واجبات و منکر بر محرمات صدق می کند.
گفته شد الزامی شدن قانون مطابق سیره عقلا است و الزام کردن بر قانون خلاف عقلا نیست و می توان گفت حجاب که یک امر مشروع است طبق سیره عقلا می توان حجاب را الزام کرد که این جای بحث دارد.
آیا ما مفهوم امروزی قانون با امر ونهی شرعی مترادف می دانیم؟ یعنی هرچیزی که امر شرعی به آن تعقل گرفت واجب می شود؟
بنابراین می توان بر حجاب هم به عنوان قانون الزام کرد اما دایره واجبات وسیع تر از دایره قانون است به عنوان مثال ریا، حسد وموارد اخلاقی دیگر مانند غیبت حرام است اما آیا اگر غیبت کرد می توان با اجبار با آن برخورد کرد؟.
در این بحث از سیر نزول نیز غافل شده ایم و خداوند برای این که مسأله حجاب را در جامعه اجرا کند تبیین داشته است و ما اصلا کاری به تبیین خداوند نداریم.
به این گونه که ما حکم را از خداوند گرفته ایم و شخصا تلاش می کنیم از ادله، الزام را اقتباس کنیم در حالی که خداوند در سیر نزول آیات حجاب را در چند مرحله بیان می کند که این نشان می دهد کلاس اجتماعی حجاب برای خداوند مهم است اما گویا برای ما مهم نیست.
مدتی است در جامعه ما بحث درباره قانون حجاب مطرح شده، و برخی با عنوان حجاب_اجباری به مخالفت با قانون_حجاب به عنوان یکی از قوانین مدنی این کشور میپردازند.
نمونهای از این مقالات، مقاله جناب آقای علی_زمانیان است با عنوان « ایده_حجاب_اجباری ، تاملي منتقدانه در استدلال موافقان و مخالفان حجابِ اجباري».
ایشان در این مقاله افراد درگیر در این بحث را در دو گروه موافقان و مخالفان «حجابِ اجباري» قرار میدهند و ابتدا دلایل مخالفان را (که خودشان یکی از این افرادند) برمیشمرند؛ سپس از منظر خود، بازخوانیای از دلایل طرفداران حجاب اجباری انجام داده، آن ادله را نقد میکنند.
اما مقاله ایشان از دو نقطه ضعف اساسی رنج میبرد:
1- با گذاشتن برچسبی به نام «اجبار»، هر قانونی را میتوان در نظر عموم مذموم جلوه داد❗
و استدلالهای ایشان را برای رد هر قانون سادهای که عرف عقلا در ضرورت آن تردیدی ندارد (مانند «محدودیت سرعت در رانندگی») هم میتوان به کار گرفت‼
و
ایشان به جای نقد «قانون الزامی حجاب در ایران» در واقع، هرگونه «الزام ناشی از هر قانونی» را زیر سوال بردهاند❗
2-هر قانونی ملاحظات متعددی را در نظر میگیرد، و برای قضاوت درباره آن، باید همه آن ملاحظات را با هم در نظر گرفت؛
و
نگاه «صفر و یک»ی برای قضاوت در مورد یک قانون اجتماعی، اگر برای نزاعهای ژورنالیستی به کار آید، گرهای از کار کسانی که دغدغه بهبود وضع جامعه را دارند، نمیگشاید.
عمیدرضا اکبری
در کانال «نامه های حوزوی» از آقای === مطلبی با این عنوان منتشر شد که: «اکثر مردم بی حجابی را ناهنجاری و زشت نمی دانند در نتیجه شامل ادله امربه معروف و نهی از منکر نمی شود.»
