حجت الاسلام پناهیان:
طنز گریهآوری درباره امر به معروف / چرا میل به کارمندی در جامعه ما زیاد است؟
خبرگزاری رسا ـ حجت الاسلام پناهیان گفت: ثروتاندوزی با جمع مال برای تأمین شایستۀ معاش که امام صادق در روایت شریف کافی تاکید فرمودند، متفاوت است. کسی که در امر دنیای خودش کسالت و تنبلی داشته باشد، در امر آخرتش تنبلتر و کسلتر خواهد بود.
به گزارش خبرگزاری رسا، حجت الاسلام علیرضا پناهیان که در رمضان گذشته با موضوع «تنها مسیر-راهبرد اصلی در نظام تربیت دینی» سخنرانی کرد و مورد استقبال جوانان قرار گرفت، امسال قرار است به مدت 30 شب در مسجد امام صادق(ع) میدان فلسطین به موضوع «تنها مسیر برای زندگی بهتر» بپردازد و به سوال «چگونه یک زندگی بهتر داشته باشیم؟» پاسخ دهد. در ادامه فرازهایی از سیزدهمین جلسه این سخنرانی را میخوانید:
برخی افراد مذهبی، طرح بحث «زندگی بهتر» را اشرافیگری میدانند!
بعضاً در طی سؤالات، انتقادها یا اعتراضهایی که دربارۀ این بحثِ «زندگی بهتر» به ما میرسد، برخی افراد مذهبی انتقاد کردهاند و طرح چنین بحثهایی را اشرافیگری دانستهاند! اتهام و برچسب زدن به چنین گفتگویی واقعاً خارج از انصاف است. ما هیچجا در طول این بحث، از ثروتاندوزی و تکاثر تبلیغ نکردیم. ثروتاندوزی با جمع مال برای تأمین شایستۀ معاش که امام صادق در روایت شریف کافی تاکید فرمودند، متفاوت است. (الإمامُ الصّادقُ ع: لا خَیرَ فیمَن لا یُحِبُّ جَمعَ المالِ مِن الحَلالِ؛ فیَکُفَّ بهِ وَجهَهُ و یَقضیَ بهِ دَینَه؛ کافی/5/72) بلکه گفتیم باید مال را افزایش داد و کسی نباید اموال خودش را راکد نگاه دارد» ولی بعضیها این عبارت را به معنای ثروتاندوزی گرفتهاند.
کسانی که به این بحث اعتراض میکنند باید یکمقدار دقت خودشان را بالا ببرند. ما هیچوقت حبالدنیا را ترویج نکردیم، اما در روایاتی که قرائت کردیم، دیدید که اگر کسی غصۀ نان بچههایش را بخورد، امان و ستر از عذاب الهی است(پیامبر(ص): غَمُّ الْعِیَالِ سِتْرٌ مِنَ النَّارِ وَ طَاعَةُ الْخَالِقِ أَمَانٌ مِن الْعَذَاب؛ جامع الاخبار/91) البته ممکن است بپرسید: «چگونه جمع بین این دو ممکن میشود؟ یعنی چگونه میشود که من هم حبالدنیا نداشته باشم و هم غصۀ نانِ زن و بچۀ خودم را بخورم؟» گفتیم که دین به دلیل همین پیچیدگیهایش که به دلیل سطح نبودن دین است، جذابیت دارد و لذا هر کسی نمیتواند در دینداری زیاد رشد کند. اگر دین فقط یکطرف ماجرا را میگرفت که کار ساده بود! اگر دین گفته بود که فقط به سراغ دنیا بروید، کار راحت میشد و اگر دین گفته بود که فقط به سراغ آخرت بروید، باز هم راحت میشد. سختیِ کار در این است که هم باید مشتاق ملاقات خدا بشویم و برای شهید شدن دعا کنیم، و هم باید برای طول عمر دعا کنیم. ذهنی که نتواند این دو را در کنار هم جمع کند، ذهن بسیط و سادهای است.
تأمین معاش، دنیاطلبی نیست، عبادت است/ تحریف و افراط در هرکاری وجود دارد، حتی نماز
رسماً برخی از دوستان، مذمت میکنند که «چرا بحثهای خود را به سراغ دنیا بُردهای؟!» آیا تأمین معاش، دنیاطلبی است؟! طبق روایت فوق، اینکه شما غصۀ نان زن و بچهات را بخوری، نهتنها جزء دنیا نیست، بلکه تو را از عذاب جهنم نجات میدهد. منتها معلوم است که در هر کاری ممکن است افراط شود؛ مثلاً اگر این غصه خوردن شما طوری باشد که بیشتر از غصۀ قیامت باشد، نشان میدهد که داری به خودت ضربه میزنی. یا اگر با این غصه خوردن جلوی خدا بایستی و به خدا بیاحترامی کنی، در واقع داری بیدین میشوی.
اینکه انسان معیشت خودش را تأمین کند عین عبادت است، اما اگر اینقدر به دنبال معیشت برود که نمازش را کنار بگذارد، خُب معلوم است که این غلط است و بیدینی است. جمع کردن مال کار درستی است، اما تکاثر کار غلطی است؛ تکاثر یعنی اینکه کسی مال خودش را خرج نکند، انفاق نکند، صدقه ندهد، با مالش برای دیگران کارآفرینی نکند، و صرفاً دنبال این باشد که از هر راهی پول دربیاورد و دیگران را از مواهب پول خودش محروم کند. خب معلوم است که اینها غلط است.
