غدیر، مظهر اکمال دین و اتمام نعمت
خبرگزاری رسا - عید سعید غدیر خم، بزرگترین و باعظمتترین عید اسلامی است که ولایت و جانشینی بلا فصل امیرالمؤمنین، علی علیهالسلام به فرمان خداوند متعال و توسط نبی اکرم صلی الله علیه و آله، بهطور علنی و عمومی ابلاغ و تثبیت شد. مطلب بسیار مهمی که در صورت عدم ابلاغ، مساوی با عدم ابلاغ رسالت نبوی بود.
وِلایةُ علیِّ بنِ ابیطالب حِصنی فَمَنْ دَخَلَ حصنی اَمِنَ مِن عذابی
عید سعید غدیر خم، عید الله الاکبر، بزرگترین و باعظمتترین عید اسلامی است که ولایت و جانشینی بلا فصل یعسوب الدین، قائد غرّالمحجلین، امیرالمؤمنین، علی علیهالسلام به فرمان خداوند متعال و توسط نبی اکرم صلی الله علیه و آله، بهطور علنی و عمومی ابلاغ و تثبیت شد. مطلب بسیار مهمی که در صورت عدم ابلاغ، مساوی با عدم ابلاغ رسالت نبوی بود و با تثبیت این موضوع، اکمال دین و اتمام نعمت حاصل شد و اسلام، اسلام گردید.
پیرامون غدیر سخن بسیار است؛ خطبه پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله در این روز حجت را بر همگان تمام کرد و جای هیچگونه توجیهی برای عدم پذیرش ولایت امیرالمومنین علیهالسلام باقی نگذاشته است و علاوه بر آن، سایر ائمه علیهمالسلام را نیز معرفی کرده است.
تبریک گفتن برخی از صحابه به علی علیهالسلام به عنوان امیرالمؤمنین بودنِ حضرت و اشعار حسّان بن ثابت در غدیر خم که مورد پذیرش شیعه و سنی است، از جمله شواهد مهمی بر این مدعا است که رسول خدا صلی الله علیه و آله ولایت را به معنای امامت و سرپرستی به کار برده است؛ بخشی از شعر حسّان:
یُنَادِیهِمْ یَوْمَ الْغَدِیرِ نَبِیُّهُمْ | بِخُمٍّ فَأَکْرِمْ بِالرَّسُولِ مُنَادِیاً |
یَقُولُ: فَمَنْ مَوْلَاکُمْ وَ وَلِیُّکُمْ | فَقَالُوا: وَ لَمْ یُبْدُوا هُنَاکَ التَّعَامِیَا |
إِلَهُکَ مَوْلَانَا وَ أَنْتَ وَلِیُّنَا | وَ لَا تَجِدَنَّ مِنَّا لَکَ الدَّهْرَ عَاصِیاً |
فَقَالَ لَهُ: قُمْ یَا عَلِیُّ فَإِنَّنِی | رَضِیتُکَ مِنْ بَعْدِی إِمَاماً وَ هَادِیاً |
شاهد در اینجا عبارت امام و هادی است که به وضوح نشان میدهد منظور پیامبر صلی الله علیه و آله، سرپرستی و امامت بوده، نه دوستی و محبّت که اهل سنت به آن قائلند.
معنای اکمال و اتمام
"الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذینَ کَفَرُوا مِنْ دینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ وَ اخْشَوْن الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی وَ رَضِیتُ لَکُمُ الْإِسْلامَ دِیناً"
این جملات نورانی بخشی از آیه سوم سوره مائده است که بحث اکمال دین و اتمام نعمت را مطرح میکند.
کلمه "اکمال" و کلمه "اتمام" معنایى نزدیک به هم دارند. راغب مىگوید: کمال هر چیزى عبارت است از اینکه غرض از آن چیز حاصل شود و در معناى کلمه "تمام" گفته، تمام بودن هر چیز منتهى شدن آن به حدى است که دیگر احتیاج به چیزى خارج از خود نباشد؛ به خلاف ناقص که محتاج به چیزى خارج از ذات خودش است تا او را تمام کند.
از راهى دیگر هم میشود معناى این دو کلمه را تشخیص داد و آن این است که بدانید آثار موجودات دو نوع است.
