صلح امام حسن، زمینه ساز حماسه عاشورا
سید رضی موسوی شکوری
بی تردید امام مجتبی (ع) از مظلوم ترین امامان شیعه به شمار می رود و بخش مهمی از این مظلومیت مربوط به ده سال دوران امامت آن بزرگوار و پذیرش صلح با معاویه می باشد. اگر چه تعداد زیادی از بزرگان و علمای شیعه در این زمینه مطالب ارزشمندی نوشته اند، لکن جای یک پژوهش و تحلیل گسترده و عمیق و زدودن غبارها از چهره حوادث و اتفاقات تاریخی در این باره همچنان باقی است. در این نوشتار به گوشه هایی از این موضوع پرداخته می شود.
تمام عمر 47 ساله امام حسن مجتبی (ع) را می توان به سه دوره تقسیم کرد: 7 سال دوران طفولیت در محضر جدّ بزرگوارش رسول خدا(ص)، 30 سال در کنار پدر بزرگوارش امیرمؤمنان(ع)، 10 سال امامت پس از شهادت پدر بزرگوارش.
در زمینه شخصیت و جایگاه معنوی و اجتماعی آن بزرگوار از سوی شخصیت های علمی، مذهبی، سیاسی و تاریخی اظهار نظر های متعددی صورت گرفته است. بعنوان نمونه می توان به موارد زیر اشاره کرد:
الف : از انس بن مالک نقل شده گفت: لَمْ یَکُنْ اَحَدٌ اَشْبَهَ بِالنَّبِیِّ مِنَ الْحَسَنِ بْنِ عَلِیٍّ (ع) (1)
هیچ کس همچون حسن بن علی به پیامبر (ص) همانند و شبیه نبوده است
ب : محمد بن اسحاق معروف به ابن ندیم از علمای قرن پنجم می نویسد: ما بَلَغَ مِنَ الشَّرَفِ بَعْدَ رَسُولِ اللهِ (ص) ما بَلَغَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِیٍّ کانَ یُبْسَطُ لَهُ عَلی بابِ دارِهِ فَاِذا خَرَجَ وَ جَلَسَ اِنْقَطَعَ الطَّریقُ فَما یَمُرُّ اَحَدٌ مِنْ خَلْقِ اللهِ اِجْلالاً لَهُ فَاِذا عَلِمَ قامَ وَ دَخَلَ بَیْتَهُ فَمَرَّ النّاسُ (2)
پس از رسول خدا(ص) هیچ کس از حیث آبرو و بلندی قدر به حسن بن علی (ع) نرسید. بر در خانه اش فرش می گستردند و چون او از خانه بیرون می آمد و آنجا می نشست راه بسته می شد و به احترام او کسی از برابرش عبور نمی کرد و او چون متوجه می شد برمی خواست و به خانه می رفت و آنگاه مردم رفت و آمد می کردند.
ج : جلال الدین سیوطی از دانشمندان پرکار اهل سنّت (قرن هشتم) در کتاب تاریخ الخلفاء می نویسد: کانَ الْحَسَنُ رَضِیَ اللهُ عَنْهُ لَهُ مَناقِبَ کَثیرَة سَیِّداً حَلیماً ذا سَکینَةٍ وَ وِقارٍ وَ حِشْمَةٍ، جَواداً، مَمْدُوحاً (3)
حسن بن علی (ع) دارای امتیازات اخلاقی و فضایل انسانی فراوان بود او شخصیتی بزرگوار ، بردبار ، باوقار، متین ، سخی و بخشنده و مورد ستایش مردم بود
د : ابن عساکر از جویریة بن اسماء نقل می کند گفت: لَمّا ماتَ الْحَسَنُ (ع) بَکی مَرْوانُ فِی جَنازَتِهِ فَقالَ لَهُ الْحُسَیْنُ (ع):
اَتَبْکیهِ وَ قَدْ کُنْتَ تَجْرَعُهُ ما تَجْرَعُهُ؟ فَقالَ: اِنّی کُنْتُ اَفْعَلُ ذلِکَ اِلی أَحْلَمَ مِنْ هَذا وَ اَشارَ بِیَدِهِ اِلَی الْجَبَلِ (4)
وقتی امام حسن (ع) از دنیا رفت مروان در تشییع جنازه او گریه می کرد. امام حسین (ع) به او فرمود:آیا گریه می کنی آن همه ستم بر او روا داشتی؟ مروان در پاسخ گفت : این ستم ها را به کسی می کردم که حلم او بزرگتر از این بود با دست خود به یک کوه اشاره می کرد.
