۳۰ تير ۱۳۹۴ - ۱۴:۱۱
کد خبر: ۲۷۵۸۴۹
برداشت آزاد از جمع بندی مذاکرات هسته‌ای وین؛

از نشست وین هم آبی برای ملت سرافراز ایران گرم نمی‌شود

خبرگزاری رسا ـ دشمن برای همیشه دشمن خواهد ماند و هیچ‌گاه به دلیل عمیق بودن دشمنی‌اش که از جمله دلایل آن می‌توان به تزلزل قدرتش در منطقه اشاره کرد، از مواضع دشمنی خودش فاصله نمی‌گیرد و همیشه در کمین‌گاه حمله است و در چنین شرایطی نباید دژ دفاع را در برابر آن سست کرد.
مذاکرات هسته اي در وين

 به گزارش خبرنگار خبرگزاری رسا در مشهد، با توجه به جمع بندی مذاکرات هسته ای و بازتاب های رنگارنگ نشست وین می توان تحلیلی ساده و روان به زبان خود تاریخ برای این دیپلماسی نوشت و با زاویه ای عبرت گونه آن را بازخوانی کرد که تاریخ خود نمایشگر درس هایی برای سیاسیون و آنهایی است که می خواهند بدانند سرانجام این توافق به کجا خواهد کشید؟

 آنچه که این روزها ذهن کودکان تا میانسال و کهنسال را به خود معطوف کرده است همین مذاکرات هسته ای است، می توان این گونه ادعا کرد که توجه به یک جریان تاریخی دوازده ساله در این سطح ملی و بین المللی سبب غفلت از انجام دادن بسیاری از فعالیت های بر روی زمین مانده در قسمت های مختلف فرهنگی، اقتصادی و سیاسی شده است و خوابی زمستانی را برای یک ملت بیدار موجب شده است که اثرات این خواب امروز قابل مشاهده نیست اما به مروز و با گذشت زمان این اثرات خود را نمایان خواهند کرد و آن زمان است که با نگاه به گذشته دیگر حتی نمی توان افسوس آن را خورد چه رسد  و  زمان از دست رفته را جبران کرد!

 

چرخ های اقتصادی در لابلای چرخ های سانتریفیوژها قفل نشده است

 

دشمن برای همیشه دشمن خواهد ماند و هیچگاه به دلیل عمیق بودن دشمنی اش که از جمله دلایل آن می توان به تزلزل قدرتش در منطقه اشاره کرد، از مواضع  دشمنی خودش فاصله نمی گیرد و همیشه در کمین گاه حمله است و در چنین شرایطی نباید دژ دفاع را در برابر آن سست کرد که مهمترین پایه های این دژ همان وحدت بر اساس اصول انقلاب اسلامی است که به برکت رهبری امام خمینی(ه) و خون شهیدان و در حال حاضر رهبر معظم انقلاب برای این سرزمین به ارمغان آورده شده است. می توان در عین حرف و عمل منطقی با جهان گفت و گو کرد اما در نهایت باید هوشیار بود که دشمن، دشمن است.

برخی این گونه بیان می کنند که یکی از دلایل این که کشور به سمت مذاکره با کشورهای ابر قدرت حرکت کرده این است که مشکلات و فرازها و فرودهای اقتصادی در زمان حاضر بیش از هر زمان دیگری ملت و دولت را تحت فشار قرار داده است و چرخ های اقتصادی در لابلای چرخ های سانتریفیوژها قفل شده است و شاید باز شدن چرخ سانتریفیوژها راهکاری برای حل مشکلات اقتصادی بشود اما نباید این موضوع را از نظر دور کرد که اقتصاد ایران فقط نفت و معامله های نفتی نیست و به همین دلیل توجه به این بخش باعث شده است که دیگر عرصه ها را درک نکنیم و برای یافتن راه حل به جای دست یابی به بهترین راه در عین سخت بودن به آسان ترین گزینه برسیم.

