از پکیج انگیزشی تا پوچی؛ بلاگرهایی که تجربه را جعل میکنند

به گزارش سرویس فرهنگی و اجتماعی خبرگزاری رسا، کلاس یازدهم است؛ یعنی چیزی حدود شانزده، هفده ساله. هنوز مشق شب دارد، امتحان نهایی، مراقب انضباط، و احتمالاً سهمیه شیر مدرسه. اما در دنیای مجازی، بهعنوان «دختر مستقل» شناخته میشود. بلاگری با صدایی پرطنین، اعتمادبهنفسی که از سر و رویش میبارد، و توصیههایی برای زندگی بهتر، موفقتر و البته پرارتعاشتر.
صفحهاش نه با ویدئوهای فان ساخته شده، نه با کلیپهای عاشقانه نوجوانانه. آنچه او را به صفحه اکسپلور رسانده، پکیجهای آموزشی «موفقیت» است. همان پکیجهایی که نسخه استقلال مالی را برای دختران کمسنوسال میپیچند؛ با فرمولهایی ساده و شعارهایی درخشان: «خودت باش، بجنگ، درآمد بساز، بخر، برو». او روبهروی دوربین مینشیند، صدایش را کمی بمتر میکند تا جدیتر بهنظر برسد، و با لحنی قاطع میگوید: «دو سال پیش میخواستم بروم مشهد، خانواده رضایت ندادند، پول نداشتن. الان از اینستاگرام درآمد دارم، گفتم میخواهم بروم، گفتن باشد.»
مسأله اما فقط سفر یک دختر نوجوان به مشهد نیست. آنچه در روایت او مهم است، همان تصویریست که بسیاری از بلاگرهای انگیزشی به خورد مخاطب میدهند: استقلال یعنی خریدن آزادی و موفقیت یعنی نافرمانی مالی از خانواده. از اینجا به بعد است که «پیشرفت» تبدیل میشود به یک محصول قابل فروش، و نوجوان، بدون گذر از پیچوخم بلوغ، مستقیماً وارد مسیر برندسازی شخصی میشود. آنهم با الگویی که موفقیت را بدون هیچ نشانی از زمینه اجتماعی، روانی، یا حتی سنی، تبلیغ میکند.
با اعتمادبهنفس سوال میپرسد: «چرا باید به مدرسه رفت، وقتی میتوان مثل من از اینستاگرام درآمد داشت؟» جالب آنکه خود او همچنان به مدرسه میرود. و تنها راهی که برای رسیدن به چنین موفقیتی پیشنهاد میکند، تهیه پکیجهای آموزشیاش است. همان پکیجهایی که راه میانبر بهسوی «آزادی مالی» را نوید میدهند، بدون آنکه اشارهای به مسیر، زمینه، یا حتی واقعیتهای بازار داشته باشند.
متوهمها در لباسهای مجلسی!
تا اینجای کار، او هنوز به سمینارهای باشکوه در برجهایی چون میلاد نرسیده است؛ جایی که رقبای جدیترش با نورپردازی حرفهای، پرزنتهای انگیزشی، و بادیگاردهایی که همراه او از پلهها بالا و پایین میروند. اما همهچیز در حال فراهم شدن است و سناریو کموبیش آشناست، گویی همان سیندرلای مدرن است که نه از دل قصهها، که از دل اکسپلور اینستاگرام بیرون آمده و حالا پلههای قصر دیجیتال را یکییکی فتح میکند.
بسیاری از هنرمندان بزرگ چه در ایران، چه خارج از آن بدون بادیگارد در مجامع عمومی ظاهر میشوند. اما برای این بلاگرها، امنیت چیزی فراتر از محافظت فیزیکیست؛ بخشی از طراحی «تصویر موفقیت» است. لباسی که بیشتر به مجلس عروسی شباهت دارد تا همایش انگیزشی، و سخنرانیهایی که اغلب به همین جمله ختم میشود: «من توانستم، شما هم میتوانید.»
اما کسی نیست بپرسد که چگونه؟ اگر توانستید، با چه پشتوانهای و واقعاً از صفر شروع کردهاید؟ تبلیغات اولیه، ساخت پیج، جذب مخاطب و خرید فالوئر اینها رایگان نبودهاند. و اگر تنها یک نسخه موفق برای خود شما جواب داده، چه تضمینیست که برای دیگران نیز مفید باشد؟ آیا موفقیت، به این سادگی، در قالب یک فایل PDF یا چند ساعت فیلم آموزشی قابل انتقال است؟ آنچه این بلاگرها عرضه میکنند نه آموزش واقعی که «توهم آموزش» است؛ نسخههایی فوری، عام، بیریشه و اغلب پرزرقوبرق، برای مسائلی پیچیده، شخصی و نیازمند درک عمیق.
به ادا بازی «علم» نگوییم
یکی دیگر از این چهرههای بهاصطلاح مشاور انگیزشی، اخیراً با لحنی جدی مقابل دوربین ظاهر شده و میگوید: «من اخیراً مقالهای خواندم که میگوید عشق، ثروت و پول وارد خانههایی میشوند که در آن سکوت وجود دارد، چون ثروت از سر و صدا خوشش نمیآید.»