البته اگر کسی تلاش کرد و فقیر باقی ماند و پول به دستش نرسید، این انسان هم نزد خدا، عزیز و محترم است و در روز قیامت از ثروتمندهای خوب هم جلوتر است(امام صادق(ع): إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ یَلْتَفِتُ یَوْمَ الْقِیَامَةِ إِلَى فُقَرَاءِ الْمُؤْمِنِینَ شَبِیهاً بِالْمُعْتَذِرِ إِلَیْهِمْ فَیَقُولُ وَ عِزَّتِی وَ جَلَالِی مَا أَفْقَرْتُکُمْ فِی الدُّنْیَا مِنْ هَوَانٍ بِکُمْ عَلَیَّ وَ لَتَرَوُنَّ مَا أَصْنَعُ بِکُمُ الْیَوْمَ؛ الکافی/2/261) چون خداوند اینرا برایش مقدر کرده و با اینکه او آدم تنبلی نبوده و تلاش کرده اما به پول زیاد نرسیده است. این انسان در دنیا هم باید برای مؤمنین محترمتر از ثروتمندها باشد و نباید او را به دلیل اینکه فقیر است کنار بزنید. امیدوارم دیگر با این توضیحات هیچ اشتباهی برای کسی باقی نماند.
زندگی صرفاً فرایند رسیدن به «محبوبها» نیست، بلکه فرایند پذیرش «محدودیتها» نیز هست
تا اینجای بحث گفتیم که زندگی بسیار محترم و مهم است؛ هم برای انسانها منهای دین، زندگی مهم است و هم برای دین منهای توجه به فرهنگهای رایج زندگی بشری، زندگی مهم است. زندگی بهواسطۀ این اتفاقهایی که اخیراً در جریان مادّیگری رایج شده، برای دین مهم نشده است، بلکه زندگی از همان اول برای دین مهم بوده است.
گفتیم تعریف زندگی این است که انسان برای رسیدن به علاقههای خودش- از علاقههای طبیعی و سطحی تا علاقههای عمیق و الهی- تلاش میکند، و حتی انسان برای رسیدن به این علاقهها مبارزه میکند. البته آدم علاقههای خود را مدیریت میکند؛ هم بین علاقههای خودش گزینش میکند و هم علاقههای خودش را تغییر میدهد. همچنین بخشی از زندگی پذیرش محدودیتهاست. آدم در جریان زندگی از ابتدا تا انتها، مدام محدودیتهای بیشتری را میپذیرد. زندگی صرفاً فرایند رسیدن به محبوبها نیست، بلکه فرایند پذیرش محدودیتها نیز هست. و البته همۀ این فرایندها و اتفاقها، در ظرف مقدرات الهی رخ میدهد.
کسی که منفعلانه زندگی کند؛ اگرچه خداپرست هم باشد، زندگی خوبی ندارد/ این چه نوع خداپرستی است که زندگی انسان را گرم نکرده؟!
زندگی بهتر نیز همان ویژگیهایی که در تعریف زندگی گفتیم را دارد؛ منتها هر کدام از آن ویژگیها را باید تقویت کرد. اولین ویژگی زندگی بهتر این است که با محبت شدید همراه باشد. ما زندگی کسی را که بدون محبت شدید زندگی میکند را زندگی بهتر یا زندگی خوب نمیدانیم. زندگی بهتر را کسی دارد که عاشقانه زندگی کند، کسی که با احساسات سرشار و لبریز زندگی کند. محبت شدید زندگی انسان را گرم میکند. هر کدام از شما که منفعلانه زندگی میکنید، اگرچه خداپرست هم باشید، بدانید که این زندگی خوبی نیست.
سرِ خودمان را کلاه نگذاریم! این چه نوع خداپرستی است که زندگی انسان را گرم نکرده است؟! این چه ایمان به خدایی است که «أَشَدُّ حُبًّا» را در قلب انسان مؤمن ایجاد نکرده است؟( وَ الَّذینَ آمَنُوا أَشَدُّ حُبًّا لِلَّهِ؛ بقره/165) زندگی مؤمن، پرشور، پراحساس، گرم و پرنشاط است. اگر کسی نتوانسته ایمان خود به خدا را در جزئیات زندگیاش جاری کند تا تمام جزئیات زندگی را گرم و عاشقانه پیگیری کند، در واقع دارد دین را در ذهن بقیه خراب میکند. آنوقت نتیجهاش این میشود که بیدینها، متدینین را مسخره کنند و بگویند: «پس تفریح و خوشگذرانی شما کجاست؟!».
دومین ویژگی زندگی بهتر: اینکه آدم زندگی پرتلاشی داشته باشد
دومین ویژگی زندگی بهتر این است که آدم زندگی پرتلاشتری داشته باشد، زندگیای که در آن استراحتِ زیادی، کمتر دیده میشود. البته معلوم است که انسان گاهی از کار خسته میشود، لذا برای اوقاتی که انسان خسته میشود، در روایات ما چند پیشنهاد وجود دارد. یکی اینکه سفارش شده است به باغ و سبزهزار بروید، و از شهر بیرون بروید و به سبزهها نگاه کنید و خستگی خودتان را برطرف کنید. و سفارش شده است که حتماً از اوقات فراغت و از لذتهای خودتان استفاده کنید تا وقتی به متن زندگی برمیگردید، بتوانید با قدرت بیشتری زندگی کنید. همۀ این سفارشها هست، ولی به پُرکاری هم سفارش شده و از تنبلی و بیکاری نهی شده است. رفتن به سراغ کار در صبح زود هم سفارش شده است.