امام مجتبی (ع) در ده سال حکومت خود با نیرنگ ها و دسیسه های معاویه و جهالت و سست عنصری نیروهای خود حتی در سطح فرماندهان روبرو بود به طوری که در نهایت مجبور شد پیمان صلح با معاویه را بپذیرد و بدین ترتیب مظلومیت مضاعف خود را در تاریخ ثبت کند. این صلح اگر چه بر ایشان تحمیل شد اما با توجه به شرایط سپاه حضرت، بهترین تصمیمی بود که گرفته شد. از دلایل پذیرش این پیمان می توان به موارد زیر اشاره کرد:
بی وفایی مردم کوفه
پس از این که مکاتبات امام مجتبی (ع) با معاویه به نتیجه نرسید، معاویه به جمع آوری نیرو و سازماندهی لشکریان خود پرداخت و طی بخشنامه ای به کارگزاران خویش موارد زیر را یادآوری کرد:
1- خداوند دشمنان و قاتلان خلیفه شما را (عثمان) نابود ساخت.
2- هوادارن علی بن ابی طالب(ع) دچار تفرقه و پراکندگی شده اند.
3- اشراف و سران کوفه طی نامه هایی برای خود و عشایر خویش امان نامه درخواست کرده اند.
4- با تمامی نیرو و سربازان و تجهیزات بسوی من بشتابید. (5)
معاویه پس از جمع آوری نیرو بسوی عراق (کوفه) حرکت کرد. وقتی خبر به امام (ع) رسید از طریق حجر بن عدی به مردم اعلان فرمود که جمع شوند. پس از جمع شدن مردم، امام (ع) برای آنان سخنرانی کرد و پس از حمد و ثنای الهی چنین فرمود :
اَمّا بَعْدُ فَاِنَّ اللهَ کَتَبَ الْجِهادَ عَلی خَلْقِهِ وَ سَمّاهُ کُرْهاً ثُمَّ قالَ لِاَهْلِ الْجِهادِ مِنَ الْمُؤْمِنینَ « اِصْبِرُوا ِانَّ اللهَ مَعَ الصّابِرینَ» فَلَسْتُمْ اَیُّهَا النّاسُ نائِلینَ ما تُحِبُّونَ اِلاّ بِالصَّبْرِ عَلی ما تَکْرَهُونَ اِنَّهُ بَلَغَنِی اَنَّ مُعاوِیَةَ بَلَغَهُ اَنّا کُنّا اَزَ مَعْنَا الْمَسیرَ اِلَیْهِ فَتَحَرَّکَ لِذلِک فَاخْرُجُوا رَحِمَکُمُ اللهُ اِلی مُعَسْکَرِکُمْ بِالنُّخَیْلَةِ ... فَسَکَتُوا (6)
اما بعد، خدای سبحان جهاد را برآفریدگانش واجب ساخت و آن را اکراه نامید سپس به مؤمنان مبارز فرمود بردباری پیشه کنید که خداوند با بردباران است. مردم، تا بر اموری که از آن اکراه دارید صبر و شکیبایی نکنید به آنچه دوست دارید دست نخواهید یافت. شنیده ام معاویه خبر یافته ما تصمیم حمله به او داریم به همین دلیل خود را مهیّای نبرد کرده است. بنابراین شما نیز رهسپار اردوگاه های خود در نخیله شوید. خداوند شما را مشمول رحمت خویش فرماید.
کنار هم قرار دادن این دو نکته بیانگر بی وفایی و سست عنصری یاران امام حسن و کوفیان است. چرا که در بخشنامه معاویه سخن از تفرقه و پراکندگی در هواداران علی بن ابیطالب (ع) و متمایل شدن اشراف و بزرگان کوفه به سوی معاویه است و در خطبه امام مجتبی (ع) سخن از لزوم پایداری و صبر و تحمل سختی ها است که بیانگر نبود عزم جدی در بین سپاهیان و لشکریان است.
