۲۳ مهر ۱۳۹۱ - ۱۹:۰۷
کد خبر: ۱۴۲۶۲۲

فقاهت سرخ!

خبرگزاری رسا ـ روز جمعه 23 مهر 1361، ساعت 15: 12 ظهر، مسجد جامع کرمانشاه، شاهد جنایت یک منافق از تبار ابن ملجم بود که چهارمین شهید محراب را تقدیم انقلاب کرد.
شهيد آيت الله اشرفي اصفهاني

پیرمرد 80 ساله خود را به تهران رسانده بود که با وارث پیامبر صلی‌الله علیه و آله بیعت کند!

سال 1360 وقتی متوجه شد قرار است آیت‌الله خامنه‌ای کاندیدای رئیس‌جمهور شوند، به ایشان زنگ زد و تصریح کرد که شما وظیفه دارید در انتخابات ریاست‌جمهوری شرکت کنید و ما هم با تمام وجود حمایت می‌کنیم.  

به مردم کرمانشاه هم سفارش می‌کرد به نماینده‌ی امام رأی بدهید. می‌گفت رأی به ایشان رأی به اسلام و قرآن است. بعد از خطبه‌های نماز جمعه صندوق‌های رأی را آماده کردند، گفت می‌خواهم به کسی رأی بدهم که وارث پیامبر صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم و ائمه علیهم‌السلام است و من با تمام وجود از او حمایت خواهم کرد؛ من شخصاً یک رأی دارم و رأی خودم را به حجت‌الاسلام ‌والمسلمین سید علی خامنه‌ای خواهم داد و بعد همه‌ مردم صلوات فرستادند. رأی آقا در کرمانشاه بعد از تهران از دیگر شهرها بالاتر شد! 

نتایج که اعلام شد گفت ماشین را آماده کنید؛ من می‌خواهم به تهران بروم و از نزدیک تبریک بگویم.  آقا از دفترشان بیرون آمده بودند و دم در ایستاده بودند.  آمدند و دست حاج آقا را گرفتند و از پای پله‌ها به دفتر بردند. گفت : من می‌خواستم بیایم و با شما دست بیعت بدهم که اگر من رأی به شما داده‌ام، کأنّه به رسول‌الله صلّی‌الله‌علیه‌وآله‌وسلّم رأی داده‌ام.

 معتقد بود کسی که بعد از امام به درد اسلام می‌خورد، این سید بزرگوار است. کسی که سینه‌اش را سپر می‌کند، همین سید بزرگوار است. می‌گفت: من باید از کسی حمایت کنم که تا لحظه‌ی آخر به درد اسلام بخورد و در مقابل کفر جهانی سینه سپر کند و هیچ‌کس بهتر از آقای خامنه‌ای چنین شایستگی را ندارد.

 آقا را از منبرهای انقلابی‌اش در مشهد می‌شناخت. پس از انقلاب هم وقتی آقا با لباس نظامی آمده بودند کرمانشاه میزبانش بود و با دست لرزانش برای آقا چایی تعارف می‌کرد.

 عطاء الله اشرفی اصفهانی به سال 1281 شمسی مطابق1323  هجری قمری در یک خانواده روحانی در خمینی شهر(سده اصفهان) متولد شد. تنها پسر مرحوم حجتالاسلام والمسلمین میرزا اسدالله فرزند مرحوم حجت‌الاسلام میرزا محمد جعفر بود و جد اعلای‌شان از علمای بزرگ جبل عامل بوده است. از همان اوان کودکی هوش سرشارش نمایان شد و توانست در 9 سالگی (1290ش) کتاب نصاب الصبیان را در حافظه خود بسپارد.

