تقابل ابلیس با "خلیفه خدا" او را طرد کرد
به گزارش خبرگزاری رسا، روز عید سعید غدیر خم به دلیل انتصاب امیرالمؤمنین(ع) به خلافت عالم و آدم از سوی خداوند و ابلاغ پیامبر گرامی اسلام(ص) به استناد آیه «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَهُ؛ اى پیامبر، آنچه را از جانب پروردگارت به تو نازل شده، ابلاغ کن؛ و اگر نکنى رسالتش را به انجام نرساندهای»، مهمترین عید مسلمانان به خصوص پیروان اهلبیت عصمت و طهارت(ع) محسوب میشود. شدت تأکید بر این مسأله به قدری زیاد است که خداوند به پیامبر(ص) میفرماید اگر این کار را انجام ندهی، بدان که رسالت خدا را انجام ندادهای و تمام رسالت 23 ساله تو بیمعنا خواهد بود.
در این میان سؤال مهمی که ذهن مخاطب را درگیر میکند این است که مگر رسول گرامی اسلام(ص) در طول رسالت خود بارها علی(ع) را به عنوان امیر مؤمنان و خلیفه و جانشین خود انتخاب نکردند؟ پاسخ مثبت است؛ زیرا طبق منابع روایی متقن مسلمانان، رسول گرامی اسلام(ص) بارها در طول حیاتشان این موضوع را بیان کرده بودند. با این حساب چرا خداوند در روز غدیر تأکید بر ابلاغ مجدد این موضوع دارد؟ بنابراین دو مسأله مهم پیش میآید و اینکه به دلیل حساسیت خداوند بر امر ابلاغ ولایت و نصب امیرالمؤمنین(ع) در روز غدیر، باید تعاریف، ابعاد و مصادیق مختلف این «ابلاغ» و نیز از سوی دیگر مصادیق و جوانب «ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ؛ آنچه از سوی خدا بر تو نازل شده است» که قرار است پیامبر(ص) آن را به دستور خداوند ابلاغ کند، مورد بررسی قرار گیرد.
در این راستا خدمت حجتالاسلام سعید شاهآبادی، رئیس مؤسسه غدیرشناسی رسیدیم تا نظرات ایشان درباره این موضوعات را جویا شویم.
* بر اساس تعریفی که از امامت در کلام شیعه داریم میخوانیم: «الإمامه : ریاسه عامه دینیه مشتمله على ترغیب عموم الناس فی حفظ مصالحهم الدینیه و الدنیاویه ...»؛ یعنی امامت همان زعامت سیاسی دینی است که مردم را ترغیب به حفظ مصالح دینی و دنیایی میکند. به نظر میرسد در این صورت هرکسی خلیفه و امام شود میتواند ادعا کند امام مسلمین است. از دیگر سو ما در قرآن تعاریف متعالی از تعریف امام و امامت داریم. آیا واقعاً این عبارت حق تعریف امامت را ادا میکند؟
این تعریف، تعریف صحیحی است. امامت یعنی حاکمیت جامعه و امام یعنی والی جامعه. این حاکم علاوه بر اینکه متکفل امور دنیوی مردم است، باید امور اخروی مردم را تدبیر کند. یعنی حاکمی که نه تنها نگاهش آخرت است بلکه از امور دنیوی غافل نیست. از این جهت حضرت زهراء سلامالله علیها فرمودند اگر مردم ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام را قبول میکردند دو نفر با هم دعوا نمیکردند و به سرانجام نیک میرسیدند.
امامت در مکتب شیعه یک منصب الهی است نه در اهل سنت
هرچند امیرالمؤمنین علیهالسلام در مقام حاکمیت و امامت مسلمین برای خودش دنیا و رفاه را طلب نمیکرد، اما تمام سعی خویش را برای معیشت مردم جامعه خود انجام میداد. از نگاه اسلام امام کسی است که حاکم، والی، خلیفه، وارث و زمامدار جامعه است اما با نگاه تدبیر دنیا و تدبیر آخرت. منتها آنچه که در نگاه شیعه یعنی طرفدار مکتب ولایت با مکتب سقیفه متفاوت است، این است که امامت از نگاه مکتب ولایت، یک منصب الهی است. حاکم جامعه که هم تدبیر دنیا و هم تدبیر امور آخرت مردم را دارد، توسط خداوند باید تعیین شود.