نفس پُرکاری یک ارزش برای زندگی بهتر است /امام صادق(ع): حتی وسط جنگ هم اگر فرصت کسب درآمد شد، فرصت را دست نده
چه کسی زندگی بهتری دارد؟ کسی که راضیتر است. حالا چه کسی راضیتر است؟ کسی که اولاً عاشقانه زندگی کند، و ثانیاً پُرتلاشتر و با فعالیت بیشتری زندگی میکند. نفس اینکه کسی پُرکار است باید برای زندگی بهتر، یک ارزش تلقی شود. برای اینکه اطمینان پیدا کنید این سخنان درست است، به سراغ روایات میرویم. سفارشهای زیادی نسبت به یک زندگی خوب، در روایات هست که بخشی از این سفارشها را در اینجا به عنوان نمونه بیان میکنیم:
امام صادق(ع) به هشام میفرماید: اگر یک روز جنگ و درگیری بود و دو خط (دو گروه در جبهۀ نبرد) شروع کردند با هم جنگیدند و تو در متن این جنگ بودی و در این میان برای تو فرصتی پیدا شد که کاسبی کنی و برای کسب درآمد و روزی فعالیت اقتصادی یا تولیدی انجام دهی، طلب روزی و کار کردن برای پول در آوردن را در همان روز جنگ هم از دست نده(یَا هِشَامُ إِنْ رَأَیْتَ الصَّفَّیْنِ قَدِ الْتَقَیَا فَلَا تَدَعْ طَلَبَ الرِّزْقِ فِی ذَلِکَ الْیَوْمِ؛ کافی/5/78) این نگاه امام صادق(ع) است که حتی در وسط جنگ هم اگر فرصت کسب درآمد برایت پیش آمد، حتماً فرصت را از دست نده و این کار را بده!
الان بعضیها کسب درآمد را برای خودشان بیکلاسی میدانند!
الان بعضیها کسب درآمد را برای خودشان بیکلاسی میدانند، و آن را دونِ شأن خودشان میدانند! چه فرهنگی در جامعۀ ما هست که لازم است اصلاح شود؟ در اینجا به نقد وضع موجود نمیپردازیم، بلکه میخواهیم نگاه دین خودمان به این مقوله را ببینیم و درک کنیم.
رسول خدا(ص) دیدند یک جوانی گوسفندان را به چراگاه میبرد. شروع کردند به تعریف کردن از این جوان و فرمودند: او دارد در راه خدا قدم بر میدارد. او یا میخواهد برای پدر و مادرش پول تهیه کند، یا دارد برای خانوادهاش پول تهیه میکند و یا اینکه دارد برای خودش پول تهیه میکند؛ در هر سه حالت این جوان دارد فیسبیل الله قدم بر میدارد.(فی شابٍّ نَشیطٍ یَسوقُ غُنَیمَةً لَهُ: أما إنَّهُ إن کانَ یَسعى عَلى والِدَیهِ أو أحَدِهِما فَهُوَ فی سَبیلِ اللّهِ، و إن کانَ یَسعى عَلى عِیالٍ یَکفیهِم فَهُوَ فی سَبیلِ اللّهِ، و إن کانَ یَسعى عَلى نَفسِهِ فَهُو فی سَبیلِ اللّهِ عَزَّ وجَل؛ کنز العمّال/ 9235)
امام باقر(ع) میفرماید: من وقتی به خودم نگاه میکنم میبینم کینه و نفرت دارم نسبت به کسی که خوابیده است و کار نمیکند ولی دعا میکند و میگوید: خدایا روزی مرا برسان! ؛ إِنِّی أَجِدُنِی أَمْقُتُ الرَّجُلَ یَتَعَذَّرُ عَلَیْهِ الْمَکَاسِبُ فَیَسْتَلْقِی عَلَى قَفَاهُ وَ یَقُولُ اللَّهُمَّ ارْزُقْنِی»(منلایحضرهالفقیه/3/158)
امام صادق(ع) میفرماید: «در طلب معیشت و روزی خودتان کسالت و تنبلی نداشته باشید، پدران ما به سوی طلب روزی می دویدند و روزی را طلب میکردند؛ لَا تَکْسَلُوا فِی طَلَبِ مَعَایِشِکُمْ فَإِنَّ آبَاءَنَا کَانُوا یَرْکُضُونَ فِیهَا وَ یَطْلُبُونَهَا»(منلایحضرهالفقیه/3/157)
کار، ناموس حیات بشر است/ در جامعهای که بیکاری ننگ نباشد، کار به هرزگی کشیده میشود
کار، ناموس طبیعت و ناموس حیات بشر است. چطور ممکن است یک انسان خداپرست پیدا شود و به کار بیاعتنایی کند؟! کار، مشقتی است که خدا در زندگی برای انسان پسندیده است. چطور ممکن است یک انسان خداپرست که عاشق قیامت و عاشق اولیاء خداست، بیکاری را برای خودش تحمل کند؟!
