۰۴ مهر ۱۴۰۰ - ۱۵:۱۹
کد خبر: ۶۹۰۶۵۱

شهیدی که در اربعین به شهادت رسید

شهیدی که در اربعین به شهادت رسید
شهید محمود تقی پور از روحانیون فاضل حوزوی که در ایام اربعین سال ۹۶ به شهادت رسید.

به مناسبت هفته دفاع مقدس و تقارن آن با ایام اربعین سیدالشهدا سرویس حوزه و روحانیت خبرگزاری رسا، به گفت و گو با خانواده یکی از شهدای روحانی پرداخته است؛ در میان روحانیونی که در نبرد سوریه به عنوان مدافع حرم حضور داشتند و در آن جبهه شهید شدند افراد فاضل، اهل علم و تلاشگران زیادی بودند که هر کدام ویژگی خاص و جالب توجهی داشتند.

در این میان یکی از شهدا به شهید اربعین معروف شده است؛ شهید محمود تقی پور اصالتا اهل گرگان بوده و از همان دوران دبستان با هجرت خانواده به مشهد در این شهر تحصیل کرده و تا سال 87 در مشهد مقدس حضور داشته است؛ پس از اتمام سطح حوزوی برای تحصیل در مقطع خارج به همراه خانواده به قم هجرت می کند و همزمان با درس به تبلیغ و فعالیت های جهادی هم مشغول بوده است.

نکته جالب در زندگی شهید میرزامحمود تقی پور مسؤولیت گروه جهادی طراوت است؛ یک گروه فعال در زمینه محیط زیست و کاشت درخت که در مسیر تهران قم منطقه ای را به درخت زیتون مشجر کردند؛ نکته مهم تر اینکه این شهید به سه زبان عربی، انگلیسی و فرانسه مسلط بوده است.

فعالیت های تبلیغی در داخل و خارج از کشور به همراه کمک به مستمندان از فعالیت های دیگر این شهید بوده که در ادامه از زبان پدر شهید می خوانید؛ پدر شهید با صفای خاصی از فرزند خود می گوید و هر دفعه با کلمه «شهید محمود» خاطرات خود و دیگران را از او نقل می کند.

در ادامه گفت و گوی رسا با پدر شهید میرزا محمود تقی پور را می خوانید:

شهیدی که در اربعین به شهادت رسید

از شهید خود بگویید که چگونه مدافع حرم شد؟

پسر ما محمود تقی پور چندین دوره تخصصی رزمی در یزد، کرمان، زاهدان، کرج و ورامین دیده بوده که هم به صورت رزمی رفته و هم به صورت تبلیغی حضور داشته و دوره دیده بود که من از جزئیاتش اطلاع ندارم چون آن قدر اخلاص داشته که من و مادرش از فعالیت هایش اطلاع نداشتیم و خودش نمی خواست به کسی بگوید؛ من اصلا اطلاع نداشتم پسرم در سوریه هست و وقت نبودنش فکر می کردم تبلیغ رفته است؛ می دانستم کربلا و عراق برای تبلیغ می رفته اما از حضور در سوریه اطلاع نداشتم بلکه فقط همسر، فرزندان و دوستانی که او را اعزام می کردند می دانستند.

کتابی هم پیرامون زندگی شهید محمود در دست چاپ هست و نسخه ای را بنده خواندم و خاطره ای از آن کتاب نقل شده که جالب است برای شما بگویم؛ با چند تن از دوستانشان به اطراف همدان می روند و در همان مسیر به پیشنهاد شهید به دیدار یک جانباز مدافع حرم می روند؛ اطرافیان شهیدمحمود از جانباز می خواهند که از جنگ در سوریه و اخبارش بگوید که جانباز می گوید چرا از خود آقای تقی پور نمی پرسید؟ آنجا دوستان نزدیکش می فهمند که شهید تقی پور در سوریه حضور دارد حتی دوستانش یک کلام از او نشنیدند چون اخلاص شهید بالا بوده است.

این اخلاص او ستودنی است و برای من سؤال پیش آمد چگونه او را در کودکی و نوجوانی تربیت کردید که ثمره جوانی اش این شد؟

مادر محمود او را بدون وضو شیر نداد؛ خانه ما نزدیک مسجد جوادالائمه بود با مسجد ارتباط داشت و با پسر روحانی مسجد دوست شده بود و فعالیت های زیادی در همان دوران نوجوانی داشت و بچه بسیار پر جنب و جوشی بود ورزش و کوهنوردی و اردو جهادی می رفت؛ کلاس سوم راهنمایی بود که از ما خواست برود سرباز امام زمان بشود که ما توصیه کردیم دیپلمش را بگیرد و بعد از آن وارد حوزه شود که پس از اخذ دیپلم به ما گفت الوعده وفا؛ در همین مشهد در حوزه علمیه امام محمد باقر شروع به تحصیل کرد؛ که بعد از چند ماه از ما خواست هیأتی را در خانه راه بیاندازد و گاه ما کمک می کردیم و گاهی هم خودش از دیگران تجهیزات لازم را می گرفت، در زیرزمین خانه، هیأت «یازینب» را برقرار کرد که در آن زمان نزدیک 19 سال داشت.

