۲۴ دی ۱۳۹۳ - ۱۷:۴۶
کد خبر: ۲۴۰۹۱۳
استاد رشاد تبیین کرد؛

خسارت بزرگ بدون تحول در علوم انسانی

خبرگزاری رسا ـ یکی از بندهای مهم حکم جدید رهبر معظم انقلاب برای اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، بند ششم آن است که به موضوع تحول در نظام آموزشی و به‌ تبع آن تحول در علوم انسانی اشاره کرده‌اند.
استاد رشاد

به گزارش خبرگزاری رسا به نقل از دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آیت الله العظمی خامنه­ای، یکی از بندهای مهم حکم جدید رهبر انقلاب برای اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی، بند ششم آن است که به موضوع تحول در نظام آموزشی و به‌ تبع آن تحول در علوم انسانی اشاره کرده‌اند.

 

 ایشان با انتقاد از به سرانجام مطلوب نرسیدن این تحول یادآور شده‌اند: «به تعویق افتادن این امور خسارت بزرگی متوجه انقلاب اسلامی خواهد کرد، لذا باید این امور جدی‌تر گرفته شده و با یک بازنگری و برنامه‌ریزی جدید طی مدت زمان معقول و ممکن به سرانجام خود برسد.»

 

 برای تبیین این موضوع به سراغ حجت‌الاسلام‌ و المسلمین علی‌اکبر رشاد، رییس پژوهشگاه فرهنگ و اندیشه اسلامی و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی رفتیم.

 

رهبر انقلاب در بند ششم از حکم خود به‌مناسبت آغاز به کار دوره‌ی جدید شورای عالی انقلاب فرهنگی، به موضوع «تحول و نوسازی در نظام آموزشی و علمی کشور اعم از آموزش عالی و آموزش و پرورش» اشاره می‌کنند. به نظر جنابعالی، اولاً این تحول به چه معناست؟ ثانیاً چگونه این تحول باید شکل بگیرد؟

به نظر می‌رسد در بیانات رهبر انقلاب، «تحول» به معنای «انقلاب» یا همان زیرورو شدن است نه به معنی اصلاح و ترمیم سطحی، مقطعی و صوری. می‌دانیم که در سطوح نظام آموزش‌و‌پرورش کشور، اشکالات بسیاری وجود دارد. اما مشکل اصلی که کمتر به آن توجه می‌شود این است که نظام آموزش‌و‌پرورش کشور اصولاً از نظر ماهوی نظام ناصواب و نادرستی است که خوشبختانه در بیانات اخیر حضرت آقا به این امر مهم و موضوع خطیر و تأثیرگذار بسیار توجه شده است.

 

برای حوزه‌ی آموزش‌و‌پرورش می‌توان دو نظام را متصور شد. دو نظامی که به‌صورت کلان از نظر مبانی، بناها، نهادها، اهداف، روش‌ها و نتایج کاملاً با هم متفاوت هستند: بنده نظام آموزشیِ فعلی کشور را نظام علمی «فراگرفت‌مآل» تعبیر می‌کنم. جوهره‌ی این نظام براساس فرایند حصولی، مجموعه‌ای از مطالبی است که دانش‌آموز، دانشجو و حتی طلبه باید آن‌ها را فرابگیرد. این نظام عمدتاً حافظه‌محور است. دریافت‌ها از استاد، معلم و مدرس به حافظه سپرده می‌شود، اما پایدار و درج‌شده نیست. این علم حصولی است؛ یعنی براساس اصطلاحات فلسفی، علم عالم و معلوم متحد نشده است. متأسفانه این نظام از پیش از انقلاب تا امروز، همچنان بر نظام آموزش‌و‌پرورش کشور حاکم بوده است و تا زمانی که این تلقی از آموزش‌و‌پرورش وجود دارد و چنین نظامی بر سامانه‌ی تعلیمی و تربیتی کشور حاکم است، نمی‌توان منتظر اتفاق عمده‌ای در آن بود.

