۱۹ مهر ۱۳۹۱ - ۱۴:۱۵
کد خبر: ۱۴۲۰۲۵
پژوهشگر حوزه علمیه:

پذیرش شبهه توسل به معنای مشرک بودن همه مسلمانان است

خبرگزاری رسا ـ اگر نظرات وهابیان را در باب توسل بپذیریم باید همه مسلمانان را از صدر اسلام تا به امروز، مشرک به شرک اکبر بدانیم و تنها وهابى‏هاى نجد، موحّد و خداشناس باشند.
وهابيت
با مروری گذرا به آیات قرآن کریم، روایات شیعه و اهل سنت، عمل صحابه و سیره مسلمانان در طول تاریخ به خوبی می‌توان دریافت که توسل به انبیاء، ائمه و صالحان نه تنها امری جایز بوده و در میان تمامی مسلمانان رواج داشته، بلکه نشان دهنده نوعی فرهنگ عمومی میان همه فرق مسلمانان می باشد.
 اما وهابیان که فلسفه وجودیشان چیزی جز ایجاد تفرقه میان مسلمانان نیست با برداشت های غلط و انحرافی از مفاهیم توحید و شرک به تکفیر همه مسلمانان پرداخته و به همین بهانه دستور قتل و ترور مسلمانان را صادر می کنند.
 
وهابیان، مسلمانان جهان به خصوص شیعیان را به بهانه توسل به پیامبران الهى، ائمه و صالحان، به شرک متهم کرده و آنان را تکفیر نموده و خون و مال آنان را هدر مى‏دانند، ابن‏تیمیّه حنبلى حرانى رفتن به کنار قبور پیامبران، صالحان، مطرح کردن حاجات و خواسته‏ها، متوسل شدن به آنان و درخواست کمک و یارى از آنان را از مصادیق بارز و آشکار شرک دانسته و معتقد است کسى که مرتکب چنین گناهى شود، مسلمانان باید اورا توبه دهند و اگر توبه نکرد، وظیفه دارند او را به قتل برسانند، ابن‏تیمیّه معتقد است کسانى که با استناد به نزدیک بودن پیامبران و صالحان به خداوند، به پیامبران و صالحان متوسل مى‏شوند، گمراه و مشرک هستند.[1]
 
محمد بن عبدالوهاب نیز با پیروى از تفکرات ابن‏تیمیّه مى‏نویسد: کسانى که به ملائکه، پیامبران و اولیاى خدا متوسل مى‏شوند و آنان را واسطه قرار داده و به وسیله آنان به خداوند تقرب مى‏جویند، مرتد و کافر هستند و جان و مالشان ارزش واحترام ندارد؛ وى واسطه قرار دادن پیامبران و صالحان را سوء ظن نسبت به خداوند دانسته و مى‏نویسد: پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) بین بت‏پرستان و کسانى که صالحان را واسطه قرار مى‏دادند، فرقى قائل نشده است و هر دو گروه را کافر دانسته و با هر دو گروه به جنگ پرداخته است.
 
در این باره محمد بن عبدالوهاب توسل به پیامبران و صالحان را منافى و معارض با توحید دانسته و پذیرش اسلام را منوط به برائت از کسانى که به پیامبران و صالحان متوسل مى‏شوند، دانسته است.[2]
 
"بن‏باز" در پاسخ به سؤالى که حکم توسل را از وى پرسیده است مى‏نویسد: توسل و واسطه قرار دادن جایگاه و مقام پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) یا ذات و اوصاف آن حضرت جایز نیست، زیرا دلیلى بر جواز چنین توسلى نداریم و این‏گونه توسل جستن از وسائل شرک است و موجب غلو در حق پیامبر(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) مى‏شود وی می‌گوید صحابه پیامبر نیز چنین توسلى را انجام نداده‏اند زیرا اگر این‏گونه توسل جایز بود، صحابه بر ما پیشى مى‏گرفتند.
توسل و واسطه قرار دادن مقام و جایگاه و ذات و اوصاف پیامبر(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) با ادله شرعى سازگار نیست، زیرا خداوند در قرآن کریم مى‏فرماید: «وَ لِلَّهِ الأَسمَاءُ الْحُسْنَى فَادْعُوهُ بِهَا».[3]
وهابى‏ها ازدواج دختران اهل سنت با پسران شیعه را نیز به خاطر متوسل شدن شیعیان به اهل بیت(علیهم‏السلام) جایز ندانسته‏ و حتّى در صورت وقوع ازدواج، آن را باطل اعلام کرده‏اند.
 
