۱۳ آذر ۱۳۹۲ - ۰۹:۴۴
کد خبر: ۱۹۱۳۷۹
به مناسبت مراسم بزرگداشت علامه طباطبایی؛

شمس الوحی تبریزی

خبرگزاری رسا ـ پاییز سال شصت بود که خبردار شدم استادم و استاد مسلَم علوم اسلامی و الهی، در بیمارستان بستری شده‏اند؛ بیماری‏های ایشان علاوه بر کهولت سن، به دلیل لطمه‏های روحی ناشی از شهادت شاگرد ممتازشان شهید آیة الله مرتضی مطهری و نیز شهادت دامادشان، آیة الله علی قدوسی شدت یافته بود و کار را به بستری شدن در بیمارستانی در قم رسانده بود.
شمس الوحی تبریزی
درآمد
 
به دیدار ایشان شتافتم؛ در ابتدای ورودم ایشان را بی‏حال و منقطع از جهان یافتم؛ پس از مدتی ایشان چشم‏های خودشان را باز کردند و تغییری در سیمای نورانی ایشان به دلیل دیدن من رخ داد. خدمت‏شان اظهار ارادت کردم و درخواست کردم نصیحتی کنند؛ لبخندی بر لب آوردند و با همان چهره پر از حیای همیشگی آرام این مصرع از حافظ را زمزمه کردند:
 
صلاح کار کجا و من خراب کجا...
 
این حالات و این بیت جزء آخرین حالات و آخرین تراوشات ذهن الهی و انسانی علامه کل آیة الله سید محمد حسین طباطبایی است. بیتی که علامه آن را به عنوان نماد عمر با برکت خود به زبان آوردند، نشان از رویکرد ایشان در عمر بابرکت 79 ساله ایشان دارد. تسلیم در برابر مشیت، خواست و فرمان الهی و دانستن و درونی کردن این مهم که اعلی درجه سلوک انسانی تسلیم در برابر کسی که تکوینا همه عالم هستی در ید قدرت اوست و چشم امید داشتن به رخ‏نمایی معشوقی که صدر و ساقه کائنات عاشق و دلداده و در کشش و جذبه مغناطیس محبت اوست.
 
علامه عمری را در طلب گذراند؛ در طلب مهر رخ ماهرو...
 
خود ایشان در ابیاتی زیبا چکیده عمر خویش را بیان می‌نمایند:
 
مهر خوبان دل  و  دین  از  همه  بی ‎پروا برد         رخ  شطرنج  نبرد  آن‎ چه  رخ  زیبا  برد
تو مپندار که مجنون سر خود مجنون گشت         از سمک‌تابه‌سماکش کشش لیلی‌برد
من به ‌سرچشمه خورشید نه خود بردم راه         ذره ای  بودم  و  مهر  تو  مرا  بالا   برد
من خسی بی‌سر و پایم که به سیل افتادم         او  که  می رفت مرا هم به دل دریا برد
خودت  آموختیم  مهر   و   خودت  سوختیم         با  بر  افروخته  رویی  که  قرار از ما برد
همه  یاران  به   سر   راه   تو   بودیم   ولی         خم  ابروت  مرا  دید  و  ز  من یغما برد
همه  دل  باخته  بودیم  و هراسان که غمت         همه  را پشت سر انداخت مرا تنها برد
 
 
آغاز یک دل دادگی
 
علامه سید محمد حسین طباطبایی در سال 1281 هجری شمسی در قریه شادآباد از قراء نزدیک به تبریز در خانواده‏ای از سادات طباطبایی تبریز به دنیا آمد،. سادات طباطبایی تبریز که از سوی پدر نسب به امام حسن مجتبی‏(ع) می‏رسانند و از سوی مادر نسب به امام حسین‌(ع) می‌برند، به سبب لقب یکی از اجدادشان که سمت قضاوت را در آن ناحیه بر عهده داشته، به سادات قاضی مشهور بودند. چه خود علامه در سال‌های اولیه ورودشان به شهر قم به فامیلی قاضی مشهور بودند و سپس به دلایلی خود تمایل داشتند که به لقب طباطبایی مشهور گردند.‌(ن.ک: مهر تابان)
 
حضرت علامه خود در رساله‌ای مجزا با نام "نسب نامه خاندان طباطبایی" به کنکاش در انساب این خانواده که از اولاد امیر سراج الدین عبدالوهاب بوده‌اند، پرداخته و با دقت تمام شاخه‌های شجره انساب این خاندان از سادات را ترسیم فرموده‌اند.
 