 

نظام مقابل این نظام را بنده به نظام «پرورش‌مآل» تعبیر می‌کنم. در این نظام، فطرت و استعدادهای فطری آدمی، محل و بستر تربیت است. در واقع در این نظام، ارتباط بین معلم و محصل، استاد و دانشجو، براساس فرادهی و فراگیری نیست؛ در این نظام استعداد اصالت دارد. مبنا بر اشباع حافظه نیست، بلکه قرار است استعداد به فعلیت برسد و بارور شود. در نتیجه، ممکن است در نظام فراگرفت‌مآل پُرحافظه‌ترین افراد، نظریه‌پرداز و مولد علم بار نیایند، اما در نظام پرورش‌مآل، بی‌حافظه‌ترین افراد به‌صورت نابغه‌ی عرصه‌ی علم ظهور کنند.

 

در نظام آموزشی یا علمیِ فراگرفت‌مآل کشور، چندان با بُعد تعبدی انسان کاری نمی‌توان کرد. در حالی ‌که در نظام پرورش‌مآل، وجه علمی انسان پرورده می‌شود. علم باید از درون انسان بجوشد و مهارت‌های او را پرورده کند. در ذات انسان، زمینه‌های مهارتی وجود دارند که باید کشف شوند و برحسب استعداد هر شخص باید هنر، مهارت و ظرفیت مهارتی خاص او پرورده شود.

 

با این توضیح مختصر، مشخص می‌شود که مشکل اساسی، نظام علمی و آموزشی فراگرفت‌مآل کشور است. صحبت حضرت آقا نیز این است که باید حافظه‌محوری را ترک کنیم و استعداد‌محوری را مبنای نظام علمی خود قرار دهیم. در این صورت است که بیان حضرت امام (ره) مبنی ‌بر «ما می‌توانیم»، تحقق پیدا می‌کند. اگر به توان و استعداد خود پی نبرده باشیم و ایمان نداشته باشیم، نمی‌توانیم بگوییم «ما می‌توانیم.»

 

زمانی که بر سر سند تحول بنیادین آموزش‌و‌پرورش بحث می‌شد، بنده کوشیدم تا در جلسات شورای عالی انقلاب فرهنگی، تصور خود را از این دو نظام و ترجیح و اولویتِ نظام پرورش‌مآل تبیین کنم. از آنجا که تعابیر بنده براساس کوششی یک‌نفره صورت گرفته است، در سند تحول بسیار کم‌رنگ درج شده است. لذا ممکن است در مقام اجرای این سند، این تعابیر رنگ ببازند و خاصیت چندانی نداشته باشند. نگرانی بنده این است که تصور شود با زیرساخت‌های فراگرفت‌مآل، می‌توان نظام علمی و آموزشی کشور را متحول کرد. در حالی ‌که به نظر بنده، نظام و سامانه‌ی نهادهای علمی و آموزشی کشور باید براساس فلسفه‌ی نظام علمی و آموزشیِ پرورش‌مآل سامان‌دهی شود. در مقام اجرا نیز باید معطوف به مقتضیات چنین نظامی عمل شود.

 

 رهبر انقلاب در طی ده دوازده سال اخیر، بارها درباره‌ی «تحول در علوم ‌انسانی» صحبت کرده‌اند، اما شاید بتوان گفت در حکم جدید شورا، این جمله که «به تعویق افتادن این امور خسارت بزرگی متوجه انقلاب اسلامی خواهد کرد»، نشان از اهمیت مضاعف آن در شرایط فعلی دارد. از نظر شما دلیل خسارت بزرگ به تعویق افتادن تحول در علوم ‌انسانی چیست؟

به‌طور طبیعی، فرهنگ هر جامعه‌ای برایند نظریه‌های علمی علوم‌ انسانی حاکم بر آن جامعه است. به ‌عبارت ‌دیگر، مناسبات جاری بین آحاد و گروه‌های اجتماعیِ یک جامعه، در چارچوب نظریات علوم‌ انسانی اتفاق می‌افتد که این نظریات بخش عمده‌ای از فرهنگ آن جامعه را تشکیل می‌دهند. انقلاب اسلامی نیز برای ایجاد تحول در این مناسبات اتفاق افتاد. بنابراین هویت، حیات و دوام انقلاب اسلامی و همچنین پایداری نظام اسلامی در گرو تولید علوم‌ انسانیِ اسلامی است.