فاعل امامت و خلافت در قرآن خداست
اگر به قرآن مراجعه کنیم، میبینیم هرجا بحث امامت و خلافت است، فاعلش خود خداوند است. به عنوان نمونه میفرماید:«ِإِنِّی جاعِلٌ فِی الْأَرْضِ خَلیفَة؛ من در زمین جانشینى خواهم گماشت»، یا آیه «وَ جَعَلْناهُمْ أَئِمَّةً یَهْدُونَ بِأَمْرِنا؛ و آنان را پیشوایانى قرار دادیم که به فرمان ما هدایت مىکردند» و یا در ماجرای امامت ابراهیم(ع) میفرماید: «إِنِّی جاعِلُکَ لِلنَّاسِ إِماماً؛ من تو را پیشواى مردم قرار دادم.» حتی حضرت موسی(ع) که پیامبر خداست وقتی میخواهد جانشین تعیین کند، میفرماید «وَ اجْعَلْ لی وَزیراً مِنْ أَهْلی» خدایا تو برایم وزیری از اهلم قرار بده. حضرت موسی(ع) در مقام پیشنهادکننده است. همچنین در آخرالزمان و ظهور خداوند مستضعفین را امام قرار میدهد: «وَ نُریدُ أَنْ نَمُنَّ عَلَى الَّذینَ اسْتُضْعِفُوا فِی الْأَرْضِ وَ نَجْعَلَهُمْ أَئِمَّةً وَ نَجْعَلَهُمُ الْوارِثین؛ و خواستیم بر کسانى که در آن سرزمین فرو دست شده بودند منّت نهیم و آنان را پیشوایان [مردم] گردانیم، و ایشان را وارث [زمین] کنیم».
بنابراین آیا در بحث امام یا زیرمجموعههای امام مثل خلیفه، وارث و .... گزارهای پیدا میکنید که فاعلش غیر خدا باشد؟ از این جهت مکتب ولایت قائل است امامت، منصبی الهی است و احدی از جمله پیامبر صلی الله علیه و آله حق ندارد از خودش خلیفه تعیین کند. حتی به ائمه این اجازه را نداده به اختیار خودشان امام تعیین کنند.
* نظر برادران اهل سنت در این باره چیست؟
مکتب سقیفه معتقد بر نصب امام توسط غیر خداست
ابتدا باید عرض کنم در این بحثی که ارائه میکنم به هیچ وجه قصد جسارت ندارم بلکه نسبت به برخی مسائل معترض هستیم و نقد علمی و معرفتی داریم. هرگونه توهین به مقدسات دیگر ادیان و مذاهب خلاف دستور قرآن و مکتب اهلبیت علیهمالسلام وحی است. ما تابع اهل بیتی هستیم که همواره وحدت مسلمین اولویت اول آنان بود. امیرالمؤمنین علیهالسلام در یک روایت فرمودند: «إِنِّی أَکْرَهُ لَکُمْ أَنْ تَکُونُوا سَبَّابِین؛ خوشم نمیآید از کسانی که دشمنامدهنده و فحاش باشد. باید همواره بر اساس منطق عقلانی بحث کرد.
باید با قرآن به اثبات موضوع امامت و ولایت پرداخت
برخی با طرح موضوعات هتاکانه اجازه نمیدهند مباحث به صورت علمی و معرفتی جلو رود، وگرنه قلوب برادران اهل سنت عاشق اهلبیت علیهمالسلام است. من در تمام مناطق اهل سنت گشتم. ایشان نام فرزندان خود را از ائمه(ع) انتخاب میکنند. بیشترین اسمی که ایشان بر نام فرزندان خود قرار میدهند، از اهلبیت علیهمالسلام است. محبت به اهل عترت(ع) یک سرمایهای است که باید از آن استفاده کنیم و آن را با معرفت توأم کنیم نه اینکه آن را دستاویز هتاکی به همکیشان خود قرار دهیم؛ منتها باید فضایل ائمه(ع) را به ایشان یادآوری کنیم و با قرآن به اثبات موضوع امامت و ولایت بپردازیم؛ زیرا تنها منبع مورد وفاق تمام مسلمین است.
