۲۶ تير ۱۴۰۴ - ۱۲:۰۱
کد خبر: ۷۸۶۵۷۷

جنگ شناختی اسرائیل؛ از دوران زوال تا عصر هوش مصنوعی

جنگ شناختی اسرائیل؛ از دوران زوال تا عصر هوش مصنوعی
تا اواسط دهه‌های گذشته، رژیم صهیونیستی در بهره‌گیری از رسانه‌ها برای تسلط بر افکار عمومی با ضعف‌های قابل‌توجهی مواجه بود. این ناتوانی در مدیریت بحران‌های اطلاعاتی و نظامی، به‌ویژه در عملیات‌هایی که با شکست مواجه می‌شدند، به‌وضوح قابل‌مشاهده است. پس از چندی رژیم صهیونیستی در سیاست‌های خود در قبال رسانه‌ها تجدیدنظر کرد.
جنگ شناختی و تأثیرگذاری بر افکار عمومی، از جمله موضوعاتی است که در هنگام بروز منازعات، چه در قالب جنگ‌های اطلاعاتی و چه نظامی، اهمیتی بی‌بدیل می‌یابد. توانایی هدایت افکار عمومی از طریق رسانه‌ها نه‌تنها می‌تواند نتایج مطلوبی در پی داشته باشد، بلکه در برخی موارد حتی سرنوشت جنگ را تغییر داده و پیروزی یا شکست طرفین را رقم زند. این موضوع در مناقشه میان ایران و رژیم صهیونیستی به‌مثابه یکی از برجسته‌ترین نمونه‌های جنگ روایت‌ها و بهره‌گیری از رسانه‌ها برای پیشبرد اهداف اطلاعاتی و نظامی، سیر تکاملی خاصی را طی کرده است. بررسی این سیر تاریخی، به‌ویژه با تمرکز بر راهبردهای رژیم صهیونیستی به‌عنوان یک رژیم جعلی و آپارتاید، می‌تواند نشان‌دهنده اهمیت فزاینده این موضوع در استراتژی‌های این رژیم و تقابل آن با ایران باشد.
تا اواسط دهه‌های گذشته، رژیم صهیونیستی در بهره‌گیری از رسانه‌ها برای تسلط بر افکار عمومی با ضعف‌های قابل‌توجهی مواجه بود. این ناتوانی در مدیریت بحران‌های اطلاعاتی و نظامی، به‌ویژه در عملیات‌هایی که با شکست مواجه می‌شدند، به‌وضوح قابل‌مشاهده است. نبود یک راهبرد ارتباطی منسجم و عدم استفاده مؤثر از ابزارهای رسانه‌ای، توانایی این رژیم برای توجیه شکست‌ها یا بازسازی تصویر عمومی خود را محدود کرده بود.
مرحله دوم این سیر تکاملی از زمانی آغاز شد که رژیم صهیونیستی در سیاست‌های خود در قبال رسانه‌ها تجدیدنظر کرد. این تحول با درک اهمیت فزاینده رسانه‌ها، پلتفرم‌های دیجیتال و نقش هوش مصنوعی در تقویت کارکرد و بازدهی رسانه‌ای همراه بود. موساد به‌عنوان بازوی اطلاعاتی این رژیم، به اهمیت تسلط بر فضای رسانه‌ای برای پیشبرد اهداف اطلاعاتی و نظامی پی برد و خود را برای بهره‌گیری از این فضا مجهز کرد. این تغییر رویکرد، به‌ویژه در استفاده از فناوری‌های نوین و هوش مصنوعی، به رژیم صهیونیستی امکان داد تا روایت‌های خود را به شکل مؤثرتری در سطح جهانی ترویج دهد.
نقطه اوج این تحول را می‌توان در جنگ دوازده‌روزه تحمیلی علیه ایران مشاهده کرد. رژیم صهیونیستی، که در گذشته حتی در برقراری ارتباط مؤثر با رسانه‌های داخلی خود ناتوان بود، در این مقطع به پیشرفت‌های چشمگیری دست یافت. این رژیم با بهره‌گیری از هوش مصنوعی و ابزارهای رسانه‌ای پیشرفته، توانست روایت‌های خود را در فضای رسانه‌ای جهانی ترویج داده و جنگ شناختی علیه ایران را تقویت کند. هرچند ایران نیز تا حدی از این ابزارها در تقابل با رژیم صهیونیستی استفاده کرد، اما آنچه در این میان برجسته است، سیر تکاملی رژیم صهیونیستی از بی‌توجهی به جنگ روایت‌ها به اهمیت‌دهی شگرف به این حوزه است.
جنگ روایت‌ها و مدیریت افکار عمومی، به‌ویژه در منازعات اطلاعاتی و نظامی، از اهمیتی فزاینده برخوردار است. رژیم صهیونیستی، که در گذشته به دلیل ضعف در مدیریت رسانه‌ای و بهره‌گیری از ابزارهای ارتباطی با چالش‌های متعددی مواجه بود، در سال‌های اخیر با درک اهمیت این حوزه و استفاده از فناوری‌های نوین مانند هوش مصنوعی، به پیشرفت‌های قابل‌توجهی دست یافته است. بررسی بحران‌های تاریخی موساد در بازه زمانی(1973 تا 2004)، یعنی از بحران دانشمندان آلمانی تا تلاش ناموفق برای ترور خالد مشعل و بحران نیوزلند که در آن ضعف برقری ا ارتباط با رسانه و تسلط بر افکار عمومی هویدا بود تا جنگ تحمیلی دوازده روزه علیه ایران به عنوان نقطه اوج تجدید نظر در این رویکرد، نشان‌دهنده این سیر تکاملی است. این تحولات نه‌تنها بر توانایی رژیم صهیونیستی در مدیریت شکست‌های عملیاتی تأثیر گذاشته، بلکه نقش کلیدی در تقویت جنگ روایت‌ها و پیشبرد منافع این رژیم در تقابل با ایران داشته است. این موضوع، اهمیت روزافزون رسانه‌ها و فناوری‌های نوین در شکل‌دهی به افکار عمومی و تعیین سرنوشت منازعات را برجسته می‌سازد.
سیر تکاملی رژیم صهیونیستی در حوزه جنگ روایت‌ها و مدیریت افکار عمومی، بیش از هر چیز مدیون تحولات عمیق در ساختار و راهبردهای سازمان جاسوسی آن، یعنی موساد، است. این سرویس اطلاعاتی که در گذشته حتی در برقراری ارتباط مؤثر با رسانه‌ها برای توجیه شکست‌های خود ناتوان بود، امروزه با بازنگری بنیادین در استراتژی‌های اطلاعاتی خود، به دستگاهی سیال، روایت‌ساز و تأثیرگذار در صحنه جهانی تبدیل شده است. این تحول، نشانه‌ای از فاصله گرفتن موساد از سازوکارهای سنتی و محافظه‌کارانه یک سازمان اطلاعاتی کلاسیک است که در پشت پرده و با رویکردی مخفیانه عمل می‌کرد، و حرکت به سوی مدلی پویا و منعطف است که با بهره‌گیری از ابزارهای رسانه‌ای و فناوری‌های نوین، به‌ویژه هوش مصنوعی، توانسته روایت‌های خود را در سطح جهانی ترویج دهد.
در گذشته، همان‌طور که در بحران‌هایی مذکور مشاهده شد، موساد به دلیل فقدان راهبردهای ارتباطی منسجم و عدم استفاده از ظرفیت‌های رسانه‌ای، در مدیریت افکار عمومی و کاهش آسیب‌های ناشی از شکست‌های عملیاتی خود ناکام بود. این ناتوانی، ریشه در رویکردی بسته و متکی بر سکوت و انکار داشت که مانع از ایجاد یک روایت منسجم برای توجیه یا تلطیف شکست‌ها می‌شد. اما در مرحله جدید، موساد با درک اهمیت روزافزون رسانه‌ها و فناوری‌های دیجیتال، به بازسازی ساختار اطلاعاتی خود پرداخت. این بازسازی شامل تقویت قابلیت‌های روابط عمومی، استفاده استراتژیک از پلتفرم‌های رسانه‌ای و بهره‌گیری از هوش مصنوعی برای تحلیل داده‌ها، تولید محتوا و هدایت روایت‌ها بود.
این تغییر پارادایم، موساد را از یک سازمان اطلاعاتی منزوی و متمرکز بر عملیات مخفی به یک بازیگر فعال در جنگ شناختی و روایت‌سازی تبدیل کرده است. امروزه، این سرویس با استفاده از ابزارهای پیشرفته هوش مصنوعی، نه‌تنها توانایی مدیریت بحران‌های اطلاعاتی را بهبود بخشیده، بلکه در ایجاد روایت‌های هدفمند و تأثیرگذاری بر افکار عمومی جهانی نیز به موفقیت‌هایب دست یافته است. این تحول، به‌ویژه در تقابل با ایران، نمود بارزی داشته است، جایی که رژیم صهیونیستی با بهره‌گیری از این قابلیت‌ها توانسته روایت‌های خود را در فضای رسانه‌ای کلان جهانی تقویت کند و جنگ شناختی علیه ایران را با اتکا بر این روش به پیش برد. البته نباید مغفول بماند که ایران نیز در مصاف دست به اقدامات متقابلی جهت حفظ منافع خود زد و موفقیت‌هایی نیز باوجود اجماع جهانی در عرصه رسانه برعلیه آن و در دسترس نبودن بسیاری از ابزارها و دسترسی های رسانه ای به دست آورد؛ اما آنچه در این نوشتار به‌عنوان مسئله اصلی مورد بررسی قرار می‌گیرد، بررسی فرایند تبدیل شدن اسرائیل و بازوی اطلاعاتی آن از یک بازیگر منفع در عرصه رسانه و جنگ شناختی به بازیگری حرفه‌ای و صحنه گردان در این عرصه است.
ارتباطات در بحران و حوادث به عنوان «گفت‌وگو بین سازمان و مخاطبانش، قبل، در حین و پس از وقوع یک رویداد منفی» یک موضوع بسیار مهم در روایت‌سازی استدر حالی که روایت‌سازی از طریق روابط عمومی و رسانه‌ها ماهیتی برون‌گرا دارد، سرویس‌های اطلاعاتی در خفا و دور از هیاهوی رسانه‌ای فعالیت می‌کنند. از این‌رو، پیوند دادن حوزه‌های اطلاعاتی و روابط عمومی ممکن است در نگاه نخست متناقض به نظر برسد. در محیط اطلاعاتی، تلفیق این دو حوزه حتی می‌تواند غیرقابل‌قبول جلوه کند. در واقع، سرویس‌های اطلاعاتی از استراتژی‌ها و تاکتیک‌های روابط عمومی استفاده می‌کنند، هرچند از به‌کار بردن این اصطلاح برای فعالیت‌های خود پرهیز می‌کنند.
 
