زنده باد انقلاب یا زنده باد الیگارشی
سرویس سیاسی خبرگزاری رسا با همکاری معاونت آموزش و پژوهش موسسه رسا، در قالب سلسله نوشتارهایی، زنده باد انقلاب یا زنده باد الیگارشی را مورد واکاوی و کنکاش قرار داده است که در بخش های جداگانه تقدیم خوانندگان گرامی می شود.
پس از انقلاب اسلامی ماجرای الیگارشی در ایران به گونه دیگری رقم خورده است. گذشته از تحولات چند دهه گذشته که با فرازو نشیبهایی همراه بوده و در جای خود باید به آن پرداخت، ایران امروز با نزدیک شدن به دهه چهارم انقلاب خود به مرحله تضاد سرنوشتساز الیگارشی با انقلاب اسلامی رسیده است.
امروز مرز اصلی نیروهای سیاسی بین دو جبهه «انقلابیون» و «نومحافظهکاران» تقسیم شده است. به عبارت دیگر در حال حاضر ما با دو شعار مواجهیم: «زنده باد انقلاب» و «زنده باد الیگارشی». همه شعارهای دیگر را میتوان ذیل این دو شعار قرار داد. امروز نومحافظهکاران برای شعار زنده باد الیگارشی میجنگند و انقلابیون برای شعار زنده باد انقلاب. تاریخ انقلاب اکنون به لحظات حساسی رسیده است که آینده کشور و تحولات آتی را نبرد این میدان مشخص میسازد.
روز پایان هر انقلاب زمانی است که الیگارشی جان بگیرد و تا انقلاب هست الیگارشی نمیتواند شکل گیرد و استقرار بیابد. خاصیت انقلاب مبارزه با طبقه ممتاز است و ممتاز شدن را برای هیچ صنف و گروهی نمیپسندد. گرچه نماد مبارزه جریان نومحافظهکار با نیروهای انقلابی در مسئله هستهای نمود یافته، اما مسئله فراتر از این موضوع است.
موضوع هستهای تنها یک پل برای نومحافظهکاران است تا با تصرف آن شکست را بر نیروهای انقلابی تحمیل کنند. انقلابیون ذیل نماد «مقاومت هستهای» با تحکیم قدرت غیرعادلانه الیگارشی که به نام «اعتدال» صورت میگیرد میجنگند. نومحافظه کاران هم با توجه دادن به «واقعیت»های سیاسی و بینالمللی و وعده رفاه و توسعه تلاش دارند افکار عمومی را به سوی خود جلب کنند تا با سهولت بیشتری «پایان انقلاب» را اعلام کنند.
آنها تلاش دارند اذهان را از این واقعبت ناعادلانه دورسازند که تا چند دهه پیش آنها نیز جزو همین «توده» بودند و امروز تنها به برکت انقلاب اسلامی است که به طبقهای ممتاز تبدیل شدهاند. در این میان برخی اساساً با تحریف تاریخ برای خود پیشینههای افسانهای الیگارشیک ساختهاند. افرادی هم که از دستیابی به چنین افسانههایی محروم بودهاند تلاش میکنند با طرح مسائل فرعی دیگر، موضوعاتی مانند دامن زدن به شایعات اقتصادی درباره دولت قبل را در اذهان برجسته سازند.
انقلاب چیست و چرا نومحافظهکاران به دنبال پایان آن هستند؟
انقلاب از مفاهیمی است که در فرهنگ سیاسی ایران از بار ارزشی مثبتی برخوردار بوده است و همواره در مقابل آن مفاهیمی مانند ارتجاع، محافظهکاری و استبداد قرار داشته است. اما سخن اینجاست که این وضعیت در جامعه ایران بیسبب و بیعلت به وجود نیامده است و علت آن را باید در تاریخ معاصر ایران و به طور ویژه در انقلاب اسلامی سال 57 جست.
با این مقدمه اکنون پرسش این است که در نشانهشناسی از مفهوم «انقلاب» به چه معانیای میرسیم وانقلاب در فرهنگ ایران نشان از چه معانیای داشته است؟ در این نوشته به دو معنای مهم انقلاب در دو سطح داخلی و خارجی اشاره میشود که در حقیقت یک معنا بیش نیست.
