۲۷ خرداد ۱۳۹۹ - ۲۰:۱۵
کد خبر: ۶۵۴۸۹۸
تاریخ‌نگاری غرب‌گرا در ایران (10) | استاد قاسم تبریزی مطرح کرد:

ملا علی کنی به خاطر ضدیت با استعمار هدف تخریب آدمیت قرار گرفت

در نگاه آدمیت یکی از گناهان کبیره ملاعلی کنی آن بود که علیه تشکیلات فراماسونری میرزا ملکم و ماسون‌ها بیانیه داد و درب آن پایگاه استعمار را بست.

 

اشاره

استاد قاسم تبریزی، پژوهشگر تاریخ معاصر ایران و مسئول کتابخانه تخصصی انقلاب اسلامی کتابخانه مجلس شورای اسلامی در سلسله گفتگوهایی با خبرنگار خبرگزاری رسا به جریان شناسی تاریخ نگاری در ایران معاصر پرداخته و 5 جریان غالب تاریخ نگار در ایران را معرفی و تحلیل کرده است. این 5 جریان تاریخی عبارتند از: تاریخ‌نگاری کمونیستی در ایران، تاریخ‌نگاری ناسیونالیستی در ایران، تاریخ‌نگاری غرب‌گرا در ایران، تاریخ‌نگاری شرق‌شناسی در ایران و تاریخ‌نگاری اسلامی در ایران.

پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در ادامه آشنایی با تاریخ‌نگاران غرب گرای ایرانی، در ادامه معرفی آثار فریدون آدمیت، کتاب «کتاب اندیشه ترقی و حکومت قانون (عصر سپهسالار)» را معرفی و مروری بر اثر خانمِ همای ناطق، از مریدان فریدون آدمیت دارد. ناطق در اثرش «از ماست که بر ماست» ملکم‌خان را یک خائن معرفی می‌کند.

ملا علی کنی به خاطر ضدیت با استعمار هدف تخریب آدمیت قرار گرفت

کتاب اندیشه ترقی و حکومت قانون (عصر سپهسالار)[1]

فریدون آدمیت به‌عنوان مورخ معاصر، با تکیه بر جریان‌های «ضد اسلامی» و چهره‌های «معارض با اسلام» در طی 60 سال قلم زد. او در مورد میرزا آقاخان کرمانی تکیه دارد بر این که «از نادره‌های زمان خود بود و در سیر افکار مقام بزرگی دارد»، «خودش مهجور مانده و مقامش ناشناخته است» و هدف از تدوین کتاب را «پایه‌اش را شناسانم و تحلیلی از عقاید او و اندیشه‌هایش را به دست دهم» او «بنیان‌گذار فلسفه تاریخ ایران است» و «ویرانگر سنت‌های تاریخ‌نگاری» و ضمن برشمردن دیگر ویژگی‌های میرزا آقاخان کرمانی مدعی است «بزرگ‌ترین اندیشه ناسیونالیسم است» و «منادی اخذ دانش و بنیادهای مدنی اروپایی» و «نقاد استعمارگری»است! اگرچه ما نوشته، فکر و اندیشه ضد استعماری از او سراغ نداریم. اما نکتة بعدیِ آدمیت قابل توجه است که مینویسد «هاتف مذهب انسان‌دوستی، نماینده نحله اجتماعی و متفکر انقلابی پیش از مشروطیت هموست». جای این سؤال است که منظور وی از مذهب انسان‌دوستی ، بابی است یا غیر آن؛ چون میرزا آقاخان داماد یحیی جمع ازل و در شمار ازلیان بود.

اما درباره ناسیونالیسم در اندیشه و عمل آقاخان، آدمیت مدعی است او «اندیشه‌گر بزرگ فلسفه ناسیونالیسم است». آدمیت، ملل شرق در برابر تمدن غرب را این‌گونه ترسیم می‌کند: عملشان عین جهل بود، هنرشان کمال بی‌هنری، صنعتشان ابتدایی، حکومتشان مظهر بیدادگری و پست‌ترین انواع حکومت و ساختمان اجتماعیشان قرون وسطایی یا پیش از قرون وسطایی، و از همه مهم‌تر و بدتر انسان آسیایی صاحب اعتبار و ارزش حقوقی که قائم به خودش باشد، نبود. تو گویی یا نمی‌داند یا نمی‌خواهد بداند یا می‌خواهد ملل آسیایی، اسلامی، خاصه ملت ایران را تحقیر کند؛ همان‌گونه که غربیان کردند و جمال‌زاده در کتاب خلقیات ایرانی‌ها روایت جهان‌گردان و ایران‌شناسان غربی آورد تا به مردم القاء کند که «شما هیچ هستید» اگر خواستید «ترقی کنید باید از موی سر تا ناخن پا ظاهراً، باطناً، جسماً و روحاً غربی شوید».

