۱۰ شهريور ۱۳۹۲ - ۱۳:۱۷
کد خبر: ۱۸۲۴۹۲
به بهانه ایام ارتحال آیت الله بنی فضل؛

تبارشناسی و شاخصه‌های روحانیت انقلابی و پیشرو

در انقلاب مشروطیت اگر چه علما و فقها در رأس این نهضت قرار داشتند و بنیان‌گذار آن حرکت بزرگ تاریخی به شمار می آمدند، ولی در میان راه به سبب بروز اختلافات و تشتت آرا و عدم تفاهم و همفکری با یکدیگر، این نهضت به شکست انجامید.
طلاب و روحانيت

به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در تبریز، نهم شهریورسال 1392، مصادف با ششمین سالگرد رحلت روحانی مبارز و فقیه مجاهد، مرحوم حضرت آیت الله حاج شیخ مرتضی بنی فضل رحمه الله تعالی علیه است. چون این عالم  مخلص و پر تلاش، به حق یکی از مصادیق بارز روحانیت انقلابی و پیشرو به شمار  می آید و مهم تر این که رهبر معظم انقلاب اسلامی نیز طی پیامی که به مناسبت درگذشت ایشان صادر فرمودند و در آن به این بُعد از شخصیت ایشان تاکید داشته و آیت الله بنی فضل را از جمله اولین پیوستگان به نهضت عظیم امام راحل و از وفاداران صمیمی انقلاب و نظام جمهوری اسلامی شمردند و از مقام علمی و خدمات اجتماعی ایشان تجلیل کردند، لذا از فرصت بهره می گیرم و بحثی را پیرامون «تبارشناسی  و ویژ گی های روحانیت انقلابی و پیشرو» در دو بخش تقدیم می نمایم.

 

بخش اول: سیر تاریخی

در انقلاب مشروطیت اگر چه علما و فقها در رأس این نهضت قرار داشتند و بنیان‌گذار آن حرکت بزرگ تاریخی به شمار می آمدند، ولی در میان راه به سبب بروز اختلافات و تشتت آرا و عدم تفاهم و همفکری با یکدیگر، این نهضت به شکست انجامید. دشمنان وقتی رهبران آن را از هم جدا کردند، نخست روحانی انقلابی و فقیه پیشرو، آیت الله شیخ فضل الله نوری را به دار آویختند و شهید کردند. در مرحله  بعد به سراغ آیت ‌‌الله بهبهانی و آیت الله طباطبایی رفتند و همه را به ترفندی از پای درآوردند. وقتی نهضت مشروطه شکست خورد، آمال و آرزوهای مردم ایران به یاس تبدیل شد و خود را سردرگم دیدند. از سوی دیگر وقوع جنگ جهانی اول نیز مزید بر علت شد و فقر، گرسنگی، قتل و غارت و ناامنی و نابسامانی همه جا را فرا گرفت؛ به طوری که مردم دیگر هیچ پناهگاهی برای خود احساس نمی کردند و تنها چشم به راه یک مصلح و منجی بودند.

 

نزاع های سیاسی گروه ها و جناح ها و درگیری های احزاب و دسته ها نیز مردم را خسته کرده و به ستوه آورده بود. توده مردم انتظار داشتند فردی بر سرکار بیاید که به هیچ یک از این جناح ها، دسته ها و گروه ها وابسته نباشد و تازه نفس و مستقل، رهبری ملت ایران را بر عهده گیرد. این بود که سیاستمداران کهنه ‌کار انگلیس، با توجه به مطالعات و اطلاعات دقیقی که در این خصوص داشتند، رضاخان میر پنج را بهترین گزینه برای این امر تشخیص دادند.