 
۱. رسانه و سرویس‌های اطلاعاتی
رابطه بین سرویس‌های اطلاعاتی و رسانه‌ها یکی از پیچیده‌ترین و حساس‌ترین تعاملات در دنیای مدرن است. سرویس‌های اطلاعاتی، به دلیل ماهیت محرمانه فعالیت‌هایشان، در تعامل با رسانه‌ها با چالش‌های منحصربه‌فردی مواجه هستند. نقش محیط رسانه‌ای، کارکردهای رسانه‌ای، رویکرد مدیران، قابلیت‌های روابط عمومی، استفاده از رسانه‌های جدید و استراتژی‌های رسانه‌ای استوار است. این نسبت نشان می‌دهد که موفقیت سرویس‌های اطلاعاتی در مدیریت بحران‌ها و حفظ اعتبار به توانایی آن‌ها در ایجاد تعادل بین محرمانگی و پاسخگویی، بهره‌گیری استراتژیک از رسانه‌ها و انطباق با تحولات عصر اطلاعات بستگی دارد. در مقاله‌ای که با عنوان « The Israeli Mossad and the media Historical and theoretical perspectives» نوشته کلیلا مگن، از دانشکده ارتباطات و مرکز ارتباطات بین‌المللی دانشگاه بار-ایلان در رمت‌گان اسرائیل، داده‌ها و تحلیل‌های مهمی وجود دارد که در این نوشتار با بهره‌گیری از آن به بررسی مسئله مذکور خواهیم پرداخت.
 
محیط رسانه‌ای: از کنترل تا آشوب دیجیتال
محیط رسانه‌ای به‌عنوان بستری که بحران‌های اطلاعاتی در آن رخ می‌دهند، نقش تعیین‌کننده‌ای در شدت و مدیریت این بحران‌ها دارد. تفاوت بین محیط‌های رسانه‌ای کمتر توسعه‌یافته و محیط‌های رسانه‌ای پیشرفته به‌طور مستقیم بر استراتژی‌های سرویس‌های اطلاعاتی تأثیر می‌گذارد:
الف) محیط رسانه‌ای کمتر توسعه‌یافته: در این محیط‌ها، دولت‌ها توانایی بیشتری برای کنترل جریان اطلاعات دارند. رسانه‌ها معمولاً تحت نظارت شدید هستند و انتشار اطلاعات حساس محدود است. این شرایط برای سرویس‌های اطلاعاتی چالشی جزئی ایجاد می‌کند، زیرا می‌توانند با سهولت بیشتری روایت‌های عمومی را مدیریت کنند.
ب)محیط رسانه‌ای پیشرفته: در عصر اطلاعات، سکوهای دیجیتال، سازمان‌های غیردولتی، فعالان و افراد امکان انتشار سریع اطلاعات به مخاطبان جهانی را دارند. این امر کنترل اطلاعات را برای سرویس‌های اطلاعاتی دشوارتر می‌کند. برای مثال، رئیس سیا در دهه ۱۹۶۰ با رسانه‌های محدودی مواجه بود که عمدتاً تحت نفوذ دولت بودند، در حالی که امروز، شبکه‌های اجتماعی و رسانه‌های دیجیتال چالش‌های جدیدی ایجاد کرده‌اند. این محیط‌ها می‌توانند بحران‌ها را تشدید کرده و به‌عنوان چالشی عمده ارزیابی شوند.
این تفاوت‌ها نشان می‌دهند که سرویس‌های اطلاعاتی باید استراتژی‌های خود را با توجه به سطح توسعه‌یافتگی محیط رسانه‌ای تنظیم کنند. در محیط‌های پیشرفته، نیاز به پاسخگویی و مدیریت فعالانه رسانه‌ها افزایش می‌یابد.
 
کارکردهای رسانه‌ای: همسو، ناظر یا تهاجمی
رسانه‌ها بر اساس کارکردشان در تعامل با سرویس‌های اطلاعاتی به سه دسته تقسیم می‌شوند:
 رسانه‌های همسو: این رسانه‌ها با سرویس‌های اطلاعاتی همکاری می‌کنند، فشار برای پاسخگویی را کاهش می‌دهند و به انتشار روایت‌های مطلوب کمک می‌کنند. این نوع رسانه‌ها چالش‌ها را برای سرویس‌های اطلاعاتی کاهش می‌دهند.
رسانه‌های انتقادی و تحقیقاتی (ناظر): این رسانه‌ها با بررسی دقیق فعالیت‌های اطلاعاتی و طرح پرسش‌های چالشی، فشار بر سرویس‌ها را افزایش می‌دهند. آن‌ها نقش ناظر عمومی را ایفا می‌کنند و می‌توانند به افشای شکست‌ها یا سوءاستفاده‌ها منجر شوند.
رسانه‌های تهاجمی: این رسانه‌ها با انتشار اطلاعات حساس یا انتقادهای تند، به‌طور مستقیم اعتبار سرویس‌های اطلاعاتی را تهدید می‌کنند. آن‌ها اغلب به دنبال جنجال‌سازی هستند و می‌توانند بحران‌ها را تشدید کنند.
این گونه‌شناسی به سرویس‌های اطلاعاتی کمک می‌کند تا چالش‌های رسانه‌ای را در موقعیت‌های بحرانی شناسایی و استراتژی‌های مناسبی برای تعامل با هر نوع رسانه تدوین کنند. برای مثال، رسانه‌های همسو می‌توانند به‌عنوان متحدی در مدیریت بحران عمل کنند، در حالی که رسانه‌های تهاجمی نیازمند مدیریت فعالانه‌تر و پاسخ‌های استراتژیک هستند.
 