 

مشکل اساسی، نظام علمی و آموزشی فراگرفت‌مآل کشور است. صحبت حضرت آقا نیز این است که باید حافظه‌محوری را ترک کنیم و استعداد‌محوری را مبنای نظام علمی خود قرار دهیم. در این صورت است که بیان حضرت امام (ره) مبنی ‌بر «ما می‌توانیم»، تحقق پیدا می‌کند.

برای اینکه انقلابی در فرهنگ صورت بگیرد، باید فرهنگ را مهندسی کرد و در پی آن، به مهندسی فرهنگیِ شئون دیگر پرداخت. برای این کار، به نظریه‌های اسلامی علوم ‌انسانی نیازمند هستیم. نمی‌گویم به نظریه‌های بومی علوم‌ انسانی نیازمندیم، زیرا نظریه، بومی و غیربومی ندارد. نظریه معرفتی است، هرچند متأثر از جامعه باشد.

 

حقیقت این است که بدون تولید علوم‌ انسانیِ اسلامی، نمی‌توان نظام را اسلامی کرد، زیرا در تأسیس نهاد‌ها، تنظیم مناسبات و تدوین و تنظیم قوانین و مقررات، باید از علوم‌ انسانی استفاده کرد. فقه و اخلاق اسلامی، چتری بر سر علوم‌ انسانی اسلامی هستند. بنابراین برایند فقه و اخلاق اسلامی کشور باید علوم‌ انسانی اسلامی باشد.

 

می‌دانیم که علوم ‌انسانی از سه دسته گزاره تشکیل شده است: گزاره‌هایی که از «هست‌ها و نیست‌ها» سخن می‌گوید و حکایت‌کننده‌ی واقعه‌هاست.

گزاره‌هایی که به «بایدها و نبایدها» می‌پردازد و در نهایت، گزاره‌هایی که شامل «شایدها و نشایدها» است. حال اگر این گزاره‌ها اسلامی نباشند، علوم‌ انسانی نیز اسلامی نخواهد بود. اگر علوم ‌انسانیِ غیراسلامی، سکولار و احیاناً الحادی، ذهن و زبان کارشناسان، متخصصان و اساتید کشور را در بر گرفته باشد، آن‌ها در کشور اسلامی و میان مسلمان‌ها، غیراسلامی فکر خواهند کرد، تصمیم خواهند گرفت و عمل خواهند کرد. در نتیجه هیچ‌گاه جامعه، فرهنگ و نظام کشور، اسلامی نخواهد شد.

 

بنده به‌عنوان یک طلبه و عضو شورای عالی انقلاب فرهنگی از وضع موجود در حوزه‌ی علوم انسانی راضی نیستم. البته خوشبختانه در گوشه‌گوشه‌ی کشور، بین گروه‌های مختلف تلاش‌های چشمگیری به‌صورت خودجوش شکل گرفته است اما مراجع تدبیرکننده و تصمیم‌گیرنده و دستگاه‌های اعمال‌کننده‌ی تدابیر، در این سال‌ها، به‌درستی نقش خود را ایفا نکرده‌اند. درست است دستگاه‌ها، گروه‌ها و اشخاص در این زمینه کارهای ارزشمندی انجام داده‌اند که برای به تصویر کشیدن آینده‌ای بهتر، بسیار امید‌بخش بوده است، اما تا زمانی که مراجع تصمیم‌گیر و تدبیرگر و عوامل اجرایی به صحنه نیایند و از این جریان‌های خودجوش پشتیبانی نکنند، کار به سرانجام نخواهد رسید. بنابراین روند حاضر در حوزه‌ی دستگاه‌های رسمی کشور، چندان رضایت‌بخش نیست، زیرا باعث از دست رفتن فرصت‌ها می‌شود.