بنده علیه سرگرمیهای مبتذل حرف نمیزنم، چون جامعهای که بیکاری یا فعال نبودن، در آن جامعه ننگ و عار نباشد، شما هرچقدر تلاش کنید نمیتوانید از این سرگرمیهای مبتذل جلوگیری کنید و مردم را نهی کنید. دیگر نمیتوانید حتی با یادآوری قیامت و جهنم، به آنها بگویید: «اینقدر پای پِلِی استیشن ننشینید! اینقدر پای شبکههای مختلف ننشینید و...» با یادآوری جهنم هم کسی دست از این سرگرمیهای مبتذل بر نخواهد داشت. وقتی بیکاری ننگ نباشد، کار به هرزگی کشیده میشود.
امام صادق(ع): خداوند دوست دارد کسی که برای طلب روزی به سفر میرود و غربت تحمل میکند
البته بنده نمیگویم هرکسی فقیر بود یا بیدرآمد بود یا بیکار بود بیدین است! کسی این برداشت را از سخن بنده نداشته باشد. خیلی از بیکاریهای جوانهای ما تقصیر خودشان نیست؛ تقصیر مسئولین مملکتی است که خوب تدبیر نکردهاند. نظام اقتصادی باید اصلاح شود. البته یکشبه اصلاح نمیشود ولی سی ساله قابل اصلاح است؛ یعنی اگر در طول این سالها خوب عمل میشد این مشکلات باید در جامعۀ ما ریشهکن میشد.
امام صادق(ع) میفرماید: «خدا دوست دارد کسی را که غربت را تحمل میکند و برای طلب روزی، به مسافرت میرود؛ إِنَّ اللَّهَ تَبَارَکَ وَ تَعَالَى لَیُحِبُّ الِاغْتِرَابَ فِی طَلَبِ الرِّزْقِ»(منلایحضرهالفقیه/3/156) شما تا بهحال چند تا سفر مأموریتی رفتهای یا برای پول در آوردن به کجاها مهاجرت کردهای؟ گاهی اوقات انسان این برادران اهل افغانستان را میبیند که برای روزی خودشان سفر کردهاند، واقعاً به ایمان آنها احترام میگذارد، البته ممکن است این کار را از سر اجبار محیط و طبیعت انجام داده باشد، ولی اصل این کار در نزد خدا محبوبیت میآورد.
پیامبر اکرم(ص) میفرمایند: «سستی کردن و تنبلی، با هم ازدواج کردند و فرزندشان فقر شد؛ خَلَقَ اللّه ُ عز و جل التَّوانِیَ والکَسَلَ فَزَوَّجَهُما فَوُلِدَ بَینَهُمَا الفاقَةُ»(الفردوس/2/188) علی ع: إنَّ الأشیاءَ لمّا ازدَوَجَتْ ازدَوَجَ الکَسَلُ و العَجزُ فَنَتجا بَینَهُما الفَقرَ(کافی/5/86)
چرا میل به کارمندی و استخدام در جامعۀ ما زیاد است؟/کسی که از سرِ تنبلی دانشجو شود، دانشمند نخواهد شد
من فکر میکنم آموزش و پرورش ما بیشتر با حافظۀ بچههای ما کار دارد؛ با اهل کار و تلاش شدن بچههای ما کاری ندارد. لذا میل به کارمندی در جامعۀ ما زیاد است، میل به استخدام شدن هم در جامعۀ ما زیاد است و ممکن است میل به استخدام و کارمندی از سرِ تنبلی باشد. دقت کنید که عرض کردم «ممکن است» و اینرا مطلق نگفتم. بنده به کارمندان شریفی که از صبح تا شب زحمت میکشند، انتقاد نمیکنم. برخی از کارمندان محترم هستند که گاهی بیشتر از دو کارگر هم کار میکنند. اگر کسی از سرِ تنبلی، حتی رفته باشد و طلبه شده باشد هم ننگ اسلام است. کسی که از سرِ تنبلی برود و دانشجو بشود، او دانشمند نخواهد شد. تنبلی بد دردی است و متاسفانه گاهی ما تنبلی را-به نوعی- نهادینه میکنیم.
امام صادق(ع) میفرماید: از تنبلی و بیحوصلگی برحذر باش، این دو کلید هر زشتی و بدیای هستند، کسی که تنبلی کند هیچ حقی را نمیتواند ادا کند و کسی که بیحوصله و بیتاب باشد، نمیتواند بر هیچ امر حقی صبر کند؛ إِیَّاکَ وَ الْکَسَلَ وَ الضَّجَرَ فَإِنَّهُمَا مِفْتَاحُ کُلِّ شَرٍّ مَنْ کَسِلَ لَمْ یُؤَدِّ حَقّاً وَ مَنْ ضَجِرَ لَمْ یَصْبِرْ عَلَى حَق»(تحف العقول/295) کلمۀ«الضجر» به معنای بیحوصلگی، زود بیتاب شدن، زود بههم ریختن و عصبانی شدن است، و یک روحیهای است که آدم هیچ سختی و رنجی را نمیتواند تحمل کند و زود بیتاب میشود. در واقع «کسل» و «ضجر» یکی است چون آدم تنبل و تنپروری که چیزی را با زحمت بهدست نیاورده است، زود از کوره در میرود و عصبانی میشود.