ما با علم اینکه برادران اهل سنت از محبان اهل بیت پیامبرند، بحث کلامی میکنیم.
در پاسخ به سؤال شما عرض کنم مکتب سقیفه و سایر مکاتب همگی قائلند غیر خدا هم میتواند نصب امام و حاکم کند. سؤالی که داریم این است که اگر شما میفرمایید غیر خدا هم میتواند نصب امام کند، بگویید چه کسی میتواند؟ خلفای اهل سنت به چه روشی تعیین شدند؟ اگر بر فرض محال این اعتقاد هم صحیح باشد، معاویه استانداری را از خلیفه سوم گرفت. وقتی مکتب سقیفه امیرالمؤمنین علیهالسلام را خلیفه چهارم خود میداند، معاویه تمرد کرد و حرفشنوی نکرد و بدتر اینکه با حضرت نبرد کرد. یعنی در مکتب سقیفه اگر یک نفر بر حاکم مسلمین قیام کند و در جنگ پیروز شود، او حاکم بر حق است! آیا این مسأله را عقل میپذیرد؟ اگر قائل نباشیم منصب امامت، یک منصب الهی است و احدی حق تصرف در آن را ندارد، از مسیر حق خارج میشویم. الان اهل سنت هیچ رویه واحدی برای انتخاب امام و خلیفه در سنتشان ندارند در حالی که قرآن این مسأله را تبیین کرده است.
* به سؤال اول یعنی تعریف امامت بازگردیم؛ تعریفی که شیخ طوسی از امامت مطرح فرمود هیچ تخصیصی ندارد که حتماً باید منصوب از جانب خداوند باشد. خب با این تعریف یک شبهه مطرح میشود. اینکه به بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران اطلاق امام میشود و میگوییم امام خمینی و یا گاهاً به رهبر معظم انقلاب امام خامنهای گفته میشود به چه صورت است؟ زیرا حقیقتاً ایشان مصلحت دنیایی و اخروی خویش و جامعه را میخواهند.
ما قائلیم امامت منصبی الهی است و در عصر غیبت هیچ کسی را امام به معنی حقیقی کلمه نمیدانیم. در عصر غیبت ما وقتی به کسی اطلاق امام میکنیم، از جهت لغوی به معنای زمامدار و پیشوا را اراده میکنیم نه اینکه منصب امامت را دارد. مثلاً اهل سنت به شافعی هم امام شافعی میگویند و یا به فخر رازی امام اطلاق میشود.
از دیگر سو خداوند هیچ گاه زمین را از حجت و امام خود خالی نمیگذارد منتها خود ائمه معصومین(ع) ساز و کارهایی را برای مردم در عصر غیبت امام زمان عجل الله تعالی فرجه تعیین فرمودهاند تا با انحراف دچار نشوند. در یک زمانی این انتخاب از سوی امام(ع) و منصوصی بود که همان نواب اربعه شدند و در یک زمانی فقهای جامعه هستند؛ منتها در انتخاب فقها به ما معیار دادهاند. امام کاظم علیهالسلام در روایتی فرمود: «فَأَمَّا مَنْ کَانَ مِنَ الْفُقَهَاءِ صَائِناً لِنَفْسِهِ، حَافِظاً لِدِینِهِ، مُخَالِفاً لِهَوَاهُ، مُطِیعاً لِأَمْرِ مَوْلَاهُ فَلِلْعَوَامِّ أَنْ یُقَلِّدُوهُ؛ اما آن کسى از فقهاء امّت ما که نگهبان نفس خود از آز و هوس و حافظ دین ایزد تعالى و تقدّس و مخالف آز و هوا و مطیع أمر حضرت مولى خود بود عوام ما را تقلید از او جایز و روا است».
