تربیت ویژه دختران و پسران
یکی از مسائل مهم در تربیت، توجّه به تفاوتهای موجود میان دختر و پسر است. این تفاوتها از بدو تولد آغاز میشود و به تدریج پا به پای رشد آنها، بر عمق و گستردگی این تفاوتها اضافه میشود و در زمان بلوغ به اوج خود میرسد. وجود این تفاوتها باعث میشود که از هرکدام از آنها نقش ویژهای انتظار رود که با نقش دیگری متفاوت است.
رشد، پرورش و تقویت خصوصیات مربوط به هر یک از دو جنس زن و مرد در رشد شخصیت فرد تأثیری قابل ملاحظه دارد؛ یعنی هر یک از آن دو زمانی شخصیتی سالم و متعادل خواهد داشت که خصوصیات مربوط به او(خصوصیات زنانه در زن و خصوصیات مردانه در مرد) به اندازه کافی رشد یابد؛ بنابراین، کمال زن در این است که زن باشد و زن باقی بماند. کمال مرد هم در این است که مرد باشد و مرد باقی بماند. هر یک از آن دو اگر بخواهند پا جای پای دیگری بگذارند یا خود را به دیگری شبیه سازند، از مسیر فطرت خارج شده و از خود بیگانه میشوند.
در حدیثی از پیامبر اکرم صلّیاللهعلیهوآلهوسلّم آمده است که: «سه گروه، هرگز داخل بهشت نمیشوند: کسی که نسبت به عفّت و ناموس خود بیاعتنا است؛ زنی که خود را در لباس و رفتار و امور دیگر شبیه مردان سازد و شراب خوار.»[1] و در حدیث دیگری آن بزرگوار فرموده است: «از ما نیست هر زنی که خود را شبیه مردان کند یا هر مردی که خود را شبیه زنان کند.»[2]
توجّه به این مسأله در محیط خانواده در تمام مراحل زندگی فرزندان اهمیّتی ویژه دارد و در رفتار اجتماعی آنها به ویژه در حیات زناشویی آنها تأثیری به سزا دارد؛ زیرا سعادت خانوادگی در گرو این است که هر یک از زن و شوهر نقش خاص خود را ایفا کند.
مرد زنی را میپسندد و به او دل میبندد که در یک کلام «زن» باشد نه «مرد»؛ همچنانکه یک زن نیز مردی را شایسته عشق و دلبستگی میداند که یک «مرد» باشد نه یک «زن». مردی که از خصوصیات مردانه بهره چندانی ندارد یا زنی که خود را به مردان شبیه میسازد، هیچ یک شخصیتی واقعی ندارند و در جایگاه خود توفیقی نمییابند.
زنی که خود را به مردان شبیه میکند، هرگز نمیتواند مردی را شیفته خود سازد و کانون عشق و محبت او قرار گیرد؛ آنچه توجّه و علاقه یک مرد را به خود جلب میکند و او را به یک زن علاقهمند میسازد، همان خصوصیات زنانه است که دست آفرینش زمینه آنها را در نهاد زن به ودیعه گذارده است، تا او را در تصاحب دل مرد توانا سازد. به همین ترتیب آنچه شخصیت مرد را در نظر زن قابل اعتماد و اتکا میسازد، برخورداری از روحیه مردانه است.
نقش خانواده
هر یک از دختر و پسر از سن سه سالگی که متوجه جنسیت در خود میشود و پس از آن، به ویژه در دوره دبستان، باید به تدریج با نقش ویژه خود به عنوان دختر یا پسر آشنا شود و این کار تا مرحله بلوغ به تعویق نیفتد؛ یعنی پسر باید بیاموزد که چه ویژگیهایی را باید دارا باشد تا یک پسر باشد و یک دختر چه خصوصیاتی را باید داشته باشد تا یک دختر باشد.
نقش والدین از این جهت خیلی مهم است. پسر در خانواده پدر را از جهت خصوصیات مردانه الگوی خود قرار میدهد و با او همانندسازی میکند و دختر مادر را الگو قرار میدهد. کار دختر در این زمینه آسانتر از پسر است؛ زیرا پسر که در دوره خردسالی بیشتر تحت تأثیر مادر و وابسته به اوست، در مرحلههای بعد باید الگوی خود را تغییر داده با پدر همانندسازی کند؛ حال آن که دختر نیازی به این تغییر الگو ندارد. از این جا میتوان دریافت که کار پدر در ارتباط با پسر حسّاستر است و او باید نقشی فعّال را در جهت آموزش نقش ویژه پسر بر عهده گیرد.
