۱۶ بهمن ۱۴۰۳ - ۱۳:۳۹
کد خبر: ۷۷۴۳۹۰
نگاهی به شعار بنیادین انقلاب اسلامی ایران

شعار اصلی انقلاب چگونه توسط امام خمینی انتخاب شد؟

شعار اصلی انقلاب چگونه توسط امام خمینی انتخاب شد؟
«این شعار در قالب استقلال، آزادی، حکومت اسلامی در میان نیرو‌های انقلابی منتشر شد که با اصلاح شخص امام خمینی به شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی تغییر یافت»

انقلاب­‌ها در جریان بسط خود مفاهیمی را در قالب­ شعارها خلق می­‌کنند. آزادی، برابری، برادری سمبل انقلاب فرانسه  و شعار صلح، نان، زمین نماد انقلاب روسیه بودند.

تاریخ انقلاب اسلامی ایران نیز مشحون از این شعارها است که طبقات، صنوف و جریان­‌های مختلف فکری آن­‌ها را خلق کردند شعارهایی مانند  «برادر شهیدم راهت ادامه دارد»، «الله اکبرف خمینی رهبر»، «نهضت ما حسینیه، رهبر ما خمینیه».

 اما در میان تمام آن‌ها، شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» از لحاظ کمی و بسط گفتمانی و همچنین شمولیت خواسته­‌های انقلابی از جایگاه ویژه‌­ای برخوردار است. گزارش پیش رو تلاش خواهد کرد سه مسدله را در ارتباط با این شعار مورد بررسی قرار دهیم.

۱-     این شعار چگونه خلق شد؟

۲-     چرا این شعار در جامعه ایران به نماد انقلاب تبدیل شد؟

۳-     منطق درونی این شعار چیست؟

 

امام خمینی و خلق شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی

آیت‌الله هاشمی رفسنجانی در خاطرات خود ریشه­‌های این شعار را چنین شرح می‌­دهد:

 یکی از ویژگی‌های مهم نهضت اسلامی مردم، شعارهای آن‌ها در طول دوران مبارزه است.‏‎ ‎‏از همان آغاز شعار «یا مرگ یا خمینی» در پانزده خرداد ۴۲، داده می‌شد و تا روزهای‏‎ ‎‏اوج انقلاب که شعار «نهضت ما حسینی، رهبر ما خمینی» در شهر طنین انداخت، ادامه‏‎ ‎‏داشت و حتی در روزهای بعد از آن. همیشه شعارهای مردم، ساده، روان و برخاسته از‏‎ ‎‏روحیه اسلامی و انقلابی آن‌ها و متناسب با زمان و موقعیت مبارزه بود. یکی از مهم‌ترین‏‎ ‎‏این شعارها، شعار «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی» بود که مردم آن را از سخنان‏‎ ‎‏امام گرفته بودند. ایشان در همان روزهای آغازین اوج‌گیری دوباره نهضت (در تاریخ‏‎ ‎‏۲۴ بهمن ۵۶طی پیامی به اتحادیه انجمن‌های اسلامی دانشجویان در اروپا فرمودند:‏‎ ‎‏«... سرلوحه هدفتان اسلام و احکام عدالت‌پرور آن باشد و ناچار بدون حکومت اسلامی‏‎ ‎‏عدالت‌خواه، رسیدن به این هدف محال است. تولاّ و تبرّا دو اصل اساسی اسلام است،‏‎ ‎‏باید با حکومت عدل موافق و به حاکم عادل دل ببندید و از رژیم غیراسلام و غیراسلامی‏‎ ‎‏که در رأس آن رژیم منحط پهلوی است، تبرّا کنید و با کمال صراحت، مخالفت خود را‏‎ ‎‏اظهار و در سرنگون کردن آن کوشا باشید و در غیر این صورت، روی استقلال و آزادی را‏‎ ‎‏نمی‌­بینید.»