این رساله به تازگی به همت استاد سید هادی خسرو شاهی در ضمن مجموعه آثار حضرت علامه به چاپ رسیده است.‌(ن.ک: نسب نامه خاندان طباطبایی)
 
علامه طباطبایی و برادر بزرگوارشان آیة الله سید محمد حسن الهی طباطبایی، خیلی زود پدر و مادر بزرگوارشان را از دست دادند. علامه پنج ساله بود که مادرش در حین به دنیا آوردن برادر علامه، بدرود حیات گفتند و نه ساله بودند که پدر بزرگوارشان را از دست دادند؛ سپس سرپرستی ایشان به عهده یکی از اقوام ایشان قرار گرفت که آن شخص هم برای تربیت و حمایت ایشان خادم و خادمه‌ای را استخدام نمود.‌(ن.ک:مهر تابان)
 
 
عاشقی در مکتب علم
 
علامه و برادرشان به خواندن دروس ابتدایی در مکتب مشغول شدند و در سال 1297 برای خواندن و ادامه تحصیل در دروس حوزوی به مدرسه طالبیه تبریز وارد شدند؛ علامه خود در زندگی نامه خود نوشت‌شان، عشق و علاقه سوزان‌شان به علم را حاصل عنایت و بارقه‌ای از لطف خاص الهی می‌دانند. «در اوایل تحصیل که به صرف و نحو اشتغال داشتم، علاقه زیادی به ادامه تحصیل نداشتم و از این رو هر چه می‌خواندم، نمی‌فهمیدم و چهار سال به همین نحو گذراندم. پس از آن یک باره عنایت خدایی دامن گیرم شده، عوضم کرد و در خود یک نوع شیفتگی و بی‌تابی نسبت به تحصیل کمال، حس نمودم.
 
به طوری که از همان روز تا پایان ایام تحصیل که تقریباً هفده سال طول کشید، هرگز نسبت به تعلیم و تفکر درک خستگی و دل‌سردی نکردم و زشت و زیبای جهان را فراموش نموده و تلخ و شیرین حوادث را برابر می‌پنداشتم[کذا].
 
بساط معاشرت غیر اهل علم را به کلی برچیدم. در خورد و خواب و لوازم دیگر زندگی، به حداقل ضروری قناعت نموده باقی را به مطالعه می‌پرداختم.
 
بسیار می‌شد به ویژه در بهار و تابستان که شب را تا طلوع آفتاب با مطالعه می‌گذرانیدم و همیشه درس فردا را شب پیش مطالعه می‌کردم و اگر اشکالی پیش می‌آمد، با هر خودکشی بود حل می‌نمودم و وقتی که به درس حضور می‌یافتم، از آن‎چه استاد می‌گفت، قبلاً روشن بودم و هرگز اشکال و اشتباه درس را پیش استاد نبردم».
 
علامه سید محمد حسین حسینی طهرانی شرح این بارقه الهی را در کتاب مهر تابان به تفصیل آورده‌اند و نقل می‌نمایند که این عشق سوزان به علم را علامه طباطبایی طی عهدی که بر فراز تپه‌ای با خدا می‌بندد، به دست می آورد.(ن.ک: همان)
 
پس از اتمام دروس مقدمات و سطح، علامه و برادرشان پای در هجرت برای علم نهادند و به سوی نجف اشرف رهسپار گشتند. در این شهر بود که سید محمد حسین شالوده علامگی خود را ریخت و در درس بزرگترین اساتید آن زمان در علوم مختلف شرکت جست.
 