شهیدی که در اربعین به شهادت رسید

بدترین حجره مدرسه را انتخاب کرد

مدارس و حوزه های علمیه مختلفی در مشهد تحصیل کرده است و چون خداروشکر وضع مالی خانواده خوب بود به او کمک می کردیم؛ در مدرسه بدترین حجره را در نزدیکی دستشویی انتخاب کرده بود چون خانواده اش در مشهد ساکن بود و دیگر طلاب شهرستانی که گاهی والدین آن ها به مشهد می آمدند باید در جای بهتری پذیرای خانواده باشند اما اینجا برای من خوب است؛ شب ها بلند می شد لباس های طلبه هایی که گذاشتند خیس بخورد می شسته و با کشیک کشیدن فهمیدن کار چه کسی است.

کمربند کنار رخت خوابش می گذاشت که اگر برای نماز شب بیدار نشد با کمربند او را بیدار کنند؛ طلاب از او پول قرض می کردند و او هم بعد از مدتی به همه گفته بود کت من روی چوب لباسی است و هر کس پول می خواهد خودش برود بردارد که مادرش اینجا معترض شد که شهید جواب می دهد وقتی امام زمان ظهور کند جیب های مؤمنین یکی می شود و من از همین الان می خواهم اینگونه باشم؛ یک ماشین برایش خریدم که مرتب رفقا را به کوهنوردی و ییلاقات می برد.

از ازدواج شهید بگویید

مادر شهید برایش دختری انتخاب کرد و محمود جلسه ای به گفت و گو با دختر خانم نشست؛ خطبه عقد را اگر اشتباه نکنم راشد یزدی در همین مشهد خوانده بود و بعد از تمام شدن عقد به او گفتیم به زیارت برود که از مادرش پرسید خانم من دقیقا کدام است؛ اینجا برایمان سؤال شد مگر نمی تواند از روی چهره تشخیص دهد یا اینکه مگر به گفت و گو با دختر مد نظر نرفته که الآن نمی تواند تشخیص دهد؟ در پاسخ به ما گفت که اصلا من نگاه به صورت نکردم چون نامحرم بود من فقط از شرایط طلبگی و انگیزه های تبلیغی و سفر های کاری طلبگی به داخل و خارج از کشور گفتم که آیا همراه من هست یا خیر؟ صورت و چهره را که مادر نگاه کرده است.

یک پسر در اوج جوانی و هیجانات مخصوص به خود اینگونه حریم نگه می دارد که برای ما هم مایه تعجب شده بود همین که مادرش دیده برایش کفایت می کند؛ آن موقع شاید درست دقت نکردم اما واقعا الآن که فکر می کنم می بینم جای تعجب دارد به صورت دختری که قرار است یک عمر با او زندگی کند نگاه نکند تا حریم نگه دارد.

شهیدی که در اربعین به شهادت رسید

از شیطنت زیاد گم شد

هرچه شما تعریف می کنید شگفتی من بیشتر می شود و باید دوباره سؤال کنم در نوجوانی چگونه با او رفتار کردید؟

من سعی کردم نان حلال به بچه هایم بدهم؛ خوشبختانه در همه خاندان ادب و احترام حاکم بود و این پسر هم خیلی بچه با ادبی بود در حالی که بسیار شیطنت داشت؛ چند بار در اثر همین شیطنت گم شده بود مثلا در سفر تهران بود که یک دفعه او را گم کردیم؛ یا ایام سال تحویل در حرم امام رضا در کودکی در میان جمعیت از دست من ول شد و چند ساعت ازش خبر نداشتم؛ در کودکی اش به گرگان سفر کردیم که لب آب استخر داشت ماهی ها را چوب می زد و افتاد در آب؛ در تهران موقع عروسی دایی اش رفته بودیم که گم شد و ما هم با نگرانی پیگیری کردیم و در نهایت از نیروی انتظامی خبر دادند که پیدا شد و وقتی رفتم کلانتری دیدم با تفنگ مأمور آنجا دارد بازی می کند (می خندد)

 