جملهای که شاید در نگاه اول شاید ایرادی نداشته باشد اما در واقع نمونهای بارز از سوءاستفاده از واژه «علم» در سخنرانیهای عامهپسند است. اول آنکه، تعریف مقاله روشن است؛ متنی مبتنی بر تحقیق، مستند به منابع، و منتشر شده در یک رسانه علمی، دانشگاهی یا دستکم معتبر. اما مشخص نیست که این مقالهی مورد اشاره از کدام ژورنال معتبر استخراج شده، و اصلاً اگر چنچنین مقالهای واقعاً وجود دارد، چگونه توانسته است با ثروت بهعنوان یک موجود زنده و حساس به آلودگی صوتی گفتوگو کند؟
مسأله از این فراتر میرود. بلاگرهای انگیزشی، بهویژه آنان که قصد القای عمق فکری دارند، اغلب با استناد به «مقاله»، «تحقیقات جدید» یا «روانشناسان معروف»، مفاهیمی را منتقل میکنند که نه تنها پشتوانه علمی ندارند، بلکه عمدتاً برگرفته از تخیلات شخصی، تجربیات پراکنده، یا شنیدههای گعدههای دوستانهاند. این بازی با کلمات، بخشی از همان فریب بزرگ جا زدن روایت شخصی بهجای تحلیل علمی است. ادبیاتی که با چاشنی شبهعلم، حس کشف و دانایی را القا میکند، بیآنکه چیزی فراتر از یک باور شخصی یا تخیل تزئینشده باشد.
پوستههای دروغین برای فروختن رؤیا
شاید یادتان نیاید، اما سه سال پیش، یکی از همین فروشندگان موفقیت که با لبخند و جملات انگیزشی فضای مجازی را پُر کرده بود، با افتخار میگفت: «من در ۱۸ سالگی برای خودم و همسرم خانه خریدم. شما هم میتوانید، اگر فقط به من و مسیرم ایمان بیاورید.» هزینه دورههای او در آن زمان تنها ۵۰۰ هزار تومان بود. اما طولی نکشید که حقیقت فاش شد: خانه، نمایشی بیش نبود؛ ماشین، اجارهای؛ و محل زندگیاش، نه در برجهای شمال شهر، بلکه در یکی از محلههای اطراف تهران بود. تصویر موفقیت، با رنگ و لعاب صحنه وام گرفته از آژانسهای تبلیغاتی، تنها پوستهای دروغین بود برای فروختن رؤیا.
و حالا در ابتدای سال ۱۴۰۴، دیگر تقریباً هر کسی که به میکروفونی دست یافته و دوربینی در اختیار دارد، یا بلاگر انگیزشی شده یا تراپیست. مرز میان روانشناس و گویندهی نقلقولهای کلیشهای در استوریها چنان محو شده که تشخیص تخصص، بیشتر به شانس وابسته است تا عقل.
جایگاههایی که زمانی برای مراجع فکری، فرهنگی یا دینی محفوظ بود، امروز در اختیار این «نسخهنویسان مجازی» قرار گرفته؛ کسانی که در بهترین حالت، تجربهای شخصی دارند و در بدترین حالت، صرفاً بهدنبال فروش بستههای خودشناسی در قالب لینک بی و هستند. واژههایی مانند «آگاهی»، «دروننگری»، «شفا»، و «بلوغ» آنقدر در این فضا بیمحابا مصرف شدهاند که معنای خود را از دست دادهاند.
مسیر رشد، لینکی ندارد
در ایران و شاید هم در سراسر جهان امروز مرجعیت فکری، دیگر نیاز به سالها تحصیل، پژوهش، یا تجربه ندارد. کافیست روزی از خواب بیدار شوی، دوربینی روشن کنی، صدایت را بمتر از معمول کنی، و چند جمله در ظاهر ژرف از یکی دو صفحه انگیزشی ترجمه کنی. از بلاگر روزمره تا آرایشگر، از ورزشکار تا بازیگر نقش فرعی سریالهای خانگی، همه در حال سخنگفتن از «رازهای موفقیت» هستند. گاهی حتی از زبان کسانی که خودشان متولد هشتاد و خوردهای هستند، اما برای «دهه هشتادیها» نسخههای جامع رشد و بلوغ تدوین میکنند.
جامعهای که الگوهای فکریاش را از استوریها و پکیجهای دیجیتال میگیرد، محکوم به سادهسازی، فریب و سرخوردگیست. نسلی که پیش از لمس پیچیدگیهای زندگی، با نسخههای فوری و صیقلیشده «موفقیت» روبهرو میشود، بیش از آنکه به آگاهی برسد، گرفتار توهم آگاهی میشود. شاید زمان آن رسیده باشد که دوباره به نوجوانان و جوانانمان یادآور شویم: رشد واقعی، مسیر شخصی و دشواریست؛ نه قابل دانلود است، نه قابل خرید. موفقیت، فرمول ندارد، و اگر هم داشته باشد، تنها با تجربه، تردید، آموختن و گاه حتی شکست معنا پیدا میکند.