این اظهارات بر این اعتقاد استوار است که «معروف، آن چیزی است که مردم آن را به خوبی بشناسند ولو آن خوبی واجب هم نباشد.» و منکر «هم همینطور» به عکس! و در ادامه ایشان، بعد از ظلم، چیزهایی مانند انداختن پوست میوه بر زمین را به عنوان مصداقی از منکر ذکر می کند! ایشان در بیان چنین برداشتی از مفهوم «معروف و منکر» پیشگام نیست. مثلاً آقاي طباطبايي ميگويد: «معروف: آن است كه افراد جامعه انساني آن را ميشناسند، بدون آن كه نسبت به آن جاهل باشند يا آن را انكار نمايند»(المیزان، 1393ق: ج4، ص250) و «معروف: آن است كه انسانها آن را با ذوق اجتماعي درك كنند» (همان،ج2،ص232)
نقد این دیدگاه:
1- بنا بر کدام لغت نامه اصیل ایشان برای معروف، معنای «عرف پسند» را گزیده اند؟! در حالی که مثلاً راغب می گوید: «المعروف اسم لكل فعل يعرف بالعقل أو الشرع حسنه» (مفردات ألفاظ القرآن، ص: 561) بعضی نیز آن را به معنای خیر و احسان دانسته اند. (المصباح المنير، ج2، ص: 404) و البته ترجمه های ذوقی الفاظ به اتکای ریشه کلمات که در موارد بسیاری با عرف هم نمی سازد، وجه علمی ندارد.
2- بر فرض که کلمه معروف در لغت چنین معنایی می داشت، وقتی قرائن قطعی در دست است که شرع معنای دیگری را از آن اراده نموده، چرا این تعبیر دینی را حقیقتی شرعی و به وضع خاص شرع نمی دانند؟!
این نمونه ای از روایات به اسناد مختلف:
- از امیر مؤمنان ع: «فَلَيْسَ الْمَعْرُوفُ كُلَّ مَا عَرَفْتُمُوهُ، وَ لَيْسَ الْمُنْكَرُ كُلَّ مَا أَنْكَرْتُمُوهُ، فَلَرُبَّمَا سَمَّيْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْكَراً وَ سَمَّيْتُمُ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفاً». (المسترشد في إمامة علي بن أبي طالب ع، ص: 404)
- و در مذمت فرقه ها از آن امام ع: «الْمَعْرُوفُ فِيهِمْ مَا عَرَفُوا وَ الْمُنْكَرُ عِنْدَهُمْ مَا أَنْكَرُوا و كل امرئ منهم إمام نفسه» (الكافي، الإسلامية، ج8، ص: 64/ 22).
- و در مورد فتن آخر الزمان از ایشان ع: «لَا فِي الْبِلَادِ شَيْءٌ هُوَ أَنْكَرَ مِنَ الْمَعْرُوفِ وَ لَا أَعْرَفَ مِنَ الْمُنْكَرِ و ليس فيها فاحشة أنكر و لا عقوبة أنكى من الهدى عند الضلال في ذلك الزمان» (الكافي، ج8، ص: 386/ 586)
- و به سند قوی از نبی اکرم ص: «كَيْفَ بِكُمْ إِذَا أَمَرْتُمْ بِالْمُنْكَرِ وَ نَهَيْتُمْ عَنِ الْمَعْرُوفِ فَقِيلَ لَهُ يَا رَسُولَ اللَّهِ وَ يَكُونُ ذَلِكَ قَالَ نَعَمْ وَ شَرٌّ مِنْ ذَلِكَ كَيْفَ بِكُمْ إِذَا رَأَيْتُمُ الْمَعْرُوفَ مُنْكَراً وَ الْمُنْكَرَ مَعْرُوفا» (الكافي، ج5، ص: 59/ 14)
- و در این معنا: مستدرك الوسائل، ج11، ص: 372/ 11، الكافي، ج5، ص: 108/ 11 و…
و چه شاهدی برتر از اینکه بنا بر آیات این فریضه خصلتی مؤمنانه است: «الْمُؤْمِنُونَ وَ الْمُؤْمِناتُ بَعْضُهُمْ أَوْلِياءُ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَر» (توبه: 71) نه خصلتی مردمی، چنانکه در برابرش گوید: «الْمُنافِقُونَ وَ الْمُنافِقاتُ بَعْضُهُمْ مِنْ بَعْضٍ يَأْمُرُونَ بِالْمُنْكَرِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمَعْرُوف» (توبه: 67)
3- بر فرض که تعریف خاصی از سوی شرع در مورد معروف نبود، باز چرا دست کم در اظهارنظر در مورد احکام شرعی مرتبط قیود و لوازم مذکور در کتاب و سنت را در نظر نمی گیرند؟! مثلاً:
- در اخبار بسیاری از شروط این فریضه علم به معروف است، که این با تعریف مدعی نمی سازد. (وسائل الشيعة، ج16، ص: 126 باب2).