 پس از دوران کودکی در 12 سالگی (1293ش) برای تحصیل علوم دینیه به شهر اصفهان رهسپار گردید و  ابتدا در یکی از مدارس قدیمی به نام مدرسه نوریه به تحصیل مشغول شد و طی ده سال از محضر علمایی چون آیت الله سید مهدی درچه‌ای ، آیت الله سید محمد نجف‌آبادی، مرحوم فشارکی و مرحوم مدرس استفاده کرد؛‌ همچنین در 19 سالگی (1390ش)‌ از طرف استادش فشارکی به اقامه نماز جماعت پرداخت.

 عطاءالله، دوران طلبگی خود را با مشقت اقتصادی گذراند و هر هفته میان اصفهان و خمینی شهر در رفت و آمد بود. می‌گفت: دوشنبه خوراکم تمام می‌شد، سه شنبه دو ریال پولم را خرج می¬کردم، چهارشنبه که آخرین روز تحصیل بود بدون پول و غذا می‌گذراندم! با سه هم حجره‌ای که بسیاری از روزها نه چای داشتیم نه نفت و نه قند. برای مطالعه در شب از نور چراغ نفتی مستراح‌ مدرسه استفاده می‌کردم. در روزهای جمعه به یکی از مساجد دور افتاده اصفهان می رفتم و از صبح تا عصر در آن مسجد درس‌های یک هفته را دوره می‌کردم،  دوازده ساعتی که آنجا مطالعه می‌کردم غذای من فقط مقداری دانه ذرت برشته بود!

 در سال 1302ش در سن بیست سالگی برای ادامه تحصیل و نیل به مقامات عالیه و دینی رهسپار حوزه علمیه قم گردید و با این که متأهل شده بود توان پرداخت اجاره منزل در قم برای خانواده را نداشت و در حجره می‌زیست. یک سال در مدرسه حایری و دو سال نیز در مدرسه فیضیه سکونت داشت.  بعد پسرش نیز به او پیوست و 19 سال هم حجره پسرش در فیضیه شد!

 اشرفی اصفهانی با همه مشکلات و مسائل آن زمان، در تحصیل علوم اسلامی و دینی جدیت به خرج می¬داد و پس از اندک زمانی از فضلا و مدرسین نامی و برجسته حوزه علمیه قم به شمار ¬آمد و در سن 40 سالگی (1321ش)  اجازه اجتهاد خود را از آیت الله حاج سید محمدتقی خوانساری(1371ق) دریافت کرد که دوازده سال تقریرات درس ایشان را نوشته بود.

 وی مورد توجه مرحوم آیت الله العظمی بروجردی(1380 ق) بود و در سال 1330 ش از طرف ایشان به عنوان ممتحن حوزه علمیه منصوب شد.

 آیت الله اشرفی اصفهانی در سال 1335 ش پس از 23 سال حضور علمی و معنوی در جوار بارگاه ملکوتی حضرت معصومه سلام‌الله علیها ، علی‌رغم میل شخصی اما در عمل فوری به حکم مرجع تقلید خود برای اداره حوزه علمیه‌‌ای که در کرمانشاه ساخته بود بدون هماهنگی با خانواده که در اصفهان بودند  همراه با فضلای دیگر از جمله مرحوم فلسفی رهسپار آن دیارشد.

نیروهای نظامی، خیابان‌ها را بسته بودند اما مردم که مقلد آقای بروجردی بودند و به ایشان علاقه‌ی بسیار زیادی داشتند، برای استقبال از نماینده ایشان، کنار خیابان‌ها ایستاده بودند و صلوات می‌فرستادند.

 هجرت از قم در زمانی که رژیم طاغوت به روحانیت و سخنرانی‌ها و مجالس آنان حساس بود روحیه بالایی می‌طلبید اما آیت الله اشرفی اصفهانی با شجاعت تمام و با وجود آزار و اذیت نیروهای رژیم منحوس پهلوی، مسائل سیاسی روز را برای آگاهی مردم بازگو می‌کرد.

 محور این فعالیت‌ها در یک مسجد بود که تا شب آخر عمر شریفش نزدیک به سی سال در آن به اقامه نماز جماعت پرداخت. بخش دیگر فعالیت وی تربیت طلابی بود که در مدرسه آیت‌الله بروجردی درس می‌خواندند.