 

آنها بر روی رضاخان کار کردند و در دوران سردارسپه بودنش، او را به عنوان یک چهره مذهبی و دوستدار روحانیت و قشر محروم جامعه جا انداختند. خود رضاخان نیز در نشان دادن چهره مذهبی از خود بسیار می ‌کوشید. ریاکارانه و برای فریب مردم برای اولین بار در ماه محرم دسته های عزاداری ویژه «قزاقان» به راه انداخت؛ گِل به سرش مالید و در جلوی عزاداران حسینی به سینه‌‌ زنی پرداخت، در مراسم شام غریبان، شمع به دست گرفت و در محله های تهران و تکیه ها حاضر شد و در ماه  مبارک رمضان مراسم شب احیا برگزار کرد! عبدالله مستوفی نویسنده کتاب «شرح زندگانی من» که از نزدیک شاهد این ماجراها بود، می‌‌نویسد:

«در شصت سال گذشته چنین چیزی اصلا سابقه نداشت که نیروهای دولتی، آن هم قزاق ها مجلس عزا بر پا کنند. فقط ناصرالدین شاه در تکیه خود تعزیه برگزار می‌‌کرد که آن هم جنبه خانوادگی و خصوصی داشت».(1)

 

امروز وقتی اسم از رضان خان برده می شود، در مرحله اول، بی ‌درنگ واژه هایی از قبیل قلدری، دیکتاتوری، قانون ستیزی و قتل و غارت و نوکریِ اجانب در اذهان تداعی می ‌شود؛ در حالی که او اوائل به عنوان یک چهره مردمی، حامی قشر مستمند، دوستدار دین و مذهب و دلسوز روحانیت وارد عرصه سیاسی شد.

 

در سوم اسفند 1299 وقتی کودتای رضاخان به وقوع پیوست، او همین روش ریاکاری و عوام فریبی را ادامه داد. در بیانیه ها که به همکاری و همفکری سید ضیاءالدین طباطبایی، عامل شناخته شده انگلیس صادر می کرد، مدام به شعارهای ارزشی مانند: اجرای عدالت اجتماعی، مبارزه با مفاسد و مفسدان اقتصادی، حمایت از قشر محروم و مستضعف و پابرهنگان، تعطیلی مراکز فحشا، منع شراب‌ خواری، بی حجابی و بستن درِ شراب فروشی ها و کاباره ها تاکید داشت. او در سخنرانی ‌‌ها نیز حرف های عوام ‌‌پسندانه مطرح می کرد.

 

یکی از مورخان دیگر در این باره می نویسد:
«سردار سپه تصمیم داشت برای جلب رضایت طبقه سوم، به یکی دو فقره تظاهر اکتفا نکرده، این بازی را دائماً تجدید نماید و مخصوصا برای جلب نظر و توجه روحانیون نیز نهایت کوشش را به عمل آورد. سردار سپه بدون مبالغه، یکی از باهوش‌ ‌ترین و پرکارترین افراد عصر خود محسوب می شد. او به خوبی دریافته بود که بزرگترین دشمنان او طبقه روحانیون می باشند که هر وقت بخواهند، ضربت های سختی می توانند به او بزنند... . اما او برای جلب نظر آنها از هرگونه اقدامی فروگذار نمی کرد؛ از جمله اقداماتی که در این زمینه به عمل آورد، تعیین ناظر شرعیات بود.»(2)

 

روزنامه ها و مجلات حامی رضا خان نیز در یک اقدام هماهنگ، عکس های او را به همراه زنان و مردان بی سرپرست و قشر مظلوم و ستمدیده در نشریات منعکس کردند و او را «حامی توده مردم» و «منجی ملک و ملت» معرفی کردند و مردم نیز تحت تأثیر این بمباران تبلیغاتی قرار گرفته و او را به این عنوان پذیرفتند و به حاکمیتش تمکین کردند.

 

در این میان ارکان حوزه و روحانیت هرگز تسلیم این ریاکاری ها، نفاق ها و شیطنت ها نشد. مرحوم آیت الله العظمی حاج شیخ عبدالکریم حایری یزدی رحمه الله علیه که در آن زمان به تازگی در رأس حوزه و روحانیت قرار گرفته بود، با سکوت معنادار و تاریخی خویش، پرده از چهره حقیقی رضاخان بر می ‌داشت. کوچک ترین حرکتی که نشان از تأیید ضمنی رضاخان باشد، از ایشان دیده نشد. در جشن تاجگذاری که از ایشان دعوت رسمی شده بود، نه تنها شرکت نکرد، بلکه حتی نماینده ای هم نفرستاد. از این روی رضاخان کینه‌ ای عمیق از ایشان به دل گرفت.