- و یا اخبار بسیاری در مورد فضل بالای انکار منکر به قلب آمده (وسائل الشيعة، ج16، ص: 137 باب5 و ر.ک به باب3) و روشن است که بر امری که صرفا عرف آن را زشت می شمارد، قابل تطبیق نیست.
-در اخبار متعددی این فریضه خلق الهی و ناظر به رضا و سخط خداوند دانسته شده، (وسائل الشيعة، ج16، ص: 146 باب8 و نیز باب11) و به عبارتی گویا: «… الْمَعْرُوفُ مَا أَمَرْتُمْ بِهِ وَ الْمُنْكَرُ مَا نَهَيْتُمْ عَنْه» (الإحتجاج للطبرسي، ج2، ص: 494 زیارة آل یس)
و...
4- از همه اینها چشم بپوشیم، باز هم تعریف ایشان خلاف ضروریات است. زیرا بر اساس آن لازم می آید که حتی اگر عرف محرمات را نیکو پنداشت، بتوان بدان دستور داد. هم چنانکه مثلاً در برخی جوامع برهنگی و یا شرب خمر را نیکو می شمارند. و یا حجاب را بد و ناهنجار می دانند. با این حساب مقابله دولت فرانسه با حجاب موافق شرع باید باشد؟! بی شک آقای ایازی به لوازم این برداشت از معروف ملتزم نمی شود، و این خود نشان می دهد، که اصل آن محل اشکال است. و البته اگر کسی این لوازم را هم بپذیرد، منکر ضروری دین به حساب می آید.
به نظر من اگر حجاب از حیث قانونی الزامی نداشته باشد، هیچ خدشهای به تصویر دینی آن وارد نمیشود. مگر در باب نماز یا واجبات دیگر هیچکس نمیگوید که این واجبات را از حیث قانونی، الزامی کنیم با اینکه در وجوب این مسائل، تردیدی نیست.
استدلال { طرفداران اجباری بودن حجاب} از باب امربهمعروف و نهی از منکر بود و میگفتند یکی از مصادیق نهی از منکر، این است که جلوی کسانی که حجاب را رعایت نمیکنند باید گرفته شود. دلیل دیگری که داشتند این بود که بیحجابی ایجاد مفسده میکند؛ اما در مقابل این استدلال، عدهای میگفتند که موضوع امربهمعروف و نهی از منکر، در مورد حجاب صدق نمیکند. چون آنچه در قرآن آمده است، معروف و منکر است. به این معنا که آنچه در قرآن و روایت در مورد امربهمعروف و نهی از منکر داریم این است که معروف، آن چیزی است که مردم آن را به خوبی بشناسند ولو آن خوبی واجب هم نباشد. حرام هم همینطور است.
خیلی چیزها هست که حرام است اما زشتی آن را همه جامعه میداند. مثلاً ظلم کردن، به ناموس دیگران تجاوز کردن و اموری از این قبیل، همه عقلا و مردم زشتی این اعمال را میشناسند. حتی اگر این زشتی حرام هم نباشد. مثلاً کسی در یکجایی سیگار میکشد و ته سیگار خود را بر روی زمین بیندازد و یا پوست میوه و اموری از این قبیل را بر روی زمین بریزد. ممکن است بگوییم این کارها حرام نیست اما در نظر مردم، این کار، کار زشتی است. درهرصورت، معیار منکر، چیزی است که عرف، آن زشتی را بشناسد.