کودکانی که به علت مرگ یکی از والدین یا جدایی آن دو از هم به پدر یا مادر دسترسی ندارند، در فراگیری نقش ویژه خود دچار مشکل میشوند. به همین ترتیب اگر پدر یا مادر نتوانند نقش خود را به درستی ایفا کنند و الگوی صحیح و مناسبی برای فرزندان خود باشند، بیتردید دشواریهای زیادی برای فرزندان آنها پیش خواهد آمد.
نقش پدر
اگر پدر انس، همراهی و همنشینی کافی با پسر نداشته یا حضور کافی در خانواده نداشته باشد، زمینه برای رشد ویژگیهای مردانه در پسر فراهم نمیشود. به همین ترتیب اگر پدر نقشی قوی و فعّال در مدیریت خانواده نداشته باشد و تقریبا از اداره خانواده برکنار باشد، پسر فاقد روحیه مردانه و قوی خواهد شد و این امر در رفتار اجتماعی او اثرات سوئی باقی خواهد گذاشت. چنین افرادی معمولا از استقلال، قدرت و مدیریت کافی برخوردار نیستند و چه بسا قادر به دفاع از حقوق فردی خود نیز نباشند؛ چه رسد به دفاع و حمایت از خانواده خود!
نقش مادر
اگر مادر با دختر خود اُنس و صمیمیت کافی نداشته باشد، زمینه برای پرورش ویژگیهای زنانه در او فراهم نمیشود؛ در این صورت چه بسا دختر از مواهب درونی خود از قبیل لطافت روح، عاطفه و احساس، برخورداری کافی پیدا نکند و روحیهای خشن بیابد. همچنین اگر مادر در خانواده نقش غالب و مسلط را ایفا کند، دختر الگویی صحیح و مناسب که بتواند نقش ویژه او را به او بیاموزد نخواهد داشت و این امر در رفتار اجتماعی او در آینده اثرات نابجایی خواهد داشت. به هر حال اگر مادر الگویی مناسب و شایسته از یک «زن» نباشد، در رشد، پرورش و هدایت نقش ویژه دختر خود آثاری نامطلوب بر جای میگذارد.
جداسازی پسران و دختران
برای اینکه دختران و پسران هنگام بلوغ با مشکلی روبهرو نشوند و به تدریج با نقش خاص خود به عنوان دختر یا پسر آشنایی یابند، باید از همان ابتدا به طور جداگانه با آنها رفتار شود. این مسأله در مورد دختران اهمیّتی بیشتر دارد؛ زیرا آنها زودتر از پسران به بلوغ میرسند.
در تعالیم اسلامی به این نکته توجّه کامل شده و توصیه شده است که از حدود شش سالگی با دختر و پسر به روشی جداگانه رفتار شود. در روایات اسلامی توصیه شده است که دختر بچه شش ساله را پسر بچه یا مرد نامحرم نبوسد و در بغل نگیرد. همچنین زنهاى نامحرم از بوسیدن پسر بچهاى که سنش از هفت سال گذشته است، خوددارى کنند. همین طور توصیه کردهاند که بستر کودکان در شش سالگى از هم جدا شود. رعایت این اصول سبب میشود که دختران و پسران از همان آغاز به تدریج نقش مردانه و زنانه مناسب را پیدا کنند و براى بلوغ آمادگى کافى داشته باشند. به هر حال باید از دوران کودکى زمینه براى رشد ویژگیهاى فطرى دختر و پسر در خانواده فراهم آید و هر یک از این دو در مسیرى که آفرینش با تدبیرى حکیمانه پیش پاى آنها نهاده است، سوق داده شوند.[3]
موقعیت زن در برابر مرد
یکی از مسائلی که در این جا باید به آن پرداخته شود، پرورش روحیه سالم زنانه در دختران است که خانواده و به ویژه مادران از این جهت نقش و وظیفهای مهم بر عهده دارند. گسترش الگوهای غلط و رواج بینشها و روشهای نامناسب در ارتباط با زن در اغلب فرهنگها، بازنگری اساسی در این زمینه را ضروری میسازد.
میدانیم که مرد به طور طبیعی از توانایی جسمی بیشتر نسبت به زن برخوردار است و از این جهت در روابط خود با زن در موضعی قویتر قرار دارد؛ امّا در مقابل دست آفرینش زن را به سلاحی دیگر مجهز کرده است که عدم توازن موجود را به نفع زن جبران میکند. این سلاح درونی، قدرت خویشتنداری بیشتر در برابر مرد است. زن با نوعی الهام درونی دریافته است که هر چه خود را از دسترس مرد دورتر نگه دارد و در برابر او خویشتنداری بیشتری نشان دهد، به همان اندازه بهتر میتواند موقعیت خود را در برابر او حفظ کند و بر ارزش خود بیفزاید؛ تا آن جا که علی رغم برخورداری مرد از قدرت و توانایی جسمی بیشتر، در طول تاریخ این مرد بوده است که همواره به دنبال زن رفته و با اظهار نیاز، در برابر او فروتنی کرده است! هر چه خویشتنداری و حیا در زن بیشتر بوده، دامنه عشق، نیاز و تواضع مرد در برابر او وسعتی بیشتر یافته است.