هیئت دائم اِفتاى سعودى در پاسخ به استفتایى در مورد ازدواج با شیعیان مى‏نویسد: ازدواج دختران اهل سنت با پسران شیعه جایز نیست و اگر چنین ازدواجى واقع شده باشد، باطل است زیرا شیعیان به اهل‌بیت(علیهم‏السلام) متوسل مى‏شوند و از آنان کمک مى‏خواهند و متوسل شدن به اهل بیت و کمک خواستن از آنان از مصادیق شرک است.[4]
 
این هیئت در پاسخ به استفتایى دیگر در همین مورد مى‏نویسد: اگر آنچه در سؤال ذکر شده است درست باشد، آنان که به حضرت على و امام حسن و امام حسین(علیهم‏السلام) متوسل مى‏شوند و هنگام بلند شدن از زمین «یا على»، «یا حسن» و «یا حسین» مى‏گویند، مشرک بوده و از دایره مسلمین خارج مى‏باشند و ازدواج دختران و زنان اهل سنت با مردان آنان جایز نیست و مردان اهل سنت نیز نباید با دختران و زنان آنان ازدواج کنند. خوردن ذبیحه آنان نیز حرام است.[5]
 
هیئت دائم اِفتاى سعودى در پاسخ به استفتاى دیگرى در همین مورد، حضرت على، امام حسن و امام حسین(علیهم‏السلام) را از بزرگان و سادات شیعیان دانسته و پیروان ائمه(علیهم‏السلام) را به جرم توسل به اهل بیت(علیهم‏السلام) مشرک و مرتد مى‏دانند و خوردن ذبیحه آنان را نیز جایز نمى‏دانند.[6]
 
جاى بسیار تعجب و تأسف است که اعضاى همین هیئت، ازدواج با یهود و نصارا را که خداوند در قرآن کریم چهره‏اى شرک‏آلود از آنان ترسیم نموده است و مى‏فرماید«وَ قَالَتِ الیَهُودُ عُزَیْرٌ ابْنُ اللَّهِ وَ قَالَتِ النَّصَـرَى المَسِیحُ ابْنُ اللَّهِ ذَلِکَ قَوْلُهُم بِأَفْوَاهِهِمْ یُضَـهِـٔونَ قَولَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِن قَبْلُ قَـتَلَهُمُ اللَّهُ أَنَّى یُؤْفَکُونَ»[7]، جایز مى‏دانند اما ازدواج با شیعیان را که به وحدانیت خداوند و رسالت پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) اقرار نموده و به سوى کعبه نماز مى‏خوانند و سایر تکالیف اسلامى را به جاى مى‏آورند، جایز نمى‏دانند.
یادآورى مى‏شود که اختلاف وهابیت با مسلمانان، توسل به پیامبران و صالحان، بعد از رحلت آنان مى‏باشد. وهابیان معتقدند بعد از رحلت پیامبران الهى و صالحان، ارتباط آنان با این عالم قطع مى‏شود و قادر بر انجام کارى نیستند و توسل به شخص عاجز و ناتوان، عقلا باطل و موجب شرک مى‏باشد.
 
آلوسى درباره توسل به انبیا و صالحان مى‏نویسد: استغاثه و توسل به شخص زنده هیچ اشکالى ندارد اما استغاثه و متوسل شدن به شخصى که از دنیا رفته است و یا غایب است، بدعت بوده و جایز نیست.[8]
 
معناى لغوى و اصطلاحى توسل
در اینجا لازم است قبل از هر چیزی معنای لغوی و اصطلاحی توسل مورد بررسی قرار بگیرد؛ توسل در لغت به معناى تقرّب و نزدیکى است[9] و در اصطلاح عبارت است از، واسطه قرار دادن پیامبران، امامان و صالحان به درگاه خداوند متعال برای تقرب به خداوند، به خاطر احترام و آبرویى که نزد خداوند دارند.
 
ادله مشروعیت توسل
درقدم بعدی ادله ‌ای که وهابیت چشم خود را نسبت به دیدن آنها بسته است را برای تنبه آنها ارائه می‌دهیم؛ مشروعیّت توسل را مى‏توان از منظر آیات قرآن، روایات و احادیث پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) بررسى کرد.
 
 الف) آیات قرآن کریم
متوسل شدن به انبیا و پیامبران الهى و واسطه قرار دادن آنان بین خود و خدا، در دوران حیات و زندگى انبیا و پیامبران، مسأله‏اى است قرآنى و تمامى مسلمانان آن را پذیرفته‏اند، علما با استناد به همین آیات و با کمک گرفتن از روایاتِ دالِّ بر حیات انبیا پس از مرگ، جواز توسل به انبیا و صالحان را پس از مرگ آنان نیز اثبات کرده‏اند.
 