 پس از رحلت مرجع تقلید شیعه حضرت آیت الله بروجردی و قیام 15 خرداد 1342، فعالیت روحانیت در سراسر کشور رنگ و بوی انقلابی گرفت و این حرکت در کرمانشاه از بیت آیت‌الله اشرفی اصفهانی نشأت می‌گرفت. وی همواره میزبان سخنرانان انقلابی بود.

 در این مدت که امام خمینی مرجع تقلید شیعیان و رهبر نهضت در تبعید به سر می‌برد رابطه آیت الله اشرفی اصفهانی با مراد خود قطع نشد و نامه‌های بسیاری رد و بدل می‌گردید که متن آن‌ها نشان‌گر احترام و ارادت دوسویه است. در یکی از این نامه‌ها به تاریخ مهر 1345ش، امام خمینی در پاسخ به آیت الله اشرفی اصفهانی می‌نویسند:  «‌ به عرض عالى مى‏رساند، مرقوم محترم که حاکى از سلامت مزاج شریف و حاوى تفقد از این جانب بود موجب تشکر گردید. سلامت و توفیق جنابعالى را از خداوند تعالى مسألت مى‏نماید. این جانب به حمد اللَّه تعالى سلامت هستم... از جنابعالى در مظانّ استجابت دعوات، امید دعاى خیر دارم... » و در سال 1346 می‌نویسند:  «... خدمت ذى سعادت جناب مستطاب شیخ العلماء الاعلام و حجت‌الاسلام آقاى حاج آقا عطاء‌اللَّه اصفهانى- دامت افاضاته‏، مرقوم محترم که حاکى از سلامت مزاج شریف و حاوى تفقد از این جانب بود، موجب تشکر گردید. سلامت و توفیق جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است.این جانب به حمد اللَّه سلامت و از خداوند تعالى توفیق براى خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم. از جنابعالى امید دعاى خیر براى حسن عاقبت دارم...» در سال 1348 می‌نویسند: «خدمت حضرت مستطاب حجت‌الاسلام و المسلمین آقاى حاج میرزا عطاء‌اللَّه اصفهانى- دامت برکاته‏، به عرض عالى مى‏رساند، مرقوم محترم که حاکى از صحت مزاج شریف و حاوى تفقد از این جانب بود موجب تشکر گردید. ... از خداى تعالى ادامه فیوضات حضرت عالى را در اعلاى کلمه طیبه اسلام مسألت دارم. مصطفى  به حمد اللَّه سالم، و سلام مى‏رساند. مَرْجُوّ آنکه در مظانّ استجابت دعوات، حقیر را از دعاى خیر فراموش نفرمایید. ...» در سال 1349 می‌نویسند: « خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت‌الاسلام آقاى حاج آقا عطاء‌اللَّه- دامت افاضاته‏، مرقوم شریف واصل گردید. در این مواقع آنچه مطلوب است و موافق رضاى خداوند متعال، حفظ حیثیت روحانیت و عمل به وظیفه با کمال متانت و عقل؛ و به حمد اللَّه تعالى امثال جنابعالى و سایر دوستان این جانب، متوجه این مطالب هستند و خواهند بود... از جنابعالى امید دعاى خیر براى حُسن عاقبت دارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.» در سال 1350 می‌نویسند: « خدمت جناب مستطاب شیخ العلماء الاعلام و حجت‌الاسلام آقاى حاج آقا عطاء‌اللَّه- دامت افاضاته‏، مرقوم محترم واصل، سلامت و توفیق و سعادت جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است. این جانب به حمد اللَّه تعالى مزاجاً سلامت، از جنابعالى امید دعاى خیر دارم، سیّما  براى رفع گرفتاریهاى روحى. و السلام علیکم و رحمة اللَّه.»