فقه و اصول را تا به نهایت خود در دروس خارج مرحوم آیة‌الله میرزا حسین نائینی و مرحوم آیة‌الله شیخ محمد حسین غروی اصفهانی و مرحوم آیة‌الله سید ابوالحسن اصفهانی گذراند. درس مرحوم آیة‏الله غروی اصفهانی مخصوصا بر ایشان بسیار اثر داشت؛ چرا ‌که آن مرحوم ذهنی دقیق و فلسفی داشتند.
 
استاد ایشان در علوم عقلی فیلسوفی تمام عیار بود. آیة‌الله سید حسین بادکوبه که علامه توشه فلسفی را از خرمن دانش این استاد برداشتند. علامه یک چند در ایام تعطیلی حوزه در گرمای طاقت فرسای تابستان نجف به درس سید ابوالقاسم خوانساری برای خواندن ریاضی رفتند و دانش‌های خود را در ذیل این علم، نظم و نسق دادند.
 
اما مهم‌ترین استاد ایشان که از قضا از همشهریان و اقوام ایشان بود، آیة‌الله سید علی قاضی طباطبایی بودند که علامه در مکتب ایشان سلوک الی‌الله و تخلق به اخلاق الهی و عرفان عملی را آموختند و استخوان بندی وجودی و سلوکی فکر و روح خود را از این استاد به دست آوردند.
 
علامه نقل می‌نمایند که روزی آیة الله قاضی که مرا مضطرب و حیران به واسطه مصائب زندگی، حیران در صحن مدرسه‌ای دیدند دست بر شانه من نهادند و فرمودند: «فرزندم اگر دنیا می‌خواهی نماز شب بخوان و اگر آخرت می‌خواهی هم نماز شب بخوان».(ن.ک: همان) علامه خود می‌فرمودند: «ما هر چه داریم از قاضی داریم».
 
 
بازگشت شمس الوحی به تبریز
 
علامه پس از سال‌ها که در نجف به تحصیل پرداخت، به دلیل مشکلات شدید مالی که به واسطه جلوگیری حکومت پهلوی اول از فرستاده شدن پول عواید مالی قطعه زمین پدری ایشان در تبریز به نجف به وجود آورده بود، مجبور شد بار سفر به سوی تبریز ببندد و مدت ده سال را در این شهر و در املاک پدری خود به کار کشت و زرع بپردازد.
 
هر چند علامه خود، این سال‌ها را از سال‌های غبن علمی خود می‎دانند، اما در همین سال‌ها بود که علامه تفکرات خود را در تاملات طولانی خوب پختند و یکی از مهمترین آثار خود -رسالة الولایه – را در این سال‌ها به نگارش در آوردند.
 
 
به سوی قم المقدسة
 
بالاخره علامه طباطبایی با کوله باری از فضایل برای تدریس و قرار گرفتن در فضای علمی به سوی قم رهسپار شدند؛ حرکت ایشان مصادف با ناآرامی‌های تبریز به واسطه تحرکات فرقه دموکرات، مقارن با سال 1325 بود.
 
این هجرت علمی شاید یکی از پر برکت‌ترین هجرت‌های علمی بود؛ چه این‌که به واسطه این هجرت، علوم الهی، مانند فلسفه و عرفان نظری و عملی و از همه مهم‌تر تفسیر قرآن که در حوزه رونق نداشتند، بار دیگر به طرز چشم‌گیری حیاتی پر نشاط یافتند.
 
ایشان با حضور در قم و احساس کمبود در دروس فلسفه الهی و تفسیر قرآن، همت خود را در این علوم متمرکز کردند و مهم‌ترین آثار را در این علوم آفریدند و شاگردان بسیاری را در این زمینه‌ها پروردند.
 
تألیف دو کتاب بدایة الحکمة و نهایة الحکمه توسط ایشان، حاصل دروس خارج اسفار این علامه کل بود که امروزه از متون اصلی حکمت الهی در حوزه‌های علمیه است.‌(ن.ک:مهر استاد)
 
اما مهم‌ترین فعالیت علامه در قم، تدریس و نگارش تفسیری گران‌سنگ به روش بدیع به صورت تفسیر قرآن به قرآن در بیست جلد بود. تفسیر بلند قدر "المیزان" میراثی عظیم از علامه است که چکیده افکار و تلاش‌های او برای فهم قرآن است.
 