او درست هم‌چون دیگر ماسون‌ها که نمادش تقی‌زاده است، می‌نویسد: در همین نقطه بود که مسئله اخذ تمدن فرنگی به‌ وجود آمد و ذهن افراد بیداردلِ مشرق‌زمین را ربود.

آدمیت به‌ظاهر کسانی که منادی غرب‌زدگی و تقلید از غرب بودند را سرزنش می‌کند و مدعی است میرزا آقاخان، شیفته و دلباخته فرنگستان نبودند و تقلید‌های سطحی[!] را نکوهش کرده‌اند و هشدار داده‌اند! آدمیت معتقد است که افکار آقاخان بر محور ناسیونالیسم می‌گشت؛ اگرچه ناسیونالیسم او، همچون نگرش ناسیونالیسم میرزا فتحعلی آخوندزاده که هم‌عصر و هم‌سوی هم بودند، ماهیت ضد اسلامی و بازگشت به ایران باستان داشته . ارتباط این ناسیونالیست وطن‌پرست با میرزا ملکم‌خان به‌طوری روشن است که حتی آدمیت نمی‌تواند پنهان نماید . نوشته‌های میرزا آقاخان ساده و عامه‌پسند نیستند و خودش هم به این معنی آگاه بود که از ملکم خواهش کرد رساله «تکلیف ملت» را اصلاح کند و ساده و مؤثر سازد. از این‌ها گذشته ملکم نماینده جامع‌الشرایط فلسفه لیبرالیسم قرن نوزدهم (با تمام کاستی‌های آن) است و حال آن‌که میرزا آقاخان سوسیالیست است.

حال اما این میرزا آقاخان بابی ازلی، مدافع تجدد غربی، چگونه می تواند ناسیونالیست هم باشد! آدمیت در عین تأیید میرزا‌ ملکم‌خان، درباره میرزا آقاخان می‌نویسد «در پاره‌ای موارد خیلی عمیق‌تر از ملکم می‌باشد هر چند دامنه نوشته‌های ملکم خیلی گسترده‌تر از اوست». حال فرصت برای آدمیت است که از ملکم تجلیل کند «به علاوه تأثیر و نفوذ معنوی ملکم در تفکرات اجتماعی پیش از مشروطیت با هیچ کس قابل قیاس نیست».

در نگاه آدمیت ، یکی از گناهان کبیره ملاعلی کنی آن بود که علیه تشکیلات فراماسونری میرزا ملکم و ماسون‌ها بیانیه داد و درب آن پایگاه پنهان و آشکار استعمار را در این کشور بست؛ همچنین در قرارداد رویتر که باز پای ملکم‌خان در میان بود؛ لذا او نیز چون شیخ فضل‌الله نوری و... مورد کینه و عداوت و تهمت قرار گرفت. آدمیت نسبت به شیخ شهید و ملاعلی در جای جای آثارش حمله می‌نماید. از جمله در این کتاب، ضمن تجلیل از میرزا آقاخان و اتهام ملاعلی به «فئودال» و «زمین‌دار» می‌نویسد «آن عالم ربانی طهرانی حاج ملاعلی کنی که راضی می‌گردد هزار تن از همشهری‌هایش برای لقمه نانی جان دهند و او هزار خروار گندم در انبار احتکار داشته باشد. آدمیت اهمیتی خاص به صنف روشنفکران می‌دهد و برای این طبقه مسئولیت مدنی خاص قائل است و آن را مغز متفکر جنبش‌های اجتماعی می‌شمارد، اگر چنین است مسلماً مصادیق این مغزهای متفکر دوران وی طالب‌اف، آخوندزاده، شیخ احمد روحی، و خود میرزا آقاخان، خصوصاً میرزا ملکم‌خان خواهند بود.

آدمیت تأکید دارد که آقاخان «در تأسیس مجمع سیایس در اسلامبول با ملکم همکاری نمود. او در حاشیه میرزا آقاخان، سعی در تبرئه، تجلیل و تمجیدِ از ملکم‌خان دارد البته به‌دلیل منفور بودن ملکم و کارنامه سیاسی فکری وی مصلحت ندید به ‌صورت علنی دفاع کند!