آدم تنبل نمیتواند دیندار باشد/قرآن: زیانکارترین افراد، عابدانی هستند که دنیا را کنار گذاشتهاند
اینکه فقط لقلقۀ زبان ما باشد که «اسلام هم دین را و هم دنیا را گفته است» این درد ما را دوا نمیکند! درد ما عمیقتر از این حرفهاست! کسانی که میخواهند دین و دنیا را بههم پیوند بدهند، به این روایت دقت کنند که امام باقر(ع) میفرماید: «من متنفر و ناراحت هستم از مردی که در امر دنیای خودش اهل تنبلی است و کسی که برای دنیای خودش تنبل باشد برای آخرتش تنبلتر است؛ إِنِّی لَأُبْغِضُ الرَّجُلَ أَوْ أُبْغِضُ لِلرَّجُلِ أَنْ یَکُونَ کَسْلَانَ عَنْ أَمْرِ دُنْیَاهُ وَ مَنْ کَسِلَ عَنْ أَمْرِ دُنْیَاهُ فَهُوَ عَنْ أَمْرِ آخِرَتِهِ أَکْسَلُ»(کافی/5/85) کسی که بیعرضه و تنپرور باشد و برای کار کردن همت نکند، او نمازش هم بیشتر به درد نمیخورَد.
کسی که در امر دنیای خودش کسالت و تنبلی داشته باشد، در امر آخرتش تنبلتر و کسلتر خواهد بود. یک آدم تنبل نمیتواند دیندار باشد، او در دینداری حتماً تنبلیاش بیشتر است. حتی اگر بهموقع برود نمازش را بخواند، این نماز هم بهدردش نمیخورَد.
امیرالمؤمنین(ع) دربارۀ این دو آیۀ شریفه «آیا به شما خبر بدهم از کسانی که بدترین اعمال را دارند و بیشترین ضرر را میکنند، کسانی که تلاش آنها در دنیا تباهشده است؛ قُلْ هَلْ نُنَبِّئُکُمْ بِالْأَخْسَرینَ أَعْمالاً* الَّذِینَ ضَلَّ سَعْیهُُمْ فىِ الحَْیَوةِ الدُّنْیَا»(کهف/103/104) توضیح میدهد که اینها چه کسانی هستند و میفرماید: «آنها عابدهایی هستند که خودشان را به ستونها بستهاند و مشغول عبادت هستند؛ هُمُ الرُّهْبانُ الذینَ حَبَسُوا أنفُسَهُم فی السَّوارِی»(کنزالعمال/4496 و تفسیر المیزان به نقل از الدر المنثور، ج 4، ص 253) ببینید دین ما چقدر واقعبین است!
ماجرای گوسالۀ سامری و داستان حسن بصری / برجستهترین فقهای معاصر، «حسن بصری» را آدم صالحی نمیدانند
در اینجا میخواهیم نکتۀ بسیار مهمی را در تاریخ اسلام بیان کنیم، که نشاندهندۀ یک انحراف فوقالعاده عمیق است و ائمۀ هدی(ع) هم خیلی به این مسأله پرداختهاند. در تاریخ اسلام کسی بود به نام «حسن بصری» که دربارۀ او، بعضیها خوب گفتهاند، ولی بسیاری دربارۀ او بد گفتهاند. برجستهترین فقهاء معاصر، حسن بصری را آدم صالحی نمیدانند. اما قبل از اینکه داستان حسن بصری را بگوییم، کمی دربارۀ گوسالۀ سامری و سامری قوم حضرت موسی(ع) صحبت کنیم.
شما میدانید که قوم بنیاسرائیل با چه شکنجههایی روبرو بودند؛ چقدر توسط فرعون به بردگی کشیده شدند و چقدر آنها و فرزندانشان سر بریده شدند. البته علت این شکنجهها غضب الهی بود که به آنها تعلق گرفته بود، اما بعد از اینکه خیلی به درگاه خدا اصرار و التجاء و تمنا کردند، بالاخره حضرت موسی(ع) آمد و آنها را نجات داد. و بعد هم آن نبرد عظیم با معجزۀ بزرگ الهی که فرعونیان در آب غرق شدند، و بعد هم آن نعماتی که از آسمان و زمین برای قوم بنیاسرائیل رسید، برایشان اتفاق افتاد.
سامری یکتنه، تمام زحمات بنیاسرائیل را به باد داد!/ در روایات، یک کسانی «سامری امت پیغمبر(ص)» مشهور شدهاند
همۀ آن اتفاقات، معجزات و زحمات موسی(ع) و قوم بنیاسرائیل را در نظر بگیرید؛ بعد سامری آمد و یکتنه، تمام این زحمات را به باد داد! سامری خیلی موجود عجیب و غریبی است، او مردم را از خداپرستی بازداشت و آنها را بتپرست یا گوسالهپرست کرد. او گوسالهای از جنس طلا درست کرد که وقتی باد میآمد، یک صدایی از او خارج میشد و او میگفت این گوساله شیء مقدسی است(فَأَخْرَجَ لَهُمْ عِجْلاً جَسَداً لَهُ خُوارٌ فَقالُوا هذا إِلهُکُمْ وَ إِلهُ مُوسى فَنَسِیَ؛ طه/88) او کاری کرد که مردم از خداپرستی به گوسالهپرستی روی آوردند.
در روایات، یک کسانی به سامریِ امت پیغمبر(ص) مشهور شدهاند؛ یکی از آنها ابوموسی اشعری است. اینکه چرا ابوموسی اشعری را سامری این امت معرفی فرمودهاند، بحثش برای جلسات بعد بماند.