وقتی معنای انقلاب را در ادبیات انقلابیون چند دهه گذشته مطالعه میکنیم اولاً انقلاب را حرکتی ملی علیه جامعه طبقاتی و دارای شکاف طبقاتی عمیق میبینیم. به همین دلیل است که نیروهای انقلابی در فعالیتهای مبارزاتی خود همواره درباره جامعه بیطبقه سخن گفتهاند. آنان با نام بردن از جامعه توحیدی از مهمترین ویژگیهای آن را این دانستهاند که در جامعه توحیدی ایران از پدیده کاستهای اجتماعی عبور خواهد کرد و به جامعه بیطبقه خواهد رسید. هرچند که آرمان بزرگ جامعه بیطبقه بسیار شیرین و دلپسند است اما رویایی است که دست یافتن به آن اگر نگوییم غیرممکن بلکه بسیار دشوار است.
با وجود این رسیدن به جامعهای که شکاف طبقاتی در آن به صورت بیعدالتی روشنی جلوه نکند از اهداف دست یافتنی است که به لحاظ منطقی و عقلی هم قابل پیگیری است. از اینجا تأکید میشود که انقلاب در فرهنگ ایرانی اولاً یعنی جهاد و کوشش برای مبارزه با شکافهای طبقاتی. روشن است که در این مبارزه، جامعه انقلابی با جبههای مواجه است که در درههای بزرگ میان پایین و بالای جامعه در مراتب بالا نشسته و اساساً بزرگی او به حفظ همین شکاف طبقاتی است. اما نیروی انقلابی با اتخاذ رویکرد عدالتخواهانه و برابریطلبانه برای برهم زدن نظم ظالمانهای که الیگارشی و طبقه مسلط برای تامین منافع خود ایجاد کرده است ساکت ننشسته است.
بر این اساس باید گفت انقلاب زنده است تا شکاف طبقاتی زنده است. اینجا نه تنها جبهه انقلاب تعریف میشود بلکه جبهه نومحافظهکاران و موضع آنان هم معلوم میگردد. نومحافظهکاران که در دهههای گذشته خود را به طبقه مسلط تبدیل کردهاند و از این وضعیت به مراد دلشان رسیدهاند انتظار دارند که چون در میانه مسابقه چند گل پیش هستند رقابت انقلابی به طور نافرجام و غیرقانونی به پایان برسد و آنان پیروز رقابت خوانده شوند. اما آنها حتماً میدانند که انقلاب برای جابهجایی الیگارشی به وجود نیامده بود. انقلاب اسلامی انقلاب پابرهنگان و مستضعفان بود و این رقابت هنوز در جریان است چه در داخل کشور و چه در عرصه جهانی.
وقتی گفته میشود انقلاب جریان دارد یعنی جنبش مبارزه با الیگارشی و اشرافیت جریان دارد. یعنی برای جامعه انقلابی تفاوتی ندارد که این خاندان حکومتگر چه نامی دارد و چگونه قدرت مادی خود را توجیه میکند. انقلاب یعنی مبارزه با فقر و فساد و تبعیض در حالی که حیات الیگارشی در گرو فساد و تبعیض است. اصلاً جوهر وجودی الیگارشی بدون فساد و تبعیض قابل تصور نیست. لذا طبیعی است که نومحافظهکاران در زمانی که قدرت اقتصادی و سیاسی را به دست گرفتهاند با عجله سوت پایان انقلاب را به صدا درآورند. زیرا بیم آن را دارند که اگر فرهنگ انقلابیگری مهار نشود بساط الیگارشی امروز را نیز برمیچیند. به گمان آنها اگر انقلاب مهار شود وضعیت اجتماعی کشور فریز میشود و جنبش یخ میزند.