رسم خواستگاری از سوی مرد و دادن هدیه و پیشکش(مهریه) به زن برای جلب نظر و رضایت او، حکایت از موضع برتر زن در برابر مرد میکند و این، برخلاف ناتوانی نسبی زن(از لحاظ جسمی) نسبت به مرد است؛ از این رو هر چه حیا و خویشتنداری زن کاهش یافته و زن به راحتی زیباییها و اسرار وجود خود را عرضه کرده و در اختیار مرد قرار داده است، موقعیت زن در برابر مرد به شدّت تضعیف شده است. هر چه زن از دسترس مرد دورتر باشد، به همان اندازه بیشتر به تخیل مرد درباره خود دامن زده بر ارزش وجودی خود میافزاید؛ به همین علت مرد همواره خودداری زن را پسند میکرده است و سهل الوصول بودن او اگر چه شهوت مرد را برمیانگیزاند و خشنود میسازد، امّا هرگز روح او را راضی نمیکند و تعجب، ستایش و فروتنی او را نسبت به زن بر نمیانگیزد.
گسترش بینش نادرست نسبت به زن و او را تنها از دریچه شهوت و استثمار نگاه کردن و ارزشهای انسانی او را نادیده گرفتن، به تدریج این فکر و رویّه را در بسیاری از دختران جوان به وجود آورده است که هر چه خود را با دست و دل بازی در معرض دید و استفاده مردان قرار دهند و خود را بیشتر عرضه کنند، ارزشی بیشتر پیدا میکنند و زودتر به سعادت دست مییابند؛ حال آن که به این ترتیب با دست خود موقعیت خویش را در برابر مرد تضعیف نموده، ارزش وجودی خود را در نظر او از میان میبرند و به صورت عاملی برای فرونشاندن شعلههای شهوت مرد مورد استفاده قرار میگیرند و هرگز نمیتوانند به عنوان هدفی والا در حریم عشق مرد قرار گیرند و از موقعیتی برتر برخوردار باشند.
این همان ابتذال زن است که مرد در عمق ضمیر و روان خود به شدت از آن بیزار است و هرگز نمیتواند دل در گرو عشق چنین موجودی که در نظرش تا این اندازه بیارزش شده است، قرار دهد. بلکه پس از بهره برداری نفسانی و غریزی، هیچگونه عشق و دلبستگی نسبت به او در خود احساس نمیکند. ویل دورانت در این باره میگوید:
«مرد امتناع و خودداری ظریفانه زن را دوست دارد؛ امّا زن امروز میخواهد جسم و روح را بیش از پیش نمایان سازد.» سپس اضافه میکند که: «این کار گر چه حواس را به خود جلب میکند، امّا روح مرد را به سوی خود جلب نکرده، آن را خشنود نمیسازد و به عبارت دیگر، نمیتواند قلب و روح مرد را تسخیر کند.»[4]
نگاهی به دوستیهای دختران و پسران این مطلب را به خوبی ثابت میکند. بیشتر این گونه دوستیها جز آسیبهای روانی، احساس حقارت، از دست دادن احساس کرامت و ارزشمندی و مشکلات اجتماعی، چیز دیگری نصیب دختران جوان نمیکند. بیشتر این گونه رفتارها و رفتارهایی از این دست، از قبیل خودنمایی و استفاده از پوشش نامناسب، ریشه در «احساس حقارت» دارد. کسی که در عمق ضمیر خود، خویشتن را موجودی خوار و بیمقدار میشناسد، میخواهد به وسایل گوناگون این حقارت را از خود دور سازد.
با توجّه به اینکه خودنمایی و دلربایی در زن زمینه فطری دارد، اگر این گرایش فطری در او به شیوه صحیح هدایت نشود، از آن به عنوان وسیلهای برای از بین بردن احساس حقارت استفاده میکند؛ یعنی گمان میبرد که هر چه بیشتر چشمها را به دنبال خود بکشد و دلها را مسحور خود سازد، به همان اندازه از ارزشی بیشتر برخوردار میشود؛ امّا واقعیت این است که او ارزش واقعی خود را در این راه از دست میدهد و ناکامی در زندگی آینده و حیات زناشویی را به جان میخرد؛ از اینرو خانوادهها باید روشی را در پیش بگیرند که از همان دوران کودکی، از پیدایش احساس حقارت در دختران جلوگیری کنند و احساس ارزشمندی را جایگزین آن سازند.
