پیشرفت طرح کنترل جمعیت در ایران محصول جابه جایی ارزشهای جامعه بود
سیاست های جمعیتی کشورها اثر مستقیم بر اقتصاد ملی، امنیت داخلی و اقتدار بین المللی دارد؛ همچنین سیاست های حمایتی یا تحدیدی دولت ها می تواند ارزش های فرهنگی خاصی را در نهاد مهم خانواده حاکم کرده و خانواده ها با تاسی به این ارزش ها، مدل رفتاری خود را تنظیم کنند.
در کشور ما، این موضوع از سالیان دور مورد توجه دولتهای مختلف بوده است. پس از انقلاب در اواخر دهه شصت سیاست کاهش جمعیت به صورت جدی در دستور کار دولتمردان وقت قرار گرفت و با سرعت قابل توجهی به اجرا در آمد؛ به طوری که پس از مدت کوتاهی صندوق جمعیت سازمان ملل متحد، ایران را در زمره کشورهای پیشرو در زمینه کنترل جمعیت خواند.
این سیاست در دهه های هفتاد و هشتاد بدون هیچ وقفه ای ادامه یافت و می رفت تا به عنوان یک اصل قطعی دینی، فرهنگی، سیاسی، اقتصادی در برنامه ریزی های کلان پذیرفته شود، اما در سالهای اخیر با رویکرد متفاوت دولت مردان و به خصوص شخص رئیس جمهور روبرو شده است.
این رویکرد بار دیگر بحث ها و نظرها را در این رابطه زنده کرد و عمدتا سیاست مداران با نگاه های مثبت و منفی به میدان نظر آمدند؛ اما این موضوع نیز مانند بسیاری از موضوعات مهم کشور، در لابه لای مجادلات بی حاصل سیاستمداران و بدون بحث های علمی و تحلیلی، گرفتار غفلت و بی توجهی مسئولین و سیاست گذاران شد.
اهمیت این موضوع سبب شد تا مصاحبه ای با سرکار خانم نرگس خدّامی، عضو هیئت علمی دفتر مطالعات و تحقیقات زنان داشته باشیم و با نگاهی تحلیلی، به بررسی مساله تحدید نسل و کنترل جمعیت بپردازیم.
دراین مصاحبه با تکیه بر ارزش های دینی که در روایات اسلامی متبلور شده است، و با رویکرد جامعه شناختی به این مساله، آثار اجتماعی تحدید نسل در ساحت خانواده و جامعه مورد بحث و بررسی قرار گرفته است که خدمت خوانندگان محترم خبرگزاری رسا، تقدیم می شود.
رسا – لطفا در ابتدا اشاره ای به تاریخچه کنترل جمعیت و تحدید نسل در ایران داشته باشید.
در دههی 60 و 70 میلادی با بالارفتن سطح بهداشت و کاهش مرگ و میر در سراسر جهان یک نگرانی برای سیاستگذاران و برنامهریزان به وجود آمد و آن رشد بالای جمعیت بود. تا پیش از این گرچه موالید زیاد بود؛ اما به جهت کثرت مرگ و میر و پایین بودن سطح بهداشت، طبیعتا تعادلی در این زمینه ایجاد میشد، اما بعد از توسعهی بهداشت، تعداد مرگ و میر کودکان با کاهش چشمگیری ایجاد شد؛ به گونه ای که از سیصد مرگ در هزار تولد به 20تا 30 مرگ در هزار تولد رسید و هم اکنون با رشد علم به 4تا 5 مرگ در هزار رسیده است.
به جهت نگرانی که نسبت به بالابودن تعداد افراد زنده ایجاد شده بود، برنامههای بینالمللی به سمت کاهش توالد در سراسر دنیا، به ویژه کشورهایی که رشد جمعیتشان بیشتر بود، سوق پیدا کرد.
در ایران گر چه در آن دوران رشد جمعیت نگران کننده نبود، اما از دههی چهارم یعنی سال 1340 به بعد برنامههایی در این جهت تدوین شد و به مرحله اجرا درآمد، البته به جهت فراهم نبودن بستر اجتماعی مناسب، این برنامهها تأثیر چندانی بر رفتار مردم نداشت.