 

از نشست وین هم آبی برای ملت سرافراز ایران گرم نمی شود/آرمان کشک نیست

امروز باید ها و نبایدهای نشست وین روز به روز شعاع های بیشتری هم پیدا می کند و هرچه جلوتر می رویم دولتمردان و ملت را به این سمت سوق می دهد که از این نشست هم آبی برای ملت سرافراز ایران گرم نمی شود و باز هم این ملت باید روی پای خودشان بیاستند و به توان و توانمندی های خودشان اتکا بورزند که این راهکار بهترین راه مقابله و دفاع در برابر دشمن کینه توز است. توجه به داشته ها و توان اقتصادی که در سخنان رهبر معظم انقلاب به تکرار بیان شده است و متـأسفانه از سوی مسؤولان مورد غفلت قرار گرفته است، راه حلی مطمئن و همیشگی برای شکوفایی توان ملی و اقتصادی است. دربرابر این اندیشه خود اتکایی برخی عقیده شان این است که آرمان کشک است و دیگر نمی توان  دربین کشورهای جهان منزوی شد و فقط و فقط به آرمان های کشکی فکر کرد و این درصورتی که در تاریخ اسلام و نگرش پیامبر اکرم(ص) و اهل بیت (ع) هم این مشکلات بر مسیر آنها وجود داشته است اما آنها توانستند عبور کنند پس ماهم می توانیم....

 

نگاهی به صلح امام حسن مجتبی(ع)

جریان‌شناسی دقیق دو طیف متعارض (صالحان و ناصالحان) نشان می‌دهد، «دنیازدگی و عدم دینداری»، مردم در نهایت موجب پذیرش صلح از سوی امام حسن شد؛ لذا آن حضرت این دو را به عنوان عامل صلح معرفی و با تعبیر «عبید الدنیا» از آنان یاد می‌کند. 

نقاط اوج این رویکرد را می‌توان در استقبال نکردن مردم از حضور در اردوگاه جنگ امام حسن یافت، به گونه‌ای که امام حسن فرمود:« شگفتا از مردمی که پی در پی نه حیا دارند، نه دین... اف بر شما ای بردگان دنیا...»

  همین طور در سردادن شعار زندگی، وقتی که امام فرمود: معاویه ما را به چیزی فراخوانده است که عزت و عدالت در آن نیست. اگر زندگی دنیا را می‌خواهید، می‌پذیریم و این خار در چشم را تحمل می‌کنیم و اگر مرگ را بخواهید آن را در راه خدا ارزانی می‌داریم.» راوی می‌گوید: همه فریاد زدند: «بل البقیة و الحیاة.»

 

آثار دنیاگرایی و دین نداشتن در رفتار مردم

این آثار در قالب های مختلف خود را نشان داد که به واقع برخی محققان این آثار و معلول ها را به جای علت صلح مطرح می‌کنند. برخی از این آثار عبارتند از:

پیمان‌شکنی: وقتی سپاه قیس بن سعد قبیله به قبیله به معاویه پیوستند، امام فرمود: (پس از شهادت پدرم) با من به اختیار بیعت کردید و من هم پذیرفتم و در این راه بیرون آمدم و خدا می‌داند که چه تصمیمی داشتم، ولی از شما سرزد آنچه سر زد.» 

خیانت به امام: رویکرد دنیاگرایی مردم ،به ویژه خواص، را در قیام و صلح حسنی در آیینه خیانت هایشان باید دید، چنان که معاویه در آغازین لحظات اکثر آن را جذب کرد از جمله فرماندهی از قبیله کنده را با پانصد هزار درهم خرید و او با دویست نفر به معاویه پیوست و امام فرمود: من بارها به شما گفته‌ام که شما وفا ندارید و بنده دنیایید.» 

مصمم نبودن به مبارزه: برای نمونه وقتی جاریة بن قدامه نزد حضرت آمد و تقاضای حرکت به سمت دشمن کرد. امام فرمود: اگر همه این مردم مثل تو بودند، رهسپارشان می‌کردم؛ ولی نصف یا یک دهم مردم این عقیده را ندارند.»

