گفتنیها همگی گفته شد آنجا اما...
باشگاه نویسندگان حوزوی خبرگزاری رسا | سیدحمیدرضا برقعی
می رسد قصه به آنجا که جهان زیبا شد
با جهاز شتران کوه احد برپا شد
و از آن آینه با آینه بالا میرفت
دست در دست خودش یکتنه بالا میرفت
تا شهادت بدهد عشق ولیالله است
پله در پله از آن مأذنه بالا میرفت
پیش چشم همه دست پسر بنت اسد
بین دست پسر آمنه بالا میرفت
گفت: این بار به پایان سفر میگویم
بارها گفتهام و بار دگر میگویم
راز خلقت همه پنهان شده در عین علی است
کهکشانها نخی از وصله نعلین علی است
گفت: ساقی من این مرد و سبویم دستش
بگذارید که یک شمه بگویم دستش -
هرچه در عالم بالاست تصرف کرده
شب معراج به من سیب تعارف کرده
گفتنیها همگی گفته شد آنجا اما
واژه در واژه شنیدند صدا را اما
سوخت در آتش و بر آتش خود دامن زد
آن که فهمید و خودش را به نفهمیدن زد
میرود قصه ما سوی سرانجام آرام
دفتر قصه ورق میخورد آرام آرام
/918/پ202/س