آیه اول
خداوند در قرآن کریم مى‏فرماید: «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا»[10]، و اگر آنان که به خود ستم کرده بودند، نزد تو مى‏آمدند و از خدا آمرزش مى‏خواستند و پیامبر نیز براى آنان طلب آمرزش مى‏کرد، قطعا خدا را توبه‏پذیر و مهربان مى‏یافتند.
 
نحوه استدلال به آیه شریفه
آیه شریفه به گناه‏کاران دستور مى‏دهد تا براى بخشش گناهان خود، رسول گرامى اسلام(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) را واسطه و شفیع خود قرار دهند.
با توجه به مفاد این آیه، توسل و واسطه قرار دادن پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) مختص و مقید به حیات آن حضرت نیست، بلکه اطلاق داشته و شامل دوران پس از رحلت آن حضرت نیز مى‏شود و مسلمانان در تمامى زمان‏ها تا روز قیامت مى‏توانند به آن حضرت متوسل شوند و ایشان را واسطه قرار دهند.
"محمود سعید ممدوح" یکى از علماى اردن مى‏نویسد: هرگاه فعلى بعد از حروف شرط قرار گیرد، معناى عموم را مى‏رساند و از بهترین حالات فهم کلى و عموم از یک عبارت است، وى با استناد به همین مطلب و با توجه به آیه کریمه، توسل به پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) پس از رحلت ایشان را جایز دانسته و کسانى را که توسل به پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) را مقیّد به حیات آن حضرت کرده و مخصوص دوران زنده بودن ایشان مى‏دانند، گمراه معرفى مى‏کند.[11]
 
استدلال مالک به آیه شریفه براى جواز توسل
"مالک بن انس" پیشواى فقهى مالکى‏ها احترام و حرمت پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) را پس از رحلت، همانند دوران حیات آن حضرت دانسته و با استناد به آیاتى از قرآن کریم، آداب زیارت قبر شریف آن حضرت را به منصور دوانیقى یکى از خلفاى عباسى، تعلیم داده و مى‏گوید: در مسجد پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) با صداى بلند حرف نزن زیرا خداوند نحوه صحبت کردن با آن حضرت را به عده‏اى یاد داده و فرمودند: «لاَتَرْفَعُوا أَصْوَاتَکُمْ فَوْقَ صَوْتِ النَّبِىِّ»[12] و کسانى را که با صداى آرام و محترمانه با آن حضرت سخن مى‏گفتند، مدح و ستایش کرده و فرمودند: «إِنَّ الَّذِینَ یَغُضُّونَ أَصْوَاتَهُمْ عِندَ رَسُولِ اللَّهِ أُولَـئِکَ الَّذِینَ امْتَحَنَ اللَّهُ قُلُوبَهُمْ لِلتَّقْوَى لَهُم مَّغْفِرَةٌ وَ أَجْرٌ عَظِیمٌ»[13]و عده‏اى دیگر را مذمت و سرزنش کرده و مى‏فرماید: «إنّ الَّذِینَ یُنَادُونَکَ مِن وَرَآءِ الْحُجُرَاتِ أَکْثَرُهُمْ لاَیَعْقِلُونَ».[14]
هنگامى که منصور دوانیقى از مالک پرسید: رو به قبله بایستم و دعا کنم؟ یا رو به قبر شریف پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله)؟ مالک با استناد به آیه «وَ لَوْ أَنَّهُمْ إِذ ظَّلَمُوا أَنْفُسَهُمْ جَاءُوکَ فَاسْتَغْفَرُوا اللَّهَ وَ اسْتَغْفَرَ لَهُمُ الرَّسُولُ لَوَجَدُوا اللَّهَ تَوَّابًا رَّحِیمًا» پاسخ داد: چرا از قبر شریف پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) رو گردانده و به سمت قبله بایستى؟ پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) در روز قیامت بین حضرت آدم(علیه‏السلام)و خدا واسطه خواهد شد، بین تو و خدا نیز وساطت خواهد کرد، رو به قبر شریف پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) کن و با واسطه قرار دادن ایشان از خداوند بخواه تا تو را ببخشد، خداوند نیز وساطت آن حضرت را خواهد پذیرفت.[15]
 
