خاطره آیت الله سبحانی از تواضع حضرت امام
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، حضرت آیت الله جعفر سبحانی، ظهر نوزدهم ماه مبارک رمضان در سلسله مباحث تفسیری سوره مؤمنون که در مجتمع آموزش عالی فقه جامعه المصطفی العالمیه در قم برگزار شد، خاطرنشان کرد: مشرکان به پیامبر اکرم(ص) ایمان نیاوردند و خدا از آیه 68 به بعد این سوره، پنج عذر آنها را بیان کرده و یکی را پس از دیگری نقد می کند.
این مرجع تقلید به اثبات وحی بودن قرآن پرداخت و اظهار داشت: اولین عذر آنها این است که «أَ فَلَمْ يَدَّبَّرُواْ الْقَوْلَ»آیا درباره قرآن فکر نکردند؛ ظاهرا مراد از کلمه «قول» قرآن باشد؛ چرا که درباره قرآن تدبر نکردند و به پیامبر ایمان نیاوردند؛ اگر در قرآن تدبر کرده بودند، می فهمیدند که قرآن کلام بشر نیست و ایمان می آوردند؛ ابتدا می گوید بروید مانند قرآن را بیاورید؛ سپس می فرماید که ده تا از این سوره ها بیاورید، در ادامه فرمود «بسوره من مثله»؛ اگر متعصب نبودند به پیامبر اکرم(ص) ایمان می آوردند؛ این که می گوید بشر تا ابد نمی تواند مثل قرآن را بیاورد، معلوم است پیامبر(ص) پشتیبانی قوی که خداوند باشد را دارد و چنین سخنی را بیان می کند؛ اگر کار بشر بود، چنین ادعایی را نمی کرد.
استاد درس خارج حوزه علمیه قم ضمن بیان روایتی تصریح کرد: پیامبر اکرم(ص) نشسته بودند و یک نفر که به فصاحت و بلاغت معروف بود، نزد پیامبر نشست و گفت که از قرآنت بخوان؛ پیامبر خواند و او رفت در خانه نشست؛ یک نفر به او گفت نکند به او ایمان آوردی، گفت من در کنار این مرد نشستم و کلامی شنیدم که خیلی شیرین بود و ریشه در درون و شاخه در عالم بالا داشت.
وی گفت: عذر دومی که خداوند از مشرکان ذکر می کند و به صورت استفهام انکاری مطرح می کند این است که می فرماید «أَمْ جَاءَهُم مَّا لَمْ يَأْتِ ءَابَاءَهُمُ الْأَوَّلِين» شاید علت این که مشرکان پیامبر اکرم(ص) را نپذیرفتند، این باشد که در بین بشر سابقه ندارد که کسی بیاید و بگوید من از جانب خدا آمده ام؛ در میان عرب، انبیا عرب داریم که حضرت هود(ع) و حضرت صالح(ع) در بین قوم عرب فرستاده شدند و بنابراین قبل از پیامبر اسلام(ص)، پیامبران دیگری بوده اند.
حضرت آیت الله سبحانی در تفسیر آیه 69 سوره مؤمنون یادآور شد: عذر سوم شان این بود که «أَمْ لَمْ يَعْرِفُواْ رَسُولهَُمْ فَهُمْ لَهُ مُنكِرُون» شاید پیامبر(ص) را نشناختند که او را تکذیب کردند، در حالی که آن حضرت از دوران جوانی برای اینها شناخته شده بود؛ روزی کعبه تا حدی شکافت برداشت و اطمینان به بقایش نبود و قریش تصمیم بر نوسازی آن گرفتند و پس ویران کعبه، پایه را بالا آوردند؛ قریش که دارای چهار قبیله بود و هر قبیله می گفتند رییس ما باید سنگ آن را نصب کند و درگیری نزدیک بود که همدیگر را بکشند؛ یک دفعه مردی گفت صبر کنید و اولین کسی که از این باب وارد می شود، اختیار نصب این سنگ با او باشد؛ همه قبول کردند، چرا که نمی دانستند چه کسی وارد خواهد شد؛ چیزی نگذشت که مردی وارد شد که در میان آنها به «محمد امین» معروف بود؛ همه خوشحال شدند و پیامبر شناخته شده بود و اختیار را به او دادند و شاعری شعری در این باره خواند که پیامبر(ص) بهترین فرد در این باره است و شاید در آینده کرامت دیگری از او ببینیم.
این مرجع تقلید درباره خویشتن داری حضرت علی(ع) در زمان حیات پیامبر گرامی اسلام(ص) خاطرنشان کرد: امیر مؤمنان(ع) در زمان پیامبر(ص) یک کلمه هم سخن نگفته است؛ 11 هزار خطبه، نامه، کلمات قصار و غیره از آن حضرت نقل شده است و چنین مردی چرا در زمان پیامبر کلمه ای را نمی فرموده است؟ دلیل آن ادب است که با وجود پیامبر(ص) مقتضای ادب آن است که سکوت کند؛ همیشه از پیامبر(ص) سؤال می کرد و این همه خویشتن داری در زمان پیامبر(ص) خیلی مهم است.
خویشتن داری امام خمینی در زمان حیات آیت الله بروجردی
استاد درس خارج حوزه علمیه قم اظهار داشت: در سال 1331 در قم بر سر مسأله ای بین مردم و دولت اختلاف بود و خیابان ها شلوغ شده بود و همدیگر را رد می کردند، امام خمینی(ره) در مسجد محمدیه به ما درس می داد، یک نفر از شاگردان ایشان به او گفت وارد این مسأله شوید و تکلیف را روشن کنید؛ امام راحل فرمودند فعلا وظیفه من درس گفتن است و با وجود آیت الله بروجردی من نباید حرف بزنم؛ این را تمالک نفسانی می گویند.
وی به بیان مقام و منزلت حضرت علی(ع) اشاره کرد و گفت: باید علی شناس باشیم؛ هنوز زوایای از زندگی امیر مؤمنان(ع) باقی مانده است که نشاخته ایم و آن حضرت بعد از پیامبر گرامی اسلام(ص) با فضیلت ترین فرد بود و کلمات قصار آن حضرت سرتاسر علم و تقوا است؛ در فصاحت، کلام، زهد، خطابه و اخلاق اولین است؛ خطبه ای را که می خواند، کفشش از لیف خرما بود، این در حالی بود که طلحه و زبیر دارای هزاران خانه بودند.
حضرت آیت الله سبحانی در پایان تصریح کرد: ابن ابی الحدید می گوید امیر مؤمنان(ع) مجموعه رشته اخلاقیاتی است که در یک فرد جمع نمی شوند، اما در آن حضرت جمع شده است، چرا که کسی نمی تواند در میدان های جنگ قهرمانانه بجنگد و در عین حال فیلسوف هم باشد، بلکه فیلسوف باید در مدارس علمیه باشد تا فکر کرده و بیان کند؛ انسانی که شجاع است، غالبا از نظر قلب و رحم در درجه پایین است، اما آن حضرت از این جهت در درجه بالا بود و از گریه و اشک یتیم می لرزید، در حالی که قهرمان از اینها متأثر نمی شود./822/پ202/ج