 

تنها ماندن امام حسن(علیه‌السلام): حضرت بارها با این حقیقت تلخ روبه‌رو شد از جمله: در آغاز جنگ، وقتی به پل منیع رسید، حجر بن عدی از سوی حضرت، مردم را در مسجد جمع کرد و کوشید آنان را به جنگ تهییج کند. اما همه سکوت کردند؛ به گونه‌ای که عدی بن حاتم برخاست و گفت: سبحان الله! چقدر سکوت شما زشت است. آیا به امام و فرزند پیامبر خود پاسخ نمی‌دهید.

  امام در برابر اعتراض ها به صلح هم می‌فرمود: «سوگند به خدا! حکومت را به معاویه نسپردم؛ مگر اینکه یارانی نیافتم.»

ناامیدی از وصول به هدف با اقدام نظامی: هدف اصلی نظام امامت جامعه‌سازی و صیانت از جامعة النبی است. جنگ و صلح اموری فرعی‌اند که در مسیر جامعه‌سازی، به دلیل تعارض بنای جامعه جدید با منافع گروه‌هایی که از وضع سابق بهره می‌برند، پیش می‌آید وگرنه ائمه فارغ از این امور مشغول جامعه‌سازی اسلامی و تحقق مدینة النبی می‌شدند.

امام حسن(علیه السلام)هم در این مسیر ناچار به جنگ شد و پس از تنهایی، ناامیدی از ادامه وصول به هدف با اقدام نظامی پیش آمد. امام هنگام امضای صلح نامه فرمود: «اینک پیش آمد من، به ناامیدی از حقی که زنده دارم و باطلی که بمیرانم، رسید.»

پذیرش گزینه صلح: این بخش از تصمیم امام پیامد طبیعی حوادث قبلی و ناامیدی از وصول به هدف با جنگ بود. روایاتی که امام حسن در آنها می‌گوید «اگر یارانی داشتم، صلح نمی‌کردم...» گویای این است که امام صلح را به عنوان استراتژی اتخاذ نکرد؛ بلکه طبق وضعیت موجود ناچار به استفاده از آن شد. 

 

بخش دوم آثار صلح

آیا منافعی که امام از ترک جنگ به دست می‌آورد، قابل رقابت با دستاورد معاویه بود؟ آیا دستاورد امام حسن(علیه السلام)از این اقدام بیشتر از دستاورد احتمالی وی از جنگ بود؟ در صورت مرجوح بودن دستاوردهای امام، آن حضرت نباید صلح را بپذیرد. آثار آینده نشان می‌دهد که در هر دو صورت دستاوردهای امام راجح بود. برای این منظور باید آثار صلح را مرور کنیم.

 بقای نظام امامت: اصلی‌ترین اثر صلح بقای نظام امامت برای حفظ اسلام بود. امام در جواب ابوذر غفاری فرمود: «اردت ان یکون للدین ناعی»؛ خواستم حافظی برای دین باقی بماند.

 بقای شیعیان:امام به ابوسعید عقیصا فرمود: «اگر صلح نمی‌کردم، روی زمین از شیعیان ما کسی نمی‌ماند.» 

حفظ دین و رعایت مصلحت امت پیامبر: در آن موقعیت روم شرقی آماده حمله به نظام اسلام بود و جنگ داخلی موجب وصول آنان به هدف نابودی اساس اسلام می‌شد.  امام هم می‌فرمود: «ترسیدم ریشه مسلمانان از زمین کنده شود... خواستم دین خدا حفظ شود.»

  هر چند این سخن عام است و ممکن است منظور غیر از خطر روم شرقی باشد، ولی اصل حفظ دین در آن لحاظ شده است. امام بارها اشاره می‌کرد که مصلحت و حکمت این کار، هر چند پنهان، خیلی مهم است. از جمله نزد معاویه فرمود: «من مصلحت امت را در نظر گرفتم و... در این کار جز صلاح و دوام مردم را نخواستم.»  