فراهم نبودن بستر اجتماعی هم متاثر از عوامل متعددی بود. اول آنکه جمعیت روستانشین در آن زمان بسیار بودند و به همین جهت کثرت جمعیت میتوانست به نفع اقتصاد خانوادهها باشد، فرزندان از سنین 8 ـ 9 سالگی به بعد کمکم وارد چرخهی اقتصاد خانواده میشدند و با رفتن به مزرعه یا نشستن پشت دار قالی به اقتصاد خانواده کمک میکردند. عامل دیگر آنکه به جهت فاصله و جدایی که میان حاکمیت و مردم وجود داشت، مردم نسبت به اجرای این برنامهها خوشبین نبودند، چرا که آموزههای دینی کثرت نسل را توصیه میکرد و این شائبه وجود داشت که برنامههای حکومت در جهت تقلیل تعداد مسلمانان و از بین بردن قدرت آنان باشد، در هر حال این برنامه نتوانست موفقیت چندانی کسب کند.
همزمان با انقلاب و شروع جنگ تحمیلی شرایطی پیش آمد که موجب افزایش چند درصدی جمعیت شد، بررسی آمارها نشان داد که در سال 60 ،جمعیت کشور دو برابر سال 35 شده است، که این مسأله در کنار شرایط اقتصادی نامطلوب این دوره که متأثر از جنگ و تقابل بینالمللی با انقلاب ایران بود، سیاستها را مجدداً به سمت کاهش موالید پیش برد، اما این بار به جهت فراهم بودن بستر اجتماعی، این ایده به سرعت پاسخ داد و ایران کاهش موالید بیسابقهای را تجربه کرد.
این بستر ناشی شده بود از اینکه اولاً طرح مذکور از سوی یک دولت در جمهوری اسلامی مطرح میشد، ثانیاً با پایان یافتن جنگ و شروع اجرای برنامههای توسعه؛ که از الگوهای غربی نسخهبرداری شده بود؛ تمایل مردم به بهرهمندی از رفاه و لذت زیاد شد و این مسأله تبدیل به یک اصل در زندگی شد که بسیاری از رفتارها و ارزشهای حاکم را کمکم تحت تأثیر خود قرار میداد. تأثیر این تغییر نگرش به حدی بود که میتوان ادعا نمود موفقیت طرح تحدید نسل در ایران بیش از هر چیز مرهون تغییر نگاه مردم به زندگی و جابهجا شدن یک سری ارزشها در این حوزه است که به صورت مستقیم یا غیرمستقیم تأثیرات خود را بر کاهش نسل داشته است. خانوادهها از یک سو به جهت تأمین رفاه حداکثری برای فرزندان تعداد آنها را کاهش میدهند، از سوی دیگر به جهت عوامل متعددی زنان هم به اشتغال روی آوردند و این مسأله امکان باروری و نگهداری از فرزند را توسط زن به میزان بسیار زیادی کاهش میدهد، چرا که سالهای پرنشاطی که زن میتواند به مادری بپردازد عمدتاً در مسیر اشتغال سپری میشود .
بالارفتن سن ازدواج و سیاستگذاریهای نادرست در اشتغال زنان هم به این مسأله دامن زد، علاوه بر این ساختارهای جدید نیز این مسأله را تقویت کردند، مثلاً معماری ما به سمت کوچکسازی خانهها پیش رفت که امکان نگهداری از فرزندان زیاد بیش از یک یا دو فرزند را از خانوادهها گرفت. روابط خویشاوندی نیز در این عصر ضعیف شد و افراد روحیه فردگراییشان تقویت گردید؛ لذا به لذتهای فردی روی آوردند و تمایلشان به خانوادههایی با جمعیت متوسط کمتر شد.
رسا - حضرتعالی سیاستهای کنترل جمعیتی ایران به خصوص در اواخر دهه شصت و اوایل دهه هفتاد را تا چه حد بر اساس ضرورتهای جامعه ایرانی و تا چه حد متأثر از سیاست نهادهای بین المللی می دانید؟
تردیدی نیست که در هر جامعه ای رصد میزان جمعیت به جهت ارتباطی که با سطح رفاه جامعه و معیشت مردم دارد یک ضرورت است و با توجه به مسئولیتی که متوجه دولتمردان و حاکمان از حیث رسیدگی به زندگی مردم وجود دارد میبایست میزان آن تحت کنترل ایشان باشد، اما توجه به یک نکته بسیار لازم و ضروری است و آن اینکه کنترل جمعیت مسألهای نیست که صرفاً با اقتصاد و رفاه مردم مرتبط باشد، بلکه مسألهای چند بعدی است که هر گونه تصمیمگیری دربارهی آن و اتخاذ هر نوع سیاست جمعیتی منوط به توجه به آنها است. رصد جوانب مختلف یک موضوع ممکن است سبب شود امری که در یک دورهی کوتاه مفید تلقی میشد، اینک به ضرر جامعه دانسته شود، بازنگری در آن ضرورت پیدا کند.