نکته مهمی که در اینجا باید بر آن تأکید کرد این است که ماهیت محافظهکاری از دو نوع قدیم و جدیدش در همین نگرش به سیاست و جامعه است. لذا وقتی در ادبیات سیاسی گفته میشود محافظهکاران مخالف تغییر هستند و طالب حفظ وضع موجود؛ این عدم تغییر و حفظ وضع موجود یعنی اینکه فرماسیون و نظم اجتماعی تأمین کننده منافع آنان حفظ شود. پس نباید گمان کرد آنها با هر تغییری مخالف هستند. محافظهکاران تلاش دارند ماهیت طبقاتی جامعه با همان شکلش را حفظ کنند وگرنه کاری با تغییرات دیگر ندارند.
در حالی که انقلاب یعنی تغییر در همین وضعیت. انقلاب ارزشهای برساخته نومحافظهکاران را برهم میریزد؛ همان ارزشهایی که ارزشهای ملی و منافع عمومی معرفی میشوند! نومحافظهکاران برای حفظ تسلط خویش اگر لازم باشد در قالب اصلاحطلبی هم برمیآیند و دم از تغییرات و رفرمهای لازم مانند حجاب اختیاری نیز میزنند. اما همه این تغییرات صرفاً برای تحکیم و تقویت قدرت خویش است تا هم مطالبات در جامعه انباشته نشود و هم رهبری این مطالبات از دستان آنان خارج نشود.
انقلاب اسلامی نه تنها در سطح داخلی نظم الیگارشیک را برهم زد و حکومت «هزار فامیل» پهلوی را به پایین کشید بلکه در سطح جهانی نیز در پی شکستن سلطه الیگارشی بینالمللی بود. ادبیات انقلاب مملو بود از مبارزه علیه مستکبران جهانی، امپریالیسم ویرانگر و سرمایهدارانی که نه تنها دولتهای غربی را به مالکیت خود درآوردهاند بلکه برای گسترش منافع نامشروع خود به استعمار کشورهای جهان سوم هم روی آوردهاند. انقلاب اسلامی با یک ایدئولوژی جهانی متولد شد. با گفتمانی کاملا تحول خواه در سطوح مختلف سیاسی و اجتماعی و فرهنگی. بر این اساس انقلاب مقارن شد با همراهی با جنبشهای رهاییبخش و مستضعفان جهان. یعنی همسویی با یک جبهه جهانی که تحت ظلم قرار گرفته است.
با این توصیف در نشانهشناسی از انقلاب اسلامی باید گفت که انقلاب خاصیتی همراه با سلطهستیزی، مبارزه با الیگارشی داخلی و جهانی، عدالتخواهی و حفظ استقلال و آزادی از وابستگی به قدرتهای سلطهگر داشت. از اینجاست که دلیل دیگر تلاش نومحافظهکاران برای پایانبخشی به انقلاب معلوم میشود. زیرا آنها به دلیل آنکه به الیگارشی تعلق دارند و دیگر وارد طبقه ممتاز شده اند به لحاظ ماهوی خود را با سرمایهداران و الیگارشی جهانی همسنخ و همسنگر می پندارند. همچنین با توجه به اینکه الیگارشی جهانی از قدرت افزونتری برخوردار است آن را «کدخدا» دانسته و تقابل با آن را نمی پسندد.
نومحافظهکاری به جای مقاومت در برابر سلطه و تهدید منافع استعمار پذیرش سلطه آنان را پیشنهاد میکند و به جای ایجاد وحدت در جبهه آزادیخواهان و عدالتخواهان جهانی تن دادن به این نظم ظلمخیز را پیمیگیرد.
الیگارشی انقلاب را با منافع خود سازگار نمیداند. او با پذیرش نظم سلطه و با وارد شدن به باشگاه الیگارشی جهانی حرف و زبان آنها را میفهمد و برای پیاده کردن تصمیمات الیگارشی جهانی بیش از هر زمان دیگری انگیزه و توان دارد. از اینجاست که به انحای مختلف علیه انقلاب و انقلابیگری سخن میگوید. چون خوب میداند که انقلاب به هیچ وجه با الیگارشی سر سازگاری ندارد و مانعتالجمع هستند. انقلاب در یک جمله یعنی مبارزه با الیگارشی در سطوح ملی و جهانی./1325/ت302/ج