ملا علی کنی به خاطر ضدیت با استعمار هدف تخریب آدمیت قرار گرفت

مروری بر اثر خانمِ همای ناطق، از مریدان فریدون آدمیت

خانم همای ناطق از جمله کسانی است که بعداً به آدمیت پیوست. پدرش، ناصر ناطق فراماسون بود، ولی خودش یک سوسیالیست و عضو جامعه سوسیالیست‌ها بود. همای ناطق، همسر ناصر پاکدامن بود که او هم از مارکسیست‌های ضد دین بود. این‌ها در فرانسه درس می‌خواندند. همای ناطق مخالف پدرش بود و از پدرش نیز جدا بوده است. او بعدا به ملکم‌خان می‌پیوندد و با او در کارهای تحقیقاتی فعالیت‌هایی مشترک انجام می‌دهند. اینکه آیا همای ناطق بر اندیشه سابقش ماند یا خیر، نمی‌دانم.

ناطق کتابی دارد به نام «از ماست که بر ماست». او در این کتاب، ملکم‌خان را یک آدم خائن معرفی می‌کند که «همه عمر دولت و ملت ایران را بفریفت. ملکم‌خان مسیحی بود ولی خود را مسلمان جلوه داد». او سه بار مسلمان شد و دوباره مسیحی شد. آخر هم با مسیحیت مرد. این همان حیله و تزویر اوست. بعد می‌گوید «هنگامی که به پشتیبانی از اتحاد اسلام و مسلمانان برمی‌خواست طبق آیین مسیح در کلیسای مسیحیان با یک زن مسیحی ازدواج کرد» زمانی که ملاعلی کنی افشا کرد که ملکم‌خان ضد دین و ضد پیامبر اسلام است، او ضمن تعریف از اتحاد اسلام گفت حرف‌هایی که ما می‌زنیم همان حرف قرآن است و تشکیلات فراموشخانه همان حزب الله است! این را موقعی می‌گفت که در کلیسا می‌خواست با یک خانم مسیحی ازدواج کند. بعد می‌گوید «بگذریم که این مدافع اسلام و حقوق و مدنیت اسلامی هنگامی که به فرنگی‌ها می‌رسید افتخارش این بود که از اقوام ژان ژاک روسو است»؛ چون پدرش میرزا یعقوب، کارمند سفارت روسیه بود که از ارامنه است. از حقه‌بازی‌های ملکم‌خان این بود که هر کجا می‌رفت عین آفتاب‌پرست خودش را به آن شکل درمی‌آورد. باز می‌گوید «ملکم‌خان هنگامی که با کشیشان مسیحی درباره مذهب و دین به گفتگو برمی‌خاست حتی از بابی‌گری در مقابل اسلام پشتیبانی می‌کرد».

در دوره ناصر‌الدین‌شاه بعد از تبعید حسینعلی‌بها و یحیی صبح ازل از ایران به بغداد، او مدتی در بغداد با این دو زندگی می‌کرد. پیچیدگی‌های عجیبی در عوامل استعمار و تاریخ ما وجود دارد که خیلی از آن‌ها ناگفته مانده است. به صورت پراکنده در جاهای مختلف هست، ولی اینکه همه ابعاد جمع و بررسی شود، نداریم. هر کس برای تحقیق درباره افرادی مانند آدمیت رفت، برای تأیید او پژوهش کرد! برخی هم به‌طور سطحی فقط به فراموشخانه و قرارداد رویتر و لاتاری‌ پرداخته‌اند. متأسفانه جزئیات زندگی او را بررسی نکرده‌اند. امروز ضرورت دارد که در تدوین زندگی‌نامه شخصیت‌های معاصر تأثیرگذار یا پدیدآورنده جریان‌های فکری، سیاسی و تاریخی، تحقیق نویی را آغاز کنیم؛ تا آن‌ها را از این گردوغبارها، افراط‌وتفریط‌ها و پنهان‌کاری‌ها، بیرون بیاوریم و معرفی کنیم. درباره رجال اسلامی‌ نیز باید چنین کاری انجام داد. قبلا گفتیم که حاج سیاح محلاتی در خاطراتش چه تهمت‌هایی به شیخ فضل‌الله نوری می‌زند. آن چیزی که شیخ فضل‌الله نوری می‌گوید با آن چیزی که در تاریخ و لوایح هست، 180 درجه تفاوت دارد.

