۲۸ دی ۱۳۹۱ - ۱۲:۲۳
کد خبر: ۱۵۳۳۹۵

وحشت غرب از دانشگاه اسلامی

خبرگزاری رسا ـ برخی از صاحب نظران حوزه به دلیل ترس از ورود برخی مسائل بدعت گونه به فضای دینی حوزه به مباحث مختلف در دانشگاهها نزدیک نمی شوند حتی طلبه های حوزه را از این نوع کارها منع می کنند.
دانشگاه اسلامي

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، ایرانیان از جمله اقوامی هستند که علاقه فراوان به کسب علم و دانش دارند و از زمان شکل گیری تمدن ایران باستان تا به امروز کسب علم و نوآوری علمی در زمینه های مختلف از خصایص بارز آنها بوده است. از جمله نوآوریهای ایرانیان تاسیس قدیمی ترین شهر جهان یعنی "یزد" که به عنوان یکی از میراث گرانبهای تمدن بشری در سازمان جهانی "یونسکو" ثبت شده است، نشان از خلاقیت و هوشمندی آنها دارد و البته بنای چنین شهری، نشان از آگاهی ایرانیان از برخی علوم مانند ریاضیات، معماری، علوم طبیعی و غیره حکایت دارد.
با ظهور اسلام در این سرزمین کهن فراگیری علوم گوناگون به خصوص از سرچشمه اصلی آن یعنی "وحی" فصل جدیدی از علوم و کاربرد آن به روی ایرانیان گشود. به طوری که انواع مراکز علمی، آموزشی، پژوهشی در سطح وسیع در این سرزمین تاسیس شد و به عنوان مرجع علمی مهمی برای جهانیان تا مدتها محسوب می شدند. با توجه به پذیرش اسلام از سوی ایرانیان، تاسیس مراکز علمی با رویکرد اسلامی اهمیت ویژه ای یافت.
در واقع می توان گفت "اسلامی سازی دانشگاهها" یا مراکز علمی و آموزشی در ایران به قدمت تاریخ ظهور اسلام در این سرزمین است.
آنچه در این گزارش به آن می پردازیم، بررسی تاریخچه، ضرورت، موانع اسلامی سازی دانشگاهها و یا مراکز آموزشی و علمی در ایران است.

تاریخچه

آموزش عالی در صدر اسلام

مورخین معتقدند دانشگاه "جندی شاپور" اولین دانشگاهی است که در ایران تاسیس شده است. انوشیروان پادشاه ساسانی در شهر جندی شاپور، اهواز کنونی در قرن چهارم و پنجم میلادی آن را بنا نهاد. این دانشگاه بیمارستانی با همین نام داشت که هم محل تحصیل طب بود و هم دارشفایی برای مریضان که بدان رجوع کنند. دروسی همچون؛ شیمی، زیست شناسی، علوم پزشکی، فلسفه در آن تدریس می شد.
بعد از ورود اسلام به سرزمین ایرانیان، دانشگاه جندی شاپور به جا مانده از زمان پادشاهی ساسانیان آوازه ای بلند و رونقی چشمگیر یافت و یکی از معروفترین دانشگاههای جهان شد. سپس مدارسی با عنوان "نظامیه" و "بیت الحمکت" از طریق خلافای وقت در بسیاری از شهرهای اسلامی گسترش یافت از جمله در نیشابور و اصفهان، که زمینه گسترش مراکز عالی علمی در ایران را فراهم کرد.
در زمان صدر اسلام با توجه به حکمرانی خلافای به اصطلاح مسلمان، مراکز آموزشی و علمی باید در راستای نظرات و اهداف دین اسلام و ساخت جامعه اسلامی مورد نظر حاکمان آن عصر شکل می گرفتند و برنامه ریزی های آموزشی خود را انجام می دادند.
البته جانشینان به حق بعد از پیامبر مکرم اسلام (ص) یعنی ائمه هدی علیهم السلام نیز تربیت نیروی عالم و مسلمان واقعی را در دستور کار خود داشتند. و در هر برهه ای از زمان که شرایط تعلیم و تربیت در سطح فراگیر برایشان فراهم می شد شاگردان و دانشجویان فراوانی را تعلیم می دادند. به طوری که حضرت امام صادق علیه السلام بیش از 4 هزار شاگرد عالم و فقیه در علوم اسلامی را تعلیم دادند. در واقع پایه های شکل گیری علوم اسلامی و تعلیمات اسلامی را ائمه هدی علیهم السلام بنا نهادند.
بعد از شکل گیری انواع مدارس علمیه مانند نظامیه ها و بیت الحکمت ها در دوره های بعد، مراکزی با عنوان حوزه های علمیه در ایران رونق یافت، که البته نحوه تدریس و واحدهای درسی، نظام تعلیماتی شاگرد و استادی را از حوزه های علمیه نجف و بغداد الگو برداری کرده بودند. این مراکز محل تجمع عالمان و اندیشمندان بزرگ و مشهوری شد که به تعلیم و تربیت دانشجویان مشتاق علوم اسلامی و بلکه علوم طبیعی می پرداختند. و برخی از این نیروها با توجه به خواست حکومتهای وقت در ساخت جامعه اسلامی آن روز به کار گرفته می شدند.
از زمان خلفای عباسی ترجمه متون فلسفی و آثار اندیشمندان دیگر تمدن های بشری به خصوص از یونان و رم وارد سرزمینهای اسلامی شد. در واقع این دوره را می توان شروع ورود علوم انسانی غیراسلامی به مراکز علمی و آموزشی مسلمانان نامید.
افرادی چون منصور عباسی، هارون الرشید، مامون عباسی از جمله حاکمان سرزمینهای اسلامی بودند که نظام ترجمه ای متون غیراسلامی را بنا نهادند. این سرآغاز ورود علوم انسانی به متون درسی مسلمانان بود.
در سال 201 هـ .ق به دنبال ورود حضرت امام رضا (علیه السلام) به خراسان، و ورود حضرت معصومه (س) به قم، و سپس ورود امامزادگان بسیار به این شهر، موجب تحولات تازه در گسترش علوم اسلامی شیعی در ایران شد، و در کنار آن نقش به سزایی در تحکیم و گسترش حوزه علمیه و رفت و آمد و ارتباط علما و راویان و شاگردان برجسته ائمه هدی علیهم السلام داشت.
در قرن‌های پنجم و ششم در دوره سلجوقیان شهر قم، مرکزی بزرگ برای فقهای شیعه بود و عدّه‌ای برای تحصیل به این شهر می‌آمدند و مدارسی تاسیس شد که در سطوح عالی به آموزش فقیهان می پرداختند.. شیخ عبدالجلیل رازی وضع علمی قم را در قرن ششم هجری شرح داده و می‌گوید:
"مدارس دینی قم، دارای وسایل کافی و علما و مدرسان و مفسران بزرگ می‌باشد و کتابخانه‌هایی پر از کتب فرقه‌های مختلف در آن وجود دارد. مدارسی مانند سعد صلت، اثیر الملک، زین الدین، ظهیرالدین و... پر رونق بودند."
حوزه علمیه قم در دوره صفویه مورد توجه همگان مخصوصا دولتمداران شیعه مذهب آنزمان قرار گرفت و مدارس آباد شد و مدارس دیگر از نو بنا گردید و علمای بزرگ شیعی چون ملا صدرا، ملا محسن فیض، علامه لاهیجی، شیخ بهائی در آن جا مشغول تحصیل و تدریس شدند. قم در آن عصر، دارای حوزه علمیّه فعال، مدارس و طلاب بسیار بوده، و علوم مختلف اسلامی تحصیل و تدریس می‌شد. مدرسه فیضیه یکی از آثار دوره صفویه می‌باشد.
در عصر پادشاهی، قاجاریه و پهلوی کشورهای استعمارگر غربی از جمله پرتغال، ایتالیا، فرانسه وانگلیس حضور پر رنگ و بیشتری در نظام حکومتی ایران و تاثیرات بسیار زیادی در نظام آموزشی ایران در تمام سطوح برجای گذاشتند. همچنین سرسپردگی پادشاهان این دوره در برابر بیگانگان و بی کفایتی های آنها در اداره کشور، فاصله گرفتن زیاد از تعلیمات اسلامی شرایط را به جایی رساند که حوزه های علمیه و آموزه های آنها در سطح جامعه و جامعه سازی کم رنگ شد. و پادشاهان با تاثیر از نظام آموزشی و فرهنگی مغرب زمین دانشگاههای جدیدی در ایران تاسیس کردند.