یک نوع از موجودات، وقتى اثر خود را مىبخشند که همه اجزاى آن جمع باشد؛ مانند روزه که مرکب از امورى است و اگر یکى از آنها نباشد روزه، روزه نمىشود؛ مثلا اگر کسى در همه اجزاى روز از خوردن و سایر محرمات امساک کند، ولى در وسط روز در یک ثانیه دست از امساک بر دارد و جرعهاى آب فرو ببرد، روزهاش روزه نیست. از جمع شدن اجزاءِ اینگونه امور، به تمامیت تعبیر مىکنند؛ قرآن کریم مىفرماید: «ثُمَّ أَتِمُّوا الصِّیامَ إِلَى اللَّیْلِ؛ سپس روزه را تا به شب تمام کنید». [سوره بقره، آیه 187]
یا مىفرماید: «وَ تَمَّتْ کَلِمَةُ رَبِّکَ صِدْقاً وَ عَدْلًا؛ کلمه پروردگارت در حالى که صدق و عدل است تمام گردید». [سوره انعام، آیه 115]
نوع دیگر، قسمتى از اشیاء هستند که اثر بخشیدن آنها نیازمند به آن نیست که همه اجزاى آن جمع باشد، بلکه اثر مجموع اجزاء مانند مجموع آثار اجزاء است؛ هر جزئى که موجود بشود، اثرش هم مترتب مىشود و اگر همه اجزاء جمع شوند، همه اثر مطلوب حاصل مىشود، مانند روزه که اگر یک روز روزه بگیرى، اثر یک روز را دارد و اگر سى روز بگیرى، اثر سى روز را دارد، تمامیت را در این قسم "کمال" مىگویند و در قرآن کریم فرموده: «فَمَنْ لَمْ یَجِدْ فَصِیامُ ثَلاثَةِ أَیَّامٍ فِی الْحَجِّ وَ سَبْعَةٍ إِذا رَجَعْتُمْ تِلْکَ عَشَرَةٌ کامِلَةٌ؛ [شما که حج تمتع مىکنید باید که در منى قربانى کنید] و اگر گوسفندى نیافتید، روزه بگیرید، سه روز در حج و هفت روز بعد از آنکه برگشتید، این، ده روز کامل مىباشد». سوره بقره، آیه 196
آیه شریفه "الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی"، مىفهماند که مراد از دین، مجموع معارف و احکام تشریع شده است، چیزى که هست امروز مطلبى بر آن معارف و احکام اضافه شده و مراد از "نعمت" هر چه باشد امرى معنوى و واحد است و گویا ناقص بوده، یعنى اثرى که باید، نداشته، امروز آن نعمت ناقص تمام شد و در نتیجه امروز آن معارف و احکام، اثرى که باید داشته باشند را دارا شده است.
کلمه نعمت بر وزن "فعلة" صیغهاى است که در مواردى که بخواهى از نوع چیزى سخن بگویى، در این قالب مىگویى و نعمت براى هر چیز عبارت است از نوع چیزهایى که با طبع آن چیز بسازد و طبع او آن چیز را پس نزند و موجودات جهان هر چند از حیث اینکه در داخل نظام تدبیر قرار گرفتهاند، همه به هم مربوط و متصلاند، بعضى که سازگار با بعض دیگرند، نعمت آن بعض به شمار مىروند و در نتیجه اکثر و یا همه آنها وقتى با یکدیگر مقایسه شوند، نعمت خواهند بود؛ هم چنان که خداى تعالى فرموده: «وَ إِنْ تَعُدُّوا نِعْمَةَ اللَّهِ لا تُحْصُوها؛ و اگر نعمتهاى خداى را بشمارید، به آخرش نمىرسید». [سوره ابراهیم، آیه 34]
و نیز فرموده: «وَ أَسْبَغَ عَلَیْکُمْ نِعَمَهُ ظاهِرَةً وَ باطِنَةً؛ و نعمتهاى ظاهرى و باطنى خود را به فراوانى و به حد کامل در اختیارتان قرار داد». [سوره لقمان، آیه 20]
منظور از روزى که کافران از دین مسلمانان ناامید شدند چه روزى است؟
منظور از کلمه "یوم" در جمله "الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ" چه روزی است؟ آن چه روزى است که کفار از دین مسلمانان مایوس شدند و فهمیدند که دیگر نمىتوانند دین اسلام را از بین ببرند؟
در بین فریقین آنچه که نزد شیعه مسلم و قطعی است، این است که نزول این آیه در هجدهم ذیالحجه و بعد از نصب امیرالمؤمنین علیهالسلام، به فرمان الهی و توسط پیامبر صلی الله علیه و آله در غدیر خم میباشد؛ ولی اهل سنت اختلافاتی در این مورد دارند که به بعض آنها و ردّ این اقوال اشاره میشود:
1- آنکه مراد از کلمه "یوم" روز بعد از فتح مکه است که خداى تعالى کید مشرکین قریش را باطل و شوکتشان را شکست و بنیان دین بت پرستیشان را منهدم و بتهایشان را خرد نمود و امیدشان را از اینکه یک روز دیگر روى پاى خود بایستند و در مقابل اسلام صف آرایى نموده، از نفوذ اسلام و انتشار آن جلوگیرى کنند، قطع فرمود.
