۱۵ بهمن ۱۳۹۱ - ۲۲:۲۲
کد خبر: ۱۵۵۳۲۱

فراز و فرود یک زندگی روشنگر در گفت‌وگو با آیت‌الله تسخیری

خبرگزاری رسا ـ آیت‌الله حاج شیخ محمدعلی تسخیری تاکید کرد: حضرت امام(ره) با عتاب به استاندار کربلا می‌گویند: «این شیخ را آزاد کنید!» استاندار کربلا می‌گوید:«چشم». همین سبب می‌شود مرا آزاد کنند و به ایران بفرستند.
همايش بين المللي نکوداشت آيت الله تسخيري

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا به نقل از جوان، در روزهایی که بر ما سپری گشت، از مکانت علمی و مجاهدات عالم مجاهد آیت‌الله حاج شیخ محمدعلی تسخیری تجلیل به عمل آمد. این اندیشمند فرزانه در طریق ایجاد تقریب بین مذاهب اسلامی و پیش از آن در مسیر مبارزات سیاسی خویش در عراق متحمل زحمات و مرارت‌های فراوان شده، اما نتایجی ارجمند را برای جهان اسلام به ارمغان آورده است. «جوان» در تجلیل از مکانت این بزرگ گفت‌وشنودی با ایشان انجام داده است که نتیجه آن درپی می‌آید.

درباره زندگی خودتان و شخصیت‌هایی که بر شما تأثیر گذاشته‌اند، توضیح بفرمایید.
بسم‌الله‌الرحمن‌الرحیم. الصلوه و السلام علی محمد و آله الطاهرین. من در سال
1323 در نجف اشرف به دنیا آمدم. اجدادم همه کشاورز بودند و افرادی متدین، صالح و خوب که در شهر رامسر و اطراف آن زندگی می‌کردند، لذا ما از حیث پدری مازندرانی و از حیث مادری اصفهانی هستیم...

تحصیلات شما چگونه آغاز شد؟
من قبل از مرحله ابتدایی تعلیماتی را نزد خانم صالحه‌ای فرا گرفتم و پس از آن در محضر آقای علایی آموزش قرآن کریم را دنبال کردم. بعداً به مراحل دبستان رسیدم. آن زمان تعلیمات اسلامی ساده بود و کتابی در کار نبود. آقای علایی معروف، تعلیمات ما را به عهده داشت و مسائل ابتدایی را در مکتبخانه قرآن نزد ایشان به‌طور کامل آموختم، سپس مدرسه دینی که باز شد، به آنجا رفتم. یادم نیست از کلاس چندم فقط یادم می‌آید که پس از پایان مدرسه بین مدرسه و دبیرستان فاصله‌ای افتاد و این فاصله را در مدارس دولتی به صورت شبانه گذراندم و وارد دبیرستان شدم و دیپلم گرفتم. بعد هم وارد دانشکده فقه شدم. مقدمات و سطوح اولیه را خودم خواندم. در دانشکده فقه، جامع‌المقدمات را نمی‌خواندند و متعارف نبود. بیشتر روی الفیه بن‌مالک و منطق مظفر بحث متمرکز بود. همان‌طور که گفتم، دروس حوزوی را قبل از دانشکده شروع کرده بودم. وقتی وارد دانشکده شدم، بالاخره توانستم سطوح بالاتری را بخوانم. خود دانشکده درس‌های فقه داشت و لمعه را در کلاس دوم درس می‌دادند. یادم می‌آید که شیخ حسین حلّی یکی از علمای بزرگ و معروف آنجا درس می‌داد. به‌طور منظم درس‌های لمعه و مکاسب را بیرون دانشکده ادامه می‌دادم و حتی در سال‌های آخر دانشکده اساتیدی مثل سیدمحمدتقی حکیم، صاحب اصول فقه مقارن به ما درس خارج می‌داد. کفایه را نزد مرحوم آیت‌الله خاتم یزدی و آیت‌الله سیدمحمد رجایی که فعلاً در قم هستند، فرا گرفتم.

