۰۳ اسفند ۱۳۹۳ - ۱۵:۵۳
کد خبر: ۲۴۸۲۸۲

نفاق و منافقان در فقه سیاسی

خبرگزاری رسا ـ مسأله نفاق از جمله مسائلی است که نظام اسلامی در سیاست و زندگی داخلی خود با آن روبروست و معلوم شدن شیوه برخورد با پدیده زشت نفاق و منافقان یکی از حیاتی ترین مسائل سیاست داخلی در اسلام است.
فقه سياسي

به گزارش سرویس پیشخوان خبرگزاری رسا، مسأله نفاق از جمله مسائلی است که نظام اسلامی در سیاست و زندگی داخلی خود با آن روبروست و معلوم شدن شیوه برخورد با پدیده زشت نفاق و منافقان یکی از حیاتی ترین مسائل سیاست داخلی در اسلام است و ما برای تسهیل بیان مطلب آن را تحت عناوین زیر به طور جداگانه مورد بحث و بررسی قرار می دهیم.

 

الف) نفاق پدیده ی پیچیده ی جوامع بشری

انسان با مطالعه تاریخ امم و ملل عالم و پیامبران پیشین به این حقیقت می رسد که جوامع ابتدایی از آفت جامعه سوز نفاق و سیاست ضد انسانی منافقان کمتر آسیب می دیده اند. در برابر یک دین و ایدئولوژی، برای افراد جامعه سه حالت متصور است.

1) ایمان

2) کفر و انکار صریح آن دعوت

3) نفاق و دورویی ( تظاهر به تسلیم و ایمان نمودن کفار )

این حالت سوم در جوامع ابتدایی کمتر بوده است. در برابر دعوت حضرت نوح، هود، ابراهیم و... ملأ و مترفین کفر صریح می ورزیدند و سیاست پیچیده و ضد انسانی نفاق را در پیش نمی گرفتند لذا حل مسأله ساده تر بود؛ اما هر چه در تاریخ بشر گام به گام انبیا و فرستادگان الهی پیش می آییم، رشد و تظاهر نفاق را به عنوان تاکتیک پیچیده ی شرک و کفر بیشتر مشاهده می کنیم.

 

وجود جریان « سامری » در درون نهضت الهی حضرت موسی علیه السلام نمونه ی این حقیقت است. آیا سامری یک منافق نبود ؟ قارون چطور ؟ قارون ثروتمند معروف ابتدا با نهضت موسی و از اقاریب و خویشاوندان او بود. اما آن جا که مسأله صدقات و زکات و پرداخت سهم محرومان و فقرا پیش آمد علیه نهضت موسی توطئه و موضع گیری نمود. آری، قارون یک منافق بود و در پی تأمین منافع پست مادی خویش.

 

بعد از موسی، حضرت عیسی علیه السلام را می بینیم که توسط یکی از حواریون و شاگردان ویژه ی خود « یهودا » لو داده می شود. آیا یهودا یک منافق نفوذی نبود ؟ چرا خیانت کرد و امپراتوری روم را بر عیسی مسیح ترجیح داد؟

 

 بعد از عیسی، تاریخ نهضت و حرکت آخرین پیامبر خدا حضرت محمد بن عبدالله صل الله علیه و آله را ورق می زنیم و می بینیم این بار رشد سرطانی نفاق بیش از هر بیماری دیگر مطرح می باشد و پیامبر اسلام با آن درگیر می شود.

 

بعد از رحلت خاتم پیامبران، دوره ی امامت و خلافت علی بن ابی طالب علیه السلام را در نظر بگیرید که پدیده ی نفاق بیش از دوران پیامبر خود را بروز داده و در صحنه ی سیاست و توطئه آفرینی وارد شده است و شاید تنها مسأله روز در درون امت اسلامی و تنها عامل علیه جریان اصیل و حق امامت است.

 

چرا پیامبر اسلام شکست نخورد، اما حکومت علی علیه السلام بیش از پنج سال دوام نیاورد، آن هم سراسر با جنگ و قتال گذشت ؟ چون پیامبر با کفار روبه رو بود چهره های آنان بی پرده و بی نقاب بود و علی با کفار متظاهر به اسلام ( منافق ) روبه رو بود که پرده و نقاب مسلمانی بر چهره داشتند و آن پرده و نقاب را می توانستند هر روز به رنگی در بیاورند.

 

این است عامل شکست علی علیه السلام و رمز پیروزی پیامبر.

