انقلاب اسلامی؛ محصول علوم انسانی اسلامی
به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از مهر، حجت الاسلام والمسلمین سید مهدی موسوی؛ هویت هر جامعه ای به نظام دانایی مشترک میان افراد آن جامعه وابسته است که شکل دهنده صورت ویژهای از جهان اجتماعی است. تردیدی نیست که ترکیب افراد در هر جامعهای یک اعتبار ذهنی محض و حتی مکانیکی نیست بلکه میان افراد جامعه، عناصر مشترک هویتی و ارتباط تنگاتنگ انسانی وجود دارد که موجب اتحاد روحها و نفوس حول معانی، اهداف، مقاصد، آرمانها و برنامهها می شود. «علم» و صور علمی که از زوایه ذهن و گوشه رفتار افراد خارج شده و به متن زندگی و رفتار اجتماعی وارد میشود، به تدریج به عرصه آگاهی مشترک اجتماعی راه یافته و جزئی از عناصر حیات انسانی و زندگی اجتماعی شده و شکلدهنده هویت مشترک و بینالاذهانی افراد اجتماع میشود و اراده و رفتار عمومی افراد جامعه، باورها، عادتها، نهادهای اجتماعی را تحت تسخیر و تصرف خود در میآورد.
در این صورت، جهان اجتماعی و زندگی انسانی به وساطت آن آگاهیها و فرهنگ ساخته میشود که «در حقیقت صورت تنزل یافته معنا و آگاهی به عرصه عمومی و رفتارهای مشترک و کنشهای اجتماعی است.» براساس این مبنا هر جامعهای محصول نظام دانایی مستقر در آن جامعه است و جامعه اسلامی و اوضاع و احوال تاریخی و اجتماعی آن نیز نسبتی با نظام دانایی و فرهنگی دارد که در علوم و فرهنگ اسلامی ریشه دارد. بنابراین انقلاب اسلامی ایران نیز به عنوان حلقهای از حلقههای تطور تاریخی جهان اسلام نسبتی با علوم و فرهنگ اسلامی دارد که از طریق رهبران انقلابی و عالمان فرهنگساز دوران کشف شده و به عرصه آگاهی عمومی منتقل شده است و اگر انقلاب فکری مقدم و ریشه همه انقلابهاست پس شناخت فکری و فلسفی آنها، راه شناخت تحولات اجتماعی و واقعیت هستند و شناسایی جامعه و تحولات اجتماعی بدون آنها ممکن نیست.
انقلاب اسلامی مبتنی بر همان نظام فکری منسجمی شکل گرفته است که پیش از آن عالمان مسلمان در فلسفه، عرفان، کلام و فقه آن را ذیل معارف اسلامی نظام داده اند و نسبت به موضوعاتی همچون هستی، جامعه، انسان، معرفت، علم و جامعه تبیینهای روشن و نظرات مستقلی داشته است و برای دستیابی به اهداف و مقاصد خود دارای برنامهریزی و طرح اقدام بوده است و از این طریق توانست عموم ملت را بسیج و صاحبان فکر و اندیشه را با خود همراه کند، نظام شاهنشاهی را نابود کند و نظام جمهوری اسلامی ایران را مستقر کند.
روشن است که نظام فکری هر جامعه و انقلابی باید به دست رهبران اصلی و متفکران اصیل همان جامعه تئوریزه و اعلام شود و سایر سطوح به شرح و تفصیل و تبلیغ آن بپردازند. مکتب فکری انقلاب اسلامی ایران را نیز مهمترین رهبر آن یعنی امام خمینی(ره) نظریهپردازی و بیان کرده است و همفکرانی همچون علامه سیدمحمدحسین طباطبایی و شاگردانی چون علامه شهید مرتضی مطهری، آیت الله شهید بهشتی، آیت الله خامنه ای، شهید دکتر مفتح، شهید دکتر باهنر و دهها شخصیت دیگر نیز در همان مسیر گفتمان مطرح شده امام حرکت کردند.