آموزش عالی نوین در ایران

بعد از آشنایی پادشاهان ایرانی در دوره قاجاریه و پهلوی با نظام آموزشی کشورهایی چون فرانسه، انگلیس و آمریکا دستور ساخت دانشگاههای جدید با الگوگیری از نظام آموزشی آنها در ایران رونق یافت. البته در این دوره دیگر تدریس علوم اسلامی در دانشگاهها انجام نمی شد. و در واقع یک نظام آموزشی جدای از دین یا به عبارتی سکولاری در دستور کار حاکمان بود. و حوزه های علمیه از رونق افتاد.
به جای علوم اسلامی از منابع و واحدهای درسی صد در صد سکولار با رویکرد امانیستی به عنوان علوم انسانی استفاده شد.

تاریخ آموزش عالی در دوره نوین عموماً با تأسیس دارالفنون (1268) هجری قمری آغاز می‌گردد. با اینحال پیش از آن هم فعالیتهای متعددی برای کسب علوم و تخصص از خارج از کشور وجود داشت. بطور نمونه عباس میرزا بود که اول بار تعدادی دانشجوی بورسیه را جهت تحصیلات به فرنگ اعزام داشت.
پردیس و بناهای اولین دانشگاه نوین ایران توسط معماران اروپایی رولاند دوبرول، ماکسیم سیرو، مارکوف، آلکساندر موزر، آندره گدارد، و محسن فروغی طراحی گردید.
"وزارت علوم" در ایران اول بار در سال 1234 هجری شمسی تأسیس گردید، و علیقلی میرزا اعتضاد السلطنه از سوی ناصرالدین شاه قاجار به سمت وزیری برگزیده شد. طولی نکشید که مدارس و موسسات برجسته آموزش عالی دیگر نیز همراه دارالفنون مشغول به کار گردیدند. از جمله می‌توان مدرسه نظام (تأسیس 1264) را نام برد. و نیز می‌توان از مدرسه علوم سیاسی (تأسیس 1278) را نام برد که زیر نظر وزارت امور خارجه وقت اداره می گشت.
در سال 1311 بود که کالج آمریکایی‌ها که چند سال بعد بدستور رضاخان به دبیرستان البرز تغییر نام و تغییر سطح پیدا کرد. توسط دانشگاه ایالتی نیویورک رسما پروانه تایید (
charter) یافت. از کسانی که در توسعه و پیشرفت این موسسه پیش دانشگاهی زحمات فراوانی کشیدند دکتر ساموئل مارتین جردن آمریکایی بود که برخی وی را «پدر آموزش نوین ایران» خوانده اند.

اولین دانشگاه جامع ایران

فکر تاسیس دانشگاه تهران در سال 1305 خورشیدی توسط دکتر سنک نماینده مجلس در مذاکراتی با سید محمد تدین پدیدار شد.
در سال 1310 خورشیدی وزیر دربار وقت، عبدالحسین تیمورتاش، از طرف رضاشاه، دکتر عیسی صدیق (صدیق اعلم) را مامور کرد تا به ایالات متحده آمریکا سفر کرده و پس از مطالعه در «تاسیسات علمی دنیای جدید»، طرحی برای تاسیس دانشگاه در کشور به دولت تقدیم نماید. طرح دکتر صدیق مورد قبول کفالت وزارت معارف وقت، علی اصغر حکمت، قرار گرفت و سرانجام با پیگیری ایشان، دکتر علی‌اصغر حکمت، دکتر محمود حسابی و دیگران، سرانجام دانشگاه تهران در هشتم خرداد ماه 1313 به تصویب مجلس شورای ملی رسید.
این موسسه با ادغام کردن دارالفنون، مدرسه علوم سیاسی، مدرسه طب، مدرسه عالی فلاحت و صنایع روستایی، مدرسه فلاحت مظفر ، اولین مدرسه کشاورزی در ایران، مدرسه صنایع و هنر تأسیس توسط کمال الملک، مدرسه عالی معماری، مدرسه عالی حقوق، و چند مرکز آموزش عالی دیگر تهران در پردیسی در جنوب پارک لاله فعلی تهران دایر گشت. این دانشگاه بر اساس موسسات آموزش عالی فرانسه الگوبرداری شد و حتی طراحان ساختمان های دانشگاه تهران مهندسین فرانسوی بودند.

دانشگاه اسلامی در 100 سال اخیر

هدف از ایجاد دانشگاه اسلامی از نظر حکومت جمهوری اسلامی ایران در واقع ایجاد پایگاهی جهت تولید علوم اسلامی و برطرف کننده نیازهای روز جامعه و حکومت اسلامی باشد. اما با توجه به تحولات صد سال اخیر این موضوع اهمیت ویژه ای یافته است. به طور کلی 4 دوره را در خصوص طرح این موضوع در ایران در طول 100 سال اخیر می توانیم نام ببریم.

موج اول
رویکرد اصلی دانشگاهها در دوره پهلوی جدایی کامل بین علم و دین و سیاست و دین بود. در حالی که بسیاری از مردم ایران در آن زمان کاملا دین مدار و دین خواه بودند و این نوع اقدامات را هرگز نمی خواستند. مخالفتهای مردم و علمای مسلمان به طرق مختلف انجام می شد، تا اینکه هیئت حاکمه برای اداره اوضاع حکومت خود به تاسیس دانشگاهی به نام "دانشگاه اسلامی" در سال 1343 رو آورد، با توجه به رویکرد ضد دینی نظام شاهنشاهی و اشاعه اسلام آمریکایی یعنی اسلامی که برگرفته از تعلیمات ناب محمدی نبود بلکه التقاطی از فرهنگهای ملحدانه و برخی تعلیمات اسلامی بود از سوی نظام حاکم، بسیاری از علمای اسلام شناس و به خصوص بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران به شدت با تاسیس چنین دانشگاهی مخالفت کردند. ایشان راجع به تأسیس "دانشگاه اسلامی" چنین فرمودند: "می خواهند آقایان (خنده دارد واقعا) دانشگاه اسلامی تأسیس کنند. شنیده ام چندین میلیون هم بودجه برایش درست کرده اند. شما اگر برای اسلام دلسوز هستید خوب این دانشگاه ما مدرسه فیضیه ی قم آنجاست، چرا خرابش می کنید؟ اگر شما واقعا متوجه بودید که اسلام لازم است بودنش، احکام اسلام باید باقی باشد. علمای اسلام باید باقی باشند، ما به خیر شما هیچ امیدی نداریم، بابا شر نرسانید".
در واقع "دانشگاه اسلامی" در زمان طاغوت پهلوی هم مطرح شد که به نوعی ترویج اسلام التقاطی و آمریکایی و جایگزین کردن آن به جای اسلام ناب محمدی بود، که علمای اسلام شناس به شدت با آن مخالف بودند.