و نیز می‌نویسند: «به عرض مى‏رساند، مرقوم شریف که از طریق تهران ایصال فرموده بودید واصل، سلامت و توفیق جنابعالى را خواستار است. چون در حال کسالت و تب بوده و هستم جواب مرقومه را نتوانستم از آن طریق بدهم و نخواستم مرقوم شریف بى‏جواب باشد...»

در سال 1351 می‌نویسند:‌« خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و حجت‌الاسلام آقاى حاج آقا عطاء‌اللَّه- دامت برکاته‏، مرقوم شریف که حاوى تفقد از این جانب بود واصل و موجب تشکر گردید. سلامت و سعادت جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است. اظهار نگرانى از وضع محل فرموده بودید. این نحو نگرانی‌ها همه جا هست و صبر در مقابل آن موجب اجر و ثواب عند اللَّه است. امید است با بردبارى امثال جنابعالى امور اصلاح شود. از جنابعالى امید دعاى خیر دارم.» و نیز: « خدمت جناب مستطاب عماد العلماء الاعلام و حجت‌الاسلام آقاى حاج آقا عطاء‌اللَّه- دامت افاضاته‏، مرقوم محترم که متضمن استفسار از حقیر بود موجب تشکر گردید. سلامت و سعادت جنابعالى را خواستار است. امید است ان شاء اللَّه نگرانیهاى روحى رفع شود. از جنابعالى امید دعاى خیر دارم ‌»

این قسم نامه‌نگاری‌ها ادامه دارد تا اوج گرفتن مسائل انقلاب در ایران که امام در سال 1354باز در پاسخ به آیت الله اشرفی اصفهانی می‌نویسند:‌« خدمت جناب مستطاب عماد الاعلام و ثقة الاسلام آقاى اشرفى- دامت افاضاته‏، مرقوم شریف واصل، سلامت و توفیق جنابعالى را از خداوند تعالى خواستار است. این جانب به حمد اللَّه مزاجاً سلامت و در حال حاضر گرفتاریهاى زیادى موجب ناراحتى است و فعلًا قریب پانصد نفر از اهل علم در حبس گرفتارند. از جنابعالى امید دعاى خیر دارم...»

این نامه‌ها و پاسخ‌ها که به راحتی امروز در اختیار ماست خود شاهدی بر مجاهدت‌های بسیار است؛ چرا که در دوره‌ای که مأموران شاه تمام حرکت‌های انقلابیون و امام را زیر نظر داشتند و ارسال نامه برای فرستنده و گیرنده و حتی نامه‌رسان که گاه با دریافت هزینه صورت می‌گرفت چه زحماتی را درپی داشت و موجب پرونده سازی و برخورد می‌شد.

 پس از شهادت آقا مصطفی خمینی، در نجف، فصل نوینی در مبارزه با رژیم شاهنشاهی آغاز می‌شود و مردم بار برگزاری مجالس ترحیم، به نوعی علیه حکومت،‌ تظاهرات می‌کنند. در کرمانشاه نیز به دعوت آیت الله اشرفی اصفهانی مجلس بزرگداشتی برای همین مناسبت در مسجد آیت الله بروجردی منعقد می‌شود و  سخنرانی‌های پر هیجان و انقلابی ایراد می‌گردد. ساواک اما با  تمام نیروی خود برای دستگیری و کارشکنی،‌ موفق نشد و سخنرانان مخفیانه از شهر خارج شدند.

 حضرت امام خمینی در نامه‌ای به آیت الله اشرفی اصفهانی در 26 آذر 1356 به این مسئله اشاره می‌کنند و می‌نویسند:‌« به عرض عالى مى‏رساند، از قرار مسموع در این حادثه مرقومات و تلگرافهایى شده است و غالباً نرسیده. و نیز معلوم مى‏شود که جنابعالى مجلس داشته‏ و تحمل زحماتى نموده‏اید. لازم شد از جنابعالى و سایر آقایانى که اظهار عطوفت نموده‏اند تشکر کنم. از خداوند تعالى سلامت و سعادت همه را خواستار و امید است موفق شویم در راه اهداف مقدسه اسلامى، این چند روز باقى عمر را بگذرانیم. امید دعاى خیر از جنابعالى و سایر آقایان دارم. مستدعى [است‏] تشکر این جانب را به دوستان و اهالى محترم ابلاغ فرمایید...»