اجتهاد عمیق امام خمینی(ره) در منابع دینی همچون قرآن و روایات معصومین(ع) و تخصص کم نظیر او در علوم اسلامی مانند علم فقه و حکمت متعالیه و نگرش عمیق وی به اسلام ناب محمدی(ص)، زیربنای فکری انقلاب اسلامی است. نهضت اسلامی در طرح و برنامه امام خمینی(ره) اندیشهای نوین بود که بر پایه های مستحکم فلسفی و دینی استوار شد و به اعتراف اکثر اندیشمندان و متفکران شرق و غرب، با نهضتها و حرکتهای پیش از خود تمایزی اساسی داشت.
به اعتقاد اندیشمندان اسلامی و غیراسلامی، انقلاب اسلامی ایران جان تازهای به جوامع اسلامی بخشید و ثابت کرد که اصول اسلامی کماکان کاربرد اجتماعی ـ سیاسی دارد و میتواند مبنای اداره جامعه امروزی قرار گیرد. به تعبیر میشل فوکو، انقلاب اسلامی شکل گرفته از روح و اراده جمعی یک ملت است که با هدفی کاملا روشن و معین در تاریخ ظهور کرده است. به تعبیر او این انقلاب با تمسک به اسلام و تغییر اساسی مبتنی بر آن در همه شئون فرهنگی، اجتماعی و سیاسی روح یک جهان بی روح شد. خلاصه مردم ایران در راهی که طی کردند «چیزی کاملا متفاوت» از سایر مکاتب فکری مسلط بر دنیا را جستوجو میکنند.
مکتب فکری مؤثر در انقلاب اسلامی با استفاده از دانشها و معارف موجود در جامعه اسلامی، فضای فکری و نظم گفتاری تازهای را در حیات سیاسی و فرهنگی ایران پدید آورد. نظام معنایی که در عین تازگی، حاوی گنجینههای معانی و فرهنگی ریشهدار در فرهنگ و جامعه ایران بود، اما این بار، آن گنجینهها در کنار هم در ذیل عنصر مرکزی «قیام لله» همچون یک میدان مغناطیسی، بازسازی شده و نظمی متفاوت یافتند تا از این طریق، به تبیین و تبلیغ برهانی و شورآفرین اصول و اهداف مورد نظر خود بپردازند و بتوانند از تمامی ظرفیتهای مشروع نیروهای انقلابی بهرهبرداری کنند و با بازسازی معرفت دینی برای حضور دین در عرصه اجتماع و با تفکیک روشمند وجوه مثبت تمدنی غرب از وجوه منفی استعماری آن به تولیدات فکری مناسب با مقتضیات زمان بپردازند و برای اولین بار در تاریخ ایران، نظام سیاسی مبتنی بر تشیع و نظام امامت شکل گرفت و مردم به طور مستقیم و آزادانه در تعیین سرنوشت خود از انتخاب نوع نظام تا تدوین قانون اساسی و انتخاب مجریان و قانون گذاران کشور سهیم شدند.
نظام دانایی حاکم بر حوزههای علمیه ریشه در منابع کتاب، سنت و عقل دارد که به تدریج عالمان مسلمان دانشهای بدیعی از آنها استخراج کرده و یا دانشهای ملل دیگر پس از ترجمه، با آنها هماهنگ شده است. این روند از صدر اسلام تا زمان حال ادامه داشته است اما وضعیت فعلی نظام آموزش و تحصیلی در حوزه علمیه بیش از همه دورههای تاریخی، متأثر از حوزه علمیه و نظام دانایی دوره صفویه است.
در این دوره، حوزه علمیه شیعه در ایران به بلوغ خاصی رسید و با توجه به جامعیت عالمان بزرگ آن، رویکردی وحدتگرا و جامعنگر بر فضای علمی آن زمان گسترش یافت، این رویکرد که ابتدا از سوی حکیم نصیرالدین طوسی و شاگردان برجسته او همچون علامه حلی، ابن میثم بحرانی و پس از آنها به کمک بسیاری از عالمان تشیع همچون مقداد سیوری، قطبالدین شیرازی، قطبالدین رازی، سیدحیدر آملی، ابن تُرکه اصفهانی، ابی جمهور احسایی، ابن فهد حلی و در نهایت، مکتب فلسفی شیراز ادامه و توسعه یافت، سعی در وحدت روشمند میان علوم مختلف اسلامی داشت.