 

همچنین بخشی از دروس فقهی را هم نزد مرحوم شیخ کاظم تبریزی که مدرس سطوح بود، خواندم. دروس رسائل را پیش مرحوم شیخ مجتبی لنکرانی و بخشی را هم نزد اساتید مختلف گذراندم، ولی در اواخر دانشگاه به سمت درس‌های خارج مرحوم آقای خویی و مرحوم آقای صدر رفتم و بعد از دانشکده هم این درس‌ها را ادامه دادم. از درس آقای صدر، بخشی از اصول مانده بود که ما از عراق رانده شدیم و به ایران آمدیم. ما مجموعه‌ای از شاگردان مرحوم آقای صدر بودیم که حلقه‌ای بین خودمان تشکیل دادیم و تقریرات درسی آقای صدر را که به دست ما می‌رسید، با هم مباحثه می‌کردیم. رسم ما این بود که یکی از طلبه‌ها درس را تقریر می‌کرد و بقیه مباحثه می‌کردند. آیت‌الله سیدکاظم حائری از شاگردان مبرز آقای صدر تقریرات ایشان را برای ما تقریر می‌کرد و نظرات خود را ارائه می‌داد و با جمع شاگردان ایشان مباحثه می‌کرد.

از آن حلقه شاگردان آقای صدر چه کسانی را به یاد دارید؟ آیا آنها فعالیت سیاسی هم می‌کردند؟
سیدرضی حائری که داماد آیت‌الله مشکینی بود، شیخ مرتضی شریعتی که مرحوم شد و آقای سید عبدالهادی شاهرودی که اکنون امام جمعه علی‌آباد کتول است، گاهی هم آقای سیدمحی‌الدین اشکوری. بقیه را یادم نیست. در عراق ما به تشویق آقای صدر داخل فعالیت‌های حزب‌الدعوه شدیم و حوزه‌های گوناگون حزبی را اداره می‌کردیم و تعلیمات حزبی را یاد می‌گرفتیم، به این ترتیب فعالیت‌های ما گسترش یافت و حوزه‌های دبیران مدارس به من سپرده شد و این فعالیت‌ها علیه بعثی‌ها در نظامی که صدام بر آن مسلط بود، خیلی خطرناک بود. در واقع در حوزه‌های حزبی بغداد و بصره و عماره و دیوانیه، بیشتر اعضا شیعه بودند و برخی از افراد ارتباطاتی با اخوان‌المسلمین یا حزب‌التحریر داشتند. تشکیلات سرّی و زیر نظر مرحوم آقای صدر، علامه عسکری، مرحوم سیدمهدی حکیم بود. ما به اطمینان آنها همکاری می‌کردیم.

حزب الدعوه چه ساختاری داشت و وظایف در آن چگونه تقسیم شده بودند؟
تشکیلات حزب هرمی بود و روی حوزه‌ها اشراف داشتند. ارتباطات مردمی در کل عراق برقرار بود و البته فعالیت‌های مردمی هم داشت، مثلاً مرحوم آقای حکیم برای آگاهی دادن به توده‌های مردم، کتابخانه‌هایی را در سطح شهرهای مختلف ایجاد کرد و حزب در اداره آنها همکاری می‌کرد. از دیگر فعالیت‌های حزب برگزاری مراسم جشن‌های اعیاد مذهبی و ایجاد حرکت‌های آگاهی‌بخش در دسته‌های عزاداری بود، همچنین حزب در مدارس و دانشگاه‌ها فعال بود، مثلاً حرکت حزب در بسیج دسته‌های عزاداری دانشجویان و عزیمت آنها از کربلا به بغداد اثرات عظیمی داشت. آن نظم شاخص و سروده‌های آگاهانه دانشجویان در این مسیر حقیقتاً تأثیرگذار شد.

این حزب چه هدف و ایده‌ای داشت؟
آرمان نهایی حزب برپایی حکومت اسلامی بود. آقای صدر عاشق حکومت اسلامی بود. حزب برای ساختن جامعه و حکومت اسلامی بود و روی پرورش و جهت‌دهی فکری افرادش زیاد کار می‌کرد.

 
کار شما و بقیه شاگردان مرحوم صدر در این حزب چه بود؟
ما بر اساس ارشادات مرحوم آقای صدر با حزب‌الدعوه همکاری می‌کردیم و خیلی از کادرهای حزب را آموزش دادیم. موهبتی که خداوند به من عطا کرده بود، عشق به ادبیات و شعر عربی بود. این موضوع مؤثر بود، زیرا در کنفرانس‌ها و مراسمی که به مناسبت‌هایی از جمله ماه محرم برگزار می‌شد، از این اشعار استفاده می‌کردم. از جمله با مراثی و اشعار علیه بعثی‌ها در میان دسته‌های عزاداری قیامی در نجف برپا شد. در واقع می‌خواستیم نجف، قم ایران شود. بعثی‌ها ضمن عکس‌العمل به سوی ضریح حضرت امیرالمؤمنین(ع) تیراندازی و مردم را تحریک کردند و این قیام منجر به خروج بعثی‌ها از نجف و رانده شدن آنها از این شهر شد.