گفته شد که کنترل موالید در ابتدا توسط نهادهای بین المللی مطرح شد. بررسی این برنامه ها نشانگر آن است که نهادهای مذکور فقط به بحث اقتصاد توجه کردند و حتی در این حوزه هم عمدتاً دیدگاههای توماس مالتوس را مورد توجه قرار دادند؛ حال آنکه دیدگاههای رقیب دیگری هم در این زمینه وجود داشت؛ دیدگاههایی که به جمعیت به عنوان یک الزام اساسی توسعه نگاه میکردند. آنچه نظامهای غربی و برنامههای بینالمللی خواستار آن هستند ایجاد رفاه بیشتر برای افراد جامعه است که در این تحلیل کمی تعداد افراد سطح رفاه را بالا خواهد برد و امکانات را بین عدهی محدودی تقسیم خواهد نمود. تردیدی نیست که توزیع امکانات زیاد بین افراد محدودتر میتواند سطح رفاه آن گروه را بالا برد. در صورتی که رفاه ایجاد شده برای اعضای جامعه تبعات منفی دیگری را به همراه نداشته باشد بالا رفتن رفاه مطلوب است. اما پیامدهای سیاسی، اخلاقی و تربیتی کم شدن جمعیت در عصر حاضر چیزی نیست که بتوان از آن صرفنظر نمود.
از سوی دیگر تکیه کردن به مشکلاتی نظیر فقر، بیماریهای واگیردار، فحشا و... در اتخاذ این سیاستها به معنای آن است که علت العلل همه مشکلات فوق، جمعیت زیاد جهان تلقی شود و در این تحلیل مقصر اصلی مردم و نهادهایی نظیر دین که با تحدید مخالفند شناخته شوند، اما امر دیگری در این میان مورد غفلت است و آن وجود دستهای پنهان و آشکار قدرتهای بزرگ در توزیع نابرابر ثروتهاست، سیاستهایی که برای حفظ نظم نوین جهانی محتاج حفظ و نگهداری کشورهای فقیر از یک سو و فرهنگ مصرف از سوی دیگر است.
فقر و فلاکتی که در کشورهای آفریقایی نظیر سومالی و بروندی مشاهده میشود و محرومیت آنها از امکانات اولیه و بسیار ابتدایی که مثلا در سراسر کشور بروندی یک دستگاه دیالیز، یافت نمی شود و آمار مرگ و میر در این کشورها بالاست به نحوی که یک پنجم کودکان زیر 7 سال از بین میروند، امری نیست که اولاً صرفاً با افزایش جمعیت مرتبط باشد و ثانیاً از دید کشورهای بزرگ و نظام های بینالمللی مخفی مانده باشد.
توجه به این مسائل این احتمال را که یک بزرگنمایی در این زمینه صورت گرفته باشد تقویت میکند. به عبارت دیگر مشکلات جامعه بشری در حال حاضر متاثر از عوامل متعددی است که تعمّد نظامهای بینالمللی در بیاهمیت شمردن آنها و پررنگ کردن برخی عوامل سبب غفلت ما از سایر مقولهها شده است.
تحلیلهایی که توسط برخی اندیشمندان و نظریهپردازان غربی در این خصوص ارائه شده، این احتمال را که دستهایی در این زمینه تاثیرگذار است تقویت میکند. به عنوان نمونه هانتیگتون در یک مصاحبهای اشاره میکند که تمدن اسلامی تمدنی است که چالش آن متفاوت از سایر چالش هاست، چرا که این تمدن ریشه در پویایی جمعیت دارد.