 ترجیح امنیت بر اختلاف: امام هنگام کوچ از ساباط فرمود: «انس، آسودگی و آشتی میان مردم از جدایی، ناامنی، کینه‌ورزی و دشمنی که شما خواهانید، بهتر است.»

تامین عزت واقعی: صلح هر چند در ظاهر عقب‌نشینی بود؛ اما به واقع عامل عزت شیعیان و شکست‌ناپذیری ابدی آنان شد؛ لذا امام در برابر سلیمان بن صرد که به عنوان مذل المومنین به امام سلام می‌دهد، فرمود: سوگند به خدا! اگر زیر دست و در عافیت باشید، نزد من محبوب‌تر است از اینکه عزیز باشید و کشته شوید.»

این آثار نشان می‌دهند که: اقدام نظامی و تداوم جنگ فاقد دستاورد معین و قابل اعتنا بود و صلح تاکتیکی (ترک مخاصمه) نسبت به جنگ راجع بود. همین‌طور در مقایسه دستاورد دو طرف از صلح، دستاورد امام به مراتب بیشتر بود؛ زیرا یکی از دستاوردهای امام، از ترک مخاصمه حفظ اصل موجودیت نظام امامت و شیعیان بود و اگر چنین نمی‌کرد، اینها از بین می‌رفت.

آنچه معاویه به دست آورد وصول به حکومت بود که البته دوام چندانی هم نیاورد و با قیام امام بعدی از همین نظام امامت در خطر، به طور کلی متزلزل شد؛ اما نظام امامت با حفظ اصل امامت و موجودیت شیعه، هر چند به گونه‌ای حداقلی، بقای خود را تضمین کرد و شیعیان در فرصت‌های مناسب آینده به بازسازی خود پرداختند.

  ادعای ناکار آمدی صلح به دلیل وفادار نماندن معاویه به شرایط و اعمال استبداد علیه شیعیان صحیح نیست؛ چون تأمین هدف اصلی [تداوم نظام امامت به عنوان نگهبان انقلاب پیامبر] به عصرهای بعد هم مربوط می‌شود. این هدف با این صلح تامین شد و اقلیت شیعه و اصل امامت با حفظ موجودیت خود از این تنگة سخت گذشت؟

  ادعای برابری صلح با شکست و ذلت هم درست نیست؛ چون با حفظ امامت و تشیع، خطر نابودی کامل آنها از بین رفت و چه پیروزی از این بالاتر. 

 تدبیر صلح در برابر خطراتی که اساس تشیع، اسلام و امامت را تهدید می‌کرد، نشان می‌دهد که این تصمیم از روی جهل و کم‌کاری هم نبود. امام هم با اشاره به پنهان بودن مصلحت صلح و تشبیه آن به داستان سوراخ کردن کشتی و... توسط حضرت خضر و شکایت موسی... فرمود: «وقتی من از جانب خدا امام مسلمانانم، نباید در جنگ و صلح مرا به نادانی متهم کنید؛ گرچه حکمت و علت آن را ندانید و امر بر شما مشتبه شود.»

اتهام نداشتن خط مشی ثابت توسط ائمه هم درست نیست؛ زیرا هدف اصلی حفاظت از نظام پیامبر و جامعه‌سازی اسلامی در سایه حفظ امامت است که طبق شرایط به شیوه‌های مختلفی اجرا می‌شود. صلح یا جنگ هدف نیستند تا ائمه متهم به تشتت و پراکندگی هدف‌ها شوند؛ بلکه شیوه‌های وصول به هدف‌اند. از این رو شهید مطهری معتقد است: «اگر واقعاً امام حسن به جای امام حسین بود، کار امام حسین را می‌کرد و اگر امام حسین به جای امام حسن بود، کار امام حسن را می‌کرد.» 