واکنش شما بعد از یافتن او چه بود؟ آیا عصبانی شدید؟

هیچ پرخاشی نداشتیم؛ تمام سعی مان این بود با ادب و احترام برخورد کنیم و خودش هم بسیار شیرین زبان بود که اصلا دلمان نمی آمد به این بچه تندی و بدزبانی داشته باشیم؛ بالأخره بچه ها شیطنت دارند و باید والدین این شرایط را کاملا درک کنند و پرخاش نداشته باشند؛ از شدت کنجکاوی و فعالیت بالای ذهن همه پایتخت های کشور های دنیا را در کودکی در همان دبستان حفظ کرده بود؛ پیش یک روحانی رفته بودیم که خواست با پسر ما گرم بگیرد و از او پایتخت ها را سؤال کرد و اینقدر پرسید که دیگر آن روحانی چیزی یادش نیامد و محمود خودش ادامه داد و بقیه کشورهایی که حفظ کرده بود را نام برد؛ آن روحانی که به وجد آمده بود اشاره ای کرد به قفسه کتابش که محمود برای خودش جایزه بردارد و بچه رفت تاجایی دست هایش جا داشت کتاب برداشت (می خندد)

کی به قم هجرت کرد؟

سال 87 که به مرحله درس خارج رسید به قم هجرت کرد و می گفت برای درس و خانواده اش بهتر است؛ من هم یک ماشین سمند صفر خریدم و هدیه دادم که ملاحظه می کرد و جلوی طلابی که ماشین نداشتند سوار نمی شد و خیلی از این ملاحظات داشت حتی پشت ماشین سراتو که من داشتم نمی نشست و می گفت «هم به من بی احترامی می کنند هم شما» اول بار در قم مستأجر بود و بعد با فروش خانه مشهد خانه ای در قم خرید؛ درس خارج هم پیش آیت الله فاضل لنکرانی می خواند و دکتراش را همان جا خواند و هنگام نوشتن پایان نامه به سوریه رفت و فقط خانم و همرزمانش شناختند.

شهیدی که در اربعین به شهادت رسید

به صورت جهادی درختکاری می کرد

مربی طلاب کوهنورد قم بوده و در به درختکاری هم همت داشته که تقدیر نامه از شهردار هم داشته است؛ قراربود یک محلی که درختکاری شده را در قم به نام ایشان بزنند که به علت پرت بودن مکان تصمیم عوض شد و در نهایت یک مؤسسه فرهنگی ورزشی به نام ایشان نامگزاری می کنند.

سفر تبلیغی هم داشت؟

هر جا برای تبلیغ می رفته بدترین جا را انتخاب می رفته که کسی نمی رفت و حتی از جیب خود هم برای آن مستمندان آن مکان تبلیغی هزینه کرده است.

یک بار هم که از تبلیغ بر می گشت تا نزدیک ترین عابربانک که فاصله اش هم خیلی زیاد بود پیاده رفته چون هر پولی که داشته به همان روستاییان داده بود با همین روحیه گروهی را در قم تشکیل داده بود که برای خانواده مستمندان کمک جمع می کردند؛ یکی از دوستانش برایم تعریف کرد که در ایام پس از شهادت محمود ما عکس او را پشت شیشه ماشینش چسبانده بود و با همین ماشین برای خانواده یکی از شهدای فاطمیون یک چرخ خیاطی هدیه برده بود که خانواده شهید با دیدن عکس محمود اشکشان جاری می شود و می گویند که تا سه ماه پیش کرایه خانه ما را این شخص پرداخت می کرده و من تازه خبر شدم که شهید شده است.

کمک به خانواده شهدای فاطمیون

همان حقوق کمی هم که از سپاه دریافت می کرد به خانواده مدافعین حرم به خصوص فاطمیون می داده است.

پیشنهاد پست هم داشت؟

در دانشگاه کرج پیشنهاد شغل داشتند که قبول نکرد چون می خواست به اجتهاد برسد و به اجتهاد هم رسید و چند زبان هم مسلط بود؛ البته کارهای زیادی انجام داده بود که هیچ کدام را ما اطلاع نداشتیم و هر چیزی که الآن من می دانم از نقل قول دوستانش بودند.

شهیدی که در اربعین به شهادت رسید

شهادتش در اربعین گرفت

از شهادت شهید چه می دانید و شنیدید؟

اربعین سال 95 با هم در کربلا بودیم و در سامرا موکب داشتند و چون چند زبان بلد بوده زائران را راهنمایی می کرد و اینقدر به این کار ادامه می داد تا صدایش خسته می شد و نای حرف زدن نداشت؛ در همان ایام اربعین آرزوی شهادت کرده بود و وقتی به خانه بر می گردد به خانمش می گوید تا اربعین 96 شهید می شوم.