آیه دوم
خداوند در سوره مائده مى‏فرماید: «یَـأَیُّهَا الَّذِینَ ءَامَنُوا اتَّقُوا اللَّهَ وَ ابْتَغُوا إِلَیْهِ الْوَسِیلَةَ وَ جَـهِدُوا فِى سَبِیلِهِ لَعَلَّکُمْ تُفْلِحُونَ»[16]، اى کسانى که ایمان آورده‏اید! از خدا بترسید و براى تقرّب به او وسیله‏اى بجویید و در راه خدا تلاش کنید، شاید رستگار شوید.
مطابق آیه شریفه، مسلمانان در تمامى دوران‏ها حتى پس از رحلت پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) نیز، براى تقرب به پیشگاه خداوند متعال مامور به یافتن وسیله و تمسّک به آن شده‏اند.
پیامبر گرامى اسلام(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) با پیش‏گویى، درگیرى خوارج با حضرت علىعلیه‏السلام، آن حضرت را نزدیک‏ترین وسیله به خداوند معرفى کرده و درباره خوارج فرمودند: خوارج بدترین افراد و مخلوقات هستند، بهترین فرد از میان انسان‏ها که نزدیک‏ترین وسیله به خداوند است، آنان را خواهد کشت.[17]
 
حضرت زهرا(علیهاالسلام) دخت گرامى پیامبر خدا(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) تمامى ملائکه و انسان‏ها را در جستجوى واسطه براى تقرب و نزدیکى به خداوند مى‏داند و معتقد است خود و اهل بیت(علیهم‏السلام) واسطه بندگان خدا با خداوند هستند. حضرت فاطمه(علیهاالسلام) همگان را به استفاده از این واسطه دعوت کرده و مى‏فرماید: آن چه در آسمان‏ها و زمین هستند، براى تقرّب به خدا در پى وسیله‏اند و ما وسیله و واسطه بندگان خدا، با خداوند هستیم.[18]
در فرمایشات پیامبر گرامى اسلام(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) و فاطمه زهرا(علیهاالسلام) هیچ نشانه و قرینه‏اى بر اختصاص توسل به زمان حیات پیامبر و اهل بیت(علیهم‏السلام) نیست، بلکه سفارش مسلمانان به توسل به عنوان یک آموزه دینى همیشگى، مطرح مى‏باشد.
 
آیه سوم
در ماجراى حضرت یوسف(علیه‏السلام ) و برادرانش، هنگامى که حضرت یعقوب(علیه‏السلام ) پس از سال‏ها، ماجراى توطئه فرزندان خود علیه حضرت یوسف(علیه‏السلام ) را فهمید، برادران حضرت یوسف نزد پدر شرمنده شدند و از کار خود اظهار پشیمانى و ندامت کردند و عرض کردند: «یَـأَبَانَا اسْتَغْفِرْ لَنَا ذُنُوبَنَا إِنَّا کُنَّا خَـطِئِینَ»[19] اى پدر! از خداوند بخواه تا گناهان ما را ببخشد، همانا ما خطا کردیم، حضرت یعقوب(علیه‏السلام ) نیز درخواست فرزندانش را پذیرفت و فرمود«سَوْفَ أَسْتَغْفِرُ لَکُمْ رَبِّى إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِیمُ»[20]به زودى براى شما از پروردگارم آمرزش مى‏خواهم، به راستى که او آمرزنده و مهربان است.
در این آیه شریفه نیز برادران حضرت یوسف براى بخشش گناهان خود به پدر خود متوسل شدند و او را واسطه قرار دادند و از او خواستند تا از خداوند درخواست بخشش گناهانشان را نماید، حضرت یعقوب(علیه‏السلام )نیز بدون هیچ‏گونه اعتراضى، درخواست فرزندانش را پذیرفت.
اگر توسل به انبیاء و صالحان، خواستن از غیر خداوند محسوب شده و شرک باشد، برادران حضرت یوسف(علیه‏السلام ) نیز با این درخواست‌شان مرتکب شرک شده‏اند؛ زیرا در این صورت فرقى بین توسل در زمان حیات و توسل پس از مرگ نیست و در هر دو صورت شرک خواهد بود.
 
