۱۹ خرداد ۱۳۹۸ - ۱۷:۳۸
کد خبر: ۶۰۹۲۳۹
نویسنده‌ای جانباز که به همرزمانش پیوست؛

گزارش | غریب؛ از قم تا حاجی آباد

گزارش | غریب؛ از قم تا حاجی آباد
محسن در ۷ نشریه از جمله سلام بچه‌ها، پرسمان دانشجو، حدیث زندگی، پوپک، باران، انتظار نوجوان و کیهان بچه‌ها، داستان‌های زیبایی را به یادگار گذاشت.

به گزارش سرویس فرهنگی اجتماعی خبرگزاری رسا، شهید محسن صالحی حاجی‌آبادی، نویسنده‌ای جانباز و داستان‌نویسی توانا بود که بیست و سوم اردیبهشت امسال به همرزمان شهیدش پیوست، همرزمانی که او را به بهترین خلق و خو می‌شناختند و می‌دانستند که اهل خوب شنیدن و زیبا نوشتن است.

وی متولد ۲۷ اردیبهشت سال ۱۳۴۸ از خطه اصفهان بود؛ در روستای حاجی آباد از توابع شهرستان نجف آباد در میان مردمانی خون‌گرم و مهربان زاده شد، همان روستای نمونه کشوری که به دلیل تقدیم شهدا به نظام و انقلاب و جایگاه روحانیت شناخته می‌شود.

محسن فرزند کوچک خانواده بود، دو خواهر و دو برادر بزرگتر از خود داشت، هنوز ۹ ماه بیشتر از زندگی محسن، سپری نشده بود که مادر را از دست داد، وقتی اولین نامادری پا به زندگی او نهاد، به رفتار مادرانه‌اش خو گرفت، اما عمر این مادر نیز کوتاه بود.

با اینکه محسن، سن و سالی نداشت، تمام هم و غم‌اش، خواهری شد که از نامادری مهربانش بر جای مانده بود. تلاش می‌کرد تا مبادا طعم تلخ بی‌مادری را احساس کند. همواره مراقب خواهر بود و هوای او را در هر شرایطی داشت، وی دوران کودکی و نوجوانی‌اش را با دو نامادری گذراند.

محسن بعد از گذراندن مقاطع ابتدایی و راهنمایی در حاجی آباد برای ادامه تحصیل وارد حوزه علمیه نجف آباد شد، وی پیش از آن که نویسنده‌ای توانا باشد، طلبه‌ای عاشق بود، همزمان با ورودش به حوزه در سال ۱۳۶۴ در سن ۱۶ سالگی راهی جبهه‌های جنگ شد، قبل از آن در حوزه از محضر استادانی، چون حسینی خراسانی، صفایی، طاهری مازندرانی، آیت الله علوی بروجردی به کسب علم و معرفت پرداخت.

او در جبهه، با خاکریز‌های خط مقدم، انس گرفت و بیش از سه سال از عمر خود را در جبهه‌ها سپری کرد، یک سال و نیم از رفتنش به جبهه‌ها نگذشته بود که در سال ۶۶ در عملیات کربلای ۵ از ناحیه پا به شدت مجروح شد و زخمی از ترکش‌ها و خمپاره‌های جبهه یادگار بر تن گرفت، ترکش در نزدیکی‌های عصب سیاتیک او برخورد کرده بود و احتمال داشت برای همیشه فلج شود.

شهید محسن صالحی حاجی‌آبادی؛ نویسنده‌ای جانباز که به همرزمان اش پیوست

محسن طاقتی برای دوربودن از میدان رزم و جهاد نداشت، بعد از چند ماه استراحت دوباره به جبهه‌های جنگ بازگشت و این بار مشتاق‌تر از قبل در راه خدا به جهاد پرداخت؛ در این مدت نیز چندین بار زخمی و یک بار نیز در این جنگ ناجوانمردانه دشمن، شیمیایی شد.

جنگ که به پایان رسید، محسن ۲۰ سال بیشتر نداشت، بعد از امضای قطعنامه به زادگاهش بازگشت و در سال ۶۸ با دختری مومنه از خانواده‌ای متعهد و ساکن حاجی آباد ازدواج کرد و همسری برای ادامه راه زندگی‌اش برگزید.

شهید صالحی حاجی‌آبادی، عاشق شهر قم بود، از این رو برای ادامه تحصیل در حوزه علمیه و انجام کار‌های فرهنگی به همراه خانواده به قم رفت و در آنجا ساکن شد و ۲۰ سال در این شهر زندگی کرد.