ترکیب نیروهای امام (ع)
یکی از موضوعات مهمی که پرداختن به آن ما را به حقایق مهم می رساند و مظلومیت هرچه بیشتر امام مجتبی (ع) را روشن تر می کند بررسی ترکیب نیروهای آن بزرگوار می باشد. البته بررسی دقیق این مطلب نیاز به تحلیل و پژوهش گسترده علمی و تایخی دارد، لکن مواردی که به صورت فهرست مطرح می شود از مسلّمات و قطعیّات تاریخ است.
الف: خوارج
اینها کسانی بودند که در مقابل امیرمؤمنان (ع) صف آرایی کرده و جنگ نهروان را بر حکومت آن بزرگوار تحمیل کردند. اما در عصر امام حسن (ع) به دلیل ضدّیت آنان با معاویه در اردوگاه امام مجتبی (ع) جمع شدند، لکن به هیچ وجه مورد اعتماد نبودند و با کوچکترین حرکت مخالف دیدگاه خود بر می آشفتند.
ب: انسان های عافیت طلب
اینان افراد فرصت طلبی بودند که حوادث را ارزیابی می کردند هرجریانی را موفق و پیروز تشخیص می دادند بسوی او گرایش پیدا می کردند لذا اینان نیز انسان های قابل اعتماد نبودند.
ج: انسان های کینه توز
نوع سران قبایل و اشراف کوفه کینه های دیرینه با امیرمؤمنان (ع) داشتند لذا همین ها بودند که مخفیانه با معاویه ارتباط برقرار کرده و نامه می نوشتند و از سویی دیگر علیه امام مجتبی (ع) به شایعه پراکنی و جوسازی مشغول بودند.
د: کسانی که تعصبات قبیله ای داشتند
انگیزه آنان در جنگ ها حمایت از قبیله خویش بود نه چیز دیگر. لذا اینان نیز نیرویی نبودند که بتوانند امام مجتبی (ع) را در مقابل معاویه یاری رسانند.
ز: مؤمنان وفادار ولی اقلیت
اینان ضمن اینکه طرفداران واقعی اهل بیت (ع) بودند و آماده جانفشانی و ایثار گری، در عین حال در اقلیت بودند و حتی بعضی از اینها قدرت تحلیل حوادث را نداشتند. لذا در جریان صلح امام (ع) آن بزرگوار را مورد سرزنش قرار دادند از آن جمله می توان به افراد زیر اشاره کرد:
1- قیس بن سعد عباده: این شخص در عصر امیرمؤمنان (ع) مدتی استاندار مصر بود.
2- حجر بن عدی: او از یاران رسولخدا(ص) و امیرمؤمنان(ع) بود.
3- عدی بن حاتم: این شخص نیز از ارادتمندان اهل بیت (ع) بود.
4- مسیب بن نجبه: او از جمله شخصیت های کوفه بود که بعداً به امام حسین (ع) نامه نوشت و سپس در قیام توّابین یکی از فرماندهان این قیام بود.
5- سلیمان بن صرد خزاعی: این فرد همان شخصی است که بعد از حماسه عاشورا توّابین را رهبری می کرد
بعضی از این اشخاص بعد از صلح به امام (ع) بی ادبی کردند و حتّی در حضور معاویه به امام مجتبی (ع) توهین کردند.(7)
خیانت فرمانده
امام (ع) با شنیدن پیشروی لشکریان معاویه به سوی عراق، 12 هزار نفر از نیروهای خود را جهت جلوگیری از پیشروی آنان اعزام فرمود. فرمانده این نیروها عبید الله ابن عباس بود. طولی نکشید به امام (ع) خبر رسید فرمانده با دریافت یک میلیون درهم از معاویه شبانه همراه 8 هزار نفر به وی پیوست. (8)
شایعه پراکنی معاویه
معاویه با نیرنگ منحصر به فرد خویش تعدادی از افراد ظاهر الصلاح را اجیر کرد تا در میان مردم شایعه پراکنی کنند که امام مجتبی (ع) با معاویه صلح کرد و د رنهایت جنگ خاتمه پیدا کرده است. لذا عده ای از مردم را تحریک نمودند تا به خیمه امام (ع) حمله کرده و در صدد کشتن و غارت خیمه امام (ع) برآمدند.