ب) احادیث و روایات
با توجه به روایات متعدد در مورد متوسل شدن پیامبران گذشته به رسول گرامى اسلام(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) قبل از به دنیا آمدن آن حضرت، توسل خلفا، صحابه و تابعین به پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) در زمان حیات و پس از رحلت آن حضرت و تصحیح و تأیید این روایات توسط علماى جرح و تعدیل، هیچ شک و تردیدى در جواز توسل باقى نمانده و بطلان نظریه وهابیان مبنى بر حرمت هرگونه توسل به پیامبران و صالحان پس از مرگ آنان، بر همگان ثابت مى‏شود.
با توجه به گستره توسل و در نظر گرفتن این مطلب که وهابیان توسل به انبیا و صالحان در زمان حیات آنان را پذیرفته‏اند و اختلاف مسلمانان با وهابیان در این بحث مربوط به توسل به انبیا و صالحان پس از رحلتشان است، ما نیز به یک مورد از توسل مسلمانان به پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) که تمامی بافته های وهابیان را زیر سوال می برد اشاره کرده و مراجعه و مطالعه تفصیلی سایر روایات را که نشانگر جواز این نوع توسل می باشد به خوانندگان گرامی واگذار می کنیم .
 
طبرانى مى‏نویسد: شخصى براى رفع گرفتارى خود نزد خلیفه سوم رفت و آمد مى‏کرد اما عثمان بن عفان به وى توجه نمى‏کرد، آن شخص به خاطر بی ‏توجهى خلیفه سوم، نزد عثمان بن حنیف یکى از صحابه پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) رفت و گلایه کرد، عثمان بن حنیف به وى فرمود: ابتدا وضو بگیر سپس به مسجد برو و دو رکعت نماز بخوان و بعد از خواندن نماز، این دعا و جملات را بگو: «اللهمّ إنّی أسألک و أتوجّه إلیک بنبیّنا محمد نبیّ الرحمة، یا محمد! إنّی أتوجّه بک إلى ربّی، فتقضی لی حاجتی» سپس حاجتت را بیان کن، شخص گرفتار به دستورالعملى که عثمان بن حنیف داده بود، عمل کرد و سپس به طرف منزل عثمان بن عفان به راه افتاد، هنوز به درِ خانه عثمان بن عفان نرسیده بود که با دربانِ خلیفه مواجه شد، دربان دست او را گرفت و نزد عثمان بن عفان برد و در کنار خلیفه بر روى تشک نشاند، عثمان بن عفان مشکل وى را جویا شد و آن را برطرف کرد و به وى گفت: همین امروز به یاد مشکل تو افتادم، از این به بعد هم هر مشکلى داشتى به من بگو، شخص گرفتار که مشکلش حل شده بود، از منزل عثمان بن عفان خارج شد و در میان راه با عثمان بن حنیف برخورد نمود و از وى تشکر نموده و عرض کرد: اگر شما با عثمان بن عفان صحبت نمى‏کردى و سفارش ما را نمى‏کردى، خلیفه به مشکل ما رسیدگى نمى‏کرد. عثمان بن حنیف فرمود: به خدا قسم! من با خلیفه درباره مشکل شما سخنى نگفته‏ام، بلکه مشکل شما به خاطر توسل به پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) حل شد، خودم شاهد بودم که در زمان رسول‏ خدا‏(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) شخص نابینایى نزد حضرت آمد و از نابینایى خود شکایت کرد، پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) همین جملات را به وی یاد داد و او با گفتن همین جملات بینایى خود را به دست آورد.[21]
 
توسل حضرت آدم(علیه‏السلام )به پیامبر گرامی اسلام(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله)[22]، توسل پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) به انبیاء گذشته[23]، توسل حضرت علی(علیه‏السلام )به پیامبر گرامی اسلام(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله)[24]، توسل ابوبکر به پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله)[25]، توسل صحابه به پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) در جنگ با مسیلمه کذاب[26]، توسل عرب بادیه نشین به پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) در حضور صحابه[27]، توسل شخص گرفتار به پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) با راهنمایی عثمان بن حنیف[28]، توسل اهالی مدینه به پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) در سال 53 هجری[29]، توسل به دانیال نبی در دوران عمربن‌خطاب[30]، توسل امام سجاد(علیه‏السلام ) به پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) در سال 63 هجری[31]، توسل اهالی بصره به پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) در سال 81 هجری[32]، توسل اسرای مسلمان به پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) در زمان هشام بن عبدالملک[33]، توسل ابوخیره متوفای 135 هجری به پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله)[34]، توسل اسرای مسلمان به پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) در سال 137 هجری[35]، توسل سه برادر جنگجو به پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) در سال 170 هجرى[36]، توسل ابوعلی خلال به امام کاظمعلیه‏السلام[37]، توسل شافعی به ابوحنیفه،[38] توسل محمد بن علی بن سهل ماسرجسی به امام رضاعلیه‏السلام[39]، توسل حاکم نیشابوری شافعی به امام رضاعلیه‏السلام[40]، توسل زید فارسی به امام رضاعلیه‏السلام[41]، توسل ابونضر نیشابوری به امام رضاعلیه‏السلام[42]، توسل امیر خراسان به امام رضاعلیه‏السلام[43]، توسل ابوالقاسم واسطی به پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله)[44]، توسل به عبدالرحمن‌بن‌ابی‌ربیعه[45]، توسل به ابوایوب انصاری[46]، توسل به مسروق بن اجدع[47]، توسل به محمد بن اسماعیل بخاری[48] و توسل به ابوالولید نیشابوری[49]تنها نمونه‌هایی از روایات توسل به انبیاء، ائمه، اولیاء و صالحان در منابع روایی و تاریخی اهل سنت است که نه تنها نشان دهنده جواز این نوع  توسل می باشد بلکه بیانگر یک نوع فرهنگ عمومی و فراگیر میان مسلمانان است.
حال باید از وهابیان پرسید: آیا همه صحابه و کسانی که در جنگ یمامه با شعار وامحمداه به جنگ با مسیلمه کذاب پرداختند، مشرک و کافر بودند؟ آیا عثمان بن حنیف صحابی مسلمانان را به شرک دعوت می کند؟ آیا تمامی کسانی که در کنار قبر محمد بن اسماعیل بخاری جمع شده و به او متوسل شده اند، کافر و مشرک بودند؟
 
