برداشت غلط از مفاهیم دینی، زمینه ساز پیدایش تصوف
به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا، تصوف و صوفی واژگانی هستند که همواره در معانی متضادی به کار رفتهاند. برخی بزرگان آنرا به معنی عرفان عملی حقیقی گرفته و بعضی دیگر از آن زهدی تهی و بیمغز را قصد کردهاند. نوشتار زیر نگاهی است منتقدانه به به معنای دوم این واژه که در واقع نقد تظاهر و عمل بدون مغز در اسلام است، میباشد
چنانکه بسیاری از محققان تصریح کردهاند، واژه صوفی در اواسط قرن دوم هجری در مورد عدهای از مسلمانان که دارای عقاید، آداب و اعمال ویژهای بودند به کار رفته است. این لغت به معنای پشمینه پوش بوده و بدین دلیل بر این افرادی اطلاق گشت که آنان برای خوار داشتن بدن خود در زمستان و تابستان، جامههایی از پشم به تن میکردند.
آنان برداشت ویژهای از زهد داشته و آن را به ترک هر آنچه که بدن و جنبه مادّیت انسان را خوش آید، تفسیر میکردند. در واقع باید ریشه صوفیگری را در حرکت زهد محورانهای دانست که پیشتر در میان برخی مسلمانان به وجود آمده و رفته رفته شکلی افراطی و غیر معمول یافته بود. این برداشتهای ناصحیح در این دوره منحصر به مفهوم زهد نشده و درباره مفاهیم دیگری چون توکل و صبر نیز میتوان چنین تلقیهای نادرستی را مشاهده کرد.
این گونه دنیا گریزی و زهد از یک سو ریشه در برداشت ناصحیح از برخی آیات قرآن داشت که مسلمانان را به دل نبستن به دنیا و روی آوردن به آخرت ره مینمود و از سوی دیگر متأثر از شرایط اجتماعی و فرهنگی خاص جامعه عرب آن دوره بود.
به گفته محققان، قبل از ظهور اسلام نیز در جامعه عرب کسانی بودند که به زهد روی آورده و به عبادات و ریاضتهای طاقت فرسا در اطراف کعبه مشغول بودند و ازجمله کارها و عبادات آنان صیام الأبد به معنای روزه پایدار بود که مورد نهی اسلام قرار گرفت. (1)
چنین زهد افراط گونهای در زمان پیامبر(ص) از سوی صحابهای چون عثمان بن مظعون پی گرفته شد که پیامبر(ص) وی را از آن بازداشت.
اما چنین شیوهای بعدها و با اضافه شدن عوامل متعدد دیگری از سر گرفته شد و این بار به نوعی با روی کرد مثبت جامعه نیز روبرو گشت و به چنین افرادی چنان که مقتضای روانشناسی خاص اجتماعات دین دارانه و خصوصاً جامعه آن روز اسلامی است، به عنوان مؤمنان واقعی و مسلمانان راستین نگریسته شد.
عامل گرایش به زهد افراطی
یکی از عوامل شاخص مؤثر بر کشیده شدن بخشی از جامعه به دنیا گریزی افراط گرایانه، درگیریهای درونی جامعه اسلامی بود که موجب شد تا مسلمانان برای اولین بار، نه در برابر دشمنان خارجی و کفار، بلکه به روی یکدیگر شمشیر کشند که در سه جنگ بزرگ جمل، صفین و نهروان چنین مسئلهای را میتوان مشاهده کرد.
تفاوت در آنجا بود که در جنگهایی که مسلمین با کفار انجام میدادند، همگی باور قلبی به حقانیت خود داشتند و کشنده و کشته شده از سپاه مسلمین، مأجور به حساب میآمد. ولی در این جنگها شاید تنها به جز برخی از صحابه راستین امیرالمؤمنین(ع) کسی دیگر به حقانیت حرکت خود ایمان راسخ نداشته و در مورد حق یا باطل بودن مبارزه خود، تردید داشتند که همین مسئله موجب به وقوع پیوستن ماجرای حکمیت گشت. در مورد سعد بن ابی وقاص که در زمان علی(ع) کناره جویی میکرد، منقول است هنگامی که وی را به همکاری در جنگ دعوت نمودند، گفت: شمشیری به من بدهید که حق و باطل را تشخیص بدهد؛ تا به وسیله آن بجنگم! این ماجرا خود گویای حیرت و سرگردانیی است که حتی بزرگان جامعه اسلامی را نیز اسیر خویش کرده بود.
بیشتر شامیان و قبائل عرب حامی آنان نیز، دیگر از آن شور مسلمانی اولیه تهی بودند و چندان دغدغه حق یا باطل بودن جنگ را نداشتند. این همه با فریب کاریها و حکومت تزویر آکند بنیامیه و درگیریهای متعدد بر سر خلافت که پس از صلح امام مجتبی(ع) با معاویه که توسط وی به سلطنت مبدل گشته بود و دنیا زدهگی برخی صحابه سابقه دار و مسائلی از این دست، مردم را دچار سرخوردگی نمود و آنان را به انزوا و گوشه نشینی و عدم دخالت در مسائل اجتماع سوق داد که خود یکی از سببهای روی آوردن برخی افراد به زهد افراطی که پیامبر(ص) از آن نهی کرده بودند، میتوانست باشد.