خیانت خوارج
امام مجتبی (ع) از مدائن عازم شهر ساباط بود. در بین راه خوارج کمین کرده بودند و ضربت سختی به امام (ع) وارد کردند. به علت سنگین بودن ضربت، حال امام (ع) وخیم شد و خونریزی شدیدی پیدا کرد و به شهر مدائن منتقل گردید. این خیانت زمینه را برای صلح فراهم ساخت و موجب تسلط معاویه بر اوضاع گردید.
ترور امام (ع) توسط یاران خود
از منابع تاریخی بدست می آید که امام مجتبی (ع) سه بار از طریق منحرفان و خوارج ترور نافرجام شد:
1- آن بزرگوار در حال نماز بود یک نفر به سوی او تیراندازی کرد
2- فردی بنام جراح بن سنان با نیزه امام (ع) را زخمی کرد.
3- باز آن بزرگوار در حال نماز بود ایشان را با خنجر زخمی کردند. (9)
مظلومیت امام (ع) از زبان خود
براساس مستندات تاریخی و روائی، امام (ع) بارها پس از پذیرش صلح علل آن را مظلومانه مطرح فرموده است که در نوشتار سه مورد را به عنوان نمونه یادآوری می کنیم :
1- من بر خلافت سزاوارترم
مرحوم طبرسی در احتجاج از سُلیم بن قیس نقل کرده فرمود : روزی امام حسن مجتبی (ع) در اجتماع مرد و معاویه بر منبر نشست و پس از حمد و ثنای الهی فرمود :
اَیُّهَا النّاسُ اِنَّ مُعاوِیَةَ زَعَمَ اَنِّی رَأیْتُهُ لِلْخِلافَةِ اَهْلاً وَ لَمْ اَرَ نَفْسِی لَها اَهْلاً وَ کَذَبَ مُعاوِیَةُ اَنَا اَوْلَی النّاسِ بِالنّاسِ فِی کِتابِ اللهِ وَ عَلی لِسانِ نَبِیِّ اللهِ فَاُقْسِمُ بِاللهِ لَوْ اَنَّ النّاسَ بایَعُونِی وَ أَطاعُونِی وَ نَصَرُونِی لِاَعْطَتْهُمُ السَّماءُ قَطْرَها وَ الاَرْضُ بَرَکَتَها وَ لَما طَمِعْتَ فِیها یا مُعاوِیَةُ وَ قَدْ قالَ رَسُولُ اللهِ (ص) : « ما وَلَّتِ اُمَّةُ اَمْرَها رَجُلاً قَطُّ وَ فِیهِمْ مَنْ هُوَ اَعْلَمُ مِنْهُ اِلاّ لَمْ یَزَلْ اَمْرُهُمْ اِلاّ یَذْهَبُ سِفالاً حَتّی یَرْجِعُوا اِلی مِلَّةِ عَبَدَةِ الْعِجْلِ»
وَ قَدْ تَرَکَ بَنُو اِسْرائِیلَ هارُونَ وَ عَکَفُوا عَلَی الْعِجْلِ وَ هُمْ یَعْلَمُونَ اَنَّ هارُونَ خَلیفَةِ مُوسی، وَ قَدْ تَرَکَتِ الْاُمَّةُ عَلیّاً (ع) وَ قَدْ سَمِعُوا رَسُولُ اللهِ (ص) یَقُولُ لِعَلِّیٍ : « اَنْتَ مِنّی بِمَنْزِلَةِ هارُونَ مِنْ مُوسی غَیْرَ النُّبُوَّةِ » فَلا نَبِیَّ بَعْدِی (10)
ای مردم معاویه پنداشته من او را شایسته خلافت می دانم و خود را نه او دروغ بافته چون من به تصریح قرآن و نص نبوی بر تمام مردم از خودشان شایسته ترم به خدا اگر مردم با من بیعت نموده و اطاعتم کرده و یاری ام می دادند آسمان و زمین ایشان را از باران و برکات خود بهره مند می ساخت و تو ای معاویه هرگز در آن به طمع نمی افتادی و حال این که رسولخدا(ص) فرموده : امت کار خود را به مردی واگذار نکرد درحالی که میانشان داناتر از او هست جز آنکه پیوسته کارشان میل به پستی و زوال دارد تا انکه به آئین گوساله پرستی افتند(بنی اسرائیل هارون را ترک گفته و گوساله پرستی افتادند با اینکه می دانستند که هارون خلیفه موسی است) و این امت علی(ع) را ترک گفتند با اینکه خود شنیده اند که رسول خدا(ص) به علی فرمود تو در نزد من در منزلت همچون هارونی در نزد موسی.