رویکرد مدیران: کلید مدیریت رسانه‌ای
نگرش مدیران سرویس‌های اطلاعاتی به رسانه‌ها عاملی تعیین‌کننده در شکل‌گیری پاسخ‌های استراتژیک و تاکتیکی به بحران‌هاست. تاریخچه سیا نمونه‌های روشنی از تأثیر این رویکرد ارائه می‌دهد:
ویلیام کولبی (۱۹۷۳۱۹۷۶): در دوره پس از واترگیت، کولبی با افشای برخی اسرار سازمان، رویکردی شفاف‌تر را در پیش گرفت که به بازسازی اعتماد عمومی کمک کرد.
استنسفیلد ترنر (۱۹۷۷۱۹۸۱): ترنر با ایجاد دفتری برای امور عمومی در سیا، ساختار رسمی‌تری برای تعامل با رسانه‌ها برقرار کرد.
ویلیام کیسی (۱۹۸۱۱۹۸۷): کیسی تعامل با رسانه‌ها را به حداقل رساند، رویکردی که در برخی موارد به تشدید بحران‌ها منجر شد.
رویکرد بیش از حد منفی به رسانه‌ها، مانند اجتناب کامل از تعامل، می‌تواند در زمان بحران آسیب‌زا باشد و به‌عنوان پاسخ جزئی ارزیابی می‌شود. در مقابل، رویکرد همکاری‌جویانه‌تر که با رعایت محدودیت‌های اطلاعاتی، تعامل سازنده‌ای با رسانه‌ها برقرار می‌کند، به‌عنوان پاسخ عمده تلقی می‌شود. مدیران موفق کسانی هستند که تعادلی بین محرمانگی و پاسخگویی ایجاد می‌کنند.
 
قابلیت‌های روابط عمومی: حرفه‌ای‌سازی ارتباطات
مدیریت روابط عمومی در سرویس‌های اطلاعاتی به دلیل حساسیت‌های امنیتی پیچیده‌تر از سازمان‌های دیگر است. دو پرسش کلیدی مطرح است:
چه کسی باید روابط عمومی را مدیریت کند؟
در محیط رسانه‌ای پیچیده امروز، سرویس‌های اطلاعاتی به متخصصان حرفه‌ای روابط عمومی یا آژانس‌های خارجی نیاز دارند. پاسخ‌هایی مانند «بدون نظر» از سوی سخنگوی رسمی می‌تواند به تأیید غیرمستقیم اطلاعات حساس منجر شود، در حالی که نبود سخنگو به روابط رسانه‌ای آسیب می‌زند. برای مثال، سیا از سخنگوی رسمی استفاده می‌کند، اما سرویس اطلاعات مخفی بریتانیا (
SIS) به دلیل ماهیت مخفی‌اش از داشتن دفتر مطبوعاتی خودداری کرده و درباره عملیات خود اظهارنظر نمی‌کند.
چگونه باید روابط عمومی مدیریت شود؟
پرورش روابط مداوم با رسانه‌ها در شرایط غیربحرانی می‌تواند به پوشش مثبت و مدیریت بهتر بحران‌ها کمک کند. سرویس‌های اطلاعاتی نمی‌توانند موفقیت‌های خود را به‌طور عمومی تبلیغ کنند، اما ایجاد روابط قوی با گزارشگران مورد اعتماد می‌تواند در زمان بحران به نفع آن‌ها عمل کند. در مورد موساد، شواهد نشان می‌دهد که این سازمان رویکرد محتاطانه‌ای به روابط عمومی دارد و شواهد محدودی از همکاری با متخصصان حرفه‌ای یا پرورش روابط فعال با رسانه‌ها وجود دارد. این رویکرد به‌عنوان پاسخ جزئی ارزیابی می‌شود، در حالی که بهره‌گیری از متخصصان حرفه‌ای و مدیریت فعال شهرت به‌عنوان پاسخ عمده تلقی می‌گردد.
 
رسانه‌های جدید: فرصت‌ها و چالش‌های عصر دیجیتال
عصر اطلاعات با ظهور رسانه‌های جدید، فرصت‌ها و چالش‌هایی برای سرویس‌های اطلاعاتی ایجاد کرده است. این رسانه‌ها با حذف فیلترهای سنتی و دروازه‌بانان، امکان ارتباط مستقیم با مخاطبان و دریافت بازخورد فوری را فراهم می‌کنند. سیا از وب‌سایت خود برای انتشار اسناد، بیانیه‌های مطبوعاتی و اظهارات مدیران استفاده می‌کند و به این ترتیب از رسانه‌های جدید برای اهداف روابط عمومی بهره می‌برد. در مقابل، SIS رویکرد محتاطانه‌تری دارد و استفاده محدودی از وب‌سایت خود برای روابط عمومی می‌کند.
موساد در اوایل دهه ۲۰۰۰ وب‌سایتی راه‌اندازی کرد، اما شواهد نشان می‌دهد که این وب‌سایت بیشتر بر حفظ محرمانگی متمرکز است تا تعامل عمومی. با این حال، گزارش‌هایی از تلاش‌های محدود موساد برای استفاده از حساب‌های کاربری در رسانه‌های اجتماعی برای انتشار اطلاعات هدفمند وجود دارد. این تلاش‌ها نشان‌دهنده حرکت تدریجی به سمت بهره‌گیری از رسانه‌های جدید است، اما همچنان به‌عنوان پاسخ جزئی ارزیابی می‌شود. سرویس‌هایی که به‌طور استراتژیک از رسانه‌های جدید برای مدیریت شهرت و ارتباط با عموم استفاده می‌کنند، رویکردی عمده در پیش گرفته‌اند.
 
استراتژی‌های رسانه‌ای: از شفافیت تا مدیریت روایت
ارتباطات بحران در سرویس‌های اطلاعاتی دو رویکرد اصلی را شامل می‌شود:
رویکرد کلاسیک: این رویکرد بر پاسخ سریع، باز و صادقانه به بحران‌ها تأکید دارد و از فلسفه «همه چیز را بگو و سریع بگو» پیروی می‌کند. این رویکرد در محیط رسانه‌ای پیشرفته امروزی مؤثرتر است، زیرا سکوت یا انکار می‌تواند شایعات و گمانه‌زنی‌ها را تشدید کند.
رویکرد موضعی: این رویکرد بر سکوت، انکار یا انتقال تقصیر به دیگران تمرکز دارد. اگرچه این رویکرد در گذشته به دلیل پذیرش محرمانگی سرویس‌های اطلاعاتی توسط رسانه‌ها و عموم مؤثر بود، اما امروز به دلیل کاهش تحمل عمومی نسبت به محرمانگی و انتظار پاسخگویی بیشتر، کمتر کارآمد است.
اعتبار، اصل کلیدی ارتباطات بحران است و رویکرد موضعی می‌تواند به آن آسیب برساند. سرویس‌های اطلاعاتی به دلیل ماهیت محرمانه خود از شفافیت کامل اجتناب می‌کنند، اما فضای اجتماعی کنونی ایجاب می‌کند که تعادلی بین محرمانگی و پاسخگویی برقرار کنند. رویکرد موضعی به‌عنوان پاسخ جزئی، رویکرد میانه‌رو به‌عنوان پاسخ متوسط و رویکرد کلاسیک پیشرفته به‌عنوان پاسخ عمده ارزیابی می‌شود.
سرویس‌های اطلاعاتی از تاکتیک‌های خاصی برای مدیریت رسانه‌ها استفاده می‌کنند:
هویج و چماق: پاداش دادن به گزارشگران همکاری‌کننده با اطلاعات انحصاری و محدود کردن گزارشگران انتقادی.
چرخش خبر: مدیریت هدفمند اطلاعات برای شکل‌دهی به روایت‌های رسانه‌ای. این تاکتیک در صورت افشا می‌تواند به اعتبار سازمان آسیب برساند.
جلسات غیررسمی: ارائه اطلاعات به گروه محدودی از روزنامه‌نگاران مورد اعتماد.
استفاده از مقامات سابق و یا نزدیک: بهره‌گیری از مقامات سابق برای حضور در رسانه‌ها و کاهش حضور عمومی سازمان.
تاکتیک‌هایی که بر تشویق و ارائه اطلاعات شفاف تمرکز دارند، به‌عنوان پاسخ عمده ارزیابی می‌شوند، در حالی که رویکردهای مبتنی بر محدودیت یا فریب به‌عنوان پاسخ جزئی تلقی می‌گردند.
 