موج دوم
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و سقوط نظام طاغوتی شاهنشاهی تغییر و تحول بسیاری از مراکز حکومتی و غیرحکومتی متناسب با قانون اساسی و خواسته های مردم اسلام خواه ایران امری اجتناب ناپذیر بود.
یکی از مراکزی که کانون توجه قرار داشت دانشگاه و سیستم حاکم بر آن بود. زیرا تمام متون دانشگاهی، نظام ارزشیابی، و جهت گیری استفاده از علوم گوناگون در کشور همه در خدمت نظام استبدادی شاه و امپریالیستی آمریکا بود. لذا با توجه به نظرات بنیان گذار جمهوری اسلامی ایران حضرت امام خمینی (ره) از بدو پیروزی انقلاب اسلامی تغییر در تمام ارکان نظام آموزش عالی در ایران در دستور کار قرار گرفت. ایشان فرمودند:
"معنی اسلامی شدن دانشگاه این است که استقلال پیدا کند و خودش را از غرب جدا کند و خودش را از وابستگی به شرق جدا کند و یک مملکت مستقل، یک دانشگاه مستقل، یک فرهنگ مستقل داشته باشیم. عزیزان من! ما از حصر اقتصادی نمی ترسیم، ما از دخالت نظامی نمی ترسیم، آن چیزی که ما را می ترساند وابستگی فرهنگی است، ما از دانشگاه استعماری می ترسیم، ما از دانشگاهی می ترسیم که جوانهای ما را آن طور تربیت کنند که خدمت غرب بکنند."(صحیفه نور جلد7 صفحه187)
با توجه به رهنمود ایشان ستادی با عنوان "شورای انقلاب فرهنگی" در سال 1358 شکل گرفت، که مسئول مستقیم ایجاد تحولات اساسی در سیستم دانشگاهی کشور شد.
دو ایده ئولوژی رایج بر فضای فکری دانشگاههای کشور در آن زمان عبارت بودند از: کمونیسم و لیبرالیسم که با ایده ئولوژی اسلام تضادهای بسیار زیادی داشتند. تمام کتب درسی دانشگاهی مخصوصا علوم انسانی برگرفته از آن دو ایده ئولوژی بودند. علاوه بر آن دانشگاهها در اوایل انقلاب اسلامی محل تجمع بسیاری از گروههای معارض با شکل گیری یک نظام اسلامی بود و تقریبا روزانه درگیری های مختلفی بین طرفداران تفکرات گوناگون در دانشگاهها شکل می گرفت و هر گروهی به دنبال جذب افراد بیشتری برای تحمیل خواسته های خود به نظام تازه شکل یافته آن روز بود، در نهایت "شورای انقلاب فرهنگی" برای ایجاد نظم و آرامش و تغییرات فرهنگی مناسب با نظام اسلامی تازه شکل یافته، به مدت دو سال(1361- 1359) دستور تعطیلی دانشگاهها را صادر کرد
در این مدت شورای مذکور با همکاری جمعی از اندیشمندان و صاحب نظران به بررسی کتب درسی، صلاحیت اخلاقی، سیاسی، علمی، دانشجویان و اساتید آن زمان پرداخت و فعالیت هر نوع حزب و گروهی در دانشگاهها را که قصد معارضه با نظام جمهوری اسلامی ایران را داشتند ممنوع اعلام کرد.
نتیجه عملکرد این شورا به شرح ذیل بود:
تغییر محتوای برخی کتب درسی به خصوص رشته های علوم انسانی، اخراج اساتید و دانشجویان سلطنت طلب شاهنشاهی، تعیین اساسنامه ای متناسب با قانون اساسی جمهوری اسلامی ایران برای ثبت نام دانشجویان، اساتید، کارمندان جدید، حذف مطالب درسی کمونیستی و لیبرالیستی که تضاد آشکاری با آموزه های اسلامی داشتند، ممنوعیت فعالیت تمام گروههای سیاسی معارض نظام اسلامی از دانشگاهها، و غیره.
بعد از دو سال تعطیلی (1362-1358) مجددا دانشگاهها باز شد و تربیت نیروی انسانی عالم و معتقد به نظام اسلامی و کوشا برای ساخت جامعه اسلامی در دستور کار دانشگاهیان قرار گرفت.
اگر چه این دستاوردها در آن زمان با توجه به نوپا بودن نظام اسلامی مفید بود اما باز هم خالی از اشکالات و کمبودهایی نبود که در آینده بیشتر خود را نشان داد.

موج سوم
بعد از پیروزی انقلاب اسلامی و روی کار آمدن دولتهای مختلف تقریبا اسلامی سازی دانشگاهها از اولویت علمی برخوردار بود.
در این خصوص سخنان مقام معظم رهبری اهمیت موضوع را بیشتر روشن می کند، ایشان می فرمایند:
"البته نکته‏ى مهم در دانشگاهها، روش حاکم بر دانشگاه است. در دانشگاهها، روشها و روابط، باید صددرصد اسلامى بشود - که البته تا حدود زیادى شده است - و مدیریتها باید براى اسلام در دانشگاهها، اصالت قایل بشوند. مادامى که دانشگاه، پرورشگاه متخصصان مسلمان و متعهد نباشد، دانشگاهِ مطلوب انقلاب نخواهد بود. و این نمى‏شود، مگر این‏که اساس و روش و سیستم در دانشگاهها اسلامى باشد. درسها، هرچه که مى‏خواهد باشد؛ استاد، هر کس که مى‏خواهد باشد؛ اما روابط، باید روابط اسلامى باشد؛ یعنى مدیر و دانشجویان و استادان، اصالت را به اسلام بدهند و رعایت احکام اسلام را بکنند. علم و دانش هم اسلامى و از اسلام است؛ والّا به دانشگاه رفتن و مقدارى از بیت‏المال و امکانات مردم را مصرف کردن، و بدون این‏که یک نفر به علم دل بدهد و به فراگیرى اهمیتى بدهد، فقط براى این‏که بتواند سرهم‏بندى، تکه کاغذى به دست بیاورد و در سایه‏ى آن شغلى بگیرد، تا پولى گیربیاورد - نه این‏که شغلى بگیرد، تا کارى بکند - این‏که اسلامى نیست. دانشجو هم اگر این‏طور درس بخواند، اسلامى نیست. استاد هم اگر این‏طور درس بدهد، اسلامى نیست. روابط اسلامى در دانشگاه این است؛ والّا جوانان و دختران و پسران ما بحمداللَّه مسلمانند."
این موضوع نشان می دهد تمام خواسته های نظام اسلامی از دانشگاه و دانشگاهیان در زمان "انقلاب فرهنگی" محقق نشده بود و لذا بازنگری های جدیدی ضرورت داشت.
در جای دیگری مقام معظم رهبری می فرمایند: " آنچه که براى یک محیط علمى و دانشگاهى وظیفه آرمانى محسوب مى‏شود، این است که در زمینه مسائل علمى، نواندیش باشد. معناى واقعى تولید علم این است. تولید علم، فقط انتقال علم نیست؛ نوآورى علمى در درجه اوّلِ اهمیت است. این را من از این جهت مى‏گویم که باید یک فرهنگ بشود. این نواندیشى، فقط مخصوص اساتید نیست؛ مخاطب آن، دانشجویان و کلّ محیط علمى هم است. البته برای نوآوری علمی - که در فرهنگ معارف اسلامی از آن به اجتهاد تعبیر میشود - دو چیز لازم است: یکی قدرت علمی و دیگری جرأت علمی. البته قدرت علمی چیز مهمی است. هوش وافر، ذخیره علمی لازم و مجاهدت فراوان برای فراگیری، از عواملی است که برای به دست آمدن قدرت علمی، لازم است؛ اما این کافی نیست. ای بسا کسانی که از قدرت علمی هم برخوردارند، اما ذخیره انباشته علمی آنها هیچ جا کاربُرد ندارد؛ کاروان علم را جلو نمیبرد و یک ملت را از لحاظ علمی به اعتلاء نمیرساند. بنابراین جرأت علمی لازم است... اگر بخواهید از لحاظ علمی پیش بروید، باید جرأت نوآوری داشته باشید. استاد و دانشجو باید از قید و زنجیره جزمیگری تعریف‌های علمی القاء شده و دائمی دانستن آنها خلاص شوند"
در این مقطع تاریخی یعنی (1380-1360) بیشتر توجه مسئولین دانشگاهی، معطوف به استفاده از دروس و علوم برخواسته از تولیدات اندیشمندان اروپایی و آمریکایی بود و در رشته های علوم انسانی نیز نظرات اندیشمندان غربی و شرقی تا آنجایی که تضاد آشکاری با معارف اسلامی نداشت تدریس می شد.
سال 1376 شورای اسلامی شدن دانشگاهها از سوی شورای عالی انقلاب فرهنگی مسئول شد، تا در جهت تهیه برنامه های مدون برای پیشبرد هر چه بهتر اسلامی سازی دانشگاهها تلاش کند.
در دانشگاهها گروههای معارف اسلامی شکل گرفت و به عنوان دروس عمومی در کنار دروس رشته های تخصصی تدریس می شد.
اما این رویکرد هم بسیاری از مشکلات حکومت اسلامی و جامعه اسلامی ایران را رفع نمی کرد. به عنوان مثال: فلسفه اسلامی بسیاری از علوم اصلا شناخته نشده بود، لذا جهت گیری و کاربرد علوم تامین کننده نیازهای یک جامعه اسلامی نبود.
اما تا این مقطع زمانی هیچ نوع الگو و تحقیقات جامعی تهیه نشد و همچنان برخی نیازهای روزانه دانشگاهیان به تغییرات جزئی در متون درسی به خصوص در سطح کتب دروس عمومی معارف اسلامی مورد توجه بود.