به جرأت می‌توان المیزان را مهم‌ترین و بهترین تفسیر قرآن در سده‌های اخیر دانست. تورقی اندک به کتاب المیزان، میزان تعمق و وسعت فکر علامه را در کتاب الهی را نشان می‌دهد.
 
 
علامه و تحرک در سطح فکر جهانی
 
یکی از مهم‌ترین فعالیت‌های علامه طباطبایی، تلاش ایشان برای معرفی معارف عمیق مکتب تشیع به دیگر ملل و ملل غرب بود؛ از جمله این فعالیت‌ها تألیف کتاب‌هایی برای غربیان در باب تشیع است که از جمله آنها می‌توان به کتاب شیعه در اسلام اشاره کرد که علامه با زبانی پیراسته با عمقی کم‌نظیر، افکار شیعه را ارائه داده‌اند.
 
نیز ارتباط ایشان با فیلسوف فرانسوی "هانری کربن" و بحث در باب جایگاه معنوی و علمی شیعه را می‌توان از مهم‌ترین مفاهمه‌های علمی ادیان و فلسفه‌های مختلف در دوران معاصر دانست.
 
 
علامه متخلق
 
یکی از جنبه‌های انسانی و اعجاب انگیز علامه طباطبایی تخلق عمیق ایشان به اخلاق الهی و انسانی بود که داستان‌های اعجاب انگیزی از این نحو سلوک توسط شاگردان ایشان نقل شده است.‌(ن.ک:مهر تابان)
 
نیز علامه، رساله سلوک بحر العلوم را تدریس می‌کردند. اما حیا، ملاحت و عاطفه جبلی ایشان، بیش از همه در جنبه‌های انسانی وجود ایشان خود نمایی می‌کرد. ایشان به قدری با عطوفت بودند که از سر بریدن پرندگان خانگی که پیش ایشان پرورش یافته بودند، احتراز داشتند.
 
 
علامه در عرصه اجتماعی
 
علامه طباطبایی به حوادث و مسایل جهانی و داخلی در سطح اجتماع توجه جدی داشتند؛ چه این‌که در دوران یکه‌تازی افکار مارکسیستی و چپ، ایشان با معاضدت از فلسفه الهی، به نبرد با این افکار رفتند و کتاب مهم اصول فلسفه و روش رئالیسم را به رشته تحریر در آوردند. کتابی که با پاورقی‌های روشنگر شهید استاد مطهری در آن دوران، تأثیر مهمی در محافل فکری داشت.
 
 
مکتب فلسفی علامه
 
علامه طباطبایی تفکرات فلسفی نو آورانه در عرصه فلسفه دارند؛ به طوری که اساتیدی در این فن ابراز می‌کنند که فلسفه علامه، فلسفه‌ای دارای شخصیت و جایگاهی در حد یک مکتب مجزای فلسفی است.
 
 
غروب علامه
 
علامه سید محمد حسین طباطبایی سرانجام در بیست و چهارم آبان ماه 1360هجری شمسی در شهر مقدس قم پس از عمری دویدن در پی‌آواز حقیقت و پویش در راه محبت و تسلیم الهی، با بر جای نهادن میراث عظیمی از فکر و اخلاق، به درود حیات دنیوی گفتند و در جوار محبوب حقیقی خویش آرام گرفتند.
 
روز و روزگاری که حجاب معاصرت از روی زیبای علامه برافتد، آن‎گاه است که نمایان خواهد شد که شمس الوحی تبریزی که در این قرن طلوع کرد، چگونه خورشید یگانه‌ای در علم و عمل بود.
 
منابع
 
شمس الوحی تبریزی- عبد الله جوادی آملی
گفتگو ها- حسن حسن زاده آملی
آینه های فیلسوف- غلامحسین ابراهیمی دینانی
مهر تابان- محمد حسین حسینی طهرانی
نسب نامه خاندان طباطبایی- محمد حسین طباطبایی- به کوشش هادی خسرو شاهی
مهر استاد- عبد الله جوادی آملی
 
هادی شاملو
 
/979/702/ر
ارسال نظرات