نکته بسیار مهم در بحث توسل این که انسان‏ها گاهى مواقع مستقیما به خداوند متوسل مى‏شوند و فضل و رحمت او را واسطه قرار مى‏دهند و گاهى از اوقات به انبیا و صالحان متوسل مى‏شوند و آنان را واسطه قرار مى‏دهند و برخى مواقع به اعمال صالح خود متوسل مى‏شوند.
ماجراى گرفتار شدن سه نفر در درون غار و متوسل شدنشان به بهترین و خالص‏ترین عملى که براى خداوند انجام داده بودند و کنار رفتن سنگ و باز شدن درِ غار، در تعدادى از منابع اهل سنت نیز ذکر شده است.[50]
مطابق برخى روایات نقل شده از پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) گاهى مواقع انسان‏هاى مریض و ضعیف و حیوانات واسطه رحمت الهى مى‏شوند.روایت «هل تنصرون و ترزقون إلاّ بضعفائکم»[51] و ماجراى حضرت سلیمان و مورچه[52]، نمونه‏هایى از این موارد است.
 
اگر وجدانی داشته باشند
با مرورى بر آیات، روایات و سیره صحابه، تابعین، علما و تمامى مسلمانان در طول تاریخ بویژه قرون اولیه اسلام و مقایسه آن با بافته‏هاى وهابیت، به راحتى مى‏توان به بطلان اندیشه‏هاى وهابیان پى برد. اگر نظرات وهابیان را در این باب بپذیریم باید همه مسلمانان را از صدر اسلام تا به امروز، مشرک به شرک اکبر بدانیم و تنها وهابى‏هاى نجد قرن الشیطان موحّد و خداشناس باشند. فراتر این که مطابق دیدگاه وهابى‏ها، همه تعالیم و آموزه‏هاى اسلام از آیات شریفه و احادیث نبوى و رفتار و منش صحابه، مردم را به شرک اکبر فرا مى‏خوانند! و تنها منادى توحید همان پیامبران جدید و رسولان نوین یعنى ابن‏تیمیّه و محمد بن عبدالوهّاب هستند و بهشت دربست در احتکار و اختیار این فرستاده انگلیس و پیروان او همان اعراب أشدّ کفراً و نفاقاً مى‏باشد!
 
 
نکته پایانی
در پایان بحث توسل سفارش نبى مکرم اسلام(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) به مسلمانان درباره توسل به اهل بیت(علیهم‏السلام) را ذکر مى‏کنیم.
ابوهریره مى‏گوید: پیامبر اکرم(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) درباره حضرت آدم(علیه‏السلام )و توسّل او چنین فرمود: خداوند متعال به حضرت آدم(علیه‏السلام )خطاب فرمود: اى آدم! اینان (اهل بیت پیامبرعلیهم‏السلام) برگزیدگان من هستند... هر وقت حاجتى داشتى این‏ها را واسطه قرار بده، پیامبر خدا(صلى‏الله‏علیه‏و‏آله) در ادامه فرمودند: ما کشتى نجات هستیم هر کس سوار این کشتى شود نجات خواهد یافت و هر کس سرپیچى نماید هلاک خواهد شد، هر کس حاجتى داردف ما اهل بیت را واسطه قرار دهد.[53]
 
رسول گرامى اسلام تمامى مسلمانان را به پیروى از اهل بیت(علیهم‏السلام) و واسطه قرار دادن آنان، دعوت نموده و این امور را مقیّد به حیات اهل بیت(علیهم‏السلام) و یا مختصّ مسلمانان زمان اهل بیت(علیهم‏السلام) قرار نداده است، بلکه تمامى مسلمانان در تمامى قرن‏ها به پیروى از اهل بیت(علیهم‏السلام) و واسطه قرار دادن آنان، سفارش شده‏اند.
 