 

در سال‌های اخیر، ایران با پیشرفت‌های چشمگیر خود در حوزه‌ی علوم فنی و تجربی مثل نانو، هسته‌ای، پزشکی، هوافضا و امثال آن، توانسته است جایگاه علمی خود را در سطح جهان ارتقا بخشد. با این ‌حال، همان‌طور که جنابعالی فرمودید، هنوز در حوزه‌ی علوم ‌اجتماعی و انسانی نتوانسته‌ایم به افق‌های مطلوب خود دست یابیم. چه موانع و مشکلاتی باعث شده است مراکز و نهادهایی که می‌فرمایید نتوانند به افق‌های خود دست پیدا کنند؟

من پاسخ سؤال شما را در قالب این پرسش عرض می‌کنم که مگر در حوزه‌ی علوم ‌انسانی چه کرده‌ایم که حال توقع تحول را در آن داشته باشیم؟ هنوز سندی برای تحول علوم‌ انسانی نوشته نشده است. اصلاً تعاریف مشخصی در حوزه‌ی علوم‌ انسانی وجود ندارد. اگر هم تعاریفی وجود داشته باشد، رسمی و پذیرفته‌شده نیست. حتی دست‌اندرکاران تحول علوم‌ انسانی، تلقی دقیق و درستی از مقوله‌ی تحول ندارند. بنابراین اگر با این برخورد سست و سطحی، اتفاقی در تولید و تحول علوم ‌انسانی (که مقوله‌ای بسیار عمیق و متعالی است) بیفتد، باید تعجب کنیم و بپرسیم چرا اتفاقی افتاده است؟ در واقع از اینکه اتفاقی نمی‌افتد، نباید تعجب کنیم، بلکه باید تعجب کنیم چرا در این‌باره تصمیمی گرفته نشده است؟ چرا تدبیری اندیشیده نشده است؟ چرا در این زمینه سرمایه‌گذاری نمی‌شود؟

 

انقلاب اسلامی نیز برای ایجاد تحول در این مناسبات اتفاق افتاد. بنابراین هویت، حیات و دوام انقلاب اسلامی و همچنین پایداری نظام اسلامی در گرو تولید علوم‌ انسانیِ اسلامی است. حقیقت این است که بدون تولید علوم‌ انسانیِ اسلامی، نمی‌توان نظام را اسلامی کرد.

باید از شورای عالی انقلاب فرهنگی، وزارت علوم، حوزه‌های علمیه و دیگر نهادی علمی و فرهنگی بپرسیم که در این عرصه چه سرمایه‌گذاری‌ای کرده‌اند که امروز منتظر بهره و ثمره‌ی آن هستند؟ به‌ هر حال، وقتی جز فریادهای رهبر معظم انقلاب، هیچ اقدام اساسیِ دیگری صورت نگرفته است، نباید منتظر اتفاق خاصی نیز بود.

 

رهبریِ هوشمند انقلاب اسلامی مسائل را به‌خوبی و به‌موقع و گاهی نیز پیش از موقع تشخیص می‌دهند. رهنمودها را ارائه و دغدغه‌ها را بازگو می‌کنند، اما رهنمودهای ایشان آن‌چنان‌که باید در مقام عمل به اجرا در نمی‌آید. گاهی نیز به تعبیر ایشان، مجاوبتی از این‌سو و آن‌سو صورت می‌گیرد؛ یعنی افراد درباره‌ی خواسته‌ی رهبری سخنرانی و مصاحبه می‌کنند، سمینار می‌گذارند و اما وارد عرصه‌ی اجرایی نمی‌شود.