در خانوادههایی که فرهنگ تحقیر زن حاکم است، مثلا روش و رفتار مادر چنان است که این احساس را در دختر خود به وجود میآورد، یا برخورد پدر با مادر چنان است که دختر آنها احساس میکند که زن موجودی خوار و حقیر است، این باعث میشود که از ابتدا بذر احساس حقارت در زمینه روانی دختر پاشیده شود و در سنین نوجوانی و در ارتباط با جنس مخالف، او را به رفتارها و حرکات نامناسب وادار سازد.
ریشه از خود بیگانگی و ابتذال برخی از دختران جوان را به طور عمده باید در خانوادهها و به ویژه در بینش و رفتار مادران آنها جستجو کرد.
اگر مادر خود به بیماری از خود بیگانگی گرفتار است، معمولا دخترانی با همان ویژگیهای خود پرورش میدهد. خانوادهها باید دختران خود را با ارزشهای وجودی خود و مواهبی که خداوند در درون آنها به ودیعت نهاده است، آشنا سازند و از هرگونه روش و برخوردی که به ایجاد عقده حقارت در آنها بیانجامد، خودداری کنند. آنها باید احساس کرامت و ارزشمندی را درون دختران خود زنده و بیدار سازند تا آنان حاضر نشوند به سادگی تسلیم روشهای غلط که نتیجهای جز تحقیر زن و بر باد رفتن سرمایههای درونی او ندارد، بشوند.
از سوی دیگر، پسران نیز در خانوادهها باید با بینش صحیح نسبت به زن آشنا شوند. بسیاری از ستمهایی که در اجتماعات مختلف در حق زن اعمال شده است، ناشی از بینش غلط نسبت به زن و عادتها و جهالتها در این زمینه بوده است. با این عادتهای نادرست و عقاید غلط باید مبارزه کرد و ارزش وجودی زن را به مرد شناسانید تا هم زن خود را باز یابد و به درد از خودبیگانگی مبتلا نشود و هم مرد در روابط خود با او حافظ ارزش و موقعیت او باشد. مفهوم غیرت که از ویژگیهای فطری مرد است، در این ارتباط معنای ظریفتری دارد و شامل حفظ و حراست همه جانبه زن و از جمله ارزش وجودی او میشود.
در روایات اسلامی آمده است که زن امانتی در دست مرد است؛ یعنی مرد مؤظف است از هر جهت حافظ او و ارزشهای وجودی او باشد و از ضایع کردن و ضایع شدن او جلوگیری کند. آموزش این نکته به پسران، در حفظ حریم حرمت زن و حمایت و پاسداری از ارزشهای او بسیار مؤثر است. متأسفانه به علت نبود آموزشهای صحیح، پسران از همان ابتدا با چشم بهرهبرداری غریزی به دختران نگاه میکنند و همین نگرش، سرچشمه نابسامانیها و آفتهای زیادی در روابط آن دو است.
دختران جوان برای به دست آوردن موقعیت برتر خود در برابر مرد، باید پا از حریم حیا و پاکدامنی که بهترین وسیله برای حفظ موقعیت و سرمایههای درونی اوست فراتر نگذارند و خویشتن را در معرض دیدگان بیماردلان به نمایش نگذارند که این خود درست در نقطه مقابل تدبیر ظریفانه آفرینش برای حفظ موقعیت زن در برابر مرد است. در روایات اسلامی آمده است که حیا ده جزء دارد که نه جزء آن در زن و یک جزء دیگر در مرد است. دستوارتی که در اسلام برای حفظ حریم بین زن و مرد از لحاظ برخورد و پوشش و غیره وجود دارد، همه برای جلوگیری از ابتذال زن و خلع سلاح شدنش در برابر مرد است.
قرآن کریم در داستان حضرت موسی علیهالسلام آن جا که از دختر شعیب علیهالسلام نام میبرد، در وصف او تکیه بر یک ویژگی اخلاقی ممتاز او میکند و میفرماید: «تَمْشِی عَلَى اسْتِحْیَاء؛ او با حیا و آزرم راه میرفت.»[5]
از اینجا میتوان دریافت که حیا و آزرم یکی از عالیترین ویژگیهای اخلاقی زنان است که باید در همه حالات و حرکات آنها نمود داشته باشد و پر واضح است که دختران این درس را قبل از همه باید از مادران خود فراگیرند.
منبع:
1. میزان الحکمه، ج2، ص102
2. میزان الحکمه، ج 5 ،ص 18
3. راهنمای پدران و مادران، ج1، ص77
4. لذات فلسفه، ویل دورانت، ص158
5. سوره القصص، آیه25
975/702/ر
عقیل مصطفوی مجد