حجت الاسلام حسن بلقان آبادی، پژوهشگر و محقق حوزوی

/925/م12/ر

 


[1] . زیارة القبور و الإستنجاد بالمقبور: ص 17 و 21، حکم من یأتی إلى قبر نبی أو صالح و یسأله و یستنجد به.
[2] . مجموع مؤلفات الشیخ محمد بن عبدالوهاب: ج 6، ص 115، رسالة کشف الشبهات و ج 5، ص 241 و ج 6، ص 146، 147، 213، 227، 232 و 242.
[3] . مجموع فتاوى و مقالات متنوعة: ج 7، ص 67. أسئلة على العقیدة و أجوبتها، السؤال الخامس.
[4] . فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیّة و الإفتاء: ج 18، ص 299، کتاب النکاح 1، الفتوى رقم 20011.
[5] . فتاوى اللجنة الدائمة للبحوث العلمیة و الافتاء: ج 2، ص 373، حکم أکل ذبائح من یدعون الحسن و الحسین و علیّاً عند الشدائد، السؤال الأوّل من الفتوى رقم 3008.
[6] . همان، ص 372، حکم أکل ذبائح من یدعون الحسن و الحسین و علیّاً عند الشدائد، فتوى رقم 1661.
[7] . سوره توبه، آیه 30.
[8] . روح المعانی فى تفسیر القرآن العظیم و السبع المثانی: ج 6، ص 402 ـ 403، ذیل تفسیر آیه 35 سوره مائده.
[9] . لسان العرب: ج 11، ص 724 ـ 725، ماده وسل.
[10] . سوره نساء: آیه 64.
[11] . رفع المنارة لتخریج أحادیث التوسل و الزیارة: ص 53.
[12] . سوره حجرات، آیه 2.
[13] . سوره حجرات، آیه 3.
[14] . سوره حجرات، آیه 4.
[15] . شفاء السقام فی زیارة خیر الأنام علیه أفضل الصلاة و السلام: ص 163.
[16] . سوره مائده، آیه 35.
[17] . شرح نهج البلاغة: ج 2، ص 267، ذیل خطبه 36.
[18] . السقیفة و فدک: ص 101، القسم الثانی، فدک.
[19] . سوره یوسف: آیه 97.
[20] . سوره یوسف، آیه 98.
[21] . المعجم الکبیر: ج 9، ص 30 ـ 31، شرح حال و روایات عثمان بن حنیف، ح 8311 و مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج 2، ص 279، کتاب الصلاة، باب صلاة سیدنا رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله.
[22] . المستدرک على الصحیحین: ج 2، ص 672، کتاب تواریخ المتقدمین من الأنبیاء و المرسلین، ح 4228/238 والدر المنثور فی التفسیر بالمأثور: ج 1، ص 60 ذیلآیه 37 سوره بقره.
[23] . المعجم الکبیر: ج 24، ص 351 ـ 352، شرح حال و روایات فاطمه بنت اسد، ح 871 و المعجم الأوسط: ج 1، ص 68 ـ 69، ح 189.
[24] . نهج‏البلاغة: خطبه 235.
[25] . الدُرَر السَنیّة فی الردّ على الوهابیّة: ص 34.
[26] . تاریخ الأمم و الملوک: ج 2، ص 281، حوادث 11 هجرى قمرى، ذکر بقیة خبر مسیلمة الکذاب و قومه من أهل الیمامة؛ البدایة و النهایة: ج 6، ص 329، حوادث 11 هجرى قمرى، مقتل مسیلمة الکذاب و الکامل فی التاریخ: ج 2، ص 37، حوادث 11 هجرى قمرى، ذکر مسیلمة و أهل الیمامة.
[27] . الدر المنثور فی التفسیر بالمأثور: ج 1، ص 238، ذیل آیه 203 سوره بقرهو تفسیر القرآن العظیم: ج 1، ص 532، ذیل آیه 64 سوره نساء.
[28] . المعجم الکبیر: ج 9، ص 30 ـ 31، شرح حال و روایات عثمان بن حنیف، ح 8311 و مجمع الزوائد و منبع الفوائد: ج 2، ص 279، کتاب الصلاة، باب صلاة سیدنا رسول‏اللّه‏ صلى‏الله‏علیه‏و‏آله.