حال در بحث حجاب میگوییم، آیا همه مردم، وجوب حجاب را باور دارند و بیحجابی را بهعنوان یک ناهنجاری میشناسند؟ به نظر من، خیلی از مردم، بیحجابی را به عنوان یک ناهنجاری نمیشناسند. اتفاقاً بعضی از این رسانههای ما، گاهی خودشان برای اینکه مقاصد خودشان را پیش ببرند از همین خانمها برای مقاصد سیاسی مثل انتخابات و شرکت در راهپیماییها و ... استفاده میکنند. لذا معلوم میشود که خود صداوسیما هم بیحجابی را ناهنجاری نمیداند. پس مسئله بدحجابی جزء ناهنجاری نیست. لذا اگر در جامعهای، هنوز مردم به زشتی و منکر بودن بیحجابی، نرسیدهاند، امربهمعروف و نهی از منکر، مصداق ندارد و شامل این موضوع نمیشود.
ما چنین دلیلی نداریم که اگر کسی حجابش را رعایت نکرد، میتوانیم از طریق مجازات کردن، او را مجبور به رعایت حجاب کنیم. ما چنین چیزی را در سیره پیغمبر صلیالله علیه و آله و ائمه معصومین علیهمالسلام نداریم. بله در جانب مخالف این مسئله سیره وجود دارد ولی در جانب الزامی کردن حجاب، سیرهای نداریم.
محمدعلی ایازی
پاسخ
"امر به معروف و نهی از منکر" که از وظایف حکومت اسلامی است، چنانکه یکی از ادله برپایی حکومت اسلامی ، امر به معروف و نهی از منکر است...
در موثقه مسعدة بن صدقه ، راوی نقل می کند کسی از امام صادق(ع) در باره امر به معروف و نهی از منکر پرسید که آیا بر همه امت واجب است؟ امام فرمود: نه. گفته شد: چرا؟ فرمود:
فقط وظیفه کسی است که #توانا و #مطاع و آگاه به معروف و منکر باشد، نه بر ناتوانی که راه به جایی ندارد، و حق و باطل را در هم می آمیزد.»
بعلاوه ادله قرانی و روایی که امر به معروف و نهی از منکر را از وظایف حکومت میداند ...
بنابراین از آنجا که بی حجابی در ملأ عام هم منکر است ، حکومت اجازه دارد در این مورد دخالت کند... .
از اهداف حکومت اسلامی همانطور که پیامبر به معاذ بن جبل حاکم یمن میگویند ، اظهار اسلام در مقیاس کوچک و بزرگ است ... و از این رو درمورد هر گناهی که علنا در جامعه رخ دهد و در دادگاه ثابت شود، طبق روایات حتی میتوان متوسل به تعزیر شد...
البته در این مورد میتوان #مناقشه کرد که نه تنها روایتی در مورد خصوص حجاب نداریم بلکه احادیث زیادی وجود دارد که الزام زنان به رعایت حجاب و تقصیر آنان را به گردن شوهران شان می گذارد نه حکومت، حتی مجازات بی حجاب به عنوان تعزیر هم سابقه ندارد و بعضی معتقدند شاید احکام مربوط به حجاب هم مثل نماز و روزه و نه مثل احکام حقوقی، فاقد ضمانت اجرای اجتماعی است...
پس تنها دلیل که مستمسک خوبی است ، همان دلیل نهی از منکر است و از زاویه نهی از منکر میتوان گفت این کار حکومت خلاف شرع نیست و اتفاقا در حیطه وظایف حکومت است!
الا اینکه ممکن است بعضی مناقشه کنند که در شرایط کنونی و با توجه به عدم تاثیرگذاری این کارها و بلکه تاثیرات سوء آنها، انجام چنین کاری موجب تحقق نهی از منکر نمیشود.