 
۲. موساد و جنگ شناختی؛ دوران زوال
این بخش به تحلیل جامع رفتارهای اطلاعاتی سازمان موساد اسرائیل در تعامل با رسانه‌ها در چهار مطالعه موردی از تاریخ این سازمان می‌پردازد. تحلیل بر اساس داده‌های گردآوری‌شده توسط «کلیلا مگن» در مقاله « The Israeli Mossad and the media Historical and theoretical perspectives » از ۲۰۰۰ گزارش مطبوعاتی اسرائیل، خاطرات، کتاب‌ها، مقالات و مصاحبه‌های عمیق با مدیران سابق موساد، روزنامه‌نگاران ارشد و سیاستمداران انجام شده است. بازه زمانی بررسی شامل یک ماه پیش از انتشار بحران (دوره عادی) و سه ماه پس از آن (دوره بحران) است.
بحران لیل‌همار  (۱۹۷۳)
در دهه ۱۹۷۰، اشتباه یک مأمور موساد در شناسایی هدف تروریستی منجر به مرگ یک فرد بی‌گناه شد که به یکی از جدی‌ترین بحران‌های تاریخ موساد تبدیل شد. این بحران با شکست عملیاتی عمده، افشای روش‌های عملیاتی، درگیری چندین مأمور و نتیجه‌ای ویرانگر مشخص شد. محیط رسانه‌ای اسرائیل نسبت به دهه ۱۹۶۰ پیشرفته‌تر بود، اما همچنان میهن‌پرستانه و با نشانه‌هایی از انتقادگری. نشت اطلاعات نادر بود و فرهنگ ارتباطی مخفیانه به چالش کشیده نمی‌شد. مجموعه چالش‌ها به‌عنوان متوسط ارزیابی شد.
زوی زمیر، مدیر وقت، رویکردی کاملاً بسته به رسانه‌ها داشت و هرگونه تماس با مطبوعات را ممنوع کرد، که به‌عنوان پاسخ جزئی ارزیابی می‌شود. قابلیت‌های روابط عمومی توسعه نیافتند و ابهام به استراتژی اصلی تبدیل شد. زمیر معتقد بود سکوت، ارزش موساد را در افکار عمومی بالا می‌برد. در طول بحران، رویکرد موضعی افراطی (سکوت و عدم پاسخگویی) غالب بود و هیچ تاکتیک ارتباطی یا برنامه‌ریزی اضطراری به کار گرفته نشد. این امر به دلیل نیاز به حفاظت از مأموران دستگیرشده بود، اما فقدان پاسخ رسمی، بازسازی تصویر موساد را در کوتاه‌مدت دشوار کرد. دولت اسرائیل تنها ۲۵ سال بعد به خانواده قربانی غرامت پرداخت کرد. پاسخ جزئی موساد به چالش متوسط، شکاف قابل‌توجهی ایجاد کرد که به شهرت سازمان آسیب رساند.
 
بحران خالد مشعل (۱۹۹۷)
در سال ۱۹۹۷، تلاش ناموفق موساد برای ترور خالد مشعل، رهبر حماس، در اردن به دستگیری دو مأمور و یک بحران دیپلماتیک بزرگ منجر شد. این بحران با شدت بالا، افشای گسترده روش‌های عملیاتی و درگیری دیپلماتیک با اردن مشخص بود. نزدیکی زمانی سه شکست پیاپی موساد (سپتامبر ۱۹۹۷ تا فوریه ۱۹۹۸) چالش‌ها را تشدید کرد. محیط رسانه‌ای بسیار توسعه‌یافته، با رسانه‌های انتقادی و تهاجمی و تضعیف سیستم سانسور، همراه با نشت‌های داخلی، مجموعه چالش‌ها را به سطح عمده رساند.
دانی یاتوم، مدیر وقت، رویکردی باز اما محتاطانه به رسانه‌ها داشت که به‌عنوان پاسخ متوسط ارزیابی می‌شود. نبود سخنگوی رسمی و استفاده محدود از مشاوران روابط عمومی، مدیریت بحران را دشوار کرد. یاتوم پیش از بحران با گزارشگران روابط محدودی برقرار کرده بود، اما موساد از رسانه‌های جدید (مانند اینترنت) استفاده نکرد. در زمان بحران، رویکردی سطحی غالب بود و تلاش‌ها برای پمپاژ خبری ناموفق ماند.
بحران نیوزیلند (۲۰۰۴)
در سال ۲۰۰۴، دستگیری دو مأمور موساد در نیوزیلند به اتهام تلاش برای جعل پاسپورت، بحرانی با شدت پایین اما چالش‌های دیپلماتیک قابل‌توجه ایجاد کرد. اطلاعات غیرمحرمانه درباره این حادثه محدود است. محیط رسانه‌ای اسرائیل بسیار توسعه‌یافته و عمدتاً انتقادی بود، اما برخی رسانه‌ها محتاط باقی ماندند. نشت‌های داخلی کاهش یافت، اما همچنان وجود داشت. مجموعه چالش‌ها به‌عنوان متوسط ارزیابی شد.
مئیر داگان، مدیر وقت، رویکردی محتاطانه‌ای به رسانه‌ها داشت و روابط رسانه‌ای محدودی را حفظ کرد. قابلیت‌های روابط عمومی تا حدی توسعه یافته بود و وب‌سایت موساد بیشتر برای جذب منابع انسانی استفاده می‌شد، نه روابط عمومی. استفاده از رسانه‌های جدید به‌عنوان متوسط ارزیابی شد. در زمان بحران، موساد رویکرد موضعی سکوت را در پیش گرفت و هیچ برنامه‌ریزی اضطراری ارتباطی نداشت. پاسخ جزئی به چالش متوسط، همراه با محدودیت اطلاعات، به دشواری در بازسازی تصویر منجر شد.
در این دوره یافته‌ها نشان می‌دهند که ارتباطات استراتژیک موساد با تکامل چالش‌های رسانه‌ای و اجتماعی همگام نشده است.
 