[29] . مروج الذهب و معادن الجوهر: ج 3، ص 32، موت زیاد.
[30] . معجم البلدان: ج 3، ص 281، سوس شوش.
[31] . مروج الذهب و معادن الجوهر: ج 3، ص 85، وقعة الحرة.
[32] . تاریخ الأمم و الملوک: ج 3، ص 648، حوادث 83 هجرى قمرى، ذکر الأحداث التی کانت فیها و الکامل فی التاریخ: ج 3، ص 146، حوادث 81 هجرى قمرى، ذکر خلاف عبدالرحمن بن محمد بن الاشعث على الحجاج.
[33] . الفتوح: ج 8، ص 277، ذکر الرجل الرستاقی.
[34] . تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج 8، ص 525، شرح حال محب بن حذلم، وفیات 135 هجرى قمرى.
[35] . الکامل فی التاریخ: ج 3، ص 535، حوادث 137 هجرى قمرى، ذکر خروج سنباذ بخراسان.
[36] . المنتظم فی تواریخ الملوک و الأمم: ج 5، ص 371، حوادث 170 هجرى قمرى.
[37] . تاریخ بغداد أو مدینة السلام: ج 1، ص 120، باب ما ذکر فی مقابر بغداد.
[38] . همان، ص 123، ما ذکر فی مقابر بغداد، مقبرة باب الدیر.
[39] . فرائد السمطین فی فضائل المرتضى و البتول و السبطین و الائمة من ذریتهم علیهم‏السلام: ج 2، ص 165 ـ 166، سمط دوم، باب 42، حدیث 483 و 484.
[40] . همان، ص 166، حدیث 484.
[41] . همان، ص 164 ـ 165، حدیث 481.
[42] . همان، ص 163، حدیث 478.
[43] . همان، ص 165، حدیث 482.
[44] . تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج 26، ص 259، حوادث 364 هجرى قمرى و تاریخ دمشق الکبیر: ج 71، ص 103، شرح حال ابوالقاسم واسطى، ش 9100.
[45] . الإصابة فی تمییز الصحابة: ج 2، ص 398، شرح حال عبدالرحمن بن ابى‏ربیعه، ش 5119.
[46] . الطبقات الکبرى: ج 3، ص 484 ـ 485، شرح حال ابوایوب انصارى؛  المستدرک على الصحیحین: ج 3، ص 518، کتاب معرفة الصحابة، ذکر مناقب أبی أیوب الأنصاری، ح 5929/1527؛ سیر أعلام النبلاء: ج 2، ص 402 ـ 412، شرح حال ابوایوب انصارى، ش 83 و الوافی بالوفیات: ج 13، ص 251، شرح حال ابوایوب انصارى، ش 307.
[47] . الطبقات الکبرى: ج 6، ص 84، شرح حال مسروق بن اجدع.
[48] . سیر أعلام النبلاء: ج 12، ص 469، شرح حال بخارى، ش 171 و تاریخ الإسلام و وفیات المشاهیر و الأعلام: ج 19، ص 273 ـ 274، حوادث و وفیات 251 ـ 260 هجرى قمرى، شرح حال بخارى، ش 401 و سبکى شافعى، طبقات الشافعیة الکبرى: ج 2، ص 234، شرح حال بخارى، ش 54.
[49]. طبقات الشافعیة الکبرى: ج 3، ص 228، شرح حال حسان بن محمد، ش 164.
[50] . المسند: ج 2، ص 116، مسند عبداللّه‏ بن عمر؛  سنن ابى‏داود: ج 3، ص 256، کتاب البیوع، باب فی الرجل یتجر فی مال الرجل بغیر إذنه، ح 3387 و  المعجم الکبیر: ج 12، ص 235، شرح حال و روایات عبداللّه‏ بن عمر، ح 13188.
[51] .  المسند: ج 1، ص 173، مسند سعد بن مالک معروف به سعد بن ابى‏وقاص.
[52] . المجموع: ج 5، ص 66، کتاب الصلاة، باب صلاة الإستسقاء.
[53] . فرائد السمطین فی فضائل المرتضى و البتول و السبطین و الائمة من ذریتهم علیهم‏السلام: ج 1، ص 49، باب اول، حدیث 1.
ارسال نظرات