حسن بصری، یکی از سامریهای امت پیامبر(ص)/ خلاصۀ حسن بصری: به دنیا کاری نداشته باشید!
یکی از این کسانی که سامری امت مشهور شده است آقای «حسن بصری» است. آقای حسن بصری وقتی جوان بود، وقتی مردم گرد امیرالمؤمنین(ع) جمع شده بودند، داشت سخنان أمیرالمؤمنین(ع) را مینوشت. حضرت با صدای بلند از او پرسیدند: «شما چهکار داری میکنی؟» گفت: دارم کلمات شما را یادداشت میکنم که بعد از شما باقی بماند. حضرت به ایشان یک نگاه کرد و آیندۀ او را به مردم خبر داد.(لَمَّا افْتَتَحَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع اجْتَمَعَ النَّاسُ عَلَیْهِ وَ فِیهِمُ الْحَسَنُ الْبَصْرِی وَ مَعَهُ الْأَلْوَاحُ فَکَانَ کُلَّمَا لَفَظَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِکَلِمَةٍ کَتَبَهَا فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع بِأَعْلَى صَوْتِهِ مَا تَصْنَعُ؟ فَقَالَ نَکْتُبُ آثَارَکُمْ لِنُحَدِّثَ بِهَا بَعْدَکُمْ فَقَالَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ ع: أَمَا إِنَّ لِکُلِّ قَوْمٍ سَامِرِیٌّ وَ هَذَا سَامِرِیُّ هَذِهِ الْأُمَّةِ، أَمَا إِنَّهُ لَا یَقُولُ لا مِساسَ وَ لَکِنْ یَقُولُ لَا قِتَالَ؛ احتجاج/1/172)
او در آینده شخصیتی زاهد شد؛ به حدی که مشهور شد که جزء هشت زاهد برجستۀ صدر اسلام است(الزهّاد الثمانیة: الربیع بن خثیم و .. و الحسن البصری؛ سفینه البحار/2/210) کلمات عارفانۀ او در بین مردم منتشر بود و تا سالها بعد از او، مردم از ائمۀ هدی(ع) دربارۀ کلمات حسن بصری سؤال میکردند. ویژگی او این بود که میگفت: «به دنیا دست نزنید، به دنیا کاری نداشته باشید! دنیا آدم را اذیت میکند» خواهش میکنم کاراکتر حسن بصری را بشناسید و فکر کنید که چرا به ایشان «سامری این امت» گفته شده است؟
در مجلس حسن بصری بیان اخبار سیاسی مذموم بود؛ میگفت: از دنیا حرف نزنید!/ حسن بصری: فرزند نیاورید، فرزند موجب گرفتاری است!
حس بصری کسی بود که در مجلس او کسی حق نداشت اخبار سیاسی بگوید؛ او میگفت از دنیا حرف نزن!(حدثنا الأشعث قال: کُنَّا إِذَا أَتَیْنَا الْحَسَنَ لَا نَسْأَلُ عَنْ خَبَرٍ وَ لَا نَخبُرُ بِشَیْءٍ وَ إِنَّمَا کَانَ فِی أَمْرِ الْآخِرَةِ؛ طبقات الکبری/7/123) میگویند وقتی کنار حسن بصری بودیم، از مسائل اجتماعی هیچ حرفی نمیزدیم، چون در جلسۀ ایشان مذموم یا ممنوع بود کسی دربارۀ اخبار روز جامعه و اوضاع احوال مردم سخن بگوید.
از امام زینالعابدین(ع) پرسیدند: حسن بصری گفته است که فرزند نیاورید، فرزند موجب گرفتاری است، اگر بماند تربیت کردنش یا نگهداریاش یک بلایی است، و اگر برود غمش دل آدم را میگیرد که این هم یک بلایی است و او شما را از خداپرستی باز میدارد. امام سجاد(ع) فرمودند: حسن بصری اشتباه کرده! فرزند بیاورید، اگر از دنیا رفت در آن دنیا برای شما یک شفیعی است و اگر اینجا بود یک دعاکنندهای برای شما است (عَنِ الْحَسَنِ الْبَصْرِیِّ أَنَّهُ قَالَ بِئْسَ الشَّیْءُ الْوَلَدُ إِنْ عَاشَ کَدَّنِی وَ إِنْ مَاتَ مَدَّنِی فَبَلَغَ ذَلِکَ زَیْنَ الْعَابِدِینَ ع فَقَالَ کَذَبَ وَ اللَّهِ نِعْمَ الشَّیْءُ الْوَلَدُ إِنْ عَاشَ فَدَعَّاءٌ حَاضِرٌ وَ إِنْ مَاتَ فَشَفِیعٌ سَابِق؛ دعوات راوندی/285) یعنی چرا به این موضوع منفی نگاه میکنید؟ مثبت نگاه کنید.
أمیرالمؤمنین(ع): هر قومی یک سامری دارد/جریان سامریمسلکی که نوعی دنیاگریزی است، در همۀ اقوام و ملل هست
أمیرالمؤمنین علی(ع) در آن کلام شریف فرمود: هر قومی یک سامری دارد(أَمَا إِنَّ لِکُلِّ قَوْمٍ سَامِرِیٌّ؛ احتجاج/1/172) یعنی جریان سامریمسلکی که به نوعی انحراف در دین است و به نوعی دنیاگریزی است، در همۀ اقوام و ملل وجود دارد.