۳. اسرائیل و اهمیت جنگ شناختی
رژیم صهیونیستی، پس از مواجهه با بحران‌های متعددی که در فصل گذشته شرح داده شد و ناتوانی در مهار آن‌ها از طریق عملیات‌های روانی و رسانه‌ای، به بازنگری عمیق در راهبردهای خود روی آورد. این رژیم، با درک ضرورت‌های نوین و نقش محوری رسانه در شکل‌دهی به افکار عمومی و مدیریت منازعات، کوشید تا کاستی‌های پیشین را جبران کرده و حضوری مؤثرتر در عرصه جنگ شناختی داشته باشد.
در این راستا، رژیم صهیونیستی با بهره‌گیری از فناوری‌های پیشرفته، به‌ویژه هوش مصنوعی، و تقویت تعامل با اکوسیستم رسانه‌ای جهانی، گام‌هایی تعیین‌کننده برداشت. سازمان اطلاعاتی موساد، به‌عنوان محور اصلی این تحول، نقشی کلیدی در طراحی و اجرای عملیات‌های اطلاعاتی ایفا کرد. این سازمان با استفاده از ابزارهای نوین مانند الگوریتم‌های هوشمند، تحلیل کلان‌داده‌ها و تولید محتوای چندرسانه‌ای هدفمند، توانست عملیات‌هایی پیچیده و چندلایه را به پیش ببرد. این رویکرد، نه‌تنها به تقویت روایت‌سازی رژیم صهیونیستی در سطح جهانی کمک کرد، بلکه امکان تأثیرگذاری بر افکار عمومی در مقیاس‌های محلی و بین‌المللی را نیز فراهم آورد.
اوج این راهبرد در جنگ دوازده‌روزه دوم با ایران به نمایش درآمد. در این درگیری، رژیم صهیونیستی با استفاده از فناوری‌های پیشرفته اطلاعاتی و رسانه‌ای، از جمله تولید محتوای جعلی (دیپ‌فیک)، دستکاری داده‌های بصری و شنیداری و انتشار هدفمند اطلاعات نادرست، تلاش کرد تا روایت خود را بر فضای رسانه‌ای تحمیل کند. این رژیم با بهره‌گیری از شبکه‌ای از متحدان بین‌المللی و شرکت‌های فناوری، موفق شد حجم عظیمی از محتوای رسانه‌ای را در پلتفرم‌های دیجیتال منتشر کند که به‌سرعت در شبکه‌های اجتماعی به‌صورت ویروسی پخش شد. این اقدامات، همراه با هماهنگی دقیق با رسانه‌های غربی، به رژیم صهیونیستی امکان داد تا برداشت‌های عمومی از جنگ را به نفع خود شکل دهد و ایران را به‌عنوان تهدیدی جهانی معرفی کند.
این تحول در رویکرد رژیم صهیونیستی نشان‌دهنده درک عمیق این رژیم از اهمیت جنگ اطلاعاتی در قرن بیست‌ویکم است. برخلاف گذشته که تبلیغات سنتی محور عملیات‌های روانی بود، امروزه استفاده از فناوری‌های پیشرفته و هوش مصنوعی، به ابزاری کلیدی برای مدیریت روایت‌ها و تأثیرگذاری بر مخاطبان تبدیل شده است. این جنگ دوازده‌روزه، نمونه‌ای بارز از چگونگی تبدیل اطلاعات به سلاحی راهبردی بود که نه‌تنها در میدان نبرد، بلکه در ذهن و قلب مخاطبان جهانی نیز تأثیر می‌گذارد.
در روز ۲۳خرداد (۲۳ژوئن)، درگیری نظامی میان ایران و رژیم صهیونیستی آغاز شد و نقطه اوج تنش‌هایی بود که دهه‌ها از طریق تهدیدات متقابل و جنگ‌های نیابتی ادامه یافته بود. این درگیری با تهاجم گسترده رژیم صهیونیستی به ده‌ها هدف استراتژیک در ایران، با هدف اعلام‌شده‌ی نابودی زیرساخت‌های هسته‌ای کشور، آغاز شد. حملات اولیه، تأسیسات هسته‌ای و پایگاه‌های نظامی ایران را هدف قرار داد و به‌سرعت با ترورهای هدفمند فرماندهان ارشد نظامی و امنیتی، از جمله رئیس ستاد کل نیروهای مسلح و فرمانده سپاه پاسداران انقلاب اسلامی، همراه شد. همچنین، حدود ۲۰ نفر از دانشمندان و نخبگان برنامه هسته‌ای، اغلب در محل سکونت خود، هدف عملیات‌های دقیق قرار گرفتند. این اقدامات، بخشی از یک عملیات اطلاعاتی پیچیده بود که توسط موساد طراحی شده و با بهره‌گیری از پهپادهای پیشرفته اجرا شد.
ایران در پاسخ، عملیاتی  با استفاده از موشک‌های بالستیک و پهپادها انجام داد که اهدافی نظامی، اطلاعاتی و زیرساختی در سرزمین‌های اشغالی را مورد اصابت قرار داد. در شب ۲۲ ژوئن، ایالات متحده به‌صورت مستقیم وارد درگیری شد و با استفاده از بمب‌افکن‌های رادارگریز، سه سایت هسته‌ای کلیدی ایران در فردو، نطنز و اصفهان را بمباران کرد.
این درگیری، فراتر از تقابل نظامی، نقطه عطفی در تاریخچه رویارویی ایران و رژیم صهیونیستی به شمار می‌رود. دهه‌ها جنگ اطلاعاتی و روانی میان دو طرف، اکنون به مرحله‌ای تازه وارد شده که در آن، فناوری‌های پیشرفته و جنگ‌های سایبری نقشی تعیین‌کننده ایفا می‌کنند. این دوره جدید، که در بستر دنیای دیجیتال و با بهره‌گیری از هوش مصنوعی شکل گرفته، ماهیت درگیری‌ها را دگرگون کرده است. طرفین دیگر تنها به عملیات رسانه‌ای سنتی اکتفا نمی‌کنند، بلکه از ابزارهای نوین مانند رسانه‌های مبتنی بر هوش مصنوعی، الگوریتم‌های پیشرفته و حملات سایبری بهره می‌برند.
هدف این جنگ اطلاعاتی، دستیابی به برتری در حوزه اطلاعات و شکل‌دهی به برداشت‌های عمومی از درگیری، چه در میان مخاطبان داخلی و چه خارجی، است. این کارزارها، که به «جنگ نسل پنجم» معروف‌اند، بر کنترل روایت رسانه‌ای، تأثیرگذاری روانی و هدایت افکار عمومی متمرکزند و گامی مهم در تحول جنگ‌های اطلاعاتی در محیطی پویا و پرتلاطم محسوب می‌شوند.
 
جنگ اطلاعاتی و نمادهای فرهنگی
تهاجم رژیم صهیونیستی به ایران با مجموعه‌ای از اقدامات دیپلماتیک و افشاگری‌های اطلاعاتی همراه بود که برخی رسانه‌ها آن را به‌گونه‌ای تفسیر کردند که گویی عملیات نظامی در دستور کار نیست. اما با آغاز کمپین بمباران رژیم صهیونیستی، این رسانه‌ها ارزیابی خود را تغییر داده و این رویدادها را بخشی از استراتژی فریب دیپلماتیک و نشر اطلاعات گمراه‌کننده توسط دیپلمات‌های آمریکایی و صهیونیستی دانستند.
در حقیقت، رسانه‌ها با بزرگ‌نمایی و ارائه روایتی ساده‌انگارانه، از پیچیدگی جنگ اطلاعاتی معاصر غافل ماندند. نشانه‌های احتمال وقوع درگیری از اوایل ژوئن کاملاً آشکار بود. با وجود توانمندی‌های پیشرفته شناسایی، هشدار زودهنگام و نظارت نظامی، احتمال آغاز جنگ در هر لحظه بیش از آن بود که رسانه‌ها به مخاطبان القا می‌کردند. تمرکز رسانه‌ها بر موضوعاتی مانند اختلافات میان دونالد ترامپ، رئیس‌جمهور آمریکا، و بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، یا مسائل حاشیه‌ای مانند مراسم ازدواج پسر نتانیاهو و مذاکرات ایران و آمریکا در عمان، از این واقعیت پرده برمی‌داشت.
پس از حملات ایالات متحده به سه سایت هسته‌ای ایران در فردو، نطنز و اصفهان در روز دهم جنگ، رسانه‌ها بار دیگر به موضوع فریب دیپلماتیک و اطلاعات نادرست پرداختند. این بار، تمرکز بر اظهارات ترامپ بود که ادعا کرده بود طی دو هفته تصمیم نهایی خود را درباره مداخله یا عدم مداخله در جنگ اتخاذ خواهد کرد.
جنگ اطلاعاتی در این درگیری بار دیگر نشان داد که این نوع جنگ، نه یک عنصر حاشیه‌ای، بلکه سلاحی کلیدی در منازعات معاصر است. این سلاح با تأثیر بر افکار عمومی، فرهنگ و جایگاه قدرت‌های جهانی، نقشی تعیین‌کننده در جلب همدلی بین‌المللی و شکل‌دهی به ائتلاف‌ها ایفا می‌کند. قدرت جنگ اطلاعاتی در سه سال اخیر به‌وضوح نمایان شده است: از جنگ نسل‌کشی رژیم صهیونیستی در غزه (اکتبر ۲۰۲۳)، تا درگیری اوکراین و روسیه (فوریه ۲۰۲۲)، و حتی تنش‌های کوتاه‌مدت هند و پاکستان (مه ۲۰۲۵).
رژیم صهیونیستی عملیات بمباران خود را «عملیات شیر برافراشته» نامید؛ نامی با بار فرهنگی و سیاسی که در چارچوب جنگ اطلاعاتی و تبلیغاتی معنا می‌یابد. این نام‌گذاری بخشی از روند دو دهه اخیر است که در آن رژیم صهیونیستی برای عملیات‌های نظامی خود از نمادهای دینی و فرهنگی، به‌ویژه برگرفته از تورات، استفاده می‌کند تا تأثیر روانی و تبلیغاتی آن‌ها را تقویت کند. «شیر برافراشته» از عبارتی در کتاب مقدس عبری گرفته شده که از آینده‌ای پیروزمندانه برای رژیم صهیونیستی سخن می‌گوید:
«مردم چون شیر ماده برمی‌خیزند، چون شیر نر بیدار می‌شوند، آرام نمی‌گیرند تا طعمه را بدرند و خون قربانیان را بنوشند.»
یک روز پیش از حمله، رسانه‌های صهیونیستی گزارشی منتشر کردند که نتانیاهو یادداشتی با عبارت «مردم چون شیر برمی‌خیزند» در دیوار ندبه قرار داده است. تصویر این یادداشت به‌سرعت در رسانه‌های سنتی و شبکه‌های اجتماعی رژیم صهیونیستی منتشر شد و با آغاز جنگ، مطبوعات این رژیم مملو از تفسیرهایی درباره بار سیاسی و فرهنگی این نماد شد. این نام‌گذاری تلاشی برای آماده‌سازی جامعه صهیونیستی، که از جنگ‌های پیشین فرسوده شده، برای نبردی جدید بود؛ نبردی این‌بار نه با یک جنبش مقاومت، بلکه با یک دولت-ملت قدرتمند. رسانه‌های صهیونیستی ادعا کردند که «شیر» تنها موجودی است که می‌تواند سر «مار» یا «اختاپوس» را جدا کند. رسانه‌های غربی نیز این نام‌گذاری را نشانه‌ای از نیت رژیم صهیونیستی برای سرنگونی نظام جمهوری اسلامی ایران و اشاره‌ای غیرمستقیم به پرچم ایران پیش از انقلاب اسلامی، با نماد شیر و خورشید، دانستند.
در مقابل، جمهوری اسلامی ایران عملیات نظامی خود را «وعده صادق ۳» نامید؛ نامی با بار معنایی دینی و فرهنگی که در چارچوب جنگ رسانه‌ای و اطلاعاتی معنا می‌یابد. این نام نخستین‌بار در ۱۳ آوریل ۲۰۲۴ برای پاسخ به حمله رژیم صهیونیستی به کنسولگری ایران در دمشق به‌کار رفت و سپس در ۱ اکتبر همان سال، پس از ترور شهید اسماعیل هنیه، رئیس وقت دفتر سیاسی حماس، در تهران، با عنوان «وعده صادق ۲» تکرار شد. عبارت «وعده صادق» برگرفته از آیات قرآن کریم است که به وعده الهی برای پیروزی مؤمنان اشاره دارد. رهبر انقلاب اسلامی، حضرت آیت‌الله خامنه‌ای، پیش‌تر این عملیات را به «عصای موسی» تشبیه کرده بودند که در برابر جادوگران فرعون به مار تبدیل شد و طناب‌ها و چوب‌های آن‌ها را بلعید.
حساب‌های کاربری رهبر انقلاب و نتانیاهو در پلتفرم X و دیگر شبکه‌های اجتماعی به عرصه‌ای برای جنگ اطلاعاتی مملو از نمادهای دینی و فرهنگی تبدیل شده‌اند. نتانیاهو تصویری از یادداشت خود در دیوار ندبه را منتشر کرد که موجی از واکنش‌ها را در میان سیاستمداران صهیونیست برانگیخت. آن‌ها در ده‌ها پست ادعا کردند که خداوند در کنار رژیم صهیونیستی می‌جنگد و سامانه دفاع موشکی «سنگ داوود» آماده است. در مقابل، رهبر انقلاب در پاسخ به دعوت ترامپ به تسلیم، پستی منتشر کردند و نوشتند:
«بسم الله یا حیدر، جنگ آغاز می‌شود. علی با ذوالفقار به خیبر بازمی‌گردد.»
با این پیام، عملیات نظامی ایران نامی دیگر یافت: «حیدر»، لقبی از حضرت علی (ع)، خلیفه چهارم مسلمانان و اولین امام شیعیان، که شمشیرش «ذوالفقار» نام داشت.
 