* پس با این حساب یا تعریف شیخ طوسی از امامت ناقص است و باید شرط «نصب خداوند» را میآورد و یا تعریفش ناظر بر غیر از موضوع اصل امامت یعنی همان زمامداری است. به هر حال !
اما سراغ موضوع غدیر به عنوان نقطه عطف موضوع امامت و ولایت برویم. سؤالی که مطرح است اینکه پیامبر صلی الله علیه و آله قبل از جریان غدیر بارها موضوع ولایت امیرالمؤمنین(ع) را به مردم و اطرافیان مطرح فرمودند. چه تفاوتی بین ابلاغهای قبلی ولایتی امام علی(ع) با ابلاغ در غدیر وجود داشت؟
همان طور که اشاره کردید غدیر اولین بار نبود که ولایت امیرالمؤمنین علیهالسلام مطرح شد، بلکه از دوران کودکی امام(ع) همواره از سوی پیامبر(ص) تذکر داده میشد. بهتر است بدانید موضوع ولایتی امیرالمؤمنین(ع) بر اساس روایات بسیاری زیادی که داریم، حتی قبل از خلقت انسانها و در «عالم ذر» و یا عالم «میثاق» و پس از آن در عصر انبیاء و رسولان مطرح بوده است که فعلا ورود نمیکنیم.
به هر حال به چند دلیل غدیر مهمترین مقطع برای ابلاغ ولایت امام(ع) بود:
اول اینکه نزدیکترین زمان به زمان فوت پیامبر صلی الله علیه و آله بود. یعنی همگان متوجه شدند امسال سال آخر حجِ نبی مکرم اسلام است، لذا در آخرین مراسم حج، حجت را بر همگان تمام کردند تا کسی شبهه وارد نکند که حضرت در سالهای گذشته موضوع ولایت و خلافت امیرالمؤمنین علیهالسلام را مطرح فرموده است و ممکن است تغییر نظر داده باشد.
دوم اینکه طرح موضوع خلافت و امامت امیرالمؤمنین علیهالسلام در ماجرای غدیر با بیشترین جمعیت همراه بود. هیچ کدام از مواردی که پیامبر صلی الله علیه و آله در گذشته موضوع ولایت امام علی(ع) را مطرح کردند، به این اندازه جمعیت نداشت.
چهارم اینکه اولین و آخرین بار بود که پیامبر(ص) بر بالای منبر خود شخصی را به موازات خویش قرار میدادند که این مسأله نشان از اهمیت جریان غدیر در نظام الهی دارد.
مهمترین رسالت پیامبر(ص) ابلاغ امامت امام علی(ع) بود
نکته مهم اینکه ماجرای غدیر بر اساس حکم خداوند صورت گرفت آنجا که به پیامبر (صلی الله علیه و آله) فرمود: «یا أَیُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ؛ اى پیامبر، آنچه از جانب پروردگارت به سوى تو نازل شده، ابلاغ کن». این مسأله به قدری اهمیت دارد که خداوند به پیامبر میفرماید اگر این کار را انجام ندهی، گویی در 23 سال رسالت هیچ کاری انجام ندادی. وَ إِنْ لَمْ تَفْعَلْ فَما بَلَّغْتَ رِسالَتَه. در حالی که پیامبر طی این مدت مبارزات زیادی داشت، شکنجههای فراوانی را متحمل شد، بار نزول آیات و تبیین آیات قرآن را بر دوش کشید. این چه مسألهای بود که خداوند فرمود اگر انجام ندهی، گویی در این 23 سال هیچ کاری انجام ندادی؟ آیا با وجود این تهدید تصور کنیم خداوند در این ماجرا اراده کرده پیامبرش تنها بفرماید علی علیهالسلام را به عنوان دوست خودت معرفی کن، معنای باطلی نیست؟ همگان که میدانستند پیامبر علاقه فراوانی نسبت به امام علی (ع) داشت. اگر قبول کنیم ماجرای غدیر اعلام رسمی امامت، خلافت و ولایت امیرالمؤمنین است و بشریت بناست پس از رسول گرامی اسلام(ص) به تبعیت از امامت ائمه معصومین به سوی آرمانهای الهی حرکت کند، معنای تهدید خداوند در این آیه خطاب به نبی خود را میفهمیم.