موج چهارم
در سال 1382 بعد از سخنان مقام معظم رهبری و مطالبه نهضت جنبش نرم افزاری از دانشگاهیان بار دیگر توجه همگان را به خود جلب کرد. این بار تولید محتوای علوم دینی مناسب با مقتضای زمان ضرورت بیشتری از خود نشان می داد.
در حال حاضر که دوباره موضوع اسلامی شدن دانشگاهها از سوی مسئولین وزارت علوم و تحقیقات در کشور مطرح شده است، طرح جامع و کاربردی جهت ایجاد تحولی اساسی در دانشگاهها تهیه نشده است.
آقای شاطری دبیر شورای اسلامی شدن دانشگاهها و مراکز آموزشی در تاریخ 1/12/1389 در این خصوص می گوید: "تا الان هم، هنوز چیزی به اسم نقشه ی اسلامی شدن دانشگاه ها و مراکز آموزشی وجود ندارد. طبیعتا رفتن از وضع موجود دانشگاه به سمت وضع مطلوب که دانشگاهی با ویژگی‌ها و مختصات یک دانشگاه اسلامی است احتیاج به یک نقشه ی راه دارد، نقشه‌ای که تمام مبانی، مقاصد، اهداف، اصول و موازین حاکم بر این حرکت را مشخص کند. همچنین سهم، نقش و جایگاه دستگاه‌های مرتبط با این فرایند تحولی و تکاملی را مشخص کند. ما متاسفانه یک چنین نقشه‌ای را تا الان نداشته‌ایم. در دو سال گذشته تلاش ما بر این بود که مطالعات مقدماتی را در رسیدن به این نقشه انجام دهیم و کارهای اولیه هم تقریباً انجام گرفته است. امید ما این است که تا یکی دو سال آینده از یک نقشة مناسب برخوردار باشیم و آن را مبنای سیاست‌گذاری فرایند اسلامی سازی در دانشگاهها، در دو مورداسلامی‌شدن علم که همان تولید علم دینی است و توسعه و ترویج دین در حوزة فرهنگ یعنی نزدیک کردن آیین رفتاری، بینشی و منشی دانشگاهها، به الگوی فرهنگ اسلامی قرار دهیم."
به نظر می آید "موضوع اسلامی شدن دانشگاهها" با توجه به مراحل گذشته هنوز تا رسیدن به سر منزل مقصود نهایی راهی بس طولانی باید طی کند.

اسلامی سازی دانشگاه ها:
اسلامی کردن دانشگاهها و دروس دانشگاهی از دغدغه هایی است که از ابتدای پیروزی انقلاب اسلامی فکر دلسوزان امت را به خود مشغول ساخته است. تشکیل شورای عالی انقلاب فرهنگی در فروردین ماه 1359 و تائید آن از سوی امام راحل در واقع حرکتی رو به جلو در گشودن مسیر اسلام به حوزه ی علوم تلقی می شد، هر چند بسیاری از افراد به بهانه های مختلف در راه تحقق این امر چالش آفریده اند. اسلامی کردن دانشگاه ها که از آن با عنوان انقلاب فرهنگی دوم یاد می کنند با طرح از سوی امام خامنه ای آغاز شد.

اسلامی سازی دانشگاه ها در نگاه امام خامنه ای:
*اسلامی کردن دانشگاه‏ها یک معنای عمیق و وسیع و جامعی دارد؛ و به اعتقاد من، از نان شب برای دانشگاه‏ها واجب است!
اگر بخواهید دانشگاه، علمی هم بشود، باید اسلامی بشود؛ از شاخصه‏های اسلامی شدن، علمی شدن و عمیق شدن است، خودباور بودن استاد و دانشجو است، اتکا به نفس داشتن استاد و دانشجو است. همه مسئله این نیست که حالا یکی با آستین کوتاه بیاید، یکی با چهار تار موی پیدا بیاید! مسائل اسلامی کردن که این نیست! البته یکی از خصوصیات دانشگاه اسلامی این است که تدین در آن وجه غالب است؛ چون جامعه ما جامعه اسلامی است و تدین در آن، وجه غالب است.
آیا معنای اسلامی بودن این است که اصلاً آدم بی‏دین و آدم غیر دینی در جامعه نیست؟ آدم متظاهر به دین نیست؟ چرا، هست؛ آیا کسی آنها را مجازات می‏کند؟ آیا کسی حتی افراد غیر متدین و غیرمسلمان را معاقب به عقوبتی می‏کند؟ تعقیب می‏کند؟ پس این‏طور نیست؛ باید دین؛ وجه غالب باشد معنای اسلامی بودن دانشگاه هم همین است؛ متدین بودن دانشگاه، یعنی این؛ و تازه متدین بودن، یکی از ابعاد اسلامی بودن دانشگاه است، نه همه آن. اسلامی بودن دانشگاه، یعنی دانشگاهی که بتواند علم را در خود بجوشاند؛ همچنان که اسلام، یک روز در بین مردم این حالت را به وجود آورد، در حالی که با علم، هیچ رابطه‏ای نداشتند!

*اسلامی بودن، یعنی ایستادگی بر روی اصول و پایه‏های مستحکمی که زیر پای اندیشه و فکر انسان وجود دارد؛ و بر اساس آن، بنا کردن، پیش رفتن، جوشیدن و زاییدن. این، اسلامی کردن است.
اسلام برای علم، عزت و شرف اصیل قائل است، نه شرف ابزاری؛ و علم را نور می‏داند. خوب، اگر اسلامی شد، این تفکر در دانشگاه خواهد آمد در زمینه علوم اسلامی به یک صورت، و در زمینه علوم دیگر، به صورت دیگر. ما حتی در کتاب‏های درسی رشته علوم انسانی، گاهی می‏بینیم چیزهایی هست که درست بر ضد آن چیزی است که باید باشد! یعنی در آن، وارفتگی در مقابل بیگانه، بی‏عزمی در مقابل تهاجم و تسلیم در مقابل دشمن، تعلیم داده می‏شود! خوب، این درست نیست، این درست ضد اسلامی بودن است!