این تحلیل نشان میدهد کشورهای غربی از افزایش جمعیت کشورهای اسلامی نگران هستند و آن را یک خطر عمده برای خود تلقی میکنند. چرا که اکثر فعالیتهای علمی، سیاسی، اجتماعی و... در هر کشوری توسط جوانان آن صورت میگیرد که تحدید و کنترل آن میتواند قدری از این خطر بکاهد.
رسا - بحث ازدواج ، تشکیل خانواده و تولید نسل در آموزه های اسلامی مورد تأکید قرار گرفته است که مخالفان کنترل جمعیت در استدلالهای خود به آن تمسک می کنند؛ از طرف دیگر شواهدی هم وجود دارد که افزایش جمعیت در هر صورت توصیه نمی شود. لطفا با تحلیل دلایل موافقان و مخالفان، مذاق شرع و فقه را در این باره توضیح دهید؟
در ادله و متون دینی به تکثیر نسل و کثرت موالید سفارش و توصیههای متعددی شده است. چندین روایت از پیامبر صلی الله علیه و آله نقل شده که ایشان فرمودهاند فرزندان خود را زیاد کنید تا روز قیامت به واسطهی کثرت شما بر امتهای دیگر افتخار نمایم. یا روایات دیگری وجود دارد که از ازدواج با زن نازا نهی شده است و برعکس به ازدواج با زنانی که توان زادآوری زیادی دارند سفارش شده است.
البته هیچ یک از فقها و اندیشمندان اسلامی قائل به وجوب تکثیر نسل نشدهاند و تمامی روایات فوق را حمل بر استحباب کردهاند، البته نکته ای در این زمینه وجود دارد و آن اینکه از جمله وجوهی که در این روایات سبب توصیه به کثرت نسل شده است، زیاد شدن تسبیحکنندگان و تهلیل گویان است، مثلا در روایتی پیامبر صلی الله علیه و آله و سلم از حضرت یوسف علیه السلام نقل کردند که ایشان در پاسخ به سؤالی فرمودند: پدرم حضرت یعقوب علیه السلام به من فرمان داد اگر میتوانی فرزندانی داشته باشی که زمین را از تسبیح سنگین کنند، ازدواج کن! یا در روایت دیگری یکی از معصومین میفرمایند چه چیز مانع آن است که فرد مؤمن همسر اختیار کند؟ شاید خداوند از این راه فرزندی به او ببخشد که زمین را با گفتن لااله الا الله سنگین نماید.
وجود چنین روایاتی حاکی از آن است که اسلام در توصیه خود به تکثیر موالید تنها کثرت عددی را در نظر نداشته، بلکه کیفیت نفوس تکثر شده را نیز مورد توجه قرار داده است، بر این اساس نمیتوان به کلیت این مطلب که در اسلام هیچ محدودیتی برای کثرت نسل وجود ندارد اکتفا نمود و حکم به برداشتن تمامی محدودیتها در این زمینه نمود؛ به ویژه آنکه استفاده از برخی روشهای پیشگیری در روابط زوجین جایز دانسته شده است.
مؤید این مطلب آنکه در دعاهایی که معصومین علیهم السلام برای دوستان خود میکردند از خدا میخواستند که مال و فرزند در حد کفاف به ایشان عطا کن و از نفرینهایی که در حق دشمنانشان میکردند این بود که خدایا مال و فرزند زیادی به آنها عطا کن؛ این مسأله نشانگر آن است که کثرت فرزندان زمانی که مایه غفلت والدین از پرداختن به امور معنوی و امور فرزندان شود پسندیده نیست و توصیهای نسبت به آن صورت نمیگیرد، همچنین زمانی که کثرت فرزندان، اندازهای باشد که والدین از تربیت دینی آنها ناتوان شوند.
البته مطالب فوق به هیچ عنوان به معنای توصیه به تعداد خاصی فرزند برای خانوادهها نیست. بیتردید شرایط، امکانات و تواناییهای خانوادهها برای داشتن فرزندان متفاوت است و هر کدام به تناسب وضعیت زندگی خود میتواند در این زمینه تصمیمگیری کند. ما در اینجا اصل جواز کنترل نسل را بیان نمودیم اما به نظر نمیرسد اکتفا به یکی دو فرزند که اینک در اکثر خانوادهها در سطح وسیع مرسوم شده مورد تایید اسلام باشد.