چه مسألهای بود که خداوند در غدیر به پیامبرش فرمود اگر انجام ندهی، گویی در این 23 سال هیچ کاری انجام ندادی؟ آیا با وجود این تهدید تصور کنیم خداوند در این ماجرا اراده کرده پیامبر تنها بفرماید علی علیهالسلام را به عنوان دوست خودت معرفی کن، معنای باطلی نیست؟
البته این تهدید برای نشان دادن اهمیت غدیر به تمام بشریت بود وگرنه خداوند هیچ گاه با لحن عتاب با سید البشر صحبت نمیکند. این اتفاقات برای ما نیز رخ داده است. ما برای اینکه دیگران حرفمان را بفهمند گاهی به دیگری میگوییم تا آنها بشوند که در اصلاح میگوییم «به در میگم تا دیوار بشنوه». منظور شما آن «درب» نیست.
خداوند ابلیس را به دلیل مقابله با انتخاب خلیفه خدا طرد کرد
جالب است بدانید خداوند درباره مقوله «خلافت» و «امامت» به هیچ وجه کوتاه نمیآید؛ ابلیس با توحید خداوند مشکل نداشت بلکه مشکلش با خلیفه پروردگار بود. شیطان زمانی از درگاه خداوند رانده شد که نسبت به انتخاب خداوند تمرد کرد. پیامبرا خدا(ص) هم در ماجرای غدیر دست امیرالمؤمنین (علیهالسلام) را به عنوان «خلیفةالله» بالا برد. کسانی که تمرد و سرپیچی کردند به طور قطع خداوند بر اساس عدالتش با آنها رفتار میکند. ابلیس چند هزار سال خداوند را عبادت کرد اما به دلیل آنکه جلوی انتخاب خداوند ایستاد، رجیم شد.
* فرمودید در آیه بلاغ که خداوند میفرماید بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ، همان ابلاغ ولایت امام علی(ع) است. چه استدلالی از ظاهر آیات میتوان مبنی بر این ماجرا آورد.
ما تردیدی نداریم آنچه که باید ابلاغ میشد، یک ابلاغ خاص است. زیرا همان طور که اشاره کردم، اگر انجام نمیشد گویی پیامبر(ص) رسالتی انجام نداده است. منتها به قول شما این نیاز به استدلال دارد که شرح میدهم. برخی میگویند بَلِّغْ ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ مِنْ رَبِّکَ یعنی همان رسالت. یعنی ای پیامبر(ص)، همه احکامی که خداوند به تو گفت ابلاغ کن. بنابراین بَلِّغْ یعنی تمام احکام را ابلاغ کن.
اگر این ابلاغ پیامبر(ص) را به معنای ابلاغ احکام الهی تصور کنیم، اینطور معنا میشود که ای پیامبر، تمام احکام الهی را ابلاغ کن که اگر این کار را نکنی، همه احکام الهی را تبلیغ نکردی. آیا این حرف خندهداری نیست؟
یا اگر بگوییم ای پیامبر تمام احکام خدا را ابلاغ کن که اگر این کار را انجام ندهی، رسالت خاص خود را انجام ندادی، خب این هم معنای بیهوده ای است. زیرا تمام احکام تبیین شده بود.
یا اگر بگوییم ای پیامبر آن حکم خاص را ابلاغ کن که اگر این کار را انجام ندهی، گویی هیچ رسالتی انجام ندادی. به نظر شما کدام یک از این معانی را میتوان بر این آیه تطبیق داد؟ کدام حکم باقی مانده بود که پیامبر آن را ابلاغ رسمی نکرده بود؟ بنابراین باید یک حکم خاص را بر این ابلاغ قرار دهیم.