*دانشگاه اسلامی، دانشگاهی شکوفا و پرنشاط است؛ دانشگاهی است که در آن، علم عزیز است! عالم عزیز است، استاد کرامت دارد و دانشجویی عبادت است! شما کجا چنین چیزی را پیدا می‏کنید که دانشجوی قصد قربت کند و درس بخواند. خوب، اینها چیزهای خیلی مهمی است. این، دانشگاه اسلامی است.
البته عرض کردیم که یک بعد آن هم تدیّن است؛ یعنی مظاهر فساد و مظاهر فسق در آنجا وجود نداشته باشد- همان چیزهایی که جزو بینات و واضحات است- مسئله دختر و پسر، مسئله بعضی از منکرات و بعضی از محرمات، باید نباشد؛ مثل داخل جامعه و خانه من و شما که نباید باشد، در داخل دانشگاه هم نباید باشد.

*ببینید عزیزان من! ما می‌خواهیم کشور را علمى کنیم؛ اما هدف از علمى شدن کشور این نیست که کشور را غربى کنیم. اشتباه نشود. غربی‌ها علم را دارند، اما در کنار علم و آمیخته با این علم چیزهایى را هم دارند که از آنها می‌گریزیم. ما نمی‌خواهیم غربى بشویم؛ ما می‌خواهیم عالم بشویم.

*ما می‌خواهیم علم در خدمت انسانیت باشد، در خدمت عدالت باشد

*علمِ امروزِ دنیایى که عالم محسوب می‌شود، علم خطرناکى براى بشر است. علم را در خدمت جنگ، در خدمت خشونت، در خدمت فحشا و سکس، در خدمت مواد مخدر، در خدمت تجاوز به ملت‌ها، در خدمت استعمار، در خدمت خونریزى و جنگ قرار داده‏اند.
چنین علمى را ما نمی‌خواهیم؛ ما این‌جور عالم شدن را نمی‌خواهیم. ما می‌خواهیم علم در خدمت انسانیت باشد، در خدمت عدالت باشد، درخدمت صلح و امنیت باشد. ما اینجور علمى می‌خواهیم. اسلام به ما این علم را توصیه می‌کند.

*آن روزى که کشورهاى اسلامى و به خصوص کشور ایران اسلامى ما از لحاظ علم سرآمد بود، آن روز ما هیچ کشورى را استعمار نکردیم، تو سر هیچ ملتى نزدیم، به هیچ ملتى زور نگفتیم. اسلام علم را با ایمان، با کتاب و سنت، با تهذیب اخلاقى، با اخلاق و معنویت می‌خواهد.

*ما دنبال علمى هستیم که ما را به معنویت، به انسانیت، به خدا، به بهشت نزدیک کند و شما جوان‌ها دل‌هاتان پاک است. من این حرف‌ها را دارم می‌زنم، اما آن دلى که بیشتر آماده شکل گرفتن از این حرف‌هاست، دل شماست. شما هستید که با دل‌هاى جوان خودتان و با روحیه‏هاى شاداب و باطراوت خودتان، می‌توانید این مسیر را طى کنید.

*ما در بخشى از رشته‏هاى علوم انسانى، قرن‌ها جلوتر از دنیا هستیم. خیلى جلوتر از کسانى هستیم که امروز در این رشته در دنیا سرآمد به حساب مى‏آیند. چرا اینها را دنبال نکنیم؟ در رشته‏هاى گوناگون علوم انسانى؛ ادبیات، فلسفه، تاریخ، هنر، ما خیلی سابقه داریم. بعضی از علوم انسانی دیگر هم هست که اگرچه از غرب آمده، اما اگر درست دقت کنیم، خمیرمایه آن که عبارت از عقلانیت و تجربه‏گرایى است، از تفکر و روح ایرانى – اسلامى است. اروپاى خرافاتى نمی‌توانست زیست‏شناسى و اقتصاد و مدیریت و روان‌شناسى و جامعه‏شناسى را به این شکل تنظیم کند. این، سوغات تفکر علم‏گرایى و تجربه‏گرایى شرق و عمدتاً ایران اسلامى بود که رفت در آنجا و به این تحول منتهى شد. به هر حال، در این چیزهایى که عقب هستیم، باید خودمان را جلو ببریم و خودمان ابداع کنیم؛ ترجمه نکنیم. ترجمه‏گرایى زیان‌هاى بسیار بزرگى براى ما دارد.

*امروز غربى‏ها یک منطقه ممنوعه‏اى در زمینه علوم انسانى به وجود آورده ‏اند:
*شکّى نیست که بسیارى از علوم انسانى، پایه‏ها و مایه‏هاى محکمى در این‏جا دارد؛ یعنى در فرهنگ گذشته‏ خود ما. برخى از علوم انسانى هم تولید شده غرب است؛ یعنى به عنوان یک علم وجود نداشته، اما غربى‏ها که در دنیاى علم پیشروى کرده‏اند، اینها را هم به وجود آورده‏اند؛ مثل روان‌شناسى و علوم دیگر. خیلى خوب، ما، هم براى سرجمع کردن، مدوّن کردن، منظم کردن و نظام‏مند کردن آنچه که خودمان داریم، به یک تفکر و تجربه‏ علمى احتیاج داریم، هم براى مواد و پایه‏هایى که آنها در این علم جمع آورده‏اند، به یک نگاه علمى احتیاج داریم. منتها گرفتن پایه‏هاى یک علم از یک مجموعه‏ خارج از محدوده مورد قبول ما، به معناى قبول نتایج آن نیست. مثل این مى‏ماند که شما یک کارخانه را وارد مى‏کنید، آنها با این کارخانه یک چیز بد درست مى‏کرده‏اند، حالا شما با آن کارخانه، یک چیز خوب درست مى‏کنید؛ هیچ اشکالى ندارد. ما تلفیق بین علوم انسانى غربى و علوم انسانى اسلامى، اگر به معناى مجذوب شدن، دلباخته شدن، مغلوب شدن و جوّ زده شدن در مقابل آن علوم نباشد، قبول داریم و اشکال ندارد. ببینید در علوم انسانى، تفکر ایمانى و میراث عظیم و عمیق شما، به شما چه مى‏گوید. امروز غربى‏ها یک منطقه ممنوعه‏اى در زمینه علوم انسانى به وجود آورده‏اند؛ در همه بخش‏هاى مختلف؛ از اقتصاد و سیاست و جامعه‏شناسى و روان‌شناسى بگیرید تا تاریخ و ادبیات و هنر و حتى فلسفه و حتى فلسفه دین. یک عده آدم ضعیف‏النفس هم دلباخته اینها شده‏اند و نگاه مى‏کنند به دهن اینها که ببینند چه مى‏گویند؛ هر چه آنها گفته‏اند، برایشان مى‏شود وحى مُنزل؛ این است که بد و غلط است. مثلاً چند تا فکر داراى اقتدار علمى، در یک نقطه‏ دنیا به یک نتیجه‏اى رسیده‏اند، این معنایش این نیست که هر آن‌چه که آنها فهمیده‏اند، درست است! شما به مبانى خودتان نگاه کنید؛ ما تاریخ، فلسفه، فلسفه دین، هنر و ادبیات و بسیارى از علوم انسانى دیگرى که دیگران حتى آنها را ساخته‏اند و به صورت یک علم در آورده‏اند – یعنى یک بناى علمى به آن داده‏اند – مواد آن در فرهنگ و میراث علمى، فرهنگى و دینى خود ما وجود دارد. باید یک بناى این‏چنینى و مستقل بسازیم.