همین اشارات امام کافی بود که مردم مؤمن و انقلابی، با سر دادن این شعار در‏‎ ‎‏تظاهرات و راهپیمایی‌ها، اشتیاق خود را به استقرار جمهوری اسلامی اعلام کنند و با این‏‎ ‎‏کار، راه آینده انقلاب را نشان دهند.‏ [۱]

البته در ابتدا این شعار در قالب استقلال، آزادی، حکومت اسلامی در میان نیروهای انقلابی منتشر شد که با اصلاح شخص امام خمینی به شعار استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی تغییر یافت. [۲]

«حکومت اسلامی حکومتی است بر پایۀ قوانین اسلامی. در حکومت اسلامی استقلال کامل حفظ می‌شود. ما خواستار جمهوری اسلامی هستیم. جمهوری، فرم و شکل حکومت را تشکیل می دهد و اسلامی، یعنی محتوای آن فرم، قوانین الهی است.» [۳]

 

دویست سال تلاش و انتظار

 ملت ایران از اواخر صفویه پس از آمد و شد حکومت‌های کم‌دوام و البته پس از ثبات حکمرانان قاجار با یک شیب تند دوران تنزل تمدنی خود را آغاز کردند. دورانی که با اوج‌گیری غرب مدرن هم زمان بود. با گذشت دوران سرشکستگی و رخوت جوانان این مرز و بوم الگوهای مختلفی برای گذار از این شرایط معرفی شد از الگوهای تماما مدرن با رویکردهای لیبرالیستی و سوسیالیستی تا الگوهای معتقد به بازگشت به جهان پیشامدرن و بازسازی  جامعه بر مدار احکام دینی و روابط سنتی .

             در این میان راه سومی توسط سید جمال الدین اسدآبادی مطرح شد که بر پایه چهار مولفه اصلی بنا شده بود که عبارت بودند از: اسلام، مبارزه با استعمار، مبارزه با استبداد و وحدت کشورهای اسلامی.

سید عقیده داشت ریشه مشکلات کشورهای اسلامی استبداد داخلی و استعمار خارجی است به همین خاطر تمام تلاش خود را صرف هم‌افزایی ملل مسلمان از طریق کم‌رنگ کردن نقاط افتراق و تمرکز بر وجوه اشتراکی برای مبارزه با این دو جریان کرد.

اندک‌اندک این اندیشه در میان جوانان این ملت بارور شد و ایرانیان در سده گذشته دوبار این مسیر را در خلال نهضت مشروطه و ملی شدن صنعت نفت آزمودند که هر دوبار به جهت تکثر عقلانیت‌های موثر در جنبش و نبود عقلانیت جامع یا هژمون که بتواند نسبت میان دین، قانون، آزادی، پیشرفت‌های نوین تمدن غرب را صورت‌بندی کند به سرانجام مطلوب نرسید.

ماحصل سخن این‌که ملت ایران تقریبا از دو سده پیش تلاش‌های بی‌وقفه‌­ای را برای کسب آزادی و استقلال بر پایه یک مدل حکمرانی و عقلانیت اجتماعی  آغاز کرد. مدلی که باید از یک سو رقیب دو جریان لیبرال و سوسیال می­‌بود و از سوی دیگر رقیب اندیشه تحجری که نافی تمام مزایای مدرنیته و پیشرفت‌های برآمده از آن بود. عقلانیتی که باید میان عدالت، آزادی، استقلال، پیشرفت، دین، قانون، انسان و جامعه پیوندی مبتنی بر زیست جهان ایرانی- اسلامی ایجاد می­‌کرد.

 

امام خمینی و حل چالش دویست‌ساله

رهبر فقید انقلاب اسلامی که در بطن این نزاعات فکری زیست کرده بود و با پرسش‌های اساسی آن مواجه بود از دوران جوانی صورت‌بندی یک دستگاه منسجم معرفتی را که می‌­بایست پرسش‌های اساسی چند ده ساله را پاسخ می‌­داد در دستور کار قرار داد.

او برپایه عرفان اسلامی انسان را موجودی می­‌داند که استعداد خدایی شدن و وصول به تمام کمالات حقیقی را داراست کما این‌که از استعداد تنزل در اعماق توحش و حیوانیت و حتی پست‌تر از آن برخوردار است. خداوند این موجود را آزاد آفرید تا یکی از دو مسیر سعادت و شقاوت را به اختیار خود بپیماید و او را در برابر کردار خود مسئول قرار داده است به تعبیر دیگر در اندیشه امام خمینی کمال اولی انسان انتخاب آزاد و همراه با اختیار است و سایر کمالات الهی در امتداد اراده و آزادی قرار می­‌گیرند و اساسا ارزش  انسان به انتخاب آزاد او است.