 بزرگداشت شهدای 19 دی قم نیز از دیگر اقدامات انقلابی آیت الله اشرفی اصفهانی است که کرمانشاه را آماده تحول بزرگ پیروزی انقلاب اسلامی می‌سازد.

 حضور در تظاهرات و درگیری با ماموران گارد کرمانشاه در یازدهم مهرماه 1357 و دستگیری توسط ساواک و انتقال  به تهران و تحمل چندین روز زندانی در کمیته شهربانی،‌ حضور در صف اول مردم در راهپیمایی تاسوعای آن سال علی‌رغم تهدید مستقیم ساواک به قتل و دعوت از مردم برای برگزاری راه‌پیمایی عاشورای حسینی از دیگر اقدامات سلسه‌وار آن آیت بزرگ الهی است در خطه باختران!

 

پس از پیروزی شکوهمند انقلاب اسلامی در 22 بهمن 1357، انقلابیون و روحانیت در سنگرهای دیگر به خدمت مشغول شدند در همین راستا امام خمینی 14 مهر 1358 به یار دیرین خود نوشتند:‌ « جناب مستطاب شیخ الاعلام و حجت‌الاسلام آقاى حاج آقا عطاء‌اللَّه اشرفى اصفهانى دامت افاضاته‏، امید است وجود شریف از بلیات محفوظ و به انجام وظایف الهى مشغول باشید. ضمناً طومارى به امضاى آقایان محترم علماى اعلام کرمانشاه واصل گردید که درخواست نموده بودند جنابعالى فریضه نماز جمعه را در آن شهر اقامه فرمایید. و با توجه به وضع زمان و احتیاج مسلمانان به این گونه اجتماعات مذهبى، مناسب است دعوت آقایان محترم را بپذیرید. و بدین وسیله جنابعالى به امامت نماز جمعه منصوب مى‏شوید، تا ان شاء اللَّه تعالى هر چه باشکوه‌تر این فریضه الهى را در آن شهر اقامه نمایید. از خداى تعالى ادامه توفیقات جنابعالى را در راه خدمت به اسلام و مسلمین خواستارم. و السلام علیکم و رحمة اللَّه. روح اللَّه الموسوی الخمینى‏ »

 آیت‌الله اشرفی اصفهانی از این پس در کسوت نماینده امام و امام جمعه کرمانشاه،‌ به خدمات گسترده‌تری می‌پردازد.

تاسیس حوزه علمیه امام خمینی کرمانشاه و اداره این حوزه با بیش از 60 طلبه، بازسازی مدرسه مرحوم آیت الله بروجردی، توسعه کتابخانه مدرسه با افزودن  قریب دو هزارجلد کتاب،  تاسیس حوزه علمیه خواهران، تقویت وحدت روحانیت شیعه و سنی با مسافرت‌های متعدد به شهرهای پاوه، جوانرود و روانسر و تشکیل سمینارهایی با حضور ائمه جمعه سنی و شیعه در استان و خنثی کردن توطئه‌های تفرقه افکنان داخلی و خارجی، و بازسازی مسجد جامع شهر از جمله این اقدامات بود.

 جبهه‌دیگری که در سال‌های آغازین جمهوری اسلامی باز شد صحنه دفاع مقدس بود. اشرفی اصفهانی از جمله آخوندهایی  نبود که از ترس جان و آبرو سر در عبا فرو برد و سخنی از جنگ نگوید. 25 ماه خطبه و مصاحبه و گفتار او به دفاع مقدس و جبهه‌ها اختصاص داشت و مردم را به دفاع از اسلام و ایران فرا می‌خواند. در همین زمینه حساب‌های بانکی را برای جمع‌آوری کمک‌های مردمی به نام مهاجرین جنگی و جبهه جنگ و بازسازی مناطق جنگی و همچنین کمک به سیل زدگان خوزستان و زلزله کرمان و طبس، افتتاح کرد و مبالغی را که به اعتبار وی گردآمده بود در محل آن صرف می‌نمود.