این احتمال درست نیست؛ زیرا آیه شریفه، دلالت به اکمال دین دارد و ما مىدانیم که بعد از فتح مکه، دین خدا کامل و نعمتش تمام نشده بود؛ چون فتح مکه در سال هشتم هجرت اتفاق افتاد و بسیارى از واجبات دینى اسلام بعد از این سال نازل شد و بسیارى از حلالها و حرامها بین فتح مکه و بین درگذشت رسول خدا صلی الله علیه و آله تشریع گردید.
علاوه بر اینکه جمله: "الَّذِینَ کَفَرُوا" انحصارى به مشرکین عرب ندارد، مىفرماید: به طور کلى کفار دنیا از دین مسلمانان مایوس شدند. دلیل بر این معنا، معارضات و عهد و پیمانهایى است که بعد از فتح مکه، همچنان علیه مسلمین، معتبر و محترم شمرده مىشد و مشرکین عرب همچنان طبق مراسم جاهلیت به حج مىآمدند و مراسم شرک را در آنجا انجام مىدادند؛ زنها لخت مادر زاد و مکشوف العوره طواف مىکردند، تا آنکه رسول خدا صلی الله علیه و آله، امیرالمؤمنین علیهالسلام را با آیات سوره برائت بدانجا فرستاد و بقایاى رسوم جاهلیت را ابطال نمود.
2- مراد از کلمه "یوم" بعد از آیات سوره برائت میباشد و آن زمانى است که اسلام تقریباً بر شبه جزیره عرب گسترش یافته، آثار شرک از بین رفته، سنن جاهلیت مرده، زمانى که دیگر مسلمانان در معابد و معاهد دین و از آن جمله در مناسک حج احدى از مشرکین را نمىدیدند که مراسم شرک را انجام دهد، روزگارى که دنیا به کام مسلمین شد و خدا آن خوف و دلواپسى که مسلمین داشتند را مبدّل به امنیت کرد و دیگر هیچ چیزى را شرک خدا ندانستند.
این احتمال هم به هیچ وجه قابل قبول نیست؛ زیرا مشرکین عرب هر چند که بعد از نزول سوره برائت و برچیده شدن بساط شرک از دین مسلمانان مایوس شدند و رسوم جاهلیت محو شد، لکن دین اسلام هنوز کامل نشده بود؛ چون فرائض و احکامى بعد از سوره برائت نازل شد که از آن جمله فرائض و احکامى است که در سوره مائده آمده و مفسرین اتفاق دارند بر اینکه سوره مائده در اواخر عمر رسول خدا صلی الله علیه و آله نازل شده و همه مىدانیم که بسیارى از احکام حلال و حرام و حدود و قصاص در این سوره است.
پس با نادرست بودن این احتمالات که کلمه "یوم" به معناى دوره و ایام باشد، نه یک روز خاصى که آفتاب در آن طلوع و غروب کرده میکند، لا جرم و به ناچار باید بگوئیم مراد از این کلمه یک روز معینى است، روزى است که خود این آیه در آن روز نازل شده و قهرا روز نزول این سوره است.