گاهی از اوقات رسماً به من انتقاد میکنند و میگویند: چرا در میان صحبتهای اخلاقیات، بحث سیاسی مطرح میکنی؟! میگویند: چرا در میان مسائل معنوی یکدفعهای سری به مسائل اجتماعی میزنی؟!» و از سر دلسوزی میگویند: «با این کار، پایگاه اجتماعی خودت را از دست میدهی!» بله! بنده هم میفهمم که حسن بصری چگونه در میان مردم پایگاه اجتماعی به دست آورده بود!
حسن بصری داشت وضو میگرفت و آب بسیار مصرف میکرد که این وضو با دقت انجام بگیرد؛ أمیرالمؤمنین علی(ع) به او فرمود: آقای حسن بصری! وضوی خودت را مختصر کن و قشنگ وضو بگیر! گفت: مگر وضوی من چه ایرادی دارد؟ حضرت فرمود: وضو گرفتن که اینهمه آب نمیخواهد، در مصرف آب اسراف نکن! حسن بصری به أمیرالمؤمنین(ع) گفت: شما آنهمه خون ریختی اسراف نکردی، حالا که من اینجا آب میریزم، اسراف کردم؟! (اَنَّ عَلِیّاً عَلَیْهِ السَّلَامُ رَآهُ وَ هُوَ یَتَوَضَّأُ لِلصَّلَاةِ، وَ کَانَ ذَا وَسْوَسَةٍ، فَصَبَّ عَلَى أَعْضَائِهِ مَاءً کَثِیراً، فَقَالَ لَهُ: أَرَقْتَ مَاءً کَثِیراً یَا حَسَنُ. فَقَالَ لَهُ: مَا أَرَاقَ أَمِیرُ الْمُؤْمِنِینَ مِنْ دِمَاءِ الْمُسْلِمِینَ أَکْثَرُ. قَالَ: أَ وَ سَاءَکَ ذَلِکَ؟ قَالَ: نَعَمْ. قَالَ: فَلَا زِلْتَ مَسُوءاً قَالَ: فَمَا زَالَ عَابِساً قَاطِباً مَهْمُوماً إِلَى أَنْ مَاتَ؛ شرح نهج البلاغه/4/95) سامریمسلکی را ببینید! بیجهت نیست که هر قومی یک سامری دارد! ببینید این سامریمسلکها چقدر ضد خونریزی هستند!
أمیرالمؤمنین علی(ع) به حسن بصری فرمود: تو ناراحت هستی از اینکه خونهایی ریخته شده؟ گفت بله که ناراحت هستم! آقا نفرینش کرد و فرمود: همیشه ناراحت باقی بمانی! و لذا حسن بصری تا آخر عمرش مغموم بود البته خیلیها این محزون بودن و غم او را روی حساب غم عرفانی او میگذاشتند ولی بعضیها میگفتند که این بهخاطر نفرین حضرت است. (قَالَ وَ إِنَّکَ لَحَزِینٌ عَلَیْهِمْ؟ قَالَ نَعَمْ قَالَ فَأَطَالَ اللَّهُ حُزْنَکَ قَالَ أَیُّوبُ السِّجِسْتَانِیُّ: فَمَا رَأَیْنَا الْحَسَنَ قَطُّ إِلَّا حَزِیناً کَأَنَّهُ یَرْجِعُ عَنْ دَفْنِ حَمِیمٍ أَوْ کَأَنَّهُ خَرْبَنْدَجٌ ضَلَّ حِمَارُهُ فَقُلْنَا لَهُ فِی ذَلِکَ؟ فَقَالَ: عَمِلَ فِیَّ دَعْوَةُ الرَّجُلِ الصَّالِحِ؛ الخرائج/2/548)
حسن بصریها که دین را از دنیا جدا میکنند، همکاران حجاجها و داعشیها هستند/ دینداری دنیاگریزانه باعث تسلط ظالمان بر جامعه میشود
تحلیل برخی مورخان دربارۀ حسن بصری این است که میگویند: «اگر کلمات حسن بصری(که دربارۀ دینداری و معنویتگرایی بدون دنیا، و دینداری دنیاگریزانه است) به اضافۀ خونریزیهای سفّاکانۀ حجاج بن یوسف ثقفی نبود، حکومت مروانیان در نطفه از بین میرفت و خفه میشد»(لَولَا سَیْفُ الْحَجَّاجِ وَ لِسَانُ الْحَسَنِ لَوُئِدَت الدَّوْلَةُ المروانیة فِى لَحْدِهَا؛ (حکومت در اسلام، ری شهری/ص 20 به نقل از محمد غزالی در کتاب «مع الله»، ص171)
حسن بصریها که دین را از دنیا جدا میکنند و دین بدون دنیا عرضه میکنند، اینها همکاران حجاج بن یوسف ثقفیها هستند. و رفتارهای حجاج بن یوسف ثقفیها عین داعشیهای زمان خودمان است. ای کاش ضرر دینداری دنیاگریزانه فقط به خودِ آن شخص میرسید؛ ولی اینطور نیست، بلکه ضررش به جامعه میرسد و باعث میشود که دیگران(قدرتطلبان فاسد) بر جامعه مسلط میشوند.