اطلاعات نادرست ویروسی
محیط دیجیتال، با پشتیبانی مدل‌های نوین هوش مصنوعی، بستری بی‌سابقه برای انتشار اطلاعات نادرست فراهم کرده است. بحران‌های پیاپی، از همه‌گیری کووید-۱۹ تا جنگ روسیه و اوکراین و نسل‌کشی رژیم صهیونیستی در غزه، به آزمایشگاهی برای این تحول در تولید و مصرف اطلاعات تبدیل شده‌اند. جنگ ایران و رژیم صهیونیستی ابعاد گسترده این دگرگونی و تأثیرات آن را، که فراتر از جنگ رسانه‌ای، تبلیغات و عملیات روانی سنتی است، آشکار ساخت.
این درگیری نمونه‌هایی برجسته از بهره‌برداری طرف‌های درگیر از فضای دیجیتال برای مدیریت روایت‌های رسانه‌ای ارائه کرد: از نقش الگوریتم‌ها در تقویت روایت‌ها با محتوای هدفمند و شخصی‌سازی‌شده تا بهره‌گیری از کلان‌داده‌ها. شبکه‌های اجتماعی مملو از تصاویر و ویدیوهایی شد که ظاهراً صحنه‌های نبرد را نشان می‌دادند؛ برخی واقعی، برخی دستکاری‌شده و برخی دیگر کاملاً توسط هوش مصنوعی تولید شده بودند. این محتواهای چندرسانه‌ای، به دلیل تأثیر قوی بر تعاملات آنلاین و ظاهر واقعی‌تر، به سختی قابل تکذیب هستند.
اطلاعات نادرست چندرسانه‌ای به سه دسته تقسیم می‌شود:
بازسازی زمینه‌ای (شالوفیک): پیوند تصاویر یا ویدیوها با متون جعلی یا نادرست، یا قرار دادن آن‌ها در زمینه‌ای زمانی و مکانی متفاوت.
دستکاری محتوا: شامل برش تصاویر، افزودن عناصر یا تقویت تأثیر احساسی، که حتی نمودارها و جداول را نیز در بر می‌گیرد.
تولید محتوای جعلی (دیپ‌فیک): استفاده از فناوری‌های پیشرفته هوش مصنوعی برای خلق محتوای دیداری-شنیداری ساختگی با ظاهری واقعی، شامل چهره‌های فراواقع‌گرایانه، جابه‌جایی چهره، تغییر لباس، دستکاری پس‌زمینه و بازسازی صداها.
در هفته نخست جنگ، نمونه‌های متعددی از انتشار اطلاعات نادرست چندرسانه‌ای توسط هر دو طرف و حامیانشان مشاهده شد، که شدت انتشار آن‌ها به نفع رژیم صهیونیستی بود. این امر ناشی از پیوند این رژیم با شبکه‌ای از اتحادهای راهبردی، سیاسی و اقتصادی، شامل کشورهای غربی و شرکت‌های رسانه‌ای، فناوری، امنیتی و اطلاعاتی بود. صدها تصویر و ویدیو با منبعی ناشناس، که تأیید یا رد آن‌ها دشوار بود، در حمایت از روایت صهیونیستی منتشر شد، از جمله تصاویری از ویرانی گسترده در یک تأسیسات هسته‌ای ایران.
در روز دوم جنگ، ویدیویی در شبکه‌های اجتماعی منتشر شد که ظاهراً ایرانیان را در حال شادی پس از حملات صهیونیستی نشان می‌داد و القا می‌کرد ناآرامی داخلی علیه نظام در جریان است. این ویدیو به‌سرعت به‌صورت ویروسی پخش شد، اما بعداً مشخص شد مربوط به سال ۲۰۲۳ و ترافیک در تونلی در تهران بود. ویدیوی دیگری، منتشرشده توسط حساب‌های حامی رژیم صهیونیستی، جمعیتی شادمان را مقابل ساختمانی بزرگ در تهران نشان می‌داد، اما بررسی‌ها حاکی از تولید این محتوا توسط هوش مصنوعی بود.
در مقابل، طرف ایرانی تصاویری و ویدیوهایی منتشر کرد که مدعی سرنگونی جنگنده‌های F-35 رژیم صهیونیستی و اسارت یکی از خلبانان توسط سامانه‌های پدافند هوایی بود. با وجود نبود شواهد معتبر، این اطلاعات نادرست تأثیر موقتی بر بازارهای مالی، به‌ویژه صنعت دفاعی، گذاشت. سهام لاکهید مارتین، سازنده F-35، در روز انتشار این ویدیوها حدود ۴ درصد کاهش یافت و سپس تثبیت شد.
نمونه‌های دیگری از محتوای دستکاری‌شده یا تولیدشده توسط هوش مصنوعی منتشر شد، مانند کلیپی که فرار صهیونیست‌ها از صدای آژیر حمله را نشان می‌داد یا تصویری از ساختمان سوخته مقر موساد که ظاهراً در حمله موشکی ایران نابود شده بود، اما بعداً مشخص شد توسط هوش مصنوعی ساخته شده است.
محتوای ویروسی برای برانگیختن واکنش‌های عاطفی و شناختی طراحی می‌شود، با تأکید بر تحریک احساساتی چون خشم، ترس، غم، شگفتی، شوک، تحسین، طنز یا طعنه. این محتوا به دلیل قابلیت اشتراک‌گذاری بالا، به‌سرعت پخش می‌شود و می‌تواند مناقشه، دوقطبی‌سازی و تفرقه ایجاد کند. این کمپین‌های پرشتاب، نه‌تنها به لطف پیشرفت‌های فناورانه سه سال اخیر ممکن شده‌اند، بلکه از عقب‌نشینی شرکت‌های فناوری از تعهدات دهه ۲۰۱۰ برای مقابله با اطلاعات نادرست و سخنان نفرت‌پراکن نیز نیرو گرفته‌اند. واگذاری پلتفرم X به ایلان ماسک این روند را تشدید کرد، زیرا این پلتفرم عملاً تعهدات خود در این زمینه را کنار گذاشت. اقدامات فیس‌بوک و اینستاگرام نیز ناکارآمد بوده و در برخی موارد، سیاست‌های آن‌ها به ابزاری برای گسترش اطلاعات نادرست در شرایط بحران و جنگ تبدیل شده‌اند.
 