*امروز خوشبختانه ما دانشمندان جوانِ مؤمن و تحصیل‏کرده‏هاى باایمان داریم که مى‏توانند یک حرکت علمىِ فراگیر و به معناى واقعى کلمه، در عرصه علوم انسانى به وجود آورند؛ از اینها باید استفاده بشود. مواظب باشید دچار آن بت‏پرستى نشوید؛ آن کسى که در فلسفه، اقتصاد، علوم ارتباطات و سیاست، همان حرفى که از دهن یک متفکر غربى درآمده، آن را حجت مى‏داند؛ حالا گاهى اوقات آن حرف هم در خود غرب نسخ شده! از این نمونه‏ها ما زیاد هم داریم. یک مطلبى را چهل، پنجاه سال پیش، یک فیلسوف اجتماعى یا سیاسى در غرب گفته و بعد آمدند ده تا نقد بر آن نوشته‏اند؛ این آقا تازه به حرف آن پنجاه سال قبل دست یافته و به عنوان حرف نو، به داخل کشور مى‏آورد و با بَه‏بَه و چَه‏چَه آن را به خوردِ دانشجو و شاگرد و محیط خودش مى‏دهد؛ از این قبیل هم داریم. چقدر براساس همین نظرات اقتصادى غربى، بانک جهانى و مجامع پولى و مالى جهانى به ملت‏ها و دولت‏ها برنامه‏ها دادند و چقدر از طرف خود غربى‏ها علیه آنها موارد نقض نوشته شده! باز هم کسانى را داریم که همان توصیه‏ها را مى‏آیند عیناً تکرار مى‏کنند و عیناً همان نسخه‏ها را مى‏نویسند. این غلط است. تحقیق علمى به معناى فقط فراگیرى و تقلید نیست؛ تحقیق، ضد تقلید است.

*چند سالى است که مسئله نهضت نرم‏افزارى را در محیط علمى کشور مطرح کرده‏ام. این، یعنى چه؟ یعنى ما نباید به فراگیرى قانع باشیم؛ باید هدفِ تحقیق و آموزش ما تولید علم باشد؛ یعنى رسیدن به آن‏جایى که نوآوری‌هاى علمى در فضاى موجود بشرى، از آن‏جا شروع مى‏شود. ما از لحاظ استعداد، نسبت به کسانى که دانش را در دنیا تولید کردند، گسترش دادند، پیش بردند و بر اساس دانش، فن‌آوریهاى پیچیده را به وجود آوردند، کمبود نداریم. البته تولید علم به معناى این نیست که ما ترجمه و فراگیرى را نفى کنیم؛ نه، آن هم لازم است، بلکه من مى‏گویم در ترجمه و فراگیرى نباید توقّف کرد.

*مسئله تولید علم فقط مربوط به علوم پایه، تجربى و … نیست، بلکه شامل همه علوم و از جمله علوم انسانى است. ما به خصوص در زمینه علوم انسانى، برخلاف آنچه که انتظار مى‏رفت و توقّع بود، حرکت متناسب و خوبى نکرده‏ایم، بلکه مفاهیم گوناگون مربوط به این علم را – چه در زمینه اقتصاد و چه در زمینه‏هاى جامعه‏شناسى، روان‏شناسى و سیاست – به شکل وحى مُنزل از مراکز و خاستگاه‌هاى غربى گرفته‏ایم و به‏صورت فرمول‌هاى تغییر نکردنى در ذهنمان جا داده‏ایم و بر اساس آن مى‏خواهیم عمل و برنامه خودمان را تنظیم کنیم! گاهى که این فرمول‌ها جواب نمى‏دهد و خراب درمى‏آید، خودمان را ملامت مى‏کنیم که ما درست به‏کار نگرفته‏ایم؛ در حالى‏که این روش، روشِ غلطى است. ما در زمینه علوم انسانى احتیاج به تحقیق و نوآورى داریم. مواد و مفاهیم اساسى‏اى هم که بر اساس آن مى‏توان حقوق، اقتصاد، سیاست و سایر بخش‌هاى اساسى علوم انسانى را شکل داد و تولید و فراورى کرد، به معناى حقیقى کلمه در فرهنگ عمیق اسلامى ما وجود دارد که باید از آن استفاده کنیم. البته در این قسمت، حوزه و استادان مؤمن و معتقد به اسلام مى‏توانند با جست‌وجو و تفحّص، نقش ایفا کنند. این‏جا از آن‏جاهایى است که ما باید به تولید علم برسیم.

*وقتى در ایران، متفکرِ عالمِ سیاسى ما مى‏گوید ما باید صددرصد کوچک ابدال غربى‏ها و دنباله‏روِ آنها شویم، چه وضعى پیدا مى‏کنیم؟ اگر آن طرفى که ما مى‏خواستیم کوچک ابدال و نوچه و دنباله‏روِ او بشویم، انسان منصف و موجود عادلى بود و قصد تجاوز و تعرض نداشت، خیلى خوب بود؛ اما طرف مقابل ما کى بود؟ آن موجود متعرض، متجاوز و نگرنده به گستره عظیم جهانى با عنوان یک انبار مواد رشد و تعالى زیستى؛ ما شدیم کوچک ابدالِ او. او هم وارد شد و علم و صنعت خودش را به ما نداد؛ ما را تربیت علمى و فرهنگى نکرد، مثل استاد دلسوزى که شاگرد را تربیت مى‏کند؛ ما در دوران نوسازى علمى و صنعتى ایران و به قول آقایان، دوران مدرنیزاسیون – که بنده از این‏گونه تعبیرات خوشم نمی‌آید – شدیم مثل یک کارگر ساده ساختمانى در اختیار یک معمار و یک مهندس. یک کارگر ساده‏ ساختمانى چه کار مى‏تواند بکند؟ بله، در ساختن خانه نقش دارد، اما صرفاً نقش جسمانى و غیرفکرى؛ گِل بده آجر بده، گچ بده، یا اینها را روى هم بچین. دوره‏ انحطاط ما از این جهت است.

*بین این مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ عظیم دانشجویى کشور که حدود سه میلیون و نیم مثلاً دانشجوى دولتى و آزاد و پیام نور و بقیه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ دانشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى کشور داریم، حدود دو میلیون اینها دانشجویان علوم انسانى‌‌‌‌‌‌‌‌‌اند! این به یک صورت، انسان را نگران می‌کند. ما در زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ علوم انسانى، کار بومى، تحقیقات اسلامى چقدر داریم؟ کتاب آماده در زمینه‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى علوم انسانى مگر چقدر داریم؟ استاد مبرّزى که معتقد به جهان‌‌‌‌‌‌‌‌‌بینى اسلامى باشد و بخواهد جامعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌شناسى یا روان‌شناسى یا مدیریت یا غیره درس بدهد، مگر چقدر داریم که این همه دانشجو براى این رشته‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها می‌گیریم؟ این نگران‌کننده است.