 این کار از روی روحیه سازش‌کاری و ترس و راحت کردن خود هم نبود؛ لذا امام در پاسخ عبدالله بن زبیر فرمود: گمان می‌کنی من از روی ترس و زبونی با معاویه صلح کردم؟... وای بر تو! هرگز ترس و ناتوانی در من راه ندارد. علت صلح من وجود یارانی همچون تو بود که ادعای دوستی با من داشتند و در دل نابودی مرا آرزو می‌کردند.

دلیل عمده پیشنهاد صلح از سوی معاویه «وصول کم هزینه به حکومت» بود و عامل عمده در پذیرش صلح از سوی امام عدم همراهی و فداکاری مردم ،به ویژه خواص بود که ناشی از دنیاگرایی و راحت طلبی آنان می‌شد و به بروز رفتارهایی چون پیمان‌شکنی، خیانت و... انجامید.

بازتاب این رفتارها به ترتیب تنها ماندن امام، ناامیدی از وصول به هدف به وسیله جنگ و پذیرش ترک مخاصمه بود. آثار صلح (بقای نظام امامت، شیعیان، دین،...) هم نشان داد که دستاورد امام به مراتب بیشتر از دستاورد معاویه بود. همین اثار گویای این است که: صلح کارآمد، برابر با پیروزی، از روی هوشیاری، براساس حفظ خط مشی اصلی، شجاعت و رعایت مصالح امت اسلامی بود. همین صلح، آثاری را در پی داشت که قیام حماسی امام حسین(علیه السلام) آن را تکمیل کرد و بقای اسلام را تضمین نمود.

 

نگاهی به محاصره در شعب ابوطالب در زمان پیامبر اکرم(ص)

شهر مکه، شهری است با کوه های فراوان و فراگیر که در لابلای آنها دامنه ها و وادی های کوچکی است که عرب به آن شعب می گوید.مکه مملو از شعب است و از قدیم،این ضرب المثل مشهور بوده که:«أهل مکة اعلم بشعابها،اهل مکه به شعب های خود آگاه تر از دیگرانند».ساکنان مکه که عبارت از طوایف مختلف بودند،هر کدام در یکی از این شعب ها سکونت داشتند. به همین مناسبت هر شعبی را به نام آن طایفه می شناختند.آنچه که به نام ابی طالب معرفی شده در آغاز به عنوان شعب ابی یوسف معروف بوده و گویا در عصر بعثت،شعب ابی طالب نام گرفته است،بعدها شعب بنی هاشم نامیده شده و در حال حاضر با نام«شعب علی(ع)»شهرت دارد .این شعب در شرق کعبه معظمه،در میان کوه ابو قبیس و شعب ابن عامر قرار دارد  و فاصله تقریبی آن با کعبه بین دویست تا سیصد متر است.مورخان پس از واقعه هجرت به حبشه،از شعب ابی طالب و حصار بنی هاشم در آن سخن می گویند.

از میان مورخان،ابن سعد تاریخ دقیقی را برای آغاز این محاصرهکه معنای آن را در ادامه توضیح خواهیم داد یاد کرده و آن نخستین روز ماه محرم سال هفتم بعثت است.  چند روایت از این حکایت در دست است که به احتمال یکی از کاملترین آنها روایت موسی بن عقبه از زهری از قطان است،ابن اسحاق نیز شرحی از این رخداد آورده و ابن سعد مجموع چند گزارش را در هم آمیخته و ماحصل ماجرا را به اختصار آورده است.