تسلیح اطلاعات و کنترل روایت
تسلیح اطلاعات به معنای تلاش برای تسلط بر اطلاعات  اعم از واقعی، نادرست یا دستکاری‌شده  و تبدیل آن از ابزاری صرفاً ارتباطی به یک سلاح راهبردی است. این فرایند با هدف کنترل روایت جنگ از طریق رسانه‌های سنتی و پلتفرم‌های دیجیتال، به‌ویژه شبکه‌های اجتماعی، انجام می‌شود تا بر افکار عمومی داخلی، دشمن و در نهایت جهانی تأثیر بگذارد. از روز نخست درگیری ایران و رژیم صهیونیستی، هر دو طرف برای تسلط بر روایت جنگ رقابت کردند و تلاشی آشکار برای هدایت، تضعیف یا تنظیم ریتم روایت به منظور تشدید یا کاهش تنش‌ها شکل گرفت.
تسلیح اطلاعات بر چهار رکن اصلی استوار است:
واکنش سریع رسانه‌ای
حجم بالای اطلاعات جاری در کانال‌های ارتباطی
مدیریت دقیق اطلاعات
توجه به زمان‌بندی، شیوه، مکان، مخاطب هدف و نحوه انتشار اطلاعات نادرست
نسل جدید جنگ‌های اطلاعاتی، ماهیت منازعات رسانه‌ای را دگرگون کرده و دیگر قابل مقایسه با تبلیغات سنتی قرن بیستم نیست. امروز، میدان اصلی نبرد، فضایی دیجیتال و مجازی است که در آن الگوریتم‌ها به مثابه «سلاح‌های هسته‌ای اطلاعاتی» عمل می‌کنند و با قدرتی بی‌سابقه، اطلاعات نادرست را تقویت و سوگیری‌ها را تشدید می‌کنند. تسلیح اطلاعات نه‌تنها بر درک، بلکه بر احساسات نیز هدف‌گذاری می‌کند. دنیای دیجیتال، با محتوای دیداری و شنیداری فراوان، تجربه حسی انسان را بازسازی کرده و احساساتی چون ترس، نفرت، خشم، اندوه و بدبینی را برمی‌انگیزد.
در این جنگ، نگرانی اصلی طرفین، نه چگونگی اجرای اقدامات، بلکه نحوه درک این اقدامات توسط افکار عمومی داخلی و جهانی بود. رسانه‌های صهیونیستی به‌سرعت تلاش کردند افکار عمومی را  چه در داخل سرزمین‌های اشغالی و چه در سطح جهانی  به سمت روایتی سوق دهند که اقدامات رژیم صهیونیستی را واکنشی پیشگیرانه در برابر تهدیدی وجودی توجیه می‌کرد. در مقابل، ایران حملات رژیم صهیونیستی را تجاوزی غیرقانونی خواند، خود را قربانی توطئه‌های صهیونیستی و امپریالیستی معرفی کرد و اقدامات خود را در چارچوب دفاع مشروع دانست.
نبرد بر سر شکل‌دهی به درک جهانی از جنگ، به شدت در معرض دستکاری قرار دارد و مجالی برای شفافیت یا ارائه شواهد باقی نمی‌گذارد. آمار تلفات به‌صورت گزینشی منتشر می‌شود، تصاویر ماهواره‌ای دستکاری یا جعل می‌گردد و فراداده‌ها تغییر می‌یابند. با این حال، رژیم صهیونیستی و متحدانش به‌وضوح برتری ساختاری در این حوزه داشتند. این رژیم، با بهره‌مندی از حمایت گسترده دستگاه‌های اطلاعاتی آمریکا و اروپا  که به سامانه‌های نظارتی جهانی، ابزارهای پیشرفته پایش رسانه‌ای مبتنی بر هوش مصنوعی و کانال‌های دیپلماتیک دسترسی دارند  از مزیتی آشکار در کنترل و چارچوب‌بندی جریان اطلاعات برخوردار بود. این برتری در مدیریت اطلاعات درز کرده یا بدون منبع مشخص و در پیام‌رسانی گزینشی و بزرگ‌نمایی‌شده در شبکه‌های اجتماعی کاملاً مشهود است.
در بسیاری از موارد، ایران به‌عنوان متجاوز و تهدیدی برای جهان با نیاتی مشکوک ترسیم شد، در حالی که اقدامات رژیم صهیونیستی با توجیه ضرورت دفاع به تصویر کشیده شد. با وجود تسلط روایت صهیونیستی در غرب  که از طریق تلاش سیاستمداران و رسانه‌های غربی برای «تولید رضایت عمومی» (هدایت افکار عمومی بر اساس جهت‌گیری‌های سیاسی) تقویت شد  این روایت حتی در غرب نیز با چالش‌هایی مواجه شد. تصویر تاریخی رسانه‌های غربی از ایران، به‌ویژه پس از انقلاب اسلامی ۱۹۷۹، همچنان در چارچوب شرق‌گرایی، استعمار و سوگیری‌های تاریخی باقی مانده و ایران را به‌طور سیستماتیک به‌عنوان تهدیدی برای امنیت جهانی و منبع بی‌ثباتی معرفی می‌کند.
مطالعه‌ای توسط مرکز مطالعات بین‌المللی و امنیتی مریلند (CISSM) پوشش رسانه‌ای برنامه هسته‌ای ایران در شش روزنامه بزرگ انگلیسی‌زبان  نیویورک تایمز، وال‌استریت ژورنال، واشنگتن پست، فایننشال تایمز، گاردین و ایندیپندنت  را بررسی کرد و نشان داد که این رسانه‌ها عمدتاً به بیانیه‌های رسمی آمریکا، کشورهای غربی و رژیم صهیونیستی وابسته‌اند و فاقد دقت و زمینه‌سازی لازم هستند. این پوشش، احساسات منفی علیه ایران را تقویت کرده و این احساسات در افکار عمومی آمریکا، اروپا و سرزمین‌های اشغالی ریشه دوانده است.
در هفته نخست جنگ، رسانه‌های غربی فرصت‌های متعددی در اختیار مقامات صهیونیستی قرار دادند، در حالی که حضور مقامات ایرانی در این رسانه‌ها بسیار محدود بود. این نابرابری، روایت صهیونیستی را تقویت کرد و جنگ را به گونه‌ای چارچوب‌بندی کرد که منافع سیاسی و رسانه‌ای رژیم صهیونیستی را تأمین می‌کرد. بنیامین نتانیاهو، نخست‌وزیر رژیم صهیونیستی، در هفته اول جنگ در پنج مصاحبه تلویزیونی، از جمله با برت بایِر در فاکس نیوز و جاناتان کارل در شبکه ABC، شرکت کرد. او در مصاحبه‌ای اظهار داشت:
«برنامه هسته‌ای ایران نه‌تنها برای اسرائیل، بلکه برای ایالات متحده، همسایگان عرب و اروپا تهدیدی واقعی است.»
این پوشش جانبدارانه، روایت کلی رژیم صهیونیستی را تقویت کرد و در تیترهای روزنامه‌های بزرگ آمریکایی و برنامه‌های خبری شبکه‌های تلویزیونی کابلی مشهود بود. عباراتی چون «حملات پیش‌دستانه اسرائیل»، «تشدید تنش توسط ایران»، «هشدار اسرائیل»، «حملات ایران»، «نابودی تهدید هسته‌ای ایران» و «حق اسرائیل برای دفاع از خود» به‌طور مکرر در رسانه‌های غربی تکرار شد و به تداوم این چارچوب جانبدارانه کمک کرد.
همزمان با آغاز حملات هوایی، رژیم صهیونیستی کمپین تبلیغاتی پولی را در شبکه‌های اجتماعی، از جمله گوگل و یوتیوب، در کشورهای اروپایی مانند بریتانیا، فرانسه، آلمان و ایتالیا راه‌اندازی کرد. از روز اول حمله، ۲۷ مورد از این تبلیغات در بریتانیا منتشر شد و از طریق حساب رسمی سفارت رژیم صهیونیستی در لندن در فیس‌بوک ترویج یافت. یکی از این تبلیغات، ویدیویی بود که خبر ساختگی از سال ۲۰۲۷ را نشان می‌داد و ادعا می‌کرد ایران با بمب هسته‌ای پاریس را هدف قرار داده و موشک‌های ایرانی بر فراز لیون فرود آمده‌اند. این ویدیو با شعار «اسرائیل از جهان در برابر تهدید ایران محافظت می‌کند» پایان می‌یافت.
کمپین تبلیغاتی رژیم صهیونیستی و پوشش رسانه‌ای غربی، تصویری از یک رژیم صهیونیستی قدرتمند را ترویج کرد که در حال نبردی جهانی است. رسانه‌های غربی با تحسین از حملات موشکی ۱۳ ژوئن و عملیات اطلاعاتی دقیق موساد گزارش دادند که منجر به ترور فرماندهان ارشد نظامی و دانشمندان هسته‌ای ایران شد. روز نخست جنگ به‌عنوان «حمله‌ای پیش‌دستانه، جامع و دقیق» توصیف شد که شامل جنگ سایبری، اطلاعات انسانی، جنگ الکترونیک، قدرت هوایی، عملیات ویژه و عملیات روانی بود.
رسانه‌های غربی و تبلیغات صهیونیستی همچنین چارچوبی را تقویت کردند که ایران را به‌عنوان کشوری معرفی می‌کرد که عمداً غیرنظامیان را هدف قرار می‌دهد، در حالی که رژیم صهیونیستی تنها اهداف نظامی را با دقت مورد حمله قرار می‌دهد. یکی از ویدیوهای تبلیغاتی رژیم صهیونیستی برای مخاطبان غربی ادعا می‌کرد:
«در حالی که ایران عمداً شهرها را هدف قرار می‌دهد، اسرائیل با دقت برای نابودی تهدیدها عمل می‌کند. عملیات نتایج فوق‌العاده‌ای داشته و تنها سایت‌های نظامی و تروریستی را هدف قرار می‌دهد، نه غیرنظامیان.»
این ویدیو با شعار «اسرائیل آنچه لازم است انجام می‌دهد» به پایان می‌رسید.
الگوی روایت‌سازی جانبدارانه در پوشش رسانه‌ای رویدادهای کلیدی، مانند بمباران ساختمان مرکزی صداوسیمای ایران توسط رژیم صهیونیستی در ۱۶ ژوئن، به‌وضوح نمایان شد. یک ساعت پس از هشدار رژیم صهیونیستی به ساکنان تهران برای تخلیه بخش‌هایی از مرکز شهر، جنگنده‌های این رژیم ساختمان صداوسیما را هدف حمله قرار دادند. این حمله استودیوی اصلی پخش زنده را ویران کرد. سحر امامی، مجری برنامه، در میانه پخش زنده و پس از انفجاری مهیب که دود و گردوغبار استودیو را فرا گرفت، از مقابل دوربین کنار رفت. شبکه به‌سرعت برنامه‌های از پیش ضبط‌شده را جایگزین کرد، اما ساختمان آسیب جدی دید و تجهیزات پخش تخریب شد. این حمله یک کشته و چندین زخمی بر جای گذاشت. با این حال، بسیاری از رسانه‌های غربی این واقعه را به‌عنوان «خسارت جانبی» توصیف کردند.
در مقابل، حمله ایران به مرکز پزشکی سورُکا در سرزمین‌های اشغالی به‌شدت توسط رسانه‌های غربی و صهیونیستی بزرگ‌نمایی شد. روزنامه‌ها و رسانه‌های رژیم صهیونیستی با تیترهایی چون «ایران از تمام خطوط قرمز عبور کرد» این حمله را پوشش دادند و مدعی نقض قوانین بین‌المللی بشردوستانه شدند. رژیم صهیونیستی این حمله را عملی کور علیه غیرنظامیان و بیمارستان‌ها جلوه داد.
گرچه رسانه‌های اروپایی گاه کمتر جانبدارانه عمل می‌کنند، تأثیر دهه‌ها روایت‌سازی علیه ایران به‌عنوان «مهاجم» عمیق است. با این حال، فضایی برای انتقاد وجود دارد. مارک سدون، روزنامه‌نگار بریتانیایی، در برنامه Scoop شبکه France 24 استانداردهای دوگانه رسانه‌های غربی را زیر سؤال برد و پرسید:
«چرا درباره گزینه سامسون در دکترین نظامی اسرائیل سخنی گفته نمی‌شود؟ گزینه‌ای که امکان شلیک ده‌ها کلاهک هسته‌ای را دارد. انبار تسلیحات بیولوژیکی و شیمیایی اسرائیل چه؟»
 