*بسیارى از مباحث علوم انسانى، مبتنى بر فلسفه‌‌‌‌‌‌‌‌‌هایى هستند که مبنایش مادّیگرى است، مبنایش حیوان انگاشتن انسان است، عدم مسئولیت انسان در قبال خداوند متعال است، نداشتن نگاه معنوى به انسان و جهان است. خوب، این علوم انسانى را ترجمه کنیم، آنچه را که غربى‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها گفتند و نوشتند، عیناً ما همان را بیاوریم به جوان خودمان تعلیم بدهیم، در واقع شکّاکیت و تردید و بى‌‌‌‌‌‌‌‌‌اعتقادى به مبانى الهى و اسلامى و ارزش‌هاى خودمان را در قالب‌هاى درسى به جوان‌ها منتقل کنیم؛ این چیز خیلى مطلوبى نیست. این از جمله‌‌‌‌‌‌‌‌‌ چیزهایى است که بایستى مورد توجه قرار بگیرد؛ هم در مجموعه‌‌‌‌‌‌‌‌‌هاى دولتى مثل وزارت علوم، هم در شوراى عالى انقلاب فرهنگى، هم در هر مرکز تصمیم‌‌‌‌‌‌‌‌‌گیرى که در اینجا وجود دارد؛ اعم از خود دانشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها و بیرون دانشگاه‌‌‌‌‌‌‌‌‌ها. به هر حال نکته‌‌‌‌‌‌‌‌‌ بسیار مهمى است.

اسلامی سازی دانشگاه ها؛ ضرورت:
انقلاب اسلامى که بارها مفروضات بدیهى انگاشته‌شدۀ دنیاى مدرن را در صحنۀ عمل و نظر بى‏اعتبار ساخته است، و شکل‏گیرى نظام مردم‌سالارى دینى در قالب جمهورى اسلامى و بنای یک نظام سیاسى بر اساس اسلام را طی سه دهه نشان داده است امروز ضروری است که الگو و برنامه های منحصر به خود را برای اداره تمام ارکان حکومت با توجه به آموزه های اسلام نشان دهد. برای رسیدن به این هدف ضروری است بین حوزه و دانشگاه وحدت و همکاری لازم بیش از پیش صورت گیرد.
آنچه مطرح است این است که باید میان حوزه و دانشگاه وحدتی فرا محیطی ایجاد شود. مهم این است که فرهنگ دینی حوزه در دانشگاه و فرهنگ جدید دانشگاه در حوزه باشد و اندیشه‌های این دو با هم مبادله شوند.تا بتوانند یک جامعه اسلامی مستقل از تفکرات و روشهای اومانیستی بسازند. منظور از وحدت در اینجا اختلاط و امتزاج نیست‌، بلکه به معنای یک گونه عمل کردن و در یک مسیر قرار گرفتن است‌.
در این خصوص مقام معظم رهبری می فرمایند : "...وحدت حوزه و دانشگاه‌، یعنی وحدت در هدف‌، هدف این است که همه به سمت ایجاد یک جامعة اسلامی پیشرفته مستقل‌، جامعة امام‌، جامعه پیشاهنگ‌، جامعه الگو، ملت شاهد، ملتی که مردم دنیا با نگاه به او جرأت پیدا کنند تا فکر تحول را در ذهن خودشان بگذرانند و در عملشان پیاده کنند، حرکت نمایند..."
هدف ساخت جامعه و حکومت مبتنی بر نظرات اسلام، تولید علوم اسلامی مناسب با این فضا و تربیت نیروی انسانی مسلمان معتقد به این علوم جهت پیاده کردن آنها است.
یکی از اقدامات اساسی، رسیدن به نظرات مشترک و مصوب بین صاحب نظران حوزه و دانشگاه در زمینه تعاریف مفاهیم پایه و زیربنایی است که بر اساس آنها باید تحولات و گامهای بعدی انجام شود. که در حال حاضر طبق نظر کارشناسان چنین وحدت نظری در بسیاری از مسائل مربوط به علوم انسانی وجود ندارد.

اقدامات:
به نظر می آید قبل از انجام هر نوع اقدامی در سطح دانشگاهها اقدامهای اولیه زیر ضروری است:
•تهیه نقشه کامل و جامع اسلامی سازی دانشگاهها
•تغییر محتوای دروس
یکی از اقدامات مهم این است که با کمک صاحب نظران حوزه و دانشگاه فلسفه علوم مختلف که در دانشگاه تدریس می شود از نگاه اسلام تهیه گردد. و با توجه به نیازهای جامعه اسلامی – ایرانی تنظیم شود. از دیگر کارهای ضروری استفاده از دستاوردها و آثار علمی جوامع پیشرفته در سطح جهان است.
•تهیه نقشه جامع تغییرات فضای فیزیکی دانشگاه
خدمات و فضای مناسب برای تحصیل دانشجویان با توجه به معیارهای اسلامی از سوی مسئولین مربوطه تهیه شود.
•بازنگری قوانین انتخاب اعضای هیئت علمی و دانشجویان
•آماده کردن اذهان عمومی قبل از ابلاغ طرح
ضروری است مسئولین مربوطه بعد از آنکه طرح جامعی را تهیه کردند با استفاده از رسانه های جمعی ابتدا زمینه فکری و فرهنگی لازم را در جامعه فراهم کنند و بعد طرح را ابلاغ نمایند تا دانشگاهیان کمال همکاری را داشته باشند.
در طول 10 سال گذشته شورای اسلامی شدن دانشگاهها زیر نظر شورای عالی انقلاب فرهنگی تشکیل شده است که وظیفه اصلی آن تهیه موارد مذکور بوده است. اما طبق نظر مسئولین این شورا تاکنون به اهداف اصلی خود نرسیده است.

موانع:
برای رسیدن به این هدف مهم همکاری، همفکری، مداوم و بسیار نزدیک بین سه بخش حساس دانشگاه، حوزه، دولت و مراکز مرتبط آنقدر ضروری است که اگر سامان نگیرد هرگز به هدف اصلی نخواهند رسید. برخی موانع آشکار در حوزه و دانشگاه به شرح ذیل است:

موانع موجود در حوزه:
• ترس حوزویان از ورود بدعتها به فضای حوزه
برخی از صاحب نظران حوزه به دلیل ترس از ورود برخی مسائل بدعت گونه به فضای دینی حوزه به مباحث مختلف در دانشگاهها نزدیک نمی شوند حتی طلبه های حوزه را از این نوع کارها منع می کنند.
•عدم آشنایی حوزویان با علوم روز
•عدم آشنایی حوزویان با نیازهای حکومت اسلامی به نظرات اجتهادی
•عدم ارتباط با بخش های مختلف حکومت اسلامی
•آگاه نبودن حوزویان به مقتضیات زمان وجود نظام اسلامی
•عدم آگاهی لازم حوزویان نسبت به نیازهای جامعه به دانستن علوم اسلامی
•عدم شجاعت حوزویان در برخورد با مشکلات و دشمنی های جدید پیش روی نظام اسلامی

موانع موجود در دانشگاه:
•عدم آشنایی لازم دانشگاهیان نسبت به دروس حوزوی
•عدم باور حل بسیاری از مشکلات با کمک حوزه
•آشنا بودن به روشهای علمی قدیمی در کشورهای پیشرفته و عدم آشنایی با روش های بسیار جدید و کاربردی پیشرفته
•عدم ارتباط مستقیم و دائمی با مراکز علمی موثر دیگر کشورها
•عدم ارتباط با بخش های مختلف حکومت اسلامی

هدف دشمن از نشانه گیری این موضوع:
گزارش های ویژه ای که رسانه های استکباری در خصوص اسلامی کردن دانشگاه و مخدوش جلوه دادن آن به نمایش گذاشته اند، گویای این امر است که تحقق علوم اسلامی خطر بزرگی برای نظام اومانیستی محسوب شده و دستیابی نظام اسلامی ایران به مقاصد متعالی نهفته در طرح اسلامی کردن دانشگاه ها علاوه بر تاثیرات درون حکومتی به دلیل مختصات ویژه ی انقلاب اسلامی و تاثیر بر فرهنگ بسیاری از ملل، لرزه ی عمیقی بر پایه های نظام سلطه ایجاد می
کند به همین دلیل به دنبال عدم اجرایی شدن آن در سطح جمهوری اسلامی است.
با آسیب شناسی گزارش های مطروحه نکاتی چند در خصوص نگاه استکبار به این مقوله به چشم می خورد:

1- سطحی نگری:
رسانه های غربی به ویژه صدای آمریکا (VOA) و بی بی سی فارسی با به تصویر کشیدن ساختار اسلامی سازی دانشگاه ها در دو بخش به نوعی آنرا محدود و سیاسی جلوه می دهد. به عنوان مثال در گزارش بی بی سی، طرح اسلامی کردن دانشگاه در دو سطح بررسی شده است:

•در سطح ظاهری:

1-جداسازی جنسیتی
2-تقویت کمیته های انضباطی
3-بازنشسته یا برکناری استادها
4-تغییر روسای دانشگاهها

•درسطح زیر بنایی:

1-آموزش وکنترل دانش آموزان قبل از ورود به دانشگاه
2-تغییر آیین نامه های ارتقای استادان
3-حذف یا تغییر برخی از دروس
بررسی این دیدگاه نشان می
دهد که دشمن با نازل نشان دادن طرح و تاکید بر اقدامات سطحی و ظاهری در پی القای این امر است که نظام جمهوری اسلامی هدف از اسلامی سازی دانشگاهها را در مبارزه با دانشجویان و استادان غیر متدین خلاصه نموده است. این در حالی است که علاوه بر تفسیر نادرست از این طرح، هدف آشکار استبداد در سکولاریته نمودن جوامع نیز به چشم میخورد.

2-حذف مخالفان حکومتی:
دشمنان جمهوری اسلامی ایران با سیاسی جلوه دادن پروژه اسلامی کردن دانشگاه
ها، سعی در جهت القای این مطلب دارند که حکوت با بکارگیری ابزارهای فشار، در تلاش است تا منویات خود را اجبارا به دانشجویان و استادان تلقین نموده و دانشگاه موافق با سیاستهای خود را تاسیس کند. یعنی با حذف استادان علمی مخالف خود در واقع ظلم بزرگی به جوانان ایرانی میکند. به عبارتی متاسفانه جوانان ایران از استادان فاسدالفکر زیادی محروم شده-اند!!!

3-سکولاریزاسیون:
نکته ی مهم دیگری که در این قبیل گزارشات به چشم میخورد القای بیپرده سکولاریته نمودن نظامات علمی و محیطهای آکادمیک است.
سکولاریزم به دنبال عرفی نمودن ظواهر زندگی بشر و ترویج سبک زندگی غربی است فلذا گسترش علوم سکولار در سطح جوامع تیشه به ریشه هر دین و آیینی که بخواهد برنامه زندگی انسان را تبیین نماید، می
زند. زمینه پیدایش تفکر سکولاریزم در دامان اندیشه اومانیستی ریشه در مقتضیات ویژه قرون وسطی و ظهور رنسانس دارد. در خصوص سکولاریزم و روند تاثیرگذاری آن بر مبانی اندیشهورزی غرب توجه به نمودار ذیل ضروری است:

کلام پایانی:
امام خمینی (ره) می فرمایند: "دانشگاه و حوزه های علمیه روحانیون می توانند دو مرکز باشند برای تمام ترقیات و تمام پیشرفتهای کشور و می توانند دو مرکز باشند برای تمام انحرافات و تمام انحطاطات. از دانشگاه هست که اشخاص متفکر متعهد بیرون می آید. اگر دانشگاه، دانشگاه باشد، تعهد هم باشد، یک کشوری را اینها می توانند به سعادت برسانند، واگر حوزه های علمیه مهذب باشند و متهد باشند، یک کشور را می توانند نجات بدهند."
قطعا معنی و مفهوم دانشگاه مطلوب از نظر امام خمینی (ره) دانشگاهی است که واقعا برآمده از تعلیمات اسلام ناب محمدی باشد نه اسلام آمریکایی که سرشار از انواع التقاط است. چنین دانشگاهی می تواند پشتوانه علمی محکمی برای نظام اسلامی باشد که تا امروز تحقق کامل آن صورت نگرفته است.
طرح اسلامی سازی دانشگاهها امروزه در فضای دانشگاهی و رسانه ای طرح می شود بی آنکه توجه به عواقب آن شود. طرح این موضوع نه به جهت پیاده کردن یک طرح علمی و نقشه کامل از پیش آماده شده در فضای دانشگاهها است بلکه صرفا در جهت موضوع همیشگی "رعایت حجاب و عفاف" در دانشگاهها مطرح شده است.
اما متاسفانه برخی مسئولین با بی توجهی کامل نسبت به اهمیت طرح بزرگ ملی "اسلامی سازی دانشگاهها" که هنوز در ابتدای راه است برای حل مشکلات کوچک تر در سطح دانشگاهها با مطرح کردن این موضوع سعی دارند ناتوانی خود در حل رعایت"حجاب و عفاف" در دانشگاهها را این بار از این زاویه طرح و به اصطلاح حل کنند و توجه ندارند که دشمنان مغرض با فضاسازی های نادرست پیشبرد یک پروژه ملی را در آینده با مشکلات جدی رو به رو خواهند کرد.
روابط عمومی وزارت علوم، تحقیقات و فناوری با صدور اطلاعیه ای (تیر 1390) اعلام کرد: "آنچه که به جد مورد تأکید و تعقیب می‌باشد موضوع اسلامی شدن دانشگاه‌ها در دو بعد محتوا و ظاهر است که در این زمینه تغییر و تحول در سر فصل‌ها و محتوای دروس علوم‌انسانی به عنوان یک اصل است چرا که علوم انسانی مقصد را مشخص می‌کند و در عین حال اجرای مصوبات سال‌های 1366 و 1384 شورای عالی انقلاب فرهنگی به عنوان رعایت شئونات اسلامی و راهبردهای گسترش فرهنگ عفاف و حجاب که بعضاً مغفول مانده پیگیری می‌شود".
با توجه به آماده نبودن نقشه جامع علمی و کامل "اسلامی سازی دانشگاهها" آیا تحقق این موضوع امکان دارد؟
دشمن نیز با نشانه گرفتن اهداف اسلامی حکومت
های دینی، در جهت از بین بردن آثار مثبت اندیشهها و باورهای استراتژیک اسلام گام برمیدارد. اسلامی نمودن علوم و محیط دانشگاهها و تربیت انسانهای متعالی و حکیم با مدلهای غربی سازگاری ندارد و تمدن رو به اضمحلال غرب رشد و گسترش مدل و سبک زندگی غیر از آنچه خود تبیین نموده، را برنمیتابد. به همین دلیل با تبلیغ و سرمایهگذاری در بخش رسانه ای خود سعی میکند با کاهش آثار مطلوب مکتب تئوئیسم به اندیشه منحط خود پرو بال ببخشد.
برای تبیین علوم دینی باید از دکترین جامع قرآنی و روایی بهره
مند شد و بر "ما نمیتوانیم"ها خط بطلان کشید. استادان و دانشجویان متعهد و حکیم باید آستین همت را بالا زده و بر این امر جامه عمل بپوشانند.
اگر هدف ما از تشکیل نظام جمهوری اسلامی و تداوم انقلاب، تبیین و تحقق امت امام مهدی عجل الله تعالی فرجه الشریف است، باید در اسلامی کردن علوم و اندیشه خویش بکوشیم و این مهم جز با فرمانبرداری محض از امام امت، امام خامنه ای محقق نخواهد شد./916/د103/ن

ارسال نظرات