2- من امام واجب الاطاعة هستم
با سند قبلی نقل شده وقتی امام مجتبی (ع) با معاویه صلح کرد عده ای از مردم بر آن حضرت وارد شده و مطالب بی ربط و ملامت آمیزی را علیه امام (ع) مطرح کردند لذا آن بزرگوار خطاب به مردم چنین فرمود :
وَیْحَکُمْ ما تَدْرُونَ ما عَمِلْتُ وَ اللهُ لَلَّذِی عَمِلْتُ لِشیعَتِی خَیْرٌ مِمّا طَلَعَتْ عَلَیْهِ الشَّمْسُ اَوْ غَرَبَتْ اَلا تَعْلَمُونَ اَنّی اِمامُکُمْ وَ مُفْتَرَضُ الطّاعَةِ عَلَیْکُمْ وَ اَحَدُ سَیِّدَیْ شَبابِ اَهْلِ الْجَنَّةِ بِنَصٍّ مِنْ رَسُولِ اللهِ (ص) ؟(11)
وای بر شما متوجه نشدید که من چه کردم؟ به خدا قسم آنچه انجام دادم برای شیعیانم بهتر و نیکوتر از هرچیزی است که خورشید طلوع و غروب می کند مگر نمیدانید که من امام شما و واجب الطاعة می باشم ، مگر یادتان رفته که به تصریح رسولخدا(ص) من یکی از دو آقای جوانان بهشتی هستم.
3- بر چنین مردمی باید معاویه حکومت کند
از زید بن وهب نقل است که گفت : وقتی امام حسن (ع) در مدائن مجروح شده و رنجور بود نزد آن حضرت رسیده و گفتم ای فرزند رسول خدا(ص) اوضاع را چگونه اریابی می کنید ؟ زیرا مردم در حیرتند. در پاسخ فرمود :
وَ اللهِ اَنَّ مُعاوِیَةَ خَیْرٌ لِی مِنْ هُولاءِ یَزْعَمُونَ اَنَّهُمْ لِی شِیعَةٌ اِبْتَغَوْا قَتْلِی وَ انْتَهَبُوا ثَقَلِی وَ اَخَذُوا مالِی وَ اللهِ لَئِنْ آخِذُ مِنْ مُعاوِیَةَ عَهْداً اَحْقِنُ بِهِ دَمِی وَ اَوْمَنُ بِهِ فِی اَهْلِی خَیْرٌ مِنْ اَنْ یَقْتَلُونِی فَیَضیعُ اَهْلُ بَیْتِی وَ اَهْلِی وَ اللهِ لَوْ قاتَلْتُ مُعاوِیَةَ لِاَخَذُوا بِعُنُقِی حَتّی یَدْفَعُونِی اِلَیْهِ سِلْماً (12)
به خدا سوگند که معاویه براى من بهتر از این مردم است، مىپندارند که شیعه و پیرو منند حال آنکه کمر به قتل من بسته و بارم را به غارت و مالم را به تاراج بردند، به خدا اگر از معاویه براى حفظ خون خود و امان خانوادهام عهدى بگیرم براى من بهتر است از اینکه این بظاهر شیعیان خونم را ریخته و أهل بیت و بعضى از تبعهام تباه و ضایع شوند، به خدا اگر با معاویه جنگ کنم همینها مرا دست بسته تحویل او خواهند داد.
مرحوم سید عبدالحسین شرف الدین در مقدمه کتاب صلح الحسن مرحوم شیخ راضی آل یاسین می گوید: صلح امام حسن (ع) با معاویه از دشوارترین حوادثی بود که امامان اهل بیت(ع) پس از رسول خدا(ص) از ناحیه این امت بدان دچار شدند. امام حسن (ع) با این صلح آنچنان محنت طاقت فراسایی کشید که هیچ کس جز به کمک خدا قادر بر تحمل آن نیست. لیکن او این آزمایش عظیم را با پایداری و متانت تحمل کرد و سربلند ، پیروز مند و دست یافته به هدف خود یعنی مراعات حکم خدا و قرآن و پیامبر(ص) و اصلاح مسلمانان از آن بیرون جست.