نبرد در افکار عمومی عربی
در عرصه افکار عمومی عربی، ایران به دلیل زمینه تاریخی منازعه فلسطین-رژیم صهیونیستی و نسل‌کشی در غزه از برتری نسبی برخوردار بود. این برتری ناشی از تعریف «دشمن» در منطقه بود. رژیم صهیونیستی با انتشار پست‌های جعلی مدعی شادی اعراب از حملات به ایران شد. رسانه‌های عربی، با توجه به ملاحظات سیاسی و روابط با ایالات متحده، گاه پوشش‌هایی متناقض ارائه کردند. ایران از شبکه‌ای از حامیان در جهان جنوب و متحدان منطقه‌ای در عراق، یمن و لبنان بهره می‌برد که تجربه‌ای گسترده در جنگ‌های اطلاعاتی دارند.
 
سانسور رسانه‌ای و مه‌آلود شدن جنگ
سانسور گسترده توسط هر دو طرف، فضای جنگ را مه‌آلود کرد. رژیم صهیونیستی از ۷ اکتبر ۲۰۲۳ سانسور نظامی سخت‌گیرانه‌ای اعمال کرده، ورود خبرنگاران خارجی به غزه را ممنوع و ده‌ها خبرنگار محلی را کشته است. با آغاز درگیری با ایران، سانسورچی نظامی رژیم دستورات سخت‌گیرانه‌تری صادر کرد، از جمله منع انتشار اطلاعات درباره حملات موشکی و پهپادی، فیلم‌برداری در محل‌های اصابت و پخش زنده. این سانسور، که توسط ایتامار بن‌گویر اجرا شد، مه جنگ را تشدید کرد و در مواردی به نفوذ تبلیغات ایرانی منجر شد.
ایران نیز سانسور رسانه‌ای گسترده‌ای دارد. میلیون‌ها ایرانی از VPN برای دسترسی به وب‌سایت‌های مسدودشده استفاده می‌کنند. در سال‌های ۲۰۱۹ و ۲۰۲۲، ایران اینترنت را محدود کرد. در هفته نخست جنگ، سرعت اینترنت کاهش یافت و قطعی‌های موقت گزارش شد. دولت در روز هفتم از احتمال خاموشی‌های متناوب اینترنتی به‌عنوان دفاع در برابر حملات سایبری رژیم صهیونیستی خبر داد و کاربران شبکه‌های اجتماعی را به پیگرد قانونی تهدید کرد.

جنگ اطلاعاتی میان ایران و رژیم صهیونیستی، که در جریان درگیری دوازده‌روزه دوم به اوج خود رسید، نشان‌دهنده تحول عمیق در ماهیت منازعات مدرن است. این درگیری فراتر از میدان‌های نظامی سنتی، در عرصه دیجیتال و رسانه‌ای جریان یافت و اطلاعات به سلاحی راهبردی تبدیل شد که قادر به شکل‌دهی به افکار عمومی، مدیریت روایت‌ها و حتی تأثیر بر بازارهای مالی و ائتلاف‌های بین‌المللی است. رژیم صهیونیستی، با بهره‌گیری از فناوری‌های پیشرفته مانند هوش مصنوعی، الگوریتم‌های هوشمند و تحلیل کلان‌داده‌ها، و با حمایت شبکه‌ای از متحدان غربی و شرکت‌های فناوری، توانست برتری قابل‌توجهی در کنترل روایت‌های رسانه‌ای کسب کند. این برتری از طریق انتشار گسترده محتوای دستکاری‌شده، دیپ‌فیک‌ها و کمپین‌های تبلیغاتی هدفمند، به‌ویژه در رسانه‌های غربی و شبکه‌های اجتماعی، تقویت شد. این جنگ نشان داد که در عصر دیجیتال، اطلاعات نه‌تنها ابزاری برای ارتباط، بلکه سلاحی تعیین‌کننده برای پیروزی در نبردهای سیاسی، فرهنگی و روانی است.

ارسال نظرات