قبل از ایام اربعین 96 به مشهد پیش ما آمده بود و پیراهنی برای من آورده بود و مدت زیادی هم پیش ما ماند؛ مادر شهید هم سال 96 قصد داشت به پیاده روی اربعین برود که من از نگرانی چندان موافق نبودم اما محمود به مادرش گفت اجازه را از بابا می گیرم و درخواست کرده بود که مادرش برایش دعا کند نه یک درخواست معمولی بلکه سه بار مادرش را قسم داده بود که حتما حاجتی که او دارد را دعا کند که مادرش می پرسد حاجتش چیست؟ شهید اینجا می گوید دعا کنید من شهید بشوم چون نمی خواهم در بستر یا تصادف و حادثه بمیرم بلکه شهید بشوم؛ مادر هم در جواب گفته بود ان شاءالله با حبیب ابن مظاهر محشور شوی؛ محمود در پاسخ گفت: «نه با علی اکبر محشور شوم».

مادر هم در ایام اربعین به کربلا رفت و سه روز در حرم امام حسین ماند و شب اربعین در حرم سید الشهدا برای شهادت فرزندش دعا می کند و بچه اش تا ظهر شهید می شود. کدام مادر است که شب دعا کند و پسرش تا ظهر شهید شود و عجیب تر اینکه مادر هم اصلا نمی دانست که بچه اش سوریه بوده است (گریه می کند)

نوشته ای هم از شهادت شهید مانده است

دو روز مانده به شهادت در نوشته ای می نویسد این آخرین کلمات من است و بزودی شهید می شوم؛ حتی دوستانش نقل می کنند که اصرار کردیم قبل از عملیات با خانواده تماس بگیرد و صحبت کند که شهید محمود امتناع می کند و چون به خانواده گفته بوده که این دفعه حتما شهید می شود. قبل از عملیات برای ناهار ظهر اربعین گوسفندی می گیرد و پولی به یکی از دوستانش می دهد که اگر گوشت گوسفند کم آمد خرج کند و در هنگام عزیمت به عملیات فرمانده هم می دانسته محمود برای شهادت می آید و مانع حضور محمود در عملیات شد.

به همین دلیل اصلا دوستانش اجازه نمی دادند که در محل درگیری باشد و حتی نمی گذاشتند تیراندازی کند؛ در هنگام عملیات هم به او می گویند آب بیاورد که رزمنده ها تشنه اند و جعبه های آب را به مدافعین می رساند؛ گروهی هم مأمور پاکسازی می شوند که خودش را با آن ها همراه می کند و در همان پاکسازی پای یکی از مدافعین به تله انفجاری برخورد می کند و هر دو پایش قطع می شود و در اثر این انفجار پسر ما هم به شدت مجروح شده و با خنده و لبیک یا حسین بر لب بعد از 15 دقیقه شهید می شود؛ وقتی هم آن گروه پیش فرمانده بر می گردند و فرمانده می فهمد حاج آقا شهید شده همانجا به گوش مسؤول گروه می زند که چرا گذاشتند در عملیات شرکت کند.

شهیدی که در اربعین به شهادت رسید

استاد درس خارجش به دیدار خانواده شهید می آید

در تیپ فاطمیون حضور داشت؟

چیزهای می شنوم از شهید که به عقل من جور در نمی آید؛ حتی در تیپ فاطمیون حضور داشته و اینقدر با مجاهدین افغان همراه و همزبانی می کرده که برای بعضی از رزمنده ها سؤال شده که پدر و مادر شهید ایران هستند یا افغانستان؛ یعنی اصلا نمی دانستند که ایشان ایرانی است؛ آیت الله محمدجواد فاضل لنکرانی به خود من می گفت امام حسین سرور شهیدان است و همه شهدا به علل مختلفی شهید شدند یا بعضی مثل کادر سلامت از زحماتی که کشیدند شهید شدند ولی کسی که با علم خودش برود شهید شود کار بزرگی است.

آیت الله فاضل به دیدار خانواده شهید می آید؟

مرتب به ما و خانواده شهید سر می زند و هر دفعه به فرزند و همسر شهید هدیه می دهد؛ بیانیه ای بسیار بلند به مناسبت شهادت شهید می نویسد و حتی خواب شهید را هم دیده بود؛ هر جا هم سخنرانی می کند از شهید محمود می گوید؛ اگر اشتباه نکنم در جواب کسانی که به رهبری توهین کرده بود آیت الله فاضل از شهید ما نام می برد و از آنها می پرسد که جواب خون حاج قاسم ها و شهید تقی پور ها را چه کسی می دهد؟

ارسال نظرات
نظرات بینندگان
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۴ مهر ۱۴۰۰ - ۱۵:۳۳
شادی روح شهدا صلوات
3
0
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۰۴ مهر ۱۴۰۰ - ۱۶:۴۲
روحشون شاد یادشون گرامی
3
0