همه این‌ها یک سوی ماجرا بود اما روح بلند آیت الله اشرفی اصفهانی قادر به زندانی شدن در شهر و پشت جبهه نبود. این روح آسمانی هرچند با هم‌نشینی رزمندگان و بسیجیان اندکی آرام می‌گرفت اما این سخنرانی‌ها و ملاقات‌ها شوق پرواز را بیشتر می‌کرد.

پیرمرد زاهد و عالم شهر می‌دانست غایت المرام فقاهت و عبادت در سنگرهای جهاد و شهادت به مقصود می‌رسد. این بود که دائم  با حضور در جبهه‌ها به دیدار رزمندگان می‌شتافت و مقید بود  برای آنان سخنرانی کند و می‌گفت: وقتی به جبهه می‌روم تا مدتی روحیه‌ام قوی می‌شود. بارها در جبهه‌های ایلام، قصر شیرین و پادگان ابوذر، گیلان غرب، نوسود، بستان، آبادان، خرمشهر، سومار حضور یافت و با سخنرانی‌های دلنشین، به سپاهیان اسلام روحیه بخشید.

پس از آزادی قصر شیرین با خواندن دو رکعت نماز شکر در مسجد این شهر،‌ سپاسگزاری خود را به درگاه خداوند به جای آورد و در دومین سفر خود به خوزستان پس از آزادی خرمشهر، عازم اهواز شد و مردم این شهر نماز شکر را به امامت وی به جای آوردند. بعداز ظهر همان روز علی رغم مخالفت فرماندهان، وی و امام جمعه اهواز عازم خرمشهر شدند و در مسجد جامع در جمع رزمندگان حضور یافته و گفت: «امروز یکی از روزهای مهم اسلامی و یوم الله است و از جمله آرزوهای من فتح خرمشهر بود که به حمدالله من زنده ماندم و این روز را دیدم»

 وجود آن عالم ربانی در مناطق عملیاتی سبب دلگرمی رزمندگان و باعث شور و شوق بسیار می‌گردید. یک بار عازم شهر آزاد شده بستان گردید و زیر بمباران وحشیانه دشمن وارد شهر شد و از آنجا به آبادان رفت و هنگام آغاز عملیات فتح المبین در دوم فروردین 1361، در قرارگاه حضور یافت و پیشنهاد کرد رمز عملیات به نام حضرت زهرا سلام الله علیها باشد.

  در شب جمعه هشتم مهر 1361 در منطقه غرب، عملیات مسلم بن عقیل با حضور وی و تنی چند از مقامات کشوری و لشکری آغاز شد. آیت الله اشرفی اصفهانی در آن شب در حال عجیبی بود و یک لحظه آرام نداشت و تا صبح به دعا و مناجات مشغول شد و لحظه‌ای هم به استراحت نپرداخت. نزدیکی‌های صبح بود که یک عدد گلوله توپ در نزدیکی چادر ایشان منفجر شد . اصرار فرماندهان را نپذیرفت و گفت: « من از این محل نمی‌روم و آماده هر گونه مسئله‌ای هستم، زیرا خون من رنگین‌تر و جان من عزیزتر از این عزیزان رزمنده نیست. من باید تا پایان عملیات اینجا باشم.» سرانجام شهید محلاتی، توانست ایشان را عازم کرمانشاه کند.

 او که در تیپ المهدی و حمزه سیدالشهدا نام نویسی کرده بود،‌ خود را رزمنده اسلام ‌می‌دانست و گاه خطبه‌های نماز جمعه را با لباس پاسداری اقامه می‌کرد.