آنان که او را به راحت طلبی و عافیت اندیشی متهم کرده اند و هم آن دسته از شیعیانش که تحت تأثیر شور و احساس آرزو برده اند که کاش وی نیز در جهاد با معاویه پایداری می کرد ... این هر دو گروه را در میزان سنجش فکر، وزنی و مقداری نیست.
شگفت آنکه مردم تا کنون هنوز درباره این صلح دچار اشتباه و کج بینی هستند و یکی نیست که با بررسی کامل و با استناد به دلایل و شواهد عقلی و نقلی سیمای این صلح را روشن سازد. (13)
مقام معظم رهبری نیز در تحلیل دوران صدر اسلام و از جمله صلح امام حسن (ع) در سخنان حکیمانه ای می فرمایند: دوران دشوار هر انقلابى، آن دورانى است که حق و باطل در آن ممزوج بشود. ببینید امیرالمؤمنین از این مىنالد: "وَلکِنْ یُؤْخَذُ مِنْ هَذا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذا ضِغْثٌ فَیُمْزَجانِ فَهُنا لِکَ یَسْتَوْلِى الشّیطانُ عَلى اَوْلِیائِهِ " (14)
و لیکن مشتی از حق و مشتی از باطل گرفته و به هم مخلوط می شود در اینجاست که شیطان بر دوستانش مسلط می شود
در دوران پیامبر، اینطورى نبود. در دوران پیامبر، صفوف، صفوف صریح و روشنى بود. آن طرف، کفّار و مشرکان و اهل مکه بودند؛ بنابراین شبههیى نبود. یهود بودند؛ توطئهگرانى که همهى اهل مدینه - از مهاجر و انصار - با توطئههاى آنها آشنا بودند. ...اما در دوران امیرالمؤمنین، چه کسانى در مقابل على(ع) قرار گرفتند؟ خیال مىکنید شوخى است؟ خیال مىکنید آسان بود که «عبداللَّهبنمسعود»، صحابى به این بزرگى - بنا به نقل عدهیى - جزو پابندهاى به ولایت امیرالمؤمنین نماند و جزو منحرفان به حساب آمد؟ همین «ربیعبنخثیم» و آنهایى که در جنگ صفین آمدند گفتند ما از این قتال ناراحتیم، اجازه بده به مرزها برویم و در جنگ وارد نشویم، در روایت دارد که «من اصحاب عبداللَّهبنمسعود»! اینجاست که قضیه سخت است.
وقتى غبار غلیظتر مىگردد، مىشود دوران امام حسن؛ و شما مىبینید که چه اتفاقى افتاد. باز در دوران امیرالمؤمنین، قدرى غبار رقیق تر بود؛ کسانى مثل عمار یاسر - آن افشاگر بزرگ دستگاه امیرالمؤمنین - بودند. هرجا حادثهاى اتفاق مىافتاد، عمار یاسر و بزرگانى از صحابه پیامبر بودند که مىرفتند حرف مىزدند، توجیه مىکردند و لااقل براى عدهاى غبارها زدوده مىشد؛ اما در دوران امام حسن، همان هم نبود. در دوران شبهه و در دوران جنگ با کافر غیرصریح، جنگ با کسانى که مىتوانند شعارها را بر هدفهاى خودشان منطبق کنند، بسیار بسیار دشوار است؛ باید هوشیار بود.(15)
اگر امام حسن(ع) می جنگید و شهید می شد، خونش به هدر میرفت. امام حسن مجتبى علیهالسلام مىدانست که اگر با همان عدهى معدود اصحاب و یاران خود با معاویه بجنگد و به شهادت برسد، انحطاط اخلاقى زیادى که بر خواص جامعهى اسلامى حاکم بود، نخواهد گذاشت که دنبال خون او را بگیرند! تبلیغات، پول و زرنگی هاى معاویه، همه را تصرف خواهد کرد و بعد از گذشت یکى دو سال، مردم خواهند گفت: امام حسن علیهالسلام بیهوده در مقابل معاویه قد علم کرد. لذا، با همهى سختیها ساخت و خود را به میدان شهادت نینداخت؛ زیرا مىدانست خونش هدر خواهد شد.