اتفاقاً در آیاتی از قرآن موضوع أُنْزِلَ إِلَیْکَ دیده میشود که میتوان بر این آیات ابلاغ تطبیق داد. در سوره بقره موضوعی داریم با عنوان ایمان به ما أُنْزِلَ إِلَیْکَ. خداوند در آیات دوم این سوره میفرماید «ذلِکَ الْکِتابُ لا رَیْبَ فیهِ هُدىً لِلْمُتَّقینَ؛ این کتابی است که در آن شکی نیست و هدایتی برای متقین است». سپس متقین را اینگونه معرفی میکند: الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِالْغَیْبِ وَ یُقیمُونَ الصَّلاةَ وَ مِمَّا رَزَقْناهُمْ یُنْفِقُونَ؛ این است کتابى که در [حقانیت] آن هیچ تردیدى نیست؛ [و] مایه هدایت تقواپیشگان است». پس از بیان این گزارهها در آیه بعد به سایر ویژگیهای متقین اشاره میکند و میفرماید: وَ الَّذینَ یُؤْمِنُونَ بِما أُنْزِلَ إِلَیْک وَ ما أُنْزِلَ مِنْ قَبْلِک؛ متقین همانها هستند که ایمان به آنچه بر تو نازل شده و بر آنچه پیش از تو نازل شده دارند. خداوند در این آیه هم پس از بیان برخی احکام در آیه بعد به صورت مجزا موضوع ایمان به «أُنْزِلَ إِلَیْک» را مطرح میکند. اگر بخواهیم از روش آیه به آیه استفاده کنیم بر اساس آیه بلاغ، این أُنْزِلَ إِلَیْک همان نزول حکم ولایتی امیرالمومنین(ع) و ائمه(ع) است.
اهلبیت(ع) نوری هستند که خداوند نازل کرد
همچنین در آیه8 سوره تغابن خداوند میفرماید «فَآمِنُوا بِاللَّهِ وَ رَسُولِهِ وَ النُّورِ الَّذی أَنْزَلْنا؛ به الله و رسولش و نوری که نازل کردیم ایمان بیاورید». سؤال میکنیم؛ پس از خدا و رسول خدا به چه جایگاهی باید ایمان آورد؟ طبیعتاً به خلیفه و جانشین برحق پیامبر(ص). لذا وقتی راوی از امام محمد باقر(ع) درباره این آیه میپرسید، حضرت میفرمایند: «و الله منظور از نور امامان از آل محمد هستند تا روز قیامت و به خدا سوکند ایشان نور خداوند هستند که خداوند نازل کرده است و به خدا سوگند ایشان نور خداوند در آسمانها و زمین هستند؛ النُّورُ وَ اللَّهِ-الْأَئِمَّةُ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ ص إِلَى یَوْمِ الْقِیَامَةِ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ الَّذِی أَنْزَلَ وَ هُمْ وَ اللَّهِ نُورُ اللَّهِ فِی السَّمَاوَاتِ وَ فِی الْأَرْض».
* در این آیات چرا صحبت از «نزول نور» شده است؟ منظور از نور چیست؟
بر اساس روایاتمان و نیز روایات تفسیری، اهلبیت علیهمالسلام قبل از خلقت جسمانیشان خلقت نوری داشتند آن هم چندین هزار سال قبل از خلقت عالم و خلقت حضرت آدم علیهالسلام؛ زیرا ما وقتی میگوییم خداوند خالق است، یعنی هیچ لحظهای نیست که خلق نکرده باشد. منطق حکم میکند اولین چیزی که خداوند خلق میکند، باید برترین مخلوقات عالم باشد و تمام مسلمانان معتقدند معصومین(ع) اولین مخلوق بودند؛ لذا پیامبر(ص) فرمودند «أَوَّلَ مَا خَلَقَ اللَّهُ نوری؛ اول چیزی که خدا خلق کرد نور من بود»؛ پس حضرات معصومین علیهمالسلام در خلقت نوری ازلی هستند و به یمن خلقت آنهاست که دنیا خلق میشود.