اما روح‌الله خمینی به این اصل بسنده نکرد و با امتداد انسان‌شناسی در رویکردهای اجتماعی به این نتیجه رسید که انسان سعادتمند (انسان کامل) کسی است که از طریق وحی بتواند جامعه خود را به سمت کمال رهبری کند از همین رو در نگرش امام خمینی نبوت با رسالت و رسالت با امامت تکمیل می‌­شود اما شرط امامت و امت برقراری نسبت ولاها و ولایت‌ها است یعنی باید مردم با اراده خود و براساس آگاهی به سراغ رسول بروند و از او بخواهند تا از طریق قوانین الهی آن‌ها را به سمت سعادت حقیقی هدایت کند. 

البته باید به این نکته توجه کرد که در نگرش امام خمینی غالب دستورات دینی ماهیت قانونی دارند بدین معنا که در متن ادیان الهی دستوراتی وجود دارد که از یک سو مصالح و مفاسد انسانی و اجتماعی محور آن‌ها است و از سوی دیگر اقتضائات و شرایط اجتماعی در ابلاغ آن‌ها لحاظ شده است. امام خمینی برای بیان مطلب فوق از تعبیر خطابات قانونیه استفاده می­‌کند و نظریه اسلام و نیازهای زمان شهید مطهری برپایه آن سامان یافته است (نوع نگاه امام به شریعت با نگاه سنتی به دین متفاوت است)، در نتیجه این نگرش به اسلام، امام خمینی نظریه ولایت فقیه را برای سرپرستی امور مسلمانان در عصر غیبت صورت‌بندی کرد که براساس آن فقیه جامع‌الشرایطی که توانایی کشف قوانین ثابت اسلامی و انطباق آن با شرایط اجتماعی امروز جامعه را داشته باشد در صورتی که عموم مردم حق حکمرانی را به او اعطا کنند رهبری جامعه را در عصر غیبت امام معصوم در دست خواهد گرفت.

ماحصل سخن این‌که در نگاه امام خمینی اگرچه  خداوند از طریق فطرت و انبیا راه سعادت را به انسان نشان داده ولی او  را آزاد آفریده و عنان کارش را به خودش سپرده تا با اختیار خود یکی از دو مسیر سعادت و شقاوت را برگزیند. حال اگر او براساس عقل و فطرت عمل کرد و قوانین الهی را برای ساخت خود و جامعه به کار برد در آن صورت به کمال حقیقی خواهد رسید.

روی دیگر سکه آزادی، استقلال، جمهوریت و اسلام آن است که حکومت اسلامی مبتنی بر اراده و خواست مردم محقق آزادی فردی و استقلال اجتماعی است چه این‌که یک حکومت الهی، فطرت انسانی و ساختمان نوع بشری که همانا آزادی و استقلال از ذاتیات آن است را اصل قرار می­‌دهد. آیت‌الله خامنه‌ای در تبیین این معنا می­‌فرمایند:

«این شعار معروف «استقلال، آزادی، جمهوری اسلامی»، تقریباً نوعی حرکت از خاص به عام است، یعنی ذکر عام بعد از خاص است؛ اوّل می‌گوییم «استقلال»، بعد می‌گوییم «آزادی». استقلال بخشی از آزادی است یعنی اگر چنانچه آزادی فردی را ملاحظه کنیم، این یک روی سکّه است، امّا آزادیِ از سلطه‌ قدرت‌ها و ابرقدرت‌ها روی دیگر سکه است؛ این هم آزادی است؛ پس بنابراین استقلال جزو آزادی است و کسانی که آزادی می‌خواهند اگر چنانچه استقلال را نفی کنند - که متأسّفانه آدم گاهی می‌بیند بعضی از روشنفکرنماها مفهوم استقلال و مصادیق استقلال را با یک سفسطه‌های به ظاهر منطقی و در واقع ضد منطق نفی می‌کنند - درواقع با آزادی مخالف‌اند. استقلال، بخشِ غیرقابل انفکاک از آزادی است یعنی جزئی از آزادی است. جزئی از مفهوم آزادی، استقلال یک کشور است؛ آزادیِ در مقیاسِ یک ملّت است؛ معنای این استقلال است. آن‌وقت همه‌ این‌ها جزو جمهوری اسلامی است؛ یعنی جمهوری اسلامی هم، نه فقط آزادی است، نه فقط استقلال است، بلکه شامل این‌ها هم هست و شامل معارف فراوان دیگر. این‌ها را وقتی ما تشریح می‌کنیم برای افراد مخاطب خودمان، می‌بینیم این جاذبه دارد؛ این‌ها دل‌ها را جذب می‌کند.»

ارسال نظرات