گاهى شهید شدن آسانتر از زنده ماندن است! حقا که چنین است! این نکته را اهل معنا و حکمت و دقت، خوب درک مىکنند. گاهى زنده ماندن و زیستن و تلاش کردن در یک محیط، به مراتب مشکلتر از کشته شدن و شهید شدن و به لقاى خدا پیوستن است. امام حسن علیهالسلام این مشکل را انتخاب کرد. (16)
آثار و برکات صلح امام مجتبی(ع)
از جمله موضوعاتی که در تحلیل درست صلح امام مجتبی (ع) نقش اساسی دارد بررسی آثار و برکات این صلح است که نیاز به تحقیق و پژوهش جدی و مضاعف دارد. به صورت اجمال موارد ذیل به عنوان مهم ترین و اساسی ترین برکات این صلح به شمار می آیند:
1- حفظ شدن جان خاندان پیامبر (ص) و شیعیان اهل بیت (ع) از کشته شدن و نابودی در آن شرایط حساس و بحرانی نفاق آمیز به طوری که خود امام مجتبی (ع) بارها در پاسخ به منتقدین از صلح به این موضوع تأکید فرموده اند.
2- افشاء شدن چهره واقعی معاویة بن ابی سفیان که مدعی خلافت پیامبر(ص) و حراست از مسلمانان. او در سخنرانی اول خود پس از پیروزی ظاهری، حرف های شرک آمیز زیادی را مطرح کرد و مسلمانان سطحی نگر و خواب آلود آن روز اجمالاً فهمیدند که به نفع چه کسی و علیه چه کسی موضع گیری کرده اند. که خوشبختانه نوع مورخین مذاهب مختلف آن را مطرح کردند.
3- فراهم شدن شرایط برای حماسه عاشورا و قیام امام حسین (ع) در برابر یزید بن معاویه. اگر آن حماسه صلح اتفاق نمی افتاد و زمینه ها و شرایط سیاسی فراهم نمی شد طبیعتاً این آثار و برکات عظیم تاریخی بر حماسه عاشورا مترتب نمی شد و این موضوع نیاز به تجزیه و تحلیل گسترده دارد.
4- مشخص شدن چهره واقعی لشکریان و به ظاهر پیروان امام حسن مجتبی (ع)
با انعقاد پیمان صلح معلوم گردید که تعداد زیادی از آنان نه درک صحیحی از دین اسلام دارند و نه جایگاه و نقش امام مجتبی را به عنوان مفترض الطاعة درک کرده اند. لذا زخم زبان ها و توهین ها کاملاً مشخص کرد که آنان کسانی نبودند که امام مجتبی (ع) با تکیه به آنها بتواند در برابر توطئه ها و نیرنگ های معاویه پیروز گردد.
پی نوشت :
(1) الاصابة فی تمییز الصحابة ج 2 ص 13
(2) الاعلام / زرکلی ج 6 ص 22
(3) تاریخ الخلفاء / سیوطی ص 167
(4) فضائل الخمسة من الصماح الستة ج 3 ص 254
(5) مقاتل الطالبیین / ابوالفرج اصفهانی ص 38-39
(6) اعیان الشیعه ج 4 ص 19
(7) شرح نهج البلاغه / ابن ابی الحدید ج 16ص 15
(8) همان ج 2 ص 14
(9) الارشاد / شیخ مفید ص 191-190 و حیاة الامام الحسن ج 2 ص 109
(10) احتجاج / طبرسی (مترجم) ج 2 ص 65
(11) همان ص 67
(12) احتجاج / ترجمه جعفرى، ج2، ص: 69
(13) صلح امام حسن (ع) / شیخ راضی آل یاسین ترجمه آیت الله خامنه ای (مقدمه کتاب)
(14) نهج البلاغه خ 50/88
(15) سخنرانى رهبر معظم انقلاب در پایان چهارمین مجمع بزرگ فرماندهان و مسؤولان دفاتر نمایندگى ولىفقیه در سپاه پاسداران انقلاب اسلامى 27/06/1370
(16) بیانات رهبر معظم انقلاب در جمع فرماندهان لشکر 27 محمد رسولالله(ص) 20/03/1375
938/ز501/ر