در سال ۷۰ وقتی اولین فرزندش به دنیا آمد، به عشق حضرت مهدی(عج) و پیامبر(ص) نام طفل را محمدمهدی نهاد. وی چهار سال بعد در سال ۷۴صاحب فرزند دوم شد که به دلیل شدت علاقه و ارادت به حضرت زهرا(س)، نام زهرا را برای دخترش انتخاب کرد، سال ۸۶ نیز صاحب سومین فرزند شد که بر اساس خوابی که دیده بود نام حدیثه را برای فرزندش برگزید.

محسن صالحی علاقه ویژه‌ای به عرفان و سلوک داشت، در سال ۱۳۸۱ در شهر مقدس قم با استاد بزرگ اخلاق و عرفان حاج شیخ جعفر ناصری دولت‌آبادی که خود از شاگردان برجسته و ممتاز عارف سالک سید عبدالکریم رضوی کشمیری بود، آشنا شد و در زمره شاگردان ایشان قرار گرفت. محسن، اشعار زیادی در وصف استاد بزرگ خود سرود، حتی یکی از آرزوهایش، به چاپ رساندن این اشعار بود، اما مجالی نیافت و زودتر از آن چه تصور می‌شد؛ رفت.

در سال ۹۱به دلیل اوج گرفتن عوارض شیمیایی به دستور پزشک علیرغم میل باطنی‌اش مجبور به ترک شهر مقدس قم شد و بار دیگر به زادگاهش حاجی آباد بازگشت. در این ایام دوری از قم و فراق استاد بزرگش حاج شیخ جعفر ناصری را در دل داشت.

در مدت اقامت خود در قم همان‌طور که با بیماری‌های بر جای مانده از دوران جنگ تحمیلی دست و پنجه نرم می‌کرد، در کنار تحصیل در حوزه، مشغول امور فرهنگی، نویسندگی و شعر و شاعری بود. عمده نوشته‌ها و سروده‌هایش در رابطه با جنگ تحمیلی و دوستان شهید و همرزمش است، هر روز با یادشان زندگی می‌کرد و برایشان می‌نوشت و اشعاری زیبا می‌سرود.

وی همچنین اشعار زیادی در رابطه با اهل بیت(ع) و امامان معصوم(ع) سروده است، از او در حدود دویست خاطره از حضور چند ساله‌اش در جبهه باقی مانده که بازنویسی شده و در مجلات مختلف کشور به صورت داستان انتشار یافته است.

محسن عاشق نوشتن بود، از همان سال‌ها، نوشتن را به طور جدی آغاز کرد و زیبانوشتن را در حوزه داستان‌نویسی در نزد اساتیدی، چون آبروی، جزینی و عبدالله حسن زاده گذراند و در حوزه شعر نیز نزد اساتیدی، چون رحماندوست و تقی متقی به کسب هنر پرداخت.

شهید محسن صالحی حاجی‌آبادی؛ نویسنده‌ای جانباز که به همرزمان اش پیوست

وقتی شعر زیبای چفیه را در قالب مثنوی سرود، استعداد و توانایی خود را در شعرنویسی در جمع شاعران مطرح به رخ کشید، اما او همچنان به داستان نویسی عشق می‌ورزید و نشان داد استعداد ویژه‌ای در این زمینه دارد.

وی در حوزه کتاب‌های دینی نیز، قلم می‌زد به طوری که در سال ۶۹ با تلاش‌های خستگی ناپذیرش در حوزه ادبیات دینی، اولین کتاب خود را به نام نماز شکوفه نور خدا از سوی دفتر تبلیغات اسلامی قم به چاپ رساند و در طول حیات خویش ۱۸ اثر به یادگار گذاشت.

اما نخستین اثر جدی شهید محسن صالحی حاجی‌آبادی در حوزه نویسندگی در سال ۸۴ به نگارش درآمد؛ اثری زیبا به نام "اگر نامهربان بودیم؛ رفتیم" بود، کتابی که با همت اداره کل حفظ آثار و نشر ارزش‌های دفاع مقدس استان قم انتشار یافت.

شهید محسن صالحی حاجی‌آبادی همچنین تبحر خاصی در داستان‌نویسی در حوزه کودک و نوجوان داشت، وی در ۷ نشریه از جمله سلام بچه‌ها، پرسمان دانشجو، حدیث زندگی، پوپک، باران، انتظار نوجوان و کیهان بچه‌ها، داستان‌های زیبایی را به یادگار گذاشت.

او طنزپرداز قهاری بود، بسیاری از مفاهیم و مطالب را به زبانی شیوا، ساده و در قالب طنز روایت می‌کرد، شهید محسن صالحی خالق مجموعه کتاب‌های ۱۰ جلدی اکبرکاراته در قالب طنز بود، اثری دوست داشتنی و جذاب که با مضامین طنز، تلخی‌ها را نیز روایت می‌کرد، در داستان‌هایش صداقت و سادگی موج می‌زند، جنگ را با همه تلخی‌هایش، شیرین روایت می‌کند، مخاطب را با خود تا خاکریز و کارزار جنگ پیش می‌برد و در داستانهایش شخصیت‌ها، آدم‌هایی دور از دسترس نیستند.

شهید محسن صالحی حاجی‌آبادی؛ نویسنده‌ای جانباز که به همرزمان اش پیوست

در دیگر داستان‌های او از جمله خواستگار ذلیل مرده که مجموعه‌ای داستانی برای نوجوانان بود، ماجرا‌ها در قالب طنز روایت می‌شد. دیگر آثارش همچون آی بچه‌های ناز یک قصه از نماز، زری کوچولو، بچه‌های بهشت، نماز شکوفه نور خدا، رمان رقص سنگ، رمان از لیلا تا ویلا و جغله‌های جهادی برای بسیاری از علاقه‌مندان شنیدنی و دوست داشتنی بود.

توانمندی شهید محسن صالحی حاجی‌آبادی در نوشتن و قلم فرسایی تا جایی بود که برخی ازآثارش بار‌ها شایسته تقدیر و به عنوان برگزیده، انتخاب شد، او رتبه سوم  نخستین جشنواره هنر آسمانی در بخش داستان در سال ۸۵ بود و موفق به کسب رتبه شایسته تقدیر از کتاب سال حوزه در سیزدهمین دوره این همایش در سال ۹۰ شد.

عمده‌ترین رمز موفقیت محسن صالحی حاجی آبادی در نویسندگی، استفاده از تجربیات اساتید و همچنین مطالعه فراوان  داستان و رمان‌های ایرانی و خارجی از جمله کتاب‌های احمد دهقان، داوود امیریان، احمد محمود، دولت آبادی و یا رمان بلند کلیدر و ... بود.

شهید محسن صالحی، در موسسه شهید کاظمی در شهرستان نجف آباد در حوزه ترویج فرهنگ کتابخوانی فعالیت چشم‌گیری داشت و با گروه کتابخوانی موسسه و همچنین شهید مدافع حرم محسن حججی در سطح مدارس شهرستان به برپایی نمایشگاه کتاب دفاع مقدس و برنامه جنگ کتاب ویژه دانش آموزان مقطع راهنمایی و دبیرستان می‌پرداخت و افراد زیادی را اهل مطالعه کتاب، علی‌الخصوص دفاع مقدس می‌کرد.

وی بالاخره پس از سال‌ها زندگی در شهر قم، به دلیل بیماری در سال ۹۱ به زادگاهش در حاجی آبا بازگشت، شدت بیماری به حدی شد که او را از پای در آورد و حتی نفس کشیدن و راه رفتن را برایش دشوار کرد.

دستور استاد بزرگش به صبر او را تسکین می‌داد و آرام می‌کرد، ولی این صبر طولی نکشید و سرانجام پس از سال‌ها تحمل رنج جراحت‌های شیمیایی در بیست و سوم اردیبهشت سال ۱۳۹۸ افلاک نشین شد و به جمع دوستان شهیدش پیوست، گوئی او میعاد و پیمانی عجیب با اردیبهشت در تولد و شهادت داشت. وی آن گونه که وصیت کرده بود در روستای حاجی آباد در جوار آرامگاه مادرش، آرمید.

محمد مهدی صالحی توصیف زیبایی از آخرین لحظات زندگی پدر دارد، وی می‌گوید: در هنگام رفتنش نزدیک بود قلبم از حرکت بایستد، می‌دانستم که دیگر دلگرمی که همیشه در کنارم بود را نخواهم داشت، ولی خوشحال بودم از این که به دوستان خود پیوست. چه زیبا سروده شد:

 در ره دلبر ز سر باید گذشت

از مسیر دشت زر باید گذشت.

او پدر را این گونه توصیف کرد: انقاطع از خلق. انقطاع از دنیا و ما فیها. رسید به دعای قنوت نماز هر سحرش. الهی هب لی کمال الانقطاع الیک.

خواهر بزرگ او در وصف شهید محسن صالحی می‌گوید: مصداق بارز صراط‌المستقیم در زندگی من بود؛ و همسرش او را تنها در یک جمله تعبیر می‌کند: گاز خردل.. شیمیایی.. زخم بستر... شهادت.

دختر او نیز پدر را در یک جمله توصیف کرد:

چفیه یعنی باز گمنامی شهید

از شهیدستان گمنامی رسید

گرچه نامش از زبان‌ها دور بود

استخوان پیکرش پر نور بود

و حالا با خود زمزمه می‌کنم نام کتابی از شهید را؛ "اگر نامهربان بودیم؛ رفتیم"آری، او رفت، اما نه با نامهربانی.../918/ی701/س

خبرنگار: حمیده زند

ارسال نظرات
نظرات بینندگان
محمد
Iran (Islamic Republic of)
۰۹ تير ۱۳۹۸ - ۰