متأسفانه در عصر حاضر بسیاری از خانوادهها که از لحاظ فرهنگی در وضع مطلوبی به سر میبرند و توانایی تربیت صحیح فرزند را دارند و از امکان مالی مناسبی برخوردارند، متأثر از شعارها و فرهنگ غالب، به یکی دو فرزند اکتفا نموده، عمل خود را خوب ارزیابی میکنند.
آنچه بیش از همه نگران کننده است، تبدیل شدن این رفتار به صورت یک الگو برای اکثر خانوادههاست. البته برخی ساختارهای اجتماعی هم در این زمینه بی تاثیر نیستند؛ مثلاً زنانی که تمایل به اشتغال دارند و فرصت شغلی مناسبی برایشان فراهم شده به جهت ترس از دست دادن این فرصت مجبورند از سایر مقولهها نظیر مادری صرف نظر کنند یا کمتر به آن بپردازند، در حالی که اگر قوانین به نحوی تنظیم میشد که زنان میتوانستند در کنار پرداختن به وظایف اصلی خود از فرصت اشتغال مناسب هم بهرهمند شوند وضع بهتری را تجربه میکردیم.
فضای فکری جامعه به نحوی است که تا چند سال پیش اگر کسی قصد مخالفت با این بحث را داشت، در جامعه علمی کشور اصلاً جایگاهی نداشت، اینک هم کسانی که خلاف جریان آب شنا کنند و خواستار مقابله با این عادت اجتماعی شوند، جایگاه اجتماعی خود را در معرض آسیب میبینند و با فشارهای گوناگونی مواجه میشوند.
هر چند به جهت اینکه اکتفا به فرزند کمتر با رفاه و لذت بیشتری همراه است و هزینههای تعریف شده برای فرزندان اعم از خوراک، پوشاک و تحصیل و ازدواج بیش از هزینههای واقعی است، انگیزهای کمتری برای مقابله با این عادت اجتماعی وجود دارد.
به عبارت دیگر تغییر و تحولاتی که در خانوادهها رخ داده، سبک زندگی ما را به سمت مصرفگرایی شدید سوق داده و این مسأله در تمامی عرصهها تأثیرات خود را گذاشته است. میزان هزینههایی که یک خانواده برای خرید پوشاک، اسباب بازی و لوازم مدرسه میکند قابل مقایسه با گذشته نیست.
تمایلی که خانواده سطح متوسط و گاه ضعیف جامعه برای ثبت نام فرزرندان خود در مدارس غیردولتی دارند و هزینههایی که بابت این امر میپردازند بسیار زیاد است و این مسأله معلول هر عاملی که باشد انگیزه آنها را برای داشتن فرزند دیگر بسیار کم میکند.
رسا - کنترل جمعیت در عرصه های مختلفی اثر گذار است و می توان از جوانب مختلف آن را بررسی کرد. یکی از این عرصه ها نهاد مهم خانواده است. به نظر شما تحدید نسل چه اثری بر این نهاد مهم اجتماعی و کاردکردهای آن دارد؟
اگر وضعیت امروز جامعه را نگاه کنیم و مقایسهای با نسل گذشته داشته باشیم، این امر برای ما مشهود است که رفاه موجود در خانوادهها که در پرتو کنترل نسل پیش آمده چقدر در نحوه تربیت فرزندانمان مؤثر بوده است. ما به شدت معتقدیم فرزندان باید در داخل خانواده تربیت شوند نه اینکه صرفاً آموزش بگیرند و بزرگ شوند، یعنی روح آنها باید در کنار جسمشان در داخل خانواده رشد کند.
تأکید ما بر خانواده به این جهت است که هیچ نهاد دیگری توان تربیت فرزند به این نحو شایسته و بایسته را ندارد. ورزش روح و تربیت آن در پرتو مبارزه با مشکلات مختلفی است که در طول زندگی برای هر کس پیش میآید.
در خانوادهی پرجمعیت گستردگی خانوادهها و وجود چند فرزند در یک کانون سبب میشود به جهت تداخل خواستهها و تعارض آنها در خواستههای فرزندان تعدیلی ایجاد شود و آنها نحوهی کنترل بر خود را از کودکی تمرین کنند .کودک وقتی با اجابت نشدن همهی خواستههایش مواجه شود، به تدریج یاد میگیرد که چگونه با این وضعیت سازگاری پیدا کند و در عوض قدر خواستههای محقق شده خود را خوب بداند و آنها را به راحتی از دست ندهد.