نخستین مسأله دلیل اقدام قریش در قطع روابط با بنی هاشم است، قطان می گوید: زمانی که قریش دریافتند تلاش های آنان در محدود کردن رسول خدا(ص )ناموفق بوده،در صدد کشتن آن حضرت بر آمدند. اقدام به این کار تنها وقتی میسر بود که بنی هاشم و در رأس آنان،ابوطالب راضی به آن باشد.زیرا در صورت نارضایتی آنان،قریش گرفتار یک جنگ داخلی نامحدود می شد.بدین جهت،از ابو طالب خواستند تا دیه قتل پیامبر(ص)را دو برابر از آنان دریافت کرده و فردی غیر قریشی او را به قتل برساند  [تا مشکلی در داخل قریش به وجود نیاید].ابو طالب به شدت با خواسته آنان مخالفت کرده و از«بنی عبد المطلب»خواست تا داخل شعب خود شده و از جان رسول خدا(ص)دفاع کنند.آنان به جز ابو لهب و ابوسفیان بن حارث بن عبد المطلب که به شعب نیامدند همگی سخن ابو طالب را پذیرفتند.در این وقت،قریش تصمیم گرفتند تا پیوندهای اقتصادی،خانوادگی،دوستی و رفت و شد خود را با آنان قطع کنند.در این باره پیمانی نیز نوشتند و عهد بستند تا هیچ گونه صلحی را از بنی هاشم نپذیرند و هیچ گونه رأفت و مراودتی با آنان نکنند مگر زمانی که آنان،حاضر شوند رسول خدا(ص)را به مشرکان تسلیم کنند تا او را بکشند.  

این نشان می دهد که هدف اصلی قریش و هم پیمان آنان در این امر(کنانی ها) تحت فشار گذاشتن بنی هاشم برای تسلیم رسول خدا(ص)به آنان بوده است.به این ترتیب تصمیم به رفتن داخل شعب نیز از سوی ابو طالب بوده و هدف عمده اش حفظ جان پیامبر(ص)و نشان دادن یکپارچگی بنی عبد المطلب در دفاع از آن حضرت بوده است.

روایت ابن اسحاق چنین است:زمانی که قریش دریافتند که اصحاب رسول خدا(ص)در شهری دیگر با امنیت کامل استقرار یافتند و نجاشی نیز پناهندگان را تحت حمایت خود قرار داده است، و از سوی دیگر کسانی چون عمر و حمزه مسلمان شده و اسلام میان قبایل رو به گسترش است، مجلسی تشکیل داده و تصمیم گرفتند تا پیمانی بر ضد بنی هاشم و بنی عبد المطلب منعقد کنند،بر این اساس که با آنان مناکحه ای نکرده [نه دختر دهند و نه دختر بگیرند]و مبایعه ای با آنها نداشته باشند.

ابن اسحاق می افزاید:این امر سبب شد تا بنی هاشم نزد ابوطالب رفته و در شعب او،گرد هم جمع شوند.ابو لهب از آنان جدا شد و به قریش پیوست. تفاوت مختصر این دو گزارش آشکار است.در گزارش ابن اسحاق سخن از کشتن رسول خدا(ص)به میان نیامده است.آنچه مسلم است این که بنی هاشم خود به شعب رفته اند.  به علاوه در متن پیمان قریش مسأله محاصره جغرافیایی نیامده است.این امر باید دلیل خاصی داشته باشد.یک دلیل آن این که آنان چاره ای جز رفتن به داخل شعب نداشتند زیرا پس از آن پیمان نمی توانستند با کسی مراوده و روابطی داشته باشند.اما دلیل مهمتر،مسأله دفاع از جان رسول خدا(ص)است.در ادامه گزارش بیهقی و نیز عروة بن زبیر آمده است که ابو طالب در شعب،شبها رسول خدا را در بستر خود می خوابانید در وقت خواب خود نیز کسانی از بنی هاشم را در بستر رسول خدا(ص)می خوابانید و آن حضرت را به بستر آنان می فرستاد.

  این اقدامات،این امر را تأیید می کند که قریش مصمم به قتل آن حضرت بوده اند.گزارش بلاذری و نیز روایت عروة بن زبیر همانند خبر دلائل النبوه از قطان،حکایت از توطئه کشتن رسول خدا(ص)دارد.در خبر این دو آمده است:وقتی ابو طالب اصرار آنان را در قتل آن حضرت دید،بر جان حضرت ترسید و به دنبال آن بنی هاشم را به شعب برد.