برخورد رژیم بعثی با فعالیت حزب چگونه بود؟
بدیهی است که آنها چنین فعالیت‌هایی را تحمل نمی‌کردند. بعثی‌ها با روش‌های پلیسی فهمیدند که آن شعرها را چه کسی گفته است و مرا دستگیر کردند. پس از دستگیری‌ام، بدترین و شدیدترین شکنجه‌ها را چه در نجف، چه در بغداد و سپس در بازداشتگاه کاخ‌النهایه اعمال کردند. قبل از ما سیدحسن شیرازی زندانی شده بود. دوران سختی بود. چند وزیر دولت قبل از بعثی‌ها هم در زندان بودند، مثل نخست‌وزیر طاهر یحیی و کابینه‌اش که آنها هم شکنجه‌هایی شده بودند که قابل شرح نیست.


ما را روی یک صندلی آهنی قرار می‌دادند و دست‌ها و پاهایمان را می‌بستند، حتی گردن را هم می‌بستند و سر را برهنه کرده و آب جوش روی سر می‌ریختند، به‌طوری که پوست سر و صورت متورم می‌شد یا مثلاً دست‌ها را طناب‌پیچ و از پشت می‌بستند و از بالا از روی قرقره‌ای رد می‌کردند. این حالت را دو سه روز طول می‌دادند یا با مشت و لگد به عنوان اینکه می‌خواهند بازجویی کنند، ما را کتک می‌زدند. حین بازجویی یک نفر می‌آمد و گوش آدم را گاز می‌گرفت و نوار ضبط‌شده شکنجه دیگران را پخش می‌کردند. در طول
24 ساعت، سروصدای شکنجه‌شدگان را برای ما پخش می‌کردند. گاهی 11-10 نفر را در اتاقی یک متر در 5/1 متر زندانی می‌کردند که حتی جای خواب نداشتند تا اعصابشان را به هم بریزند. رئیس حکومت، حسن البکر و صدام معاون او بود و تمام این شکنجه‌ها زیر نظر شخص او انجام می‌شد. حکم من اعدام بود، ولی پس از فشار مراجع به‌خصوص حضرت امام(ره) ما را آزاد و روانه ایران کردند، به‌طوری که بعداً شنیدم مرحوم پدرم می‌روند خدمت حضرت امام(ره) و از او درخواست دخالت می‌کنند. حضرت امام(ره) می‌فرمایند:«فردا استاندار کربلا به خانه ما می‌آید. شما فردا بیا و در حضور استاندار درخواست آزادی پسرت را مطرح کن.» مرحوم پدرم همین کار را می‌کند. حضرت امام(ره) با عتاب به استاندار کربلا می‌گویند: «این شیخ را آزاد کنید!» استاندار کربلا می‌گوید:«چشم». همین سبب می‌شود مرا آزاد کنند و به ایران بفرستند.