 

در مورد علوم‌ انسانی نیز قضیه همین‌طور است؛ یعنی رهنمودهای رهبری اجابت نشده است. درکی که ایشان از اهمیت و عمق این مسئله دارند، هنوز برای بسیاری از افراد، عناصر و دستگاه‌ها قابل ‌فهم نیست. در این‌باره باید اشاره کنم که روزی درباره‌ی موضوع دیگری خدمت مقام معظم رهبری مشرف شدم و عرض کردم با مطالبی که فرمودید، در واقع نسخه‌ی کامل این مقوله را پیچیدید، اما مخاطب شما برای پیگیری چه کسی بود؟ ایشان در آن زمان فرمودند، این صحبت‌ها را کردم که در فضا پخش شود و فرهنگ آن ایجاد شود تا زمان اجرای آن فرابرسد. گویا در مورد علوم ‌انسانی نیز دچار چنین وضعیتی هستیم؛ یعنی هنوز باید نظرها را جلب و اذهان را متوجه حساس بودن موضوع کرد. انگار هنوز نوبت به اقدام نرسیده است، زیرا هنوز در این زمینه به بلوغ معرفتی نرسیده‌ایم. متأسفانه تا زمانی که جامعه، نخبگان و نهادهای تصمیم‌گیر، تدبیرگر و مجری کشور به خودآگاهی تاریخی در این زمینه نرسیده باشند، نمی‌توان توقع هیچ اتفاق چشمگیری داشت.

 

در دیدار سال گذشته‌ی اعضای شورای عالی انقلاب فرهنگی با رهبر انقلاب، ایشان فرمودند: «به نظر بنده اساسیترین کار هم این است که مبنای علمی و فلسفىِ تحول علوم انسانی باید تدوین بشود.» به نظر شما، چرا چنین چیزی باید نقطه‌ی آغازین حرکت در این حوزه باشد؟

مبدأ تحول در هر علمی، از جمله علوم ‌انسانی، دو چیز است: مبانی و منطق یا زیرساخت‌ و روش. حضرت آقا دقیقاً بر مبدأ عزیمت تحول اشاره کرده‌اند. همان‌طور که می‌دانید، منطق و روش، جزئی از مبانی و زیرساخت هستند. حتی اگر بگوییم نقطه‌ی عزیمت مبانی است، یکی از مبانی، تحول در روش‌شناسی است که باید از آن شروع کرد. بنابراین ایشان به‌درستی مطلب را بیان کرده‌اند. هرگونه تفاوتی در نظام‌های علمیِ دنیا، از جمله نظام و گفتمان علمیِ اسلامی در قلمرو علوم‌ انسانی و گفتمان علمیِ سکولار، الحادی و غربی در قلمرو علوم‌ انسانی، نهایتاً به مبادی و مبانی ارجاع می‌شود. بنابراین اگر قرار باشد تحولی در هر عرصه‌ی علمی، خاصه در علوم ‌انسانی ایجاد کنیم، باید از تحول در مبانی و منطق آغاز کنیم. تا وقتی مبانی اسلامیِ اساسی را در حوزه‌ی علوم ‌انسانی و هر علم دیگری تأسیس نکرده باشیم، نوبت به تولید گزاره و دانش نمی‌رسد. بنابراین فرمایش ایشان کاملاً علمی و مبتنی‌ بر روش معرفت‌شناسی است.

 

به موضوع عدم‌ سرمایه‌گذاری و توجه به حوزه‌ی علوم ‌انسانی و اجتماعی به‌عنوان یک آسیب اشاره کردید. بفرمایید موانع و آسیب‌های موجود دیگری که در این حوزه، ما را از نقطه‌ی مطلوب دور می‌کنند، چه چیزهایی هستند؟