گزارش ابن سعد این است که تصمیم قریش ناشی از خشمی بود که از آرامش مهاجرین در حبشه داشتند و لذا تصمیم به محدود کردن بنی هاشم گرفتند. روشن است که آنان از مسأله حبشه به شدت خشمگین بوده اند.اشاره کردیم که تنها بنی هاشم و بنی عبد المطلب داخل شعب ابی طالب بوده اند نه همه مسلمانان.عنوانی که بیهقی برای این بخش آورده،نشانگر آن است که باقی مانده اصحاب رسول خدا(ص)نیز داخل شعب شده اند.  اما این امر درست نیست.

دشواریهای داخل شعب را برخی از سیره نویسان گزارش کرده اند.کسانی که داخل شعب بودند نمی توانستند ما یحتاج خود را تهیه کنند زیرا هیچ کس حاضر به معامله با آنان نبود.به علاوه در آن شرایط سخت،تهدیدات دیگری نیز وجود داشت.در فضیلت هاشم بن عمرو آمده است که شبها،خوراکی بر شتر خویش می نهاد و تا نزدیکی شعب رفته افسار شتر را از سرش در می آورد و به پهلوی او می زد تا به داخل شعب برود. (14) مشکل«طعام»سبب شده بود تا حاضرین در شعب گرفتار گرسنگی شوند.در نقلهای دیگری آمده است که قریش«قطعوا عنهم الماده و المیرة»راه ورود طعام و آب را بر روی آنان بستند.  

بلاذری و ابن سعد گویند:در مدت سه سالی که آنان در شعب بودند،از موسم حج تا موسم بعدی نمی توانستند از شعب خارج شوند تنها در موسم از شعب بیرون می آمدند.فرزندان آنان در شعب به قدری دچار سختی بودند که صدای ناله آنان از بیرون شعب شنیده می شد. یکبار که عباس برای خریدن طعام از شعب بیرون آمد،ابو جهل قصد او را کرد اما خداوند او را نجات داد. در آن زمان عباس مسلمان نبود و تنها به دلیل حمایت خانوادگی از رسول خدا(ص)همانند برخی دیگر از بنی هاشمدر شعب وارد شده بود.

از گزارش بعدی بلاذری نیز به دست می آید که قریش و به ویژه ابوجهل مراقب بوده اند تا کسی چیزی به آنان نفروشد.خدیجه به زمعة بن اسود پیام فرستاد که ابو جهل مانع از خرید آنان می شود.

همین مسأله و آه و ناله های فرزندان بود که به تدریج دل برخی از متنفذان قریش را نرم کرد.به گزارش اسکافی،علیه علیه السلام به صورت پنهانی غذا برای داخل شعب می آورده است . در گزارش بیهقی آمده است:هر نوع طعامی که از ناحیه مسافران در بازارهای مکه عرضه می شد آنان با سرعت هر چه تمامتر،آن را می خریدند تا مانع از رسیدن آن به دست بنی هاشم شوند . ابن اسحاق می گوید:تنها از طرف برخی از قریش که قصد صله رحم داشتند به صورت مخفیانه،چیزی برای آنها فرستاده می شد.امیر مؤمنان در یکی از نامه های خود به معاویه می نویسد:پس مردم  قریش خواستند پیامبرمان را بکشند و ریشه ما بر کنند و درباره ما اندیشه ها کردند و کارها راندند.از زندگی گوارامان باز داشتند و در بیم و نگرانی گذاشتند و ناچارمان کردند تا به کوهی دشوار بر شویم و آتش جنگ را برای ما بر فروختند.اما خدا خواست تا ما پاسدار شریعتش باشیم و نگاهدار حرمتش،مؤمن ما از این کار خواهان مزدالهیبود و کافرما از تبار خویش حمایت می نمود.  