اهلبیت علیهمالسلام قبل از خلقت جسمانیشان «خلقت نوری» داشتند آن هم چندین هزار سال قبل از خلقت عالم و خلقت حضرت آدم علیهالسلام؛ زیرا ما وقتی میگوییم خداوند خالق است، یعنی هیچ لحظهای نیست که خلق نکرده باشد. منطق حکم میکند اولین چیزی که خداوند خلق میکند، باید برترین مخلوقات عالم باشد
حتی اعتقاد به خلقت نوری پیامبر صلی الله علیه و آله و امیرالمؤمنین علیهالسلام در منابع اهل سنت هم آمده است. در ادعیه و روایات اشارات متعددی به این جنبه از خلقت اهلبیت علیهمالسلام شده است. ما خطاب به امام زمان(عج) میگوییم: «یَا نُورَ اللَّهِ الَّذِی یَهْتَدِی بِهِ الْمُهْتَدُون؛ ای الهی که هدایتیافتگان به واسطه نور تو هدایت یافتند».
این موضوع یک استدلال جالب قرآنی دارد. زمانی که ابلیس از فرمان خداوند مبنی بر سجده بر آدم(ع) تمرد میکند، خداوند خطاب به او میفرماید: چرا سجده نکردی بر چیزی که با قدرت خود ساختم. أَسْتَکْبَرْتَ أَمْ کُنْتَ مِنَ الْعالین؛ آیا تکبر کردی یا تصور کردی از عالین هستی؟ سوال اینکه این «عالین» چه موجوداتی هستند؟ ملائک که سجده کردند. جالب اینکه ابلیس هم در این باره چیزی نمیگوید.
ابوسعد خدری میگوید نزد پیامبر نشسته بودیم که مردی درباره این آیه از پیامبر(ص) پرسید. حضرت پس از بیان نکاتی در ادامه فرمودند: «عالین» پنج نفر بودند که اسامی آنها در سرادق عرش مکتوب شده بود؛ ما باب خدا هستیم که خداوند از طریق آن عطا میکند و ... مِنْ هَؤُلَاءِ الْخَمْسَةِ الْمَکْتُوبَةِ أَسْمَاؤُهُمْ فِی سُرَادِقِ الْعَرْشِ فَنَحْنُ بَابُ اللَّهِ الَّذِی یُؤْتَى مِنْهُ.» (فضائل الشیعة صدوق، ص8)
نمود نور اهلبیت(ع) در ایام پیادهروی اربعین
اما درباره نوری که خداوند نسبت به اهلبیت(ع) میدهد اینطور بگویم در دنیا و ماده نور است و اگر نباشد زندگی معنا ندارد و همه جا تاریکی مطلق است.اگر در جایی نباشد زمین میخوریم و اگر باشد راه را پیدا میکنیم. «نور» اهلبیت(ع) هرچند در دنیا به چشم دیده نمیشود اما درک میشود. شما در ایام اربعین که در کربلا حضور پیدا میکنید، این نور را به شدت حس میکنید. این نور بر قلبها اثر میگذارد و حرکت و تزکیه ایجاد میکند. البته در سایر ایام مثل اعیاد مسلمانان مثل عید غدیر، عید فطر، ایام ولادتها و شهادتهای هر یک از اهل عترت(ع) نیز قابل درک است منتها شدتش در اربعین حسینی است. این نور انسان را از تاریکی جهل و رخوت به سوی بالا حرکت میدهد. در بخشی از آیتالکرسی میخوانیم: «اللَّهُ وَلِیُّ الَّذینَ آمَنُوا یُخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُماتِ إِلَى النُّور...؛ خداوند اهل ایمان را از ظلمان به سوی نور ولایت میکند». در این آیه «انوار» گفته نشده است بلکه تنها یک نور است آن همان نور الهی است. هرچه غیر از نور باشد ظلمت است./۹۶۹//۱۰۲/خ
منبع: تسنیم