خانم ناطق می‌گوید «بابی‌گری منطبق با مسیحیت است». در جای دیگر تحلیل می‌کند که «ملکم‌خان گاه از روی عوام‌فریبی، خود را ملکم بن یعقوب می‌خواند (می‌خواست اسمش را اسلامی بنویسد) و می‌نوشت جمعی را که انبیاء نام داشتند در حالات ایشان خوض کلی کردم تا به صاحب ناموس اعظم، کل خاتم پیامبران، محمدبن‌عبدالله قریشی که جان نگارنده به فدای او باد رسیدم و او را سپهسالار خیل انبیاء دیدم». برای اینکه عوام‌فریبی کند نمی‌گوید من مطالعه کردم؛ بلکه انگار به حالات اشراق رسیده است! در عین حال معتقد است «بابی‌گری منطبق با مسیحیت است»! همای ناطق می‌گوید «زندگی سیاسی ملکم‌خان دلّالی برای استعمارگران و مستعمره‌چیان غرب به شمار می‌رفت و گاه‌گاه خود جای آنان را می‌گرفت از آنان پشتیبانی می‌نمود و نظریات و عقایدشان را به عنوان خیرخواهی به دولت ایران تحمیل می‌کرد».

«یکی از مورخین اروپایی در تمجید و تحسین ملکم‌خان می‌نویسد ملکم‌خان سالیان دراز منافع کشور خود را با منافع دولت انگلیس یکی می‌دید و در رفع مشکلات ایران با عقاید سالیس‌بُری، توافق کامل داشت. ملکم‌خان به مدت 16 سال در داخل و خارج، لژ‌های فراموشخانه را با بارون دورویتر همکاری نزدیک می‌نمود».

همای ناطق در کتاب «از ماست که بر ماست» بر اساس منابع فرانسه، بیش از 39 صفحه درباره ملکم‌خان می‌نویسد. این کتاب در سال 2537 یعنی 1357 (قبل از انقلاب) نوشته شده و انتشارات آگاه آن را منتشر کرده است. این به معنای این نیست که هر چیزی که خانم هما ناطق گفت خوب است. این‌ها کسانی هستند که آثارشان جای نقادی دارد.

 

ملا علی کنی به خاطر ضدیت با استعمار هدف تخریب آدمیت قرار گرفت

گفتگو از: محمد مهدی زارع

ویرایش: سید مجتبی رفیعی

 

 

[1] فریدون آدمیت، اندیشه ترقی و حکومت قانون (عصر سپهسالار)، تهران، خوارزمی، 1351، وزیری. (ویراستار)

 

محمد مهدی محققی
ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
United Kingdom
۲۸ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۴:۱۰
ملاعلی‌کنی با قرارداد رویتر مخالفت کرد و تلاش‌هایش از جمله عوامل لغو این قرارداد بود. ملا علی کنی بسیار متمول بود، اما ساده می‌زیست و در کارهای خیر و دستگیری از ستمدیدگان پیشقدم می‌شد. وی در شاخه‌های مختلف علوم اسلامی آثاری از خود به یادگار گذاشت که شرح بر جواهر الکلام و توضیح المقال از جمله آن‌هاست.
1
1
یا ابا عبد الله
United Kingdom
۲۸ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۴:۱۱
روزی نایب السلطنه، کامران میرزا پسر ناصرالدین شاه و وزیر جنگ و حاکم تهران برای انجام کاری در منزل حاج ملا علی کنی حضور یافت. در ضمن صحبت، حاجی با عذرخواهی فرمود: «خیلی ببخشید، من پایم درد می‌کند و ناچارم آن را دراز کنم!» کامران میرزا که مردی خودخواه و خودپسند بود، احساس کرد ملا علی کنی قصد بی‌احترامی به او را دارد و برای این که تلافی کرده باشد، گفت: اتفاقاً بنده هم پایم درد می‌کند و اجازه می‌خواهم آن را دراز کنم! آیت الله کنی با فراست و هوشیاری تمام متوجه منظور نایب السلطنه شد و برای آن که او را خوب ادب کرده باشد فرمود: «من اگر ناچارم پایم را دراز کنم، علتش این است که دستم را کوتاه کرده‌ام، ولی فکر نمی‌کنم شما در وضعی باشید که لازم باشد پایتان را دراز کنید».
1
1
ناشناس
United Kingdom
۲۸ خرداد ۱۳۹۹ - ۱۸:۳۴
وی یکی از چهار عالم بزرگ آن روزگار ایران بود که صاحب جواهر، در پاسخ ایرادی که از محمدشاه قاجار برایش نقل کرده بودند، مقام علمی آن‌ها را تأیید و به اجتهادشان تصریح کرده بود. او در بزرگداشت عالمان معاصر خود کوشا بود.
1
1