 

بنابراین، نتیجه می گیریم که نفاق پدیده سیاسی بسیار مذموم و زشت پیچیده ای است که به موازات حرکت تاریخ به عنوان تاکتیک ضد توحید کفار تورم پیدا کرده و برای خود جا باز نموده است و برای همین است که قرآن و اسلام بیش از هر جریان سیاسی دیگری به رد و افشای چهره ی کریه نفاق و منافقان پرداخته است.

 

اول سوره بقره با توصیف مؤمنان، کفار و منافقان شروع می شود. چهار آیه راجع به مؤمنان دو آیه درباره ی کفار اما شانزده آیه راجع به منافقان و کید و شیطنت و گمراهی آنان سخن می گوید.

 

و در سوره های دیگر نیز خداوند به هر مناسبتی خطر نفاق را تذکر می دهد و از همه مهم تر یک سوره را به نام منافقین اختصاص داده و اوصاف و خصائل زشت آنان را افشا می سازد.

 

همه ی این ها نشان دهنده ی خطر سیاسی این جریان منحرف و بی مبنا و بی مسلک و مخرب می باشد و لذا جوامع اسلامی همیشه با این مسأله درگیری داشته و خواهند داشت. فتنه ی آنان خطرناک تر از حمله کفار است.

 

ب) شیوه مقابله اسلام با منافقان

 اسلام در رابطه با منافقان و جریان نفاق یک سیاست واقع بینانه دارد و آن خود تشکیل یافته از دو جزءِ : مقابله سیاسی و مقابله نظامی است.

 

اما مقابله ی سیاسی همان طوری است که گفته شد بسیار آگاهانه و منطقی است و دارای چند وجه می باشد. نخست، بُعد افشاگری چهره ی کریه منافقان و بیان صفات و خوی های زشت آنان و این که به هیچ عهد و پیمانی وفا نمی کنند.

 

دوم، مبارزه به صورت قطع رابطه با آنان و بر حذر داشتن مسلمانان از نزدیکی به آنان. چنان که در سوره ی منافقین می فرماید: « ... فَاحذَرهُم قاتَلَهُمُ الله ... ؛ بپرهیزید از آنان که خدا آنان را بکشد ! ... ».

 

روش مقابله سیاسی به طور منحصر تا زمانی تجویز شده که آنان دست به سلاح نبرند و اقدام عملی در برانداختن نظام اسلامی نکنند.

 

اما در صورتی که آنان روش خود را تغییر داده و به سلاح متوسل شوند و فتنه نمایند، روش اسلام نیز بر پایه ی خشم خدا تغییر می یابد؛ یعنی، شیوه ی مقابله و سرکوب نظامی آنان تجویز می شود و عده ای از فقها از جمله شیخ جمال الدین مقداد بن عبدالله سیوری معتقدند که اهل بغی و بغات همان منافقین هستند در صورتی که خروج کنند؛ یعنی علیه امام عادل مسلمانان قیام مسلحانه نمایند و حکمشان همان حکم اهل البغی می باشد. تحقیق و تفحص فقهی نیز این نظر شیخ را تأیید می کند.

 

به خصوص تاریخ صدر اسلام در زمان علی علیه السلام که آن ها همان منافقین در جنگ جمل و صفین و نهروان بر ضد علی قیام کردند و یا قیام ها را رهبری نموده و از نا آگاهی و قشری گری برخی از مسلمانان ساده دل سوء استفاده کردند.

 

خداوند به پیامبر گرامی اسلام صل الله علیه و آله دستور می دهد: « یَا أَیُّهَا النَّبِیُّ جَاهِدِ الْکُفَّارَ وَ الْمُنَافِقِینَ وَ اغْلُظْ عَلَیْهِمْ وَ مَأْوَاهُمْ جَهَنَّمُ وَ بِئْسَ الْمَصِیرُ؛ اى پیامبر، با کفار و منافقان جهاد کن و بر آنان سخت گیری کن که جایگاهشان جهنم است و چه بد است».

 

نتیجه ای که به صورت مستقیم از این آیه به دست می آید وجوب « قتال » یعنی جنگ و سرکوبی مسلحانه ی منافقین مانند « کفار » می باشد؛ یعنی همان گونه که با کفار باید جنگید، با منافقین نیز باید جنگید و باید بر آنان بسیار سخت گرفت(وَاغلُظ عَلَیهِم)./907/د101/ب6

 

منبع: راسخون

ارسال نظرات