 این در حالی بود که منافقان کوردل مدت‌ها بود ستاره‌های انقلاب  که شاگردان ممتاز مکتب روح‌الله بودند را زیر نظر داشتند و توانسته‌بودند بسیاری را به شهادت برسانند. در همین راستا منزل آیت الله اشرفی اصفهانی در سال 1359 هدف یک بمب صوتی قرار گرفته بود و خود نیز در تیرماه 1360 نیز مورد سوء قصد ناکام سه منافق مسلح واقع شد.

 اما سرانجام همای شهادت این عالم فرزانه را در سنگری والا و در اقتدای به مولای خود امیرالمؤمنین یافت و محراب نماز جمعه، مقتل آن فقیه مبارز شد.

روز جمعه 23 مهر 1361، ساعت 15: 12 ظهر، مسجد جامع کرمانشاه، شاهد جنایت یک منافق از تبار ابن ملجم بود که چهارمین شهید محراب را تقدیم انقلاب کرد.

 این روح بلند و پرآوازه به پرواز درآمد تا تاریخ پر شکوه انقلاب اسلامی، سرخ‌تر از پیش بدرخشد و بجوشد. بهترین تفسیر شهادت یک مجتهد جهادگر را باید در کلام امام شهیدان جستجو کرد که فرمودند:

بسم اللَّه الرحمن الرحیم‏

إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَیْهِ راجِعُونَ‏

چه سعادتمندند آنان که عمرى را در خدمت به اسلام و مسلمین بگذرانند، و در آخر عمر فانى به فیض عظیمى که دلباختگان به لقاء اللَّه آرزو مى‏کنند نایل آیند. چه سعادتمند و بلند اخترند آنان که در طول زندگانى خود کمر همت به تهذیب نفس و جهاد اکبر بسته، و پایان زندگانى خویش را در راه هدف الهى با سرافرازى به خیل شهداى در راه حق پیوستند. چه سعادتمند و پیروزند آنان که در نشیب و فرازها و پست و بلندیهاى حیات خویش به دامهاى شیطانى و وسوسه‏هاى نفسانى نیفتاده، و آخرین حجاب بین محبوب و خود را با محاسن غرق به خون خرق نموده‏ و به قرارگاه مجاهدین فى سبیل اللَّه راه یافتند. چه سعادتمند و خوشبخت‏اند آنان که به دنیا و زخارف آن پشت پا زده و عمرى را به زهد و تقوا گذرانده و آخرین درجات سعادت را در محراب عبادت و در اقامه جمعه با دست یکى از منافقین و منحرفین شقى، فائز و به والاترین شهید محراب که به دست خیانتکار اشقى الاشقیا به ملأ اعلا شتافت، ملحق شدند. و شهید عزیز محراب این جمعه ما از آن شخصیتهایى بود که این جانب یکى از ارادتمندان این شخص والا مقام بوده و هستم. این وجود پر برکت متعهد را قریب شصت سال است مى‏شناختم. مرحوم شهید بزرگوار حضرت حجت‌الاسلام و المسلمین حاج آقا عطاء‌اللَّه اشرفى را در این مدت طولانى به صفاى نفس و آرامش روح و اطمینان قلب و خالى از هواهاى نفسانى و تارک هوى‏ و مطیع امر مولا و جامع علم مفید و عمل صالح مى‏شناسم، و در عین حال مجاهد و متعهد و قوى النفس بود. او در جبهه دفاع از حق از جمله اشخاصى بود که مایه دلگرمى جوانان مجاهد بود و از مصادیق بارز رِجالٌ صَدَقُوا ما عاهَدُوا اللَّهَ عَلَیْهِ‏ بود. و رفتن او ثلمه‏ بر اسلام وارد کرد و جامعه روحانیت را سوگوار نمود. خداوند او را در زمره شهداى کربلا قرار دهد و لعنت و نفرین خود را بر قاتلان چنین مردانى نثار فرماید. ننگ ابدى بر آنان که یک چنین شخص صالحى را که آزارش به مورى نرسیده بود از ملت ما گرفتند و خود را در پیشگاه خداوند متعال و در نزد ملت فداکار، منفورتر و جنایتکارتر از قبل معرفى کردند. این بزرگوار مثل سایر شهداى عزیز ما به جوار رحمت حق پیوست، و ملت مجاهد و قواى مسلح سلحشور ما با عزمى راسختر به پیشبرد انقلاب ادامه مى‏دهند. و آنان که به ادعاى واهى خود کوس طرفدارى از خلق را مى‏زنند و با خلق خدا آن مى‏کنند که همه مى‏دانند، در این جنایت عظیم چه توجیهى دارند؟ و با به شهادت رساندن عالمى خدمتگزار و پیرمرد بزرگوار هشتاد ساله چه قدرتى کسب مى‏کنند و چه طرفى مى‏بندند؟ و آنان که در سوگ این جنایتکاران اشک تمساح مى‏ریزند و از جریان حکم خدا درباره آنان شکایت دارند، چه انگیزه‏اى دارند؟ آیا انتقام از جمهورى اسلامى به شهادت رساندن یک عالم پارساست، و به آتش کشیدن یک عده کودک و زن و مرد و توده‏هاى رنجکش است؟! آیا راه به حکومت رسیدن و قدرت را به دست آوردن، این نحوه جنایات است؟!