3- مراد از این روز معین، روز عرفه در حجة الوداع است که بسیارى از مفسرین این را گفتهاند و بعضى از روایات هم بر طبق آن وارد شده است! در این صورت مىپرسیم معناى مایوس شدن کفار از دین مسلمانان در آن روز معین چیست؟ آیا معنایش این است که مشرکین قریش از اینکه بار دیگر زورشان برسد که دین اسلام را از بین ببرند، مایوس شدند که بسیار احتمال بىپایهاى است؛ براى اینکه مشرکین عرب دو سال قبل یعنى در فتح مکه مایوس شدند که سال هشتم هجرت بود، نه در روز عرفه از حجة الوداع که سال دهم از هجرت بوده است.
از جهتى دیگر باید در باره این روز، یعنى روز عرفه دقت و تامل کنیم، ببینیم چه رابطهاى بین روز عرفه یعنى روز نهم ماه ذى الحجه سال دهم هجرت با جمله: "الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَیْکُمْ نِعْمَتِی" که در آیه مورد بحث قرار گرفته، برقرار است.
چه بسا ممکن است کسى بگوید: رابطه این بوده که در آن روز امور حج به حد کمال رسید، چون رسول خدا صلی الله علیه و آله شخصاً در آن مراسم شرکت کرده بود و تک تک احکام حج را هم مىگفت و هم خودش پیاده مىکرد.
اما متاسفانه این احتمال را هم نمىتوان پذیرفت، براى اینکه یکى از مناسکى که در آن سال به مسلمانان تعلیم داد، حج تمتع بود که چیزى نگذشت، بعد از رحلت ایشان متروک شد؛ آن وقت چطور ممکن است تعلیم چنین حکمى را اکمال دین بنامیم و تعلیم نماز و روزه و حج و زکات و جهاد و سایر معارف را که قبلا تشریع شده بود، تکمیل دین ندانیم؟! و اصلا چطور ممکن است تعلیم یکى از واجبات دین را اکمال آن دین شمرد، با اینکه اکمال خود آن، واجب هم نیست تا چه رسد به اکمال مجموع دین؟! از این هم که بگذریم، این احتمال باعث مىشود که رابطه فقره اول یعنى جمله:
"الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ" با فقره دوم یعنى جمله: "الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِینَکُمْ" قطع بشود. چه رابطهاى تصور مىشود که میان تعلیم حج تمتع براى مسلمانان و میان مایوس شدن کفار از دین مسلمین بوده باشد؟
"الْیَوْمَ یَئِسَ الَّذِینَ کَفَرُوا مِنْ دِینِکُمْ فَلا تَخْشَوْهُمْ" کلمه "یأس" در مقابل کلمه: "رجاء" است و دین، آن معارفى است که از ناحیه خداى تعالى نازل شده باشد و دین مبین اسلام به تدریج نازل شده است و جمله مورد بحث دلالت مىکند بر اینکه کفار قبل از نزول این آیه و روزى که این آیه مربوط به آن روز است، امید آن را داشتهاند که بتوانند اسلام را از هر طریقى که شده از بین ببرند و همین وضع در هر زمانى مسلمانان را تهدید مىکرده و روز به روز دین آنان را در خطر داشته و این خطر آن قدر زیاد بوده که جا داشته مؤمنین از آن بر حذر باشند و از وقوع چنان خطرى بترسند.
نتیجه اینکه آیه شریفه، در مورد ولایت على علیهالسلام و در روز غدیر خم که قیام دین به حامل شخصى مبدل به قیام به حامل نوعى شد، نازل گشته و روشن است که تمامیت یاس کفار حتما باید به خاطر عامل و علتى بوده باشد که عقل و اعتبار صحیح، آن را تنها عامل ناامیدى کفار بداند و آن این است که خداى سبحان براى این دین کسى را نصب کند که قائم مقام رسول خدا صلی الله علیه و آله باشد و در حفظ دین و تدبیر امر آن و ارشاد امت متدین کار خود آن جناب را انجام دهد؛ به نحوى که راهی براى آرزوى شوم کفار باقى نماند و کفار براى همیشه از ضربه زدن به اسلام مایوس شوند.