این وضعیت تا سه سال ادامه یافت گر چه در برخی منابع«سنتین»آمده است.احتمال آن هست که در اصل«سنین»بوده و تصحیفی در آن صورت گرفته است. نظام قبیله ای در اصل بر پایه نسب و خویشی بود.قریش و بویژه برخی تیره ها،با وجود همه دشمنی شان با اسلام،به لحاظ مسایل قبیله ای نمی توانستند در آن شرایط نسبت به بنی عبد المطلب کاملا بی تفاوت بمانند.اکنون پس از گذشت سه سال کسانی احساس ناراحتی کرده و وجدانشان آنان را آزار می داد.سیره نویسان نام چند نفر را یاد کرده اند که تصمیم گرفتند بنی عبد المطلب را از این وضعیت ناراحت کننده خلاص کنند.سیر واقعه نیز نشان داده بود که این اقدام مشرکان نقشی در وادار کردن ابو طالب به تسلیم پیامبر(ص)نداشته و او و دیگر بنی هاشم با تمام وجود از آن حضرت دفاع می کنند.این بدان معنا بود که این سیاست شکست خورده و تنها یک سرزنش اخلاقی برای قریش بر جای گذاشته است،آن هم قریشی که ادعای سروری و سیادت و سخاوت نسبت به همه عربها دارد.

همزمان با این احساس،رسول خدا(ص)ابو طالب را از خورده شدن پیمان مشرکین که گفته شده در داخل کعبه آویزان بوده،آگاه کرد.این یکی از معجزات آشکار رسول خدا(ص)بود.ابو طالب اطمینان کامل به سخن آن حضرت داشت،[لذا وقتی از رسول خدا(ص)شنید گفت:اشهد أنک لا تقول الا حقا] مشرکان را خبر کرده و آنان پیمان را در آوردند.وقتی مشاهده کردند که به جز عنوان«باسمک اللهم»پیمان توسط موریانه خورده شده شگفت زده شده و رسول خدا(ص)را متهم به سحر کردند

مجموع این مسایل سبب شد تا آن تعهد از بین برود.گفته اند که مخالفان این عهد از قریش به طور مسلح قصد دفاع از بنی هاشم را داشتند. بدین ترتیب ادامه این ماجرا میان خود مشرکان نیز اختلاف افکنده و لذا کسانی چون ابو جهل نیز مجبور به سکوت شدند. در خبر ابن اسحاق آمده است که ابو جهل ابتداء در برابر مخالفان ایستاد. زهیر بن ابی امیه درپاسخ ابو جهل گفت:ما از همان زمانی که نوشته شد بدان راضی نبودیم.دیگران نیز سخن او را تأیید کردند.

کلام آخر: با نگاهی منطقی و عاقلانه به مذاکرات هسته ای می توان به درستی به این تصمیم رسید که بایستی فقط نیم نگاهی به نشست وین کرد و نیم نگاه دیگر را به سمت توان داخلی در عرصه های مختلف اقتصادی، سیاسی، اجتماعی و فرهنگی گشود تا از همه ظرفیت های ملی برای آبادانی کشور بهره جست و جبهه مقاومت را در چند عرصه فعال سازی کرد تا به دست یابی به همه اهداف متعالی آرمان خواهی و سرافرازی ملت امیدوار شد.

 

/934/703/ر

منابع:

حقایق پنهان، پژوهشی از زندگی سیاسی امام حسن مجتبی، احمد زمانی.

 صلح امام حسن پر شکوه‌ترین نرمش قهرمانانه تاریخ، شیخ راضی آل‌یاسین، ترجمه سید علی خامنه‌ای.

فصلنامه فرهنگ کوثر، ش 55 (ویژه نامه امام حسن(علیه السلام"، ش 56.

سیری در سیره ائمه اطهار، شهید مرتضی مطهری

معجم المعالم الجغرافیه فی السیرة النبویه،ص 168،همانگونه که در متن اشاره شده شعب علی،به نام امام علی(ع)می باشد،نک:اخبار مکه،ج 2،ص 278

ارسال نظرات