تلاشی که کودک در چنین خانواده هایی برای رسیدن به خواستههای خود میکند بسیار بیشتر از خانوادههای تک فرزند است و بدین جهت استقلال فرزند در این خانواده ها بیشتر بوده، آنها اعتماد به نفس بیشتری دارند و از عهدهی کارهای مهم بهتر برمیآیند، از سوی دیگر تعدیلی که در خواستههای کودک به جهت عدم دریافت پاسخ مثبت از سوی والدین ایجاد میشود وی را به نوعی خویشتنداری وا میدارد. این خویشتنداری سبب میشود فرزند در سنین نوجوانی و جوانی هم نوعی خود کنترلی بر خودش داشته باشد و از محیط بیرون کامل تاثیر نگیرد.
در گذشته محیط فاسد و عوامل مخرب در جامعه کم نبود و زمینه برای فساد جوانان بسیار وجود داشت اما در همان شرایط بسیاری از جوانان سالم ماندند. هنجارشکنیهای گستردهای که امروزه در سطح جوامع شاهد آن هستیم و رفتارهای غیراخلاقی که از جوانان و نوجوانان دیده میشود که کمکم قبح آنها از بین میرود و خانوادهها به نوعی تسلیم و پذیرش در این زمینه روی میآورند متاثر از عوامل متعددی است اما یکی از مهترین عوامل آن عدم شکلگیری صحیح شخصیت فرزندان در خانواده است که کم بودن تعداد فرزند و فرزندسالاری حاکم بر خانوادهها به آن دامن میزند.
در این نوع شرایط فرزند «نه»گفتن به خواستههای درونش را کمتر تجربه میکند و در فرآیند تربیت با آنها مقابله نمیکند به همین جهت بهرهی چندانی از مفاهیم اخلاقی مهم نظیر قناعت، ایثار و گذشت نخواهد داشت. رشد چنین فرزندی علاوه بر آنکه خود فرزند را متضرر میسازد، والدین را هم از داشتن فرزندان خوب محروم میسازد.
نیاز فرزند و والدین یک نیاز دوسویه است. یعنی گرچه در آغاز کودکی فرزند محتاج والدین است اما در سنین سالخوردگی آنها نیازمند محبتهای فرزندان هستند. اما این نحوه تربیت نوعی خودمحوری و خودخواهی را در کودکان رشد میدهد و این معضل چه بسا کهنسالی والدین را با مشکل مواجه سازد، به همین ترتیب جان رایان دینشناسی مسیحی آمریکایی معتقد است کارشناسانی که به کنترل موالید معتقدند به نوع شخصیتهایی که لازم است درست شوند تا جامعه به صورت مناسب متعادل رشد کند فکر نکردهاند. به اعتقاد وی خانوادههای کم جمعیت ممکن است ثرومند شوند اما ثروتمند شدن آنها از فقیر شدنشان خطرناکتر است.
رسا - کنترل موالید در سطح کلان و ملی چه تاثیراتی می تواند داشته باشد؟
همچنان که گفته شد هانتینگون از وجود جمعیت جوان در کشورهای اسلامی اظهار نگرانی کرده و این مساله که بیش از 20% جمعیت این کشورها را جوانان تشکیل میدهد را به عنوان یک چالش معرفی کرده است.
نگاه مختصر به انقلاب اسلامی و دفاع مقدس نیز حاکی از آن است که اکثر افرادی که انقلاب را حفظ کردند و در برهههای مختلف از آن دفاع کردند جوانان بودند. جمعیت جوان علاوه بر آنکه موجب نشاط و پویایی جامعه میشود از این قوه برخوردار است که مصونیتی در برابر توطئههای دشمنان ایجاد کند.
همچنین پیشرفتهایی که ما در سالهای اخیر در بخشهای مختلف صنعت، پزشکی و... داشتهایم مرهون وجود نیروهای فعال است که در دهة 60 به بعد متولد شدند، اما در حال حاضر این خطر وجود دارد با وضعیت فعلی کاهش موالید که در برخی استانها به کمتر از نرخ جانشینی رسیده است، جامعه ایران با خطر پیری جمعیت مواجه شود.