آرى؛ ما دامی که امر دین قائم به شخص معینى باشد، دشمنان آن مىتوانند این آرزو را در سر بپرورانند که با از بین رفتن آن شخص، دین هم از بین برود، ولى وقتى قیام به حاملى شخصى، مبدل به قیام به حاملى نوعى شد، آن دین به حد کمال مىرسد و از حالت حدوث به حالت بقاء متحول گشته، نعمت این دین تمام مىشود. برگرفته از تفسیر المیزان/ج5/ذیل تفسیر سوره مائده
جایگاه آیه
سؤالی که ممکن است در این جا پیش بیاید این است که چرا آیه اکمال در جایی واقع شده که هیچ ربطی به قبل و بعدش ندارد؛ چرا که بحث اکمال دین در جایی آمده که قبل و بعدش، بحث از حلال و حرام بودن بعضی خوراکیها است.
[در پاسخ میگوییم] اولا مىدانیم آیات قرآن و همچنین سورههاى آن، بر طبق تاریخ نزول جمعآورى نشده است؛ بلکه بسیارى از سورههایى که در مدینه نازل شده، مشتمل بر آیاتى است که در مکه نازل گردیده و به عکس آیات مدنى را در لابلاى سورههاى مکى مشاهده مىکنیم.
با توجه به این حقیقت، جدا شدن این دو آیه از یکدیگر در قرآن، جاى تعجب نخواهد بود؛ البته طرز قرار گرفتن آیات هر سوره تنها به فرمان پیامبر صلی الله علیه و آله بوده است؛ آرى، اگر آیات بر طبق تاریخ نزول جمعآورى شده بود، جاى این ایراد بود.
ثانیا ممکن است قرار دادن آیه مربوط به "غدیر" در لابلاى احکام مربوط به غذاهاى حلال و حرام براى محافظت از تحریف و حذف و تغییر بوده باشد؛ زیرا بسیار مىشود که براى محفوظ ماندن یک شىء نفیس، آن را با مطالب سادهاى مىآمیزند تا کمتر جلب توجه کند. دقت کنید.
حوادثى که در آخرین ساعات عمر پیامبر صلی الله علیه و آله واقع شد و مخالفت صریحى که از طرف بعضى افراد براى نوشتن وصیتنامه از طرف پیامبر صلی الله علیه و آله به عمل آمد، تا آنجا که حتى پیامبر صلی الله علیه و آله را -العیاذ باللَّه- متهم به هذیان و بیمارى و گفتن سخنان ناموزون کردند و شرح آن در کتب معروف اسلامى اعم از کتب اهل تسنن و شیعه نقل شده، شاهد گویایى است بر اینکه بعضى از افراد حساسیت خاصى در مساله خلافت و جانشینى پیامبر صلی الله علیه و آله داشتند و براى انکار آن حد و مرزى قائل نبودند!
آیا چنین شرائطى ایجاب نمىکرد که براى حفظ اسناد مربوط به خلافت و رساندن آن به دست آیندگان، چنین پیشبینىهایى بشود و با مطالب سادهاى آمیخته گردد که کمتر جلب توجه مخالفان سر سخت را بکند؟!
از این گذشته، اسناد مربوط به نزول آیه "الْیَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ" درباره "غدیر" و مساله جانشینى پیامبر صلی الله علیه و آله، تنها در کتب شیعه نقل نشده است که چنین ایرادى متوجه شیعه شود، بلکه در بسیارى از کتب اهل تسنن نیز آمده است و به طرق متعددى این حدیث از سه نفر از صحابه معروف نقل شده است.
در پایان آیه بار دیگر به مسائل مربوط به گوشتهاى حرام برگشته و حکم صورت اضطرار را بیان مىکند و مىگوید: "کسانى که به هنگام گرسنگى ناگزیر از خوردن گوشتهاى حرام شوند، در حالى که تمایل به گناه نداشته باشند، خوردن آن براى آنها حلال است؛ زیرا خداوند آمرزنده و مهربان است و به هنگام ضرورت بندگان خود را به مشقت نمىافکند و آنها را کیفر نمىدهد". تفسیر نمونه/ ج4/ص270
و الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة امیرالمؤمنین و الائمة علیهمالسلام
/999/701ب/ر
ارسال نظرات