بعد از اینکه به ایران برگشتید، فعالیت‌های فرهنگی خود را در داخل متمرکز کردید یا همچنان در کشورهای دیگر هم فعال بودید؟
بیشتر در داخل کشور فعالیت می‌کردم، اما با مجامع اسلامی خارج هم ارتباط داشتم، حتی قبل از انقلاب از من دعوت کردند تا در اجلاس دانشگاه‌های اسلامی مراکش شرکت کنم، یعنی می‌خواستند یک نفر از حوزه علمیه قم در این اجلاس حتماً حضور داشته باشد. من اولین اجلاس را رفتم. یادم است تقریباً پنج سال قبل از انقلاب بود. حضور یک طلبه شیعه، آن هم آشنا به زبان عربی برای آنها خیلی جالب بود. قبل از انقلاب فقط همین اجلاس را رفته بودم، ولی بعد از انقلاب حداقل در
500 اجلاس بین‌المللی شرکت کرده‌ام. یک روز شهید مفتح گفت:«فلانی! اگر بخواهید انقلاب پویا و مستمر باشد باید بروید به سمت قلب دشمن و انقلاب را آنجا تبلیغ کنید.» در این مرحله ما به اجلاس‌های بین‌المللی دعوت شدیم. در الجزایر هم کنفرانس اندیشه اسلامی برپا شده بود که متفکران بزرگ جهان اسلام، کسانی مثل مرحوم شهید محمد ابوزهره و شیخ غزالی دعوت شده بودند. من با آقای معزی که حالا نماینده رهبر معظم انقلاب در لندن است، اولین بار به آنجا رفتم و حضورمان تأثیر خیلی خوبی داشت. سال بعد هم دعوت کردند، ولی وقتی دیدند خیلی از جوان‌ها جذب ما می‌شوند، ترسیدند و دیگر دعوت نکردند! در یکی از کنفرانس‌ها هم با یکی از روشنفکران عرب و ضد اسلام که خودش را متفکر اسلامی جا زده بود، روبه‌رو شدیم. او ارتباطات زیادی با کلیسای فرانسه داشت. با او بحث و گفت‌وگو کردیم و سرانجام با منطق ساکتش کردیم. با محمد رشاد خلیفه هم که احتمال می‌دهم مسئله اعجاز ادبی قرآن را او مطرح کرده باشد، آشنا شدم. آدمی است که با بهائیت و فراماسون‌ها مرتبط بود. او ضدانقلاب و مدعی علم قیامت بود و با او هم درگیری فکری پیدا کردم. همان‌طور که گفتم من حدوداً در 500 اجلاس جهانی اندیشه، اقتصاد، سیاست و کنفرانس اسلامی حضور قوی داشته‌ام. گاهی شش یا هفت ساعت درگیر کار بودم، به ویژه به کشورهایی که با ما رابطه نداشتند به‌جای وزیر خارجه می‌رفتم، مثلاً به اردن، قاهره و حتی ریاض. یکی از الطاف الهی نقش ما در اجلاس‌های اقتصادی، اعتقادی و سیاسی بود که در مجامع بزرگ جهانی سهیم بودند. یکی از این مجامع بزرگ، مجمع فقه اسلامی است که در جده تأسیس شد و کل کشورهای اسلامی در این مجمع شرکت می‌کنند. در یک فضای آزاد، برای اولین بار آنها با فقه اهل‌بیت(ع) مواجه می‌شدند و باز برای نخستین بار بود که بحث‌های اصولی حوزه را می‌شنیدند. ما در آنجا بودیم و مسائل روز را مطرح می‌کردیم. در این جلسات گاهی یک هفته طول می‌کشید و گاهی هم اساتید و فضلای حوزه همراه من بودند. در یک کنفرانس، آیت‌الله مؤمن، آیت‌الله روحانی و آیت‌الله احمدی میانجی و برخی دیگر از فضلای حوزه همراه ما بودند.

شما پس از انقلاب در بسیاری از نهادهایی که تشکیل شد، از جمله سازمان تبلیغات اسلامی و بعد سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی و مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی نقش محوری داشته‌اید. این نهادها چرا و چگونه تشکیل شدند؟
درباره سازمان تبلیغات اسلامی باید بگویم که تقریباً اولین نهاد فرهنگی مهمی بود که بعد از انقلاب و برآمده از انقلاب اسلامی تأسیس شد. این یک ضرورت بود که در راستای اهداف انقلاب اسلامی، این ارگان به وجود بیاید. بعد از انقلاب همه سازمان‌ها شده بودند سازمان تبلیغات. ژاندارمری کتاب مذهبی چاپ می‌کرد، جهاد سازندگی پایگاه می‌زد و تبلیغ و کتاب چاپ می‌کرد. حتی ارگان‌های نظامی دیگر هم مبلغ اسلام شده بودند. این موضوع بدی نبود و در واقع نشان می‌داد که همه دغدغه دین دارند و دلسوز انقلابند و می‌خواهند ندای اسلام را به همه جا برسانند و اهداف انقلاب را محقق کنند، اما به هر حال برخی اهداف تخصصی است و هر فردی نمی‌تواند در آنها مداخله داشته باشد، از جمله تبلیغ اسلام. مبلغ‌ اسلام حتماً باید متخصص دین باشد. پیامبر اکرم(ص) می‌فرمایند: «هر کس که شهود داشته باشد، هر کس که حضور حسی داشته باشد می‌تواند حقیقت را برای دیگران بیان کند» پس شهود شرط تبلیغ است. در واقع مبلغ باید آشنایی کاملی با دیدگاه‌های اسلام و نظرات بلند قرآن کریم در مواجهه با مشکلات و مسائل زندگی داشته باشد. وقتی افراد گوناگون که متخصص این کار نیستند وارد این صحنه می‌شوند، ما شاهد تبلیغات پراکنده، نامنسجم، کارهای تکراری و ارائه برخی مطالب بدون اصالت خواهیم بود. در موارد مختلف بعضی تبلیغات خیلی ضعیف بود و اثرات منفی بر جا گذاشت، لذا موضوع ایجاد سازمان تبلیغات اسلامی مطرح شد تا هماهنگ‌کننده کل تبلیغات اسلامی در داخل و خارج از کشور باشد، چه در زمینه اعزام مبلغ و چه ایجاد مؤسسات و امثالهم. امکانات سازمان در آغاز خیلی کم بود. در معاونت بین‌الملل سازمان تبلیغات که مسئولیتش بر عهده من بود با بودجه خیلی کمی کار را پیش می‌بردیم، آن هم در سطح جهان، حتی تلاش کردیم مدارس اسلامی را گسترش بدهیم. هزاران مبلغ می‌بایست به اطراف جهان اعزام می‌کردیم، چون درخواست زیاد بود.

