۱۶ مهر ۱۳۹۰ - ۱۶:۵۳
کد خبر: ۱۱۴۳۱۴

خورشید طوس

امیر قیطاسیان
امير قيطاسيان


بسم الله الرحمن الرحیم

اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى عَلِیِّ بْنِ مُوسَى الرِّضَا الْمُرْتَضَى الْإِمَامِ التَّقِیِّ النَّقِیِّ وَ حُجَّتِکَ عَلَى مَنْ فَوْقَ الْأَرْضِ وَ مَنْ تَحْتَ الثَّرَى الصِّدِّیقِ الشَّهِیدِ صَلَاةً کَثِیرَةً نَامِیَةً زَاکِیَةً مُتَوَاصِلَةً مُتَوَاتِرَةً مُتَرَادِفَةً کَأَفْضَلِ مَا صَلَّیْتَ عَلَى أَحَدٍ مِنْ أَوْلِیَائِک«1» ‏

ای نجمه، کرامت پروردگارت بر تو گوارا باد!

روز یازدهم ذیقعده سال 148 هـ . ق. هنوز ساعتی از تولد فرزندت سپری نشده بود که امام کاظم(ع) نزد تو آمد و با شور و شوقی وصف ناپذیر، تو را بشارت به کرامت و منزلت نزد خدا داد. تو نیز که مادر عالِم آل محمد(ص) بودی و هشتمین خورشید امامت از دامان تو طلوع کرده بود، فرزندت را در جامة سفیدی پیچیدی و به پدر سپردی؛ امام در گوش راستش اذان و در گوش چپش اقامه گفت. سپس آب فرات طلبید و کام مولود را با آن برداشت و نام او را علی نهاد.

آن گاه مولود را به دست تو داد و با صدایی آکنده از امید که با غمی عجیب پنهان بود فرمود: «بگیر که این بقیه الله وحجت خدا بعد از من است.»

تو با شنیدن این سخن امام بارقه ای از شادمانی سراسر وجودت را فرا گرفت و هزار چشمة شوق از چشمانت جوشید، با هر قطره اشک، اسرار هزار راز از دوران حمل، برایت آشکار شد.

مادر! اگر چه مریم عذراء با حمل خویش سخن می گفت؛ اما تو نیز بارها صدای تسبیح وتهلیل وتمجید حمل خویش را شنیدی.

مادر! اگر چه مادر موسی همچون زنان دیگر از سنگینی حمل خود، رنج نبُرد؛ اما تو نیز از حمل خود رنجی ندیدی.

مادر! ما امروز از ورای صدها سال، زلف شادمانی مان را به خشنودی تو گره زده ایم و در روز ولایت هشتمین پیشوای خویش، چشمانمان را از اشک شوق می شوییم؛ و عاشقانه ترین درودها را نثار خاکی می کنیم که پیکر مطهر او را در بر گرفته است و با گلویی بغض آلود می گوییم: مولای ما! این چه رازی است که هنوز اشک های شوق مان از گونه خشک نشده، شعلة ظلمی که بر تو رفته آتش به جانمان می نشاند.

از آن روز که تو در نیشابور اقرار به وحدانیّت خدا را با شرط ولایت خویش پیوند دادی و از کجاوه بانگ برآوردی« لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِی فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِی أَمِنَ مِنْ عَذَابِی فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَة نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا »«2» قلبمان جز به سرزمین طوس قرار نمی گیرد.

هنوز طنین گرم صدایت، فضای جان ما را به شکوه امامت می نشاند و هزار راز سر به مُهری که توانِ گشودن آنها جز به اذن تو نیست را بر ما هویدا می سازد؛ و چه پیداست رنجهای تو در حضور واژگان؛ دامنة جفاهای جهالتی که بر تو روا داشتند، ریشه در همان حقّی دارد که آنان بر او شوریدند و چشم از او فرو بستند.

آن روز مادر تو در بستر بیماری بود که زنان انصار و مهاجر، همانانی که شوهرانشان فاطمه(س) را به آن روز انداخته بودند، به عیادت آمدند؛ مادرت چنان غم آن مصیبت را فریاد زد که گویی آتش آن ظلم، دامن همة عالم را فرا می گیرد « شگفتا! آنان چگونه خلافت را از سنگ پایه های رسالت و پیامبری؛ و جایگاه وحی و آن که در امر دنیا و دین، دانا و روشن بود دور ساختند؛ آری به راستی این زیان فراوان و آشکاری است.»«3»

و چه زود دنیا غم آن مصائب را یکی پس از دیگری به دوش کشید و اینک غمِ غربت تو، نه فقط آن روز مدینه بلکه تا مرو ، عالمی را به سوگ نشانده و اگر امروز در روز میلادت اینچنین اشک شادمانی مان در تب مصائب تو گم شده، این غم، آتش همان ظلمی است که بر پدرانت و فرزندانت روا داشتند و امروز عالم گیر شده است.

اگر چه تو را آن روز با پای برهنه در نماز جانفزای عید، غریبانه به خانه باز گرداندند؛ اما صلابت نوای الله اکبر تو تخت حیله را به زیر افکند و نقاب نیرنگ را از چهرة رسوایشان فرو شکست.

دردا! همانانی که تو را زهر نوشاندند، صبحگاهان هماندم که صدای شهادت تو در شهر پیچید، جامة تزویر به تن کردند و با آه و فغان تاریخ را لوث کردند.

سوگند به چشمه های اشکی که در مظلومیت تو جاری است! چشمان ما هنوز خلیده به زهر غمی است که تو نوشیدی.

مولای من! این چشمة جوشان فیض توست که اینچنین ما را بی تاب کرده و هر روزمان را به نور نگاه تو روشنی بخشیده؛ و بسی سر خوشیم از اینکه هر صبح، خورشید ولایت در مشرق نگاه ما نور می نشاند و دم عیسوی در فضای جان ما حیات می دمد. /923/ی702/ر

1. کامل الزیارات؛ ص309 . 

2. أمالی الصدوق؛ ص235. ( خدای جل و علی فرمود: لا إِلهَ إِلَّا اللَّهُ حصار من است پس هر که در حصار من داخل شود از عذاب من ایمن است؛ چون راحله به راه افتاد و گذشت امام فریاد زد با شروط آن و من هم از شروط آنم.).
3. معانی الاخبار؛ص 355.


 

ارسال نظرات