سن ازدواج دختران در کشور افزایش پیدا کرده و به 25 سال رسیده است و تعداد ایدهآل فرزند به 2 فرزند تقلیل پیدا کرده، سن باروری که در گذشته از 18 تا 35 سال بود، اینک از 25 سال تا 32 سال رسیده و این عوامل سبب خواهد شد که در آیندهای نه چندان دور با رشد منفی جمعیت مواجه شویم. این مسأله سبب خواهد شد در آینده به جای بهرهمندی از شور و نشاط جوانان در کارهای مهم، این انرژی صرف تهیه امکانات و خدمات برای جمعیت میانسال و سالخورده شود.
مسالهی پیری جمعیت مسألهای است که برخی کشورها نظیر ژاپن نیز با آن درگیرند. راه چارهای که برای این کشورها مطرح شده که متاسفانه گاه در دیدگاههای داخلی هم مطرح میشود، پذیرش مهاجر از کشورهای دیگر است که این مسأله قطعاً توزان نیروهای بومی را برهم میزند و حاکمیت ملی را خدشهدار میسازد.
مسالهی دیگر آنکه کاهش موالید در کشور ما در همهی استانها و همهی قومیتها و مذاهب یکسان نیست، در حالی که اکثر جمعیت کشور ما مسلمان و دارای مذهب شیعه هستند، اجرای کنترل موالید در بین این گروه و مخالفت با آن در بین سایر مذاهب میتواند موازنهی موجود را تغییر داده، آینده را با مشکلاتی مواجه سازد.
خلاصه آنکه کنترل موالید یک مسأله چند بعدی است نه تک بعدی، لذا هر گونه تصمیمگیری درباره تدوام آن میبایست با توجه به ابعاد مختلف آن صورت گیرد.
نکته دیگر اینکه، کنترل موالید در ایران بیش از آنکه جنبهی حکومتی و سیاسی داشته باشد جنبهی فرهنگی دارد، یعنی هر چند در ابتدا با یک برنامهریزی دولتی شروع شد، اما اینک تبدیل به یک رفتار فرهنگی شده و صرف آگاهی دادن نسبت به خطرات آن به راحتی نمیتواند این رفتار را تغییر دهد، چنانچه در غرب نیز سیاستهای تشویقی جهت زیاد شدن فرزندان در کوتاه مدت چندان مفید نبوده و برخی کشورها به پذیرش مهاجر روی آوردهاند.
باید بدانیم جابهجایی ارزشها و ارزشگذاریها در روابط فردی و اجتماعی، زندگی ما و سبک رفتاری ما را دچار دگرگونی نموده و این مسأله مشکلات جدیدی را برایمان ایجاد کرده است، مثلاً در ارزشگذاری جدید، اشتغال تمام وقت زنان بسیار مثبت و مادری کردن همعرض خانه داری تلقی شده و هر دو اموری کمارزش محسوب میشوند، به همین جهت زنان ما از پرداختن به امور فرزندان احساس رضایت درونی نکرده به این امر رغبت چندانی ندارد.
ارزش یافتن فرهنگ مصرف در بین خانوادهها که بالا رفتن هزینهی تحصیل و ازدواج فرزندان را در پی دارد نیز علاوه بر آنکه هزینههای گزافی را به دوش آنها میگذارد عامل بازدارندهای در جهت تکثر نسل است.
البته نکتهی مهمی را نباید از نظر دور داشت و آن دغدغهی بخشی از خانوادهها نسبت به تربیت فرزندان و تاثیر آن در کنترل موالید است؛ در عصر حاضر قوت یافتن عوامل بیرونی نظیر رسانه و تاثیر ویژهی آنها در تربیت فرزندان در کنار تضعیف نهاد خانواده و اقتدار آن، خانوادههای آگاه را نگران تربیت صحیح فرزندان نموده، آنها را از کثرت نسل بازداشته است. اصلاح ساختارهای فرهنگی، اجتماعی حاکم و مجهز نمودن خانواده ها به راههای تاثیرگذاری در فرزندان میتواند این مشکل را تا حدی رفع نماید.
رسا - از اینکه وقت خود را در اختیار ما گذاشتید، ممنون و سپاسگذاریم. /909/گ402/ر