 

باید صدها هزار و بلکه میلیون‌ها کتاب در پاسخ به کتابخانه‌های بزرگ دنیا و مراکز اسلامی بزرگ دنیا تهیه و ارسال می‌کردیم، همچنین باید نمایندگانی به اطراف جهان می‌فرستادیم تا در آنجاها بمانند و فعالیت کنند. این کارها واقعاً مخارج زیادی داشت و اداره کارها در آن مرحله و شرایط سخت بود. چاپ کتاب به زبان‌های مختلف، ترجمه کتاب‌های رهبران انقلاب، مانند حضرت امام(ره)، مرحوم مطهری، مرحوم بهشتی و... لازم بود و ما باید با کمترین بودجه انجام می‌دادیم. ما سعی کردیم از بودجه کم، حداکثر استفاده را ببریم. به لطف خدا توانستیم گام‌های بلندی برداریم. این درباره سازمان تبلیغات بود، بعد از آن طرح دیگری ریختیم و با دید بلند مقام معظم رهبری، حضرت امام خامنه‌ای با یک طرح نو وارد مرحله دیگری شدیم. برای شیعیان جهان اسلام، به دستور حضرت آیت‌الله‌العظمی خامنه‌ای، مجمع جهانی اهل‌بیت(ع) تشکیل شد. برای مسلمانان غیرشیعه هم مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی شکل گرفت، همچنین برای حوزه فرهنگ ایران و به عنوان تشکیلاتی رسمی و هماهنگ‌کننده کل فعالیت‌های فرهنگی کشور در خارج از کشور، سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی تأسیس شد. «مرکز جهانی علوم اسلامی» هم برای حوزه‌های علمیه داخل و طلبه‌های خارجی که در داخل درس می‌خواندند، تشکیل شد. اینها کارهای عظیمی بود. هر کدام از این ارگان‌ها نقش ویژه‌ای در حوزه فعالیتش داشت، البته با حسن نظر مقام معظم رهبری در این باره سهم کوچکی داشتم، هم در تشکیل مجمع اهل‌بیت(ع) و هم در مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی و هم درباره سازمان مدارس، البته این دو سازمان با تیزبینی و دوراندیشی مقام معظم رهبری ادغام شدند و جامعه المصطفی العالمیه را تشکیل دادند که خیلی خوب شد و از کارهای تکراری و موازی پرهیز شد. خیلی منظم و با یک برنامه‌ریزی و طراحی دقیق این جامعه المصطفی العالمیه به وجود آمد و به نظرم دستاوردش چند برابر شد.

به‌جز این ارگان‌هایی که اشاره کردم، در جاهای دیگر هم اگر خدمتی از من برمی‌آمد، حتماً حضور پیدا می‌کردم. در این سازمان‌ها من عضویت داشتم، در سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی اولین رئیس آن بودم، در سازمان تبلیغات اسلامی به عنوان معاون بین‌الملل فعالیت می‌کردم، در مجمع جهانی اهل‌بیت‌(ع) اولین دبیرکل آن بودم، در مجمع جهانی تقریب مذاهب اسلامی دومین دبیرکل بودم و البته از ابتدای تأسیس تاکنون عضو شورای عالی مجمع هم بوده‌، در سه دوره با دانشگاه المصطفی نیز همکاری داشته‌ام و جزو هیئت‌ امنای این دانشگاه نیز هستم و سعی می‌کنم در حد توان وظیفه‌ام را در راه گسترش تبلیغات اسلامی و رساندن صدای عظیم این مکتب اهل‌بیت(ع) به جهان انجام بدهم. نمی‌دانم چقدر، اما به هر حال مقصر هستم و قصور کرده‌ام. امیدوارم خدا از سر خطاها و تقصیرات ما بگذرد. /971/د102/ج

 

ارسال نظرات