در این جریان میان علوم عقلی همچون فلسفه، کلام و عرفان به تدریج حالت همگرایی و هماهنگی شکل میگرفت و از اختلافات میان آنها کاسته میشد. همچنین حکما و عرفا به فقه و اجتهاد اقبال دوچندانی نشان دادند به طوری که بسیاری از عالمان این دوره جامع میان علوم عقلی و علوم نقلی محسوب میشدند.
پس از شکل گیری حکومت صفویه و تأسیس حوزه علمیه اصفهان بسیاری از علمای بزرگ شیعه از شهرهای مختلف ایران و کشورهایی همچون لبنان، عراق و بحرین به آنجا هجرت کردند و باب مباحثات علمی را باز کردند و کرسی تدریس فقه و اصول، فلسفه و عرفان، کلام و تفسیر، حدیث و رجال را گستراندند. جاهلیت عالمانی چون محقق کَرکی، میرداماد، شیخ بهایی و اعتقاد آنها به همگرایی و جمع میان علوم بر فضای حوزه اصفهان سایه افکند و برای اولین بار همه علوم اسلامی در یک شهر و یک حوزه علمیه تدریس میشد. در این میان صدرالمتألهین شیرازی توانست این همگرایی را نه فقط در حوزه آموزش و تدریس، بلکه در نظام فکری خود سازماندهی کند و براساس معارف و علوم اسلامی، نظام فلسفی جدیدی را پایه گذاری کند. نظامی که چهار راه فلسفه مشاء، فلسفه اشراق، عرفان و کلان را به حکمت متعالیه ختم کند.
حکمت متعالیه با تأثیرپذیری از روشهای فکری گوناگون اسلامی موجب جهشی عظیم در عالم فلسفه و پیدایش ابتکارات محوری در ارکان حکمت شد. نوآوری حکمت متعالیه در اصالت وجود و روششناسی، منجر به هماهنگی میان سلوک عقلی و سلوک قلبی و تلفیق و یکپارچهسازی مکاتب متقدم اندیشه اسلامی شد که در آن اعتقادات وحیانی، حقایق دریافت شده از طریق کشف و شهود روحانی و الزامات موشکافانه منطق و برهان عقلی به صورت امر واحد و یکپارچه درآمدهاند.
آیت الله جوادی آملی در این باره می نویسند: «امتیاز اساسی حکمت متعالیه از سایر علوم الهی مانند عرفان نظری، حکمت اشراق، حکمت مشاء، کلام و حدیث ـ با اشتراکی که بین آنها است ـ در این است که هر یک از آن علوم به یک جهت از جهت عرفان، برهان، قرآن و وحی اکتفا می کند و به جهات دیگر نمی پردازد و اگر هم به جهتی از جهات دیگر دسترسی یافت، آن را مؤید فن خود می شمارد نه دلیل و اگر هم توان دسترسی به آن را نداشت، به همان جهت خاص خود بسنده می کند، اما حکمت متعالیه کمال خود را در جمع بین ادله یاد شده جست وجو می کند و هر کدام را در عین لزوم و استقلال با دیگری می طلبد و با اطمینان به هماهنگی و جزم به عدم اختلاف، همه آنها را گرد هم می بیند و در مقام سنجش درونی، اصالت را از آن قرآن می داند و آن دو را در محور وحی، غیرقابل انفکاک مشاهده می کند.»
ملاصدرا نیز می نویسد: «تبأ لفلسفة تکون قوانینها غیر مطابقة للکتاب و السنة: نابود باد آن فلسفه ای که قوانین آن مطابق با کتاب و سنت نباشد.» بر این اساس صدرالمتألهین شیرازی در نظام حکمت متعالیه بیش از فارابی و ابن سینا، جایگاه شریعت الهی را در «تمدن، اجتماع و تعاون» انسان را به رسمیت می شناسد و آن را حافظ نظام و ضامن سعادت و آسایش کلیه افراد بشر و انتظام امر معیشت و زندگی دانسته است.به عقیده برخی از صاحب نظران، تحقیقی که از زمان فارابی و حتی پیش از آن در باب ولایت و نبوت آغاز شده، در زمان ملاصدرا به مراحل دقت و کمال رسیده بود. به اعتقاد ملاصدرا آنچه در کتب فقها وارد شده از ضروریات همه جوامع و مورد نیاز همه انسانهاست. ملاصدرا تصریح می کند چون فقها به تفصیل به این امور پرداخته اند، دیگر حاجتی به توضیح و تفسیر آنها نیست.