مطالب فراوانی را در پاسخ به پرسش شما می‌توان مطرح کرد، اما اجمالاً به دو سه نکته اشاره می‌کنم. همان‌طور که قبلاً اشاره شد، اولین مطلب این است که درک درستی از تحول علوم ‌انسانی در میان نخبگان و دستگاه‌های مسئول وجود ندارد. مشکل وجود برداشت‌های مختلف نیست. اگر هر برداشتی مبتنی ‌بر مبنا، منطق، دلیل و پشتوانه‌ی نظری درستی باشد، قابل ‌قبول است، اما مشکل این است که این نظرات و برداشت‌های مختلف، حاکی از جهل است. وجود چند نظریه در مورد مسئله‌ای بعضاً مفید است، زیرا طرح نظریه‌های مختلف بخشی از تولید علم تلقی می‌شود. بسیار خوب است که نظریه‌هایی برای فرایند معرفتیِ تحول علوم‌ انسانی به وجود بیایند، اما مشکل این است که چون ماهیت و حقیقت تحول به‌درستی درک نشده است، تعابیر، تعاریف و نوعاً نام‌گذاری‌ها در این زمینه اشتباه بوده‌اند.

 

اگر قرار باشد تحولی در هر عرصه‌ی علمی، خاصه در علوم ‌انسانی ایجاد کنیم، باید از تحول در مبانی و منطق آغاز کنیم. تا وقتی مبانی اسلامیِ اساسی را در حوزه‌ی علوم ‌انسانی و هر علم دیگری تأسیس نکرده باشیم، نوبت به تولید گزاره و دانش نمی‌رسد. بنابراین فرمایش رهبر انقلاب کاملاً علمی و مبتنی‌ بر روش معرفت‌شناسی است.

 

نکته‌ی دوم این است که به فرض وجود تلقی صحیح از این موضوع نیز هنوز تحول و تولید علوم‌ انسانی، مسئله و دغدغه‌ی ما نشده است. هنوز این تعبیر حضرت آقا که فرموده‌اند تعلل و تأخیر در این موضوع خسارت‌بار خواهد بود، درک نشده است. چه‌بسا افرادی مفهوم تحول علوم‌ انسانی را فهمیده باشند، اما هیچ حرکتی از خودشان نشان نمی‌دهند، زیرا یا در این‌باره احساس خطر نمی‌کنند یا رسالت و مسئولیت این موضوع را برعهده‌ی خود نمی‌دانند. بنابراین تا زمانی که امری مسئله‌ی جامعه، گروه یا شخصی نشده باشد، حرکتی اتفاق نمی‌افتد.

 

نکته‌ی دیگر احساس بی‌نیازی کاذب نسبت به ایجاد تحول در علوم ‌انسانی است. متأسفانه عده‌ی کثیری علوم‌ انسانیِ وارداتی و فراورده‌ی آن‌سوی مرزها را پذیرفته‌اند و فکر می‌کنند کشور به تولید علم دیگری نیاز ندارد. این نکته فراتر از دو نکته‌ی قبلی است، زیرا در اینجا اصلاً نیاز به تولید و تحول احساس نمی‌شود. این در حالی است که علوم‌ انسانی رایج برای فرهنگ، فکر، روابط و مناسبات کشور ما زیان‌آور است. با توجه به فرمایش حضرت آقا، مانع و سد عظیمی در برابر تحقق آرمان‌های واقعی حکومت اسلامی و پیدایش جامعه‌ی اسلامی محسوب می‌شود.

 

متأسفانه برخی از دوستان بارها اظهار کرده‌اند که علم، علم است. در حالی ‌که چنین فکری در واقع نوعی تنبلی اجتماعی و ذهنی برای جامعه‌ی علمی کشور محسوب می‌شود. این طرز فکر دوستان دقیقاً مثل طرز فکر بعضی از اقوام و ملل کج‌اندیش منطقه است که می‌گویند ما نفت داریم، غربی‌ها نیز زحمت کشیده‌اند فناوری و تکنولوژی پیشرفته تولید کرده‌اند. به باور آن‌ها، وقتی می‌توان با پولِ نفت احتیاجات خود را از غرب تهیه کرد، دیگر لزومی به تولید علم و فناوری بومی وجود ندارد. /998/د101/ج

ارسال نظرات