حسن بصری کیست؟
از اولین افرادی که چنین زهدی را دوباره پی گرفت میتوان به حسن بن ابی الحسن بصری(21-110 ه ق) اشاره کرد. وی در گفت و گویی در اوایل جنگ جمل با امام علی(ع) به خاطر ریختن خون مسلمانان بر ایشان اعتراض میکند. امام(ع) به او میگوید چرا از طرفی که به نظر وی حق است، دفاع نمیکند؟ و او در جواب میگوید ندائی شنیده که قاتل و مقتول در آتشاند! امام(ع) نیز میفرمایند: آری قاتل و مقتول از سپاه شام در آتشاند و ندا دهنده را شیطان میدانند.
چنین گفت و گویی آن گونه که گفتهاند، اگر هم صحیح نباشد(چون در آن زمان حسن تنها نوجوانی 15 ساله و گمنام بوده و بعید است بتواند با شخصی چون علی علیه السلام به سخن گفتن گستاخانهای بدین شکل دست بزند) بیانگر کشمکشهای درونی جامعه اسلامی از ریختن خون هم دینان خود و نیز بیانگر تاریک بینی و بیبصیرتی گوینده و جامعهای که وی در آن میزیسته است، نسبت به امام معصوم(ع) میباشد.
حسن بصری در واقع طلایهدار این گونه زهد ورزی غیر طبیعی است که آن را به عنوان نوع خاصی از دین داری، به اجتماع عرضه میکند و از آن پس برخی دیگر از افراد نیز چنین روشی را سرلوحه کار خود میسازند. اینکه چه میزان از حالات و سرگذشتها و سخنانی که بعدها در منابع صوفیه و دیگران در مورد حسن بصری نقل شده است واقعیت داشته باشد، کار دشواری مینماید که نیازمند پژوهشهای واقع نگرانه و دقیق دامنهداری است؛ اما این نکته که وی بارزترین فردی است که در دوره های ابتدایی به این شکل از زهد روی آورده، قطعی به نظر میرسد. وی نه تنها در مسائل سلوکی فرد برجستهای به شمار میرود، بلکه در موضوعات کلامی در گرفته در دوره شکل گیری مکاتب کلامی نیز مطرح بوده و واصل بن عطا، پیشوای معتزله با کناره گیری از درس وی است که مکتب اعتزال را راه میاندازد. اگر چه، از ابن ابی العوجاء نقل شده است که حسن بصری یک روز از جبر و روز دیگر از قدر سخن میرانده و عقیده ثابتی نداشته است!
دیگر مروجان زهد انحرافی
در همین دورهها به گروهی با عنوان رجال الحق بر میخوریم که با ترک کار و تلاش در مسجد کوفه منزل کرده و از راه کمکهای مردم ارتزاق میکردند و تنها به عبادت میپرداختند. امام علی(ع) در ورود به کوفه آنان را بیرون کرد و آنها را شبیه سگان بازارچه کوفه دانست. در این دوره از اشخاص دیگری چون مالک دینار بصری(متوفی 130)، عبدالواحد بن زید(متوفی 177)، رابعه عدویه(متوفی 135) حبیب عجمی(متوفی 156) و... میتوان نام برد که هرکدام بنا بر حال و پسند و فهم خود، مبنا و اصلی به شکل سلوکی زهد محورانه حسن بصری اضافه کرده و زمینه ساز شکل گیری مکتب جدیدی را فراهم میآورند که اگر چه هنوز هم ریشه در زهد خشک و انزوا گرانهای دارد که هیچ گونه شباهتی به زهد پیامبر(ص) و اهل بیت(ع) و صحابه راستین ایشان نداشت، ولی آمادگی پذیرفتن عناصر نو و تحول درونی و تأثیر پذیری از فرهنگها و عقاید حوزههای دیگر فکری و فرهنگی را در خود نشان داد که نمونههایی از این تأثیر پذیریها را در نوشتارهای بعدی خواهیم دید. (2)
کارشناس ارشد تصوف؛
حجت الاسلام محمدرضا لایقی
/922/م7/ر
پی نوشتها :
1 - (رک : التصوف الاسلامی فی الأدب و الأخلاق، دکتر زکی مبارک ص 50)
2 - (برای اطلاع بیشتر در مورد سهم زهد انحرافی در شکل گیری تصوف بنگرید : مقاله فاضلانه دکتر علیرضا ذکاوتی قراگزلو در بازشناسی و نقد تصوف، بخش: از زهد تا صوفی گری ص 35)