همچنین او به بیان حقیقت سیاست براساس حکمت متعالیه می پردازد و با ابتنا کردن کل نظام خود بر مبانی هستی شناسانه فلسفی اصالت وجود، حرکت جوهری و سفرهای چهارگانه و زمینه های انسان شناسانه نفس و قوای نفسانی و تکوین و کمال و معاد آن، دین و دنیا، شریعت و سیاست، دنیا و آخرت را مکمل یکدیگر و لازم و ملزوم هم می داند. به همین جهت سیاست بدون شریعت همچون جسد بی روح است.در این رویکر، انسان تحویل به امر انسانی در محدوده طبیعت نمی شود بلکه انسان که حقیقتش از سنخ وجود است، فطرتی دارد و آن فطرت، اقتضائات خاص وجودی انسان و تمامی احکام و احوالی که برای انسان تعریف می شود را با حفظ ذاتیاتش تأمین می کند و شاخصه اصلی این فطرت، نسبتی است که این بشر با خدا دارد؛ انسان، عبد و عاشق خدا تعریف می شود که در صیرورت وجودی به سوی اوستاهداف قانون شرع در حکمت متعالیه عبارت اند از: تنظیم معیشت انسانها در دنیا، ارائه طرق وصول به جوار خدا، یادآوری معاد، هدایت مردم به صراط مستقیم؛ نیز غایت اصلی حکومت به سعادت رساندن مردم است او در بیان انواع کارهای نفس انسان و افکار او که در پنهان یا آشکار از او به ظهور می رسند.
بر ضرورت وحی و شریعت انبیاء تأکید می کند و معتقد است که احکام شرعی دارای حقیقت نفس الامری هستند و صرفا قرارداد و اعتبار محض نیستند، بلکه افراد کاملی می توانند آنان را از طریق وحی دریافت کنند: تحقیق این سخن بر شناخت خواص هر کاری و اطلاع کامل بر آن از دقت در گفتار و کردار پاکان از انبیاء و اولیاء روشن شود، چه اینان دانش خود را از عالم وحی و الهام فرامی گیرند و به امت می رسانند تا آنان را آگاهی بخشند؛ چرا که عقل و فکر آنان از شناخت خاصیت هر فکر و کار و سخن و نیت عاجز است. پس علت اینکه در شریعت قوانین مقرر شده شده اند واقعیت نفس الامری آنهاست، ـ نه اینکه چنانچه عده ای پندارند ـ تنها جنبه قراردادی داشته باشند. این اسرار را تنها افراد کامل درک توانند کرد و کسی را جز آنان توانی نیست و آن احکامی که در هیچ زمان و حالی نسخ در آنان راه نیافته است.
خصوصیت بیشتری در این جنبه دارند. او سپس به تقسیم همه کارهای انسان به پنج قسم واجب، مستحب، مباح، حرام و مکروه می پردازد و به تلاش علمی فقها و عرفا اشاره می کند که توانسته اند معارف وحی را در دو نظام علمی علم فقه و علوم کشفی الهی نظام مند کنند؛ از این رو رد این باره می گوید: این احکام که به حسب تقسیم عقلی و شرعی به پنج قسم منحصر شد، هم در کردار ظاهر صدق کنند و هم در اعمال باطنی. آنچه به کردار ظاهری مربوط می شود فقها ـ شکر الله سعیهم ـ جمع آورده و علمی را با نام فقه تدوین کرده اند و بخش مربوط به اعمال باطنی و تحصیل معارف یقینی و به دست آوردن علوم کشفی الهی را علمای باطن متصدی شده و بر درجات آن صعود کرده اند و مقداری از آنها را آشکار و مقداری را پنهان داشته اند. می توان گفت که این احکام پنج گانه در هر امری، حتی در تجارت یا به دست آوردن چیزی و یا رها شدن از چیزی ـ دینی یا دنیایی، ظاهری یا باطنی، کوچک یا بزرگ ـ جریان دارند.