شما وقتی که دینداری و معنویت بدون دنیا را انتخاب کنید از آنطرف حجاج بن یوسف ثقفی هم میآید و با سر بریدن، بر جامعه مسلط میشود و کار خودش را پیش میبرد. این تحلیل برخی مورخین است و مشهور شده که سر بریدنهای حجاج بن یوسف ثقفی به اضافۀ کلمات حسن بصری موجب شد حکومت مروانیان تداوم یابد؛ این دو تا در کنار همدیگر. البته بدون تحلیل مورخین، اگر به عمکرد او به گواهی اسناد تاریخی نگاه کنیم، که مردم را از شرکت در جنگ برحذر میداشت، و قیام و حتی امر به معروف و نهی از منکر بر علیه حاکمان ظالم بنی امیه نهی میکرد، میبینیم که عملکرد او نیز عملاً در جهت تحکیم پایههای حکومت سفاک مروانیان بوده است
دین و دنیا در هم هستند؛ نه در کنار هم! / برای بندگی کردن باید از مسیر زندگی عبور کنی
این نگاهی که حسن بصری داشت، هنوز هم طرفدار دارد. برخی میگویند: «مگر ما اهل لذت بردن از احساسات معنویمان نیستیم؟ پس برویم در جلسهای، در خلسۀ ذکر خدا باشیم و مطلقاً از دنیا جدا شویم تا کِیف کنیم؟» در حالی که ما مجبور هستیم در این دنیا بندگی خدا کنیم. در متن همین کار و کاسبیها باید بندگی کرد.
حتی وقتی بعضیها میآیند و دین و دنیا را در کنار هم میگذارند، آدم ناراحت میشود، چون اینها در کنار هم نیستند، اینها در هم هستند؛ در یک راستا هستند. تو برای بندگی کردن باید از مسیر زندگی عبور کنی؛ نه اینکه یک ساعتی را برای زندگی بگذاری و یک ساعتی را هم برای بندگی بگذاری! در دین ما چنین چیزی نداریم! آن ساعتی که داری برای زندگی تلاش میکنی، همان موقع در واقع داری بندگی میکنی.
منشأ نگاه صوفیانه به دین ما کلمات حسن بصری است/ غربیها دینداری صوفیانه را بین مسلمین رواج میدهند تا تحت سلطۀ غرب بمانند
منشأ نگاه صوفیانه به دین یا منشأ دینداری صوفیانه همین داستانها و کلمات حسن بصری است. به دلیل همین نگاه است که برخی از احادیثی که من امروز برای شما میخوانم یا ما در ماه رمضان بحث زندگی بهتر را مطرح میکنیم، برای بعضیها عجیب است! برخی جوانان و بچهمذهبیها سؤال میکنند: چرا در فرهنگ غرب، اینکه آدمها منظم کار میکنند برایشان یک ارزش است، ولی در جامعۀ ما این یک ارزش نیست؟ میگویم: به خدا در جامعۀ ما هم ارزش است! ولی میگویند: پس چرا من ندیدهام یک آخوندی بالای منبر برود و دربارۀ خوب و حسابشده و منظم کار کردن حرف بزند؟! این است که جوان ما غربزده میشود.
وقتی در کتاب خاطرات «مستر همفر» نگاه میکنی، میبینی که در آنجا به غربیها اینطور توصیه شده است: «یک کاری کنید که دینداری صوفیانه را بین مسلمانها رواج دهید تا دنیای خودشان را رونق ندهند و همیشه تحت سلطۀ ما باقی بمانند».
باید دینداری خود را در درست زندگی کردن ببینیم /این طنز گریهآوری است که ما امر به معروف و نهی از منکر را از سیاست جدا کردهایم
ما باید دینداری خودمان را در درست زندگی کردن ببینیم. اینکه دین را فقط برای برخی احکام شرعی مانند شکیات نماز یا برخی از اخلاقیات بدانیم که اتفاقاً به دنیا و معیشت ربطی ندارند، هم خیلی زشت است و هم خیلی مهلک است. ریشۀ جدا شدن دین از سیاست نیز همین تفکر است؛ مثلاً سیاسیون و مدیران جامعه اگر یک رفتاری خلاف رونق بخشیدن به معیشت مردم انجام دهند هیچکس نمیگوید که این کار، بداخلاقی است! کسی نمیگوید این بیدینی و بیتقوایی است و کسی نمیگوید از دایرۀ معنویت خارج شدهاید!
این یک طنز فوقالعاده گریهآور است که ما امر به معروف و نهی از منکر را از سیاست جدا کردهایم. ستاد امر به معروف و نهی از منکر یا گروههای کوچک مؤمنین برای امر به معروف و نهی از منکر راه میافتند ولی مشکلشان غالباً بیحجابی است؛ مشکلشان ساختارهای سیاسی اجتماعی جامعه نیست که ریشۀ این بیحجابی است، مشکلشان سیاستمداران نیستند و این واقعاً یک طنز گریهآور است. مثل این طنز که در اروپا، پزشکان محترم و دلسوز سازمانی تأسیس میکنند به نام «سازمان پزشکان بدون مرز» و اینها در هر جنگی، اگر کشتهای روی زمین بیفتد، به سراغ مجروحین میروند ولی با قاتلین کاری ندارند! این پزشکان بدون مرز فقط دنبال این هستند که مجروحین را التیام بدهند، ولی علیه قاتلین و کسانی که بمباران میکنند، حتی یک اطلاعیه هم صادر نمیکنند، یعنی به اصل مسأله کاری ندارند!/836/د101/ی
ارسال نظرات