بارالها، ملت مجاهد ما در این برهه زمان با چه حوادثى و با چه چهره‏هایى مواجه‏ است. عصرى که حکومتهاى مسلمین آن چنانند، و رسانه‏هاى گروهى آن چنان، و ابرقدرت‌ها این چنین. عصرى که باطل را به صورت حق به خورد مردم مى‏دهند و جنایات را به صورت صلح طلبى. عصرى که دشمنان اسلام و مسلمین با ملتهاى مستضعف، آن مى‏کنند که چنگیز نکرد، و اکثر حکومتهاى مسلمانان در جنایاتى که بر ملتهاى خود مى‏رود از جانیان طرفدارى مى‏کنند. عصرى که در خانه امن خدا از دشمنان اسلام و جنایتکاران به مسلمین نمى‏شود شکایت کرد. عصرى که فریاد مرگ بر اسرائیل و امریکا بر خلاف اسلام تلقى مى‏شود. و عصرى که براى استقرار حکومت اسلامى و پیاده کردن احکام اسلام در یک کشور، مدعیان اسلام به ستیز نظامى و تبلیغاتى با آن برمى‏خیزند و با اسلام عزیز به اسم اسلام مى‏جنگند.

بارالها، ملت مجاهد ایران در این عصر جاهلیت و تاریک مظلومند، و بجز اتکال به درگاه تو و اعتماد به عنایات تو پناهى ندارند، و از پیشگاه مبارک تو استمداد می‌کنند. و در راه حق به راه خود ادامه مى‏دهند، و از این وحشیگرى هراسى به خود راه نمى‏دهند. و عزتى که براى تو و رسول تو و مؤمنین است، براى زندگى عاریت چند روزه از دست نمى‏دهند.

بارالها، از تو رحمت براى شهداى عزیز و به ویژه شهید محراب این هفته، و سلامت و سعادت و صبر براى ملت به ویژه بازماندگان شهدا و اهالى محترم باختران، و شفاى عاجل براى آسیب دیدگان و انتقام از دشمنان اسلام را خواستارم. درود به روان پاک عزیزان شهید. درود بر بازماندگان شهدا. سلام بر آسیب دیدگان و صلوات و سلام خداوند و مقربان درگاهش بر حضرت بقیة اللَّه ـ ارواحنا لمقدمه الفداء ـ و السلام على عباد اللَّه الصالحین.

روح اللَّه الموسوی الخمینى‏/919/ی701/ن

ارسال نظرات