همچنین ملاصدرا درباره اهمیت شریعت و نقش آن در حفظ نظام جامعه می نویسد: شریعت ظاهری پاکسازی ظاهر از ناپاکی های جسمانی و واداشتن انسان به کارها و عباداتی است که اعضایش را به خضوع وادارد و او را به ترک لذتها ملزم گرداند و به دادن صدقات به فقرا و مساکین وادار کند، شمار اهل ایمان را بر اثر زناشویی ها بیش و شمار کافران و منافقان و مفسدان را با تشریع جهاد کم کند، حدود را جاری کند و ظالمان و گناهکاران را با دیه ها و تعزیه ها اصلاح کند تا نظام حفظ شود و مردمان چون چهارپایان رها و یله نباشند.
وی در اشراق نهم از مشهد پنجم اشواهد الربوبیه در ذکر مسئله ختم نبوت معتقد است که نبوت به لحاظ نام و وحی مستقیم مخصوص نبی منقطع شده اما به لحاظ نبوت و شریعت از حیث ماهیت و حکم منقطع و نسخ نشده است، بلکه امام معصوم و مجتهدان همان حکم و رسالت آن را ادامه می دهند.خلاصه حکمت متعالیه به عنوان یک جهان بینی منسجم و برهانی است که علاوه بر جمع سالم و نظام مند میان عقل منطقی، شهود عرفانی و وحی قرآنی توانسته است زیربنای محکمی را برای معرفت دینی فراهم کند تا سایر علوم اسلامی به ویژه علم فقه و دستوران عملی اسلام استحکام نظری و مبنایی منحصر به فردی یابند و پس از آن جامعه با علم فقه مدیریت و تدبیر شود.
اگرچه حکمت متعالیه در بدو تأسیس مورد بی مهری قرار گرفت و چند صباحی مغفول واقع شد، مبانی و روش شناسی آن را شاگردان برجسته او نظیر فیض کاشانی و فیاض لاهیجی حفظ کردند تا اینکه به همت آقامحمد بیدآبادی(متوفی ۱۱۹۷) و آقاعلی نوری(متوفی ۱۲۴۶) دوباره احیا شدو از ابتدای عصر قاجاریه به گفتمان غالب و رایج حوزه های علمی و فلسفی ایران و تشیع تبدیل شد و عرصه را برای خودنمایی حکمت مشاء و اشراق تنگ کرد و ضمن هضم ویژگی های برتر دیگر مشارب فکری، آنها را تحت الشعاع خود قرار داد. این نظام فلسفی نه تنها دارای نوآوری های فلسفی و مابعدالطبیعی بود بلکه خود ملاصدرا و پیروانش آن را وارد عرصه های دیگر علوم اسلامی کرده و موجب تغییراتی در آنها نیز شد. نمونه هایی از این تأثیرگذاری در منطق، تفسیر، کلام، شرح حدیث، اصول فقه، سیاست و ... را می توان در آثار خود ملاصدرا و تابعان ایشان مشاهده کرد.
بیتردید نظام فکری معاصر شیعه از بعد هستیشناسی، انسانشناسی، ارزششناسی و معرفتشناسی متأثر از حکمت متعالیه صدرالمتألهین شیرازی و سایر متفکران و فیلسوفانی است که پس از صدرا در ترویج و تحکیم آن کوشیدهاند که ازجمله آنها حضرت امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی(ره) است که مدرسه فلسفی شیعه در دوره معاصر را در حوزه علمیه قم احیا کرده و گسترش دادند. مقام معظم رهبری بر وامداری ایران معاصر به حکمت متعالیه و مکتب فلسفی امام خمینی(ره) و علامه طباطبایی(ره) توجه دارند و در این باره مینویسند: ما ایرانیان بیش از همه به این فلسفه الهی وامدار و بیش از همه در برابر آن مکلف هستیم. دوران ما با دمیدن خورشیدی چون امام خمینی(ره) که یگانه دین و فلسفه و سیاست و یکی از صاحبنظران برجسته در حکمت متعالیه بود، نیز با حوزه درسی و تحقیقی پربرکت حکیم علامه طباطبایی که استاد یگانه مبانی ملاصدرا در طول سی سال در حوزه قم به شمار می رفت و تلاش تلامذه و هم دوره های آنان، بی شک دوره پابرکتی برای فلسفه الهی است» از این رو این جریان فکری نقش بسیار زیادی در پیدایش انقلاب اسلامی ایران داشت.