نظر حقیر این است که در شرایط کنونی امر به معروف باید از طریق فرهنگ سازی پیگیری شود و اینگونه نهی ها در بیشتر موارد، مخصوصا در مورد پلیس مخفی و در مواردی که افراد آگاهی کامل به شیوه های شرعی نهی از منکر ندارند، اثر سوء دارد ... اما درعین حال با کسانیکه درصدد هنجار شکنی و فراتر از عرف جامعه دنبال جریانسازی های مشکوکند باید مواجهه شود
نقل شده از امیرالمومنین: ای عراقیان! خبر شده ام که زنان تان در راه، با مردان برخورد می کنند؛ آیا شرم نمیکنید!؟
.
پس از اعلام رسمی کشف حجاب از سوی رضا شاه در دی ماه 1314،دولت و سایر دستگاههای اجرائی موظف گردیدند برای پیشبرد این طرح، در ولایات بکوشند. به همین منظور از اقدامات تبلیغی و انتظامی در حد وسیعی بهره گیری شد و حتی مسئولین در بسیاری از موارد، کاربرد قوه قهریه را نیز اولویت قرار دادند.
آیت الله حاج سید محمد خوانساری نیز در پاسخ به سوالی این چنان قاطعانه فتوا می دهد:
حضرت مستطاب حجه الاسلام آیه الله فی الانام آقای حاج سید محمد تقی خونساری دامت برکاته
متمنی است پاسخ پرسش زیر را لطفا مرقوم فرمایید.
آیا برای زنان حرمت کشف حجاب بنحوی که در این ایام متعارف است بادله قطعیه در اسلام ثابت است یا خیر و نیز جلوگیری و نهی از این منکر در صورت امکان بر هر فردی از افراد مسلمانان واجب است یا نه
بسمه تعالی ؛جواب حرمت کشف بنحویکه امروزه در پای تخت تداول دارد علاوه بر آنکه ادله قطعیه دارد مثل صاحب جواهر اعلی الله مقامه که او متبحر درفقه هست دعوی ضرورت از دین کرده است که منکرش کافر و نجس است و جلوگیری از آن هم از باب نهی از منکر بر تمام افراد واجب است و تمام هم مقصر و مسئولند در اهمال به این وظیفه فرضیته
الاحقر محمد تقی الموسوی الخوانساری .
.
.
توطئه اشغال فلسطین
با شروع شکل گیری توطئه اشغال فلسطین ، آیة الله خوانساری با فریاد آیة الله کاشانی همنوا بود. او در فتوایی فداکاری و کمک مسلمانان را در قضیه فلسطین و جنگ صهیونیسم واجب شمرد سرانجام فریادها کارساز شد و هزاران فدایی اسلام آماده عزیمت به فلسطین گردیدند اما با سنگ اندازی های دولت وقت این اعزام چشمگیر انجام نپذیرفت .همگامی آیة الله خوانساری با آیة الله کاشانی مرزهای فراتری پیموده است .
.
.
ملی شدن نفت
او با فتوایی سرنوشت ساز ملی شدن نفت را اعلام کرد و قطع دست غارتگران را از این سرمایه خداداد خواهان گردید. در هنگام برگزاری انتخابات مجلس هفدهم که پس از پیروزی نهضت ملی انجام گرفت ، ایشان بار دیگر به یاری رهبری نهضت آیة الله کاشانی شتافت و در فتوایی مهم شرکت در انتخابات را ادای وظیفه شرعی دانست و سستی در این راه را عملی مسؤ ولیت آفرین در پیشگاه خدا قلمداد نمود. انتشار این فتوا، تاءثیر بسزایی در انتخابات مزبور گذاشت و در تهران تاءثیر آن شگفت آورتر بود.
مطالب خیلی عالی
میتوان برای محقق شدن این افکار و ایده ها شیوه هایی برای جذب جوانان و راه درست امر به معروف را در بین متدینین ترویج کرد