 

اما بارزترین مبارزه با «عوام‌ و خواص فریبی» رضاخان را بی ‌شک آیت الله سید حسن مدرس داشت که مصداق بارز روحانیت پیشرو و مبارز بود. او هرگز با رضاخان کنار نیامد و تا آخرین لحظه در دوره های مختلفِ مجلس با پهلوی اول مبارزه کرد و موارد قانون ‌‌شکنی ‌‌های او را افشا نمود. فقها و علمای بزرگ نجف نیز در دیداری که در حرم حضرت امیرالمومنین(ع) با رضاخان داشتند، طی بحث هایی که در میان آنها شد، سلطنت او را به شرطی پذیرفتند که اولا: در راستای دین و ایمان و موافق نظر علمای اعلام حرکت کند.
ثانیا: قوانین مجلس زیر نظر پنج نفر مجتهد تراز اول به تصویب نهایی برسد.
ثالثا: مذهب رسمی کشور، شیعه جعفری و دوازده امامی باشد.(3)

 

این، موضعِ بدنه حوزه و روحانیت در برابر پدیده رضاخان بود که حکایت از تیز هوشی، درایت، صلابت و صداقت رهبران این تشکیلات دینی و معنوی داشت. البته در کنار آن، بخش اندکی از علما و معمّمین هم بودند که مانند عوام در این عرصه ظاهر شدند. بعضی از روی حسن نیت و بعضی از روی ساده‌‌ لوحی فقط ظاهر ماجرا را دیدند و در این اشتباه تاریخی به دام افتادند.

 

نهم آبان 1304ش، مجلس شورای ملی ماده واحده ای را مبنی بر انقراض سلطنت قاجار و انتقال آن به رضاخان به تصویب رساند و مقدمات تشکیل مجلس مؤسسان را فراهم آورد. این کار چون با فشار سرنیزه، تهدید، تطمیع و دخالت های مستقیم و غیرقانونی رضاخان انجام می گرفت، مورد اعتراض و تذکر آیین‌‌ نامه ای آیت الله مدرس قرار گرفت. او طی سخنانی اظهار داشت: «این بر خلاف قانون اساسی است؛ اگر چه صد هزار رأی هم در مجلس بیاورد».

 

حسین پرنیا ملقب به مؤتمن الملک، رئیس وقت مجلس بود. او به توصیه مدرس از سمت خود استعفا داد تا در این امر غیر قانونی سهیم نشده و این ماده در مجلس به تصویب نرسد. نمایندگان طرفدار رضاخان از جمله دو معمّم به نام ‌‌های: سید محمد تدین و سید یعقوب انوار هر چه تلاش کردند، او استعفایش را پس بگیرد، نپذیرفت. بعد ریاست را به مستوفی الممالک پیشنهاد کردند، او هم نپذیرفت. به ناچار مجلس بدون تعیین رئیس و با مدیریت اجرائی آقای تدین کار خود را ادامه داد؛ در حالی که از جهات مختلف اشکال قانونی داشت.

 

در مرحله‌ بعد مجلس مؤسسان نیز به همین منوال تشکیل شد و نمایندگان به صورت غیرقانونی رأی سفید به سلطنت رضاخان و موروثی بودن آن دادند. جالب این که همین سید یعقوب انوار، نماینده مردم شیراز در مجلس مؤسسان که در مجلس شورای ملی هم حضور داشت و به شدت شیفته شخصیت به اصطلاح انقلابی رضاخان شده بود، در ضمن مذاکرات مجلس به تعریف و تمجید از رضاخان پرداخت و او را «ناجی امت» و «برآمده از توده مردم» و «هدیه آسمانی» شمرد و کار مجلس مؤسسان را از ویژگی ‌‌های حکومت ملی و مردمی! خواند و گفت: «این همان آرزویی بود که ما در مجلس پنجم همواره به دنبالش بودیم تا سلطنت انتخابی شود نه انتصابی.»!(4)

 

اما در این میان غالب حوزه و روحانیت به رهبری آیت الله سید حسن مدرس چون از ماهیت و چهره پشت پرده رضاخان آگاه بودند، همچنان در مقابل او ایستادند. هنوز مدتی از سلطنت رضاخان سپری نشده بود که چهره او به یک باره دگرگون گشت و نفاق او آشکار شد و معلوم گردید که سردار سپه نوکر حلقه به گوش دولت انگلیس و مأمور اجرای برنامه ‌‌‌های ضد دینی بیگانگان در ایران است که کشف حجاب از زنان و خلع لباس از روحانیت، نمونه ‌های برجسته‌ ای از این سیاست بود.

 

در این مرحله بسیاری از حامیان رضاخان از جمله همان بخش اندک روحانیون به اشتباه خود پی بردند و فوراً درصدد جبران بر آمدند و انصافا هم خوب جبران کردند. حوزه و روحانیت اگر چه در این مقطع تاریخی دوران سختی را سپری کرد و شخصیت های بزرگی مانند آیت الله شهید مدرس و آیت الله بافقی را از دست داد، اما در مقابلِ قلدری رضاخان سرفراز و زنده ظاهر شد و از این امتحان سر بلند بیرون آمد.

 

پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی نیز شبیه همین اتفاق ها تکرار گردید. در اولین  دوره انتخابات ریاست جمهوری، ابوالحسن بنی‌‌صدر که به گفته خود دکترای اقتصاد داشت و کتابی نیز به نام «اقتصاد توحیدی» نوشته بود وارد عرصه انتخابات شد و هدف خود از این اقدام را مبارزه با «فاصله  طبقاتی»، «اجرای اقتصاد توحیدی» و «حمایت از طبقه محروم و متوسط جامعه» عنوان کرد.

 

در این جا، باز اگر چه بخش اندکی از روحانیت تحت تأثیر مدرک دکترا و شعارهای به ظاهر انقلابی او قرار گرفت و از ضعف شخصیت، نفاق، تکبر و یک دندگی او که از همان اول آشکار بود، غفلت ورزید، اما بدنه اصلی حوزه، مراجع عظام و روحانیت پیشرو و انقلابی هرگز تسلیم عوام‌‌ فریبی و ریاکاری ‌‌های او نشدند. اعضای محترم جامعه مدرسین آن وقت که اغلب از استوانه های حوزه و انقلاب به شمار می آمدند و مرحوم آیت الله بنی فضل هم عضو این مجمع محترم بودند، طی اولین جلسه ای که با بنی صدر داشتند، به این مهم پی بردند و او را سزاوار ریاست جمهوری ندانستند.

 

آقای بنی صدر با بیان شیوا و حرف های به ظاهر خوشایند و شعارهای عوام پسند، توانست توجه مردم را  جلب کرده و یازده میلیون رأی را به خود اختصاص دهد. او در دوران ریاست جمهوری نیز کاملا با روش ریاکارانه و عوام فریبانه، از یک سو رقبای خود را متهم به فئودالیسم، طرفدار سرمایه داری و باند ثروت و قدرت متهم می‌‌ساخت و از سوی دیگر به میان مردم می رفت و با زنان و مردان روستایی عکس می گرفت. روزنامه «انقلاب اسلامی» ارگان رسمی ریاست جمهوری وقت نیز این سفرها و عکس ها را در سطح گسترده و با عنوان «دیدارهای چهره به چهره رئیس جمهور با مردم» پوشش می داد. اگر سری به آرشیو روزنامه های آن روز بزنیم و در این مورد به خصوص روزنامه انقلاب اسلامی را تورق کنیم، در می‌ ‌یابیم دیدارهای به اصطلاح مردمی ابوالحسن بنی صدر یکی از پرشورترین دیدارهای رئیس جمهورها در طول  سی ‌‌و چهار سال گذشته می باشد.

 

این استقبال ها او را بیشتر به اشتباه انداخت و غرور و تکبر و یک دندگی او را بر انگیخت. هر روز که می‌‌ گذشت، انحراف ها و خیانت ‌‌هایش بیشتر آشکار می شد.

 

در این میان روحانیان انقلابی و پیشرو و در رأس آن شهید مظلوم آیت الله بهشتی، مقام معظم رهبری، آیت الله شهید باهنر، آیت الله موسوی اردبیلی و آیت الله هاشمی رفسنجانی هرگز از پای ننشستند و به تلاش ها و افشاگری های خود ادامه دادند. آقای بنی صدر یازده ملیون رأی داشت و رئیس جمهور قانونی کشور بود؛ زیرا مردم به وی رأی داده بودند. به همین خاطر نیز رهبر کبیر انقلاب از وی حمایت می کرد و حمایت رهبری هم درست و هم قانونی بود.

 

اما در این میان روحانیت انقلابی و پیشرو نیز وظیفه تاریخی و صنفی خود را داشت. فلذا این پنج شخصیت بزرگی که از آنها نام بردم، در یک اقدام اساسی، نامه‌‌ ای بدون سلام به حضرت امام خمینی رضوان الله تعالی علیه نوشتند و موارد انحرافی، قانون گریزی ‌‌ها و زیاده ‌‌خواهی های بنی صدر را به امام گزارش دادند. آقای هاشمی حتی به این نامه مشترک بسنده نکرد و نامه بدون سلام دیگری هم به تنهایی نوشت که متن آن اندکی صریح ‌‌‌تر و جدی ‌‌تر بود.(5)

 

از سوی دیگر بنی صدر نیز بی کار ننشست و با طرح اتهام ها و تهاجمات بی رحمانه، عرصه را بر شاگردان امام و روحانیت پیشرو تنگ کرده بود. در اثر این تبلیغات و تهاجمات، بنی صدر در میان مردم تنها حامی مستضعفان و محرومان تلقی می‌‌شد و شهید مظلوم آیت الله بهشتی، آیت الله خامنه‌‌ای و آیت الله هاشمی(با کمال معذرت و پوزش) به عنوان مثلث ثروت، قدرت و دیکتاتوری معرفی می ‌شدند. چنان که عکس های این سه شخصیت بزرگ حتی در بعضی ارگان ‌‌ها و ادارات انقلابی، توسط بعضی جوانان احساساتی و مذهبی و پرشور امحا می‌ شد.

 

اما مقاومت و افشاگری روحانیت انقلابی و پیشرو، در برابر این جریان هم چنان ادامه داشت. شاگردان امام(ره) از آبرو و حیثیت خویش گذشتند، تمام هستی خود را در راه حراست از مبانی انقلاب و نظام در طبق اخلاص نهادند، تا این که منافقین، گروه منحرف فرقان و سایر گروه های ضد انقلاب با بنی صدر هم دست شدند و در یک برنامه ‌‌ریزی حساب شده، طلایه داران جبهه روحانیت پیشرو و انقلابی، یعنی هاشمی و دو سید حسینی را ترور کردند.

 

به کوری چشم دشمنان، ترور آقای هاشمی و مقام معظم رهبری نافرجام ماند؛ اما آیت الله بهشتی با هفتاد و دو تن از یاران به جمع شهدای انقلاب پیوستند. خون پاک این شهیدان، جبهه انحراف را رسوا ساخت و چهره واقعی آنها را به مردم شناساند و بدین ترتیب غائله بنی صدر و هم‌ پیمانانش به آخر خط رسید و انقلاب، نظام و مردم از آسیب خطرات و انحرافات مصون ماند و بساط نفاق، ریا و فریب کاری از کشور برچیده شد. در این مورد نمونه های دیگری را هم می توان ذکر کرد؛ اما چون فرصت نیست، به همین بسنده می کنم و در  بخش دوم، به شاخصه ها و ویژگی های روحانیت انقلابی و پیشرو و مخالفانشان اشاره می‌ کنم.

 

از ویژگی های مهم روحانیت انقلابی و پیشرو، علاوه بر فعالیت های سیاسی، اجتماعی و انقلابی، حضور پررنگ در عرصه های علمی و حوزوی و برخوردار بودن از فضائل و مناقب اخلاقی و تهذیب نفس واقعی است که میرزای شیرازی، ملا علی کنی، سید جمال الدین اسدآبادی، شیخ فضل الله نوری، سید حسن مدرس و سید ابوالقاسم کاشانی از آن جمله می باشند. در مقابل، مخالفان این شخصیت ها که متأسفانه گاهی از هم ‌‌کسوتان به شمار می‌ ‌آمدند، اغلب فاقد این امتیازات بودند.

 

شیخ ابراهیم زنجانی که حکم اعدام شیخ فضل الله نوری را فراهم آورد، اگر چه آدم باسواد و تحصیل کرده ای بود، اما مورخان او را به هتاکی، پرخاشگری و بی ‌‌تقوایی و تندمزاجی توصیف کرده‌‌اند. او بود که شیخ را به فساد، قانون ‌‌شکنی و آدم کشی و اخلال در نظم و مخالفت با مشروطه متهم کرد و حکم اعدامش را صادر نمود.(6)

 

آقایان سید یعقوب انوار و سید محمد تدین دو فرد معمم دیگری هستند که در دوره پنجم مجلس شورای ملی به حمایت از رضاخان و علیه آیت الله مدرس تلاش می‌‌ کردند. این  دو نیز نه بهره ای از علم داشتند و نه دارای فضائل اخلاقی بودند و به قول عبدالله مستوفی هر دو به اصل مسلم حوزوی خود پشت پا زده و کلید جهنم را بر گردن انداخته بودند.(7) چنان که به تحریک یکی از آنها، احیاء السلطنه بهرامی در مجلس پنجم سیلی محکمی به صورت مدرس زد و به آن فقیه بزرگ اهانت ‌‌ها نمود!(8)

 

پرخاشگری، تندمزاجی، افراط و تفریط، انحصارطلبی، لج‌ بازی، خودمحوری و خودعمارپنداری از جمله خصایص مشترک مخالفان روحانیت انقلابی و پیش رو است که در تاریخ  معاصر به ثبت رسیده است. در مقابل انصاف، شرح صدر، بزرگواری، حلم، صبر و تحمل مخالف، احترام به حقوق دیگران، گوش شنوا داشتن، از جمله ویژگی های روحانیت انقلابی و پیش رو به شمار می‌آید. شخصیت بزرگی همچون امام موسی صدر که روز نهم شهریور، مصادف با سی و پنجمین سالگرد ناپدید شدن این فرزند خلف حوزه و روحانیت است، نیز از جمله مصادیق بارز روحانیت انقلابی شمرده می شود که توانست این فضائل و مناقب اخلاقی را در وجود خویش پرورش داده و همه را به منصه ظهور برساند. ایشان نیز مخالفان سرسخت و بی ملاحظه‌ بسیاری داشتند. بعضی از مخالفان که وجود امام صدر را مانع زهد فروشی، مقدس‌‌ مآبی و دکان ‌‌داری خود می پنداشتند، او را به انواع و اقسام اتهامات از جمله جاسوسی برای شاه ایران، عمال اسرائیل، حتی خروج از دین متهم نمودند و خواستار اخراج ایشان از کشور لبنان شدند. 

 

اما این فقیه و عالم پیشرو، با حلم ستودنی و سعه صدر صدرایی و بزرگواری کم ‌‌نظیر، بدون این که کوچک ترین گلایه و واکنش تندی از خود نشان دهد، با صبر و تحمل و سکوت معنادار خویش همه آنها را به زانو درآورد و به اعتراف و کرنش وا داشت. شیخ حسین خطیب، یکی از مخالفان سرسخت و معروف او در لبنان می گوید:

«من با این مرد خیلی جنگیدم. بسیار با او مبارزه و مخالفت کردم. اما هر قدر بیشتر مبارزه کردم، او بیشتر محبت نمود و بیشتر به دیدنم آمد. آن قدر محبت نمود که نهایتا خود شرمنده شده و حیا کردم»!(9)

 

مرحوم آیت الله حاج شیخ مرتضی بنی فضل که ما این بزرگوار را نیز در ردیف عالمان انقلابی و پیشرو می دانیم، علم، عمل، تقوا، اخلاق، سیاست و اعتدال را توأمان داشتند. مبارزات ایشان در دهه چهل در معیّت حضرت امام رضوان الله تعالی علیه، نامه ها، بیانیه ها و امضاهای تاریخی ایشان در حمایت از نهضت و نزدیک به نیم قرن تدریس در سطوح عالی و درس خارج فقه و اصول و تالیف آثار فقهی که چند جلد آن با نام «مدارک تحریرالوسیله» به چاپ رسیده است، گویای این حقیقت و واقعیت انکارناپذیر  است.

 

ایشان در مقطعی به جمع عالمان مجاهد پیوستند که مبارزه کردن ضد ارزش و گناه کبیره شمرده می شد و به فرمایش حضرت امام(ره): «عالم سیاس و روحانی کاردان و زیرک کاسه ای زیر نیم کاسه داشت و هر کس کج راه می رفت، متدین تر بود...؛ تا جایی که دخالت در سیاست دون شأن فقیه و ورود به معرکه سیاسیون، تهمت وابستگی به اجانب را به همراه می آورد.»

 

امام(ره) در این مورد اضافه کرده و می فرماید: «گمان نکنید که تهمت وابستگی و افترای بی دینی را تنها اغیار به روحانیت زده است؛ هرگز، ضربات روحانیت ناآگاه و آگاه وابسته، به مراتب کاری تر از اغیار بوده و هست... . حتی نسبت تارک الصلاه و کمونیست و عامل انگلیس به افرادی که هدایت مبارزات را بر عهده داشتند می دادند. واقعا روحانیت اصیل در تنهایی و اسارت خون می گریست.»

 

مرحوم آیت الله بنی فضل نیز به خاطر همین جرم نابخشودنی، تهمت ها را شنید و مورد تخریب ها و سرزنش ها و توبیخ ها قرار گرفت. فشارهای بسیاری به ایشان وارد آوردند. دو سال تدریس ایشان را تحریم و به تعطیلی کشاندند. اما او همچنان ایستاد و در برابر متحجران و مقدس مآبان مقاومت کرد.

 

در ایام شهادت جانگداز پیشوای مذهب جعفری حضرت امام جعفر صادق علیه الصلاه و السلام هستیم. حوزه و روحانیت افتخار دارد که از مکتب حیات بخش این امام همام نشأت و حیات گرفته و پایبند به سیره و سنت آن حضرت می باشد. امام صادق علیه السلام فرمود: ما کسانی را که عاقل، فهیم، فقیه، حلیم، صبور، صادق و اهل مدارا باشند، دوست می داریم. آن حضرت در روایت دیگر شیعیان را به خوش خلقی، مروت، حلم، حیا، راستگویی، امانت داری و نیکی به مردم توصیه می فرماید. بنابراین، افراد اندکی که گاهی در لباس مقدس روحانیت و به نام حوزه، متأسفانه روش نامیزان سید محمد تدین ‌‌ها و شیخ ابراهیم زنجانی‌ ‌ها را ترویج و توصیه و عمل می‌‌کنند، هرگز نمی‌‌توانند سنخیتی با مکتب جعفری و فرهنگ صادقی داشته باشند.

 

معروف است در زمان مرحوم آیت الله حاج شیخ عبدالکریم حائری یزدی، طلبه ای دزدی کرده بود؛ وقتی خبر به آن مرحوم رسید، فرمود: نگویید طلبه، دزدی کرده است؛ بلکه بگویید دزدی آمده و لباس طلبگی به تن کرده است. این جمله تاریخی، یک دنیا حکمت، برهان، استدلال و منطق با خود به همراه دارد؛ چون معیارها و ملاک ها در حوزه و روحانیت به روشنی آفتاب معلوم است.

 

تشکیلات اصیل حوزه و روحانیت با الهام از مکتب غنی امام جعفر صادق علیه السلام به منزله اقیانوس آرام و زلالی است که هرگز ناخالصی ها و نامیزانی ‌‌ها را در خود نمی پذیرد و آن را به آرامی و متانت از خود دور می سازد و این سنتی تغییر ناپذیر است. پس چه خوب است تا دیر نشده، به بطن اصیل حوزه و روحانیت  که همان صراط مستقیم جعفری و اعتدال صادقی است، برگردیم و خود را از افراط و تفریط و سر درگمی و حیرت و ضلالت، رها سازیم.

 

/935/702/ر

والسلام علیکم و رحمه الله و برکاته.  

 

 حجت الاسلام عبدالرحیم اباذری؛
استاد حوزه علمیه قم

 

پی‌نوشت ها:

------------------------------------
1 . شرح زندگانی من، عبدالله مستوفی، ج2،ص2144.
2  . تاریخ بیست ساله ایران، حسین مکی، ج3،ص52.
3  . معارف الرجال، محمد حرزالدین،ج1،ص49.
4  . تاریخ بیست ساله ایران ،ج3،ص584.
5  . ر،ک: عبور از بحران،کارنامه وخاطرات سال 60،هاشمی رفسنجانی.
6  . شیخ فضل الله نوری و مشروطیت، مهدی انصاری،ص358
7  . شرح زندگانی من، ج2، ص2431.
8  . همان، ص2326.
9  . امام موسی صدر، امید محرومان، عبدالرحیم اباذری، ص180.

ارسال نظرات