برگزاری جلسات درس فلسفه اسلامی، نقد مبانی مارکسیسم و لیبرالیسم در زمانی که مهمترین معضل اجتماعی و فکری محسوب میشد، نگارش آثار فلسفی همچون «اصول فلسفه و روش رئالیسم» پشتوانه محکمی برای نیروهای انقلابی در دفاع از هستیشناسی اسلامی و آموزههای اسلام بود. در باب نقش مدرسه فلسفی قم و تلاشهای علامه طباطبایی و شاگردان ایشان در نهضت انقلاب اسلامی، مقام معظم رهبری معتقدند مبانی فکری انقلاب اسلامی را هم باز خود روحانیون آماده کردند. امثال شهید مطهری، امثال علامه طباطبایی و بزرگانی از این قبیل مبانی فکری مستحکم را آماده کردند. این زیرساختهای فکری را که براساس آنها می توان نشست فکر کرد، پرورش داد. گسترش داد، تفریع فروع کرد و نیازهای فکری امروز جوانها را پاسخ داد. در کشور ما آن سخن قاطعی که توانست تفکرات مارکسیستی را مثل پنبهای حلاجی کند، به هم بزند و باد هوا کند، فرمایشات مرحوم مطهری ـ که ایشان شاگرد آقای طباطبایی بود ـ و بعضی دیگر از شاگردان مرحوم علامه طباطبایی بود. این نظام در چنین بستری به وجود آمده است.»
اهداف قانون شرع در حکمت متعالیه عبارت اند از: تنظیم معیشت انسانها در دنیا، ارائه طریق وصول به جوار خدا، یادآوری معاد، هدایت مردم به صراط مستقیم؛ نیز غایت اصلی حکومت به سعادت رساندن مردم است.
استنباط روشمند و اجتهاد دینی که محور و مدار علوم انسانی دینی است خط سومی بین التقاط و تحجر ترسیم میکند و بزرگان از حکما و علمای اسلام همواره بر آن تأکید کردهاند. ابن سینا نیز در فلسفه سیاسی خود در الهیات شفا به ضرورت وجود اجتهاد دینی تأکید میکند. بنابراین اجتهاد دینی مهمترین مکانیسم فهم دینی و اصلیترین عنصر در پویایی و سیلان دائمی شریعت اسلامی در عصر خاتمیت است که با آن میتوان به مدیریت فرد، اجتماع و سیاست پرداخت که در ابواب متعدد علم فقه تبلور یافته است. اجتهاد دینی به معنای عام آن و علم فقه به معنای خاص آن نقشی بسیار مهم در تمدنسازی اسلامی و سامانبخشی توحیدی به دانش و اجتماع انسانی دارد.
بی تردید امام خمینی(ره) با اعتماد و یقینی که به جامعیت فقه داشت، طرح حکومت اسلامی را درانداخت و برای تحقق آن مردم را بسیج کرده و انقلاب کرد. در نظر امام(ره) فقه، پاسخگوی پرسشهای انسان در حکمت عملی است و به آداب معاشرت، تدبیر منزل و سیاست مدن توجه دارد و به عبارت بهتر، تئوری واقعی و کامل اداره انسان و اجتماع از گهواره تا گور است. این روند هم اکنون نیز میبایست ادامه داشته باشد و متناسب با نیازهای جامعه امروز پیشرفت کند و به تحقیق در مسائل جدید در حوزه علوم انسانی و مسائل اجتماعی بپردازد و برای زندگی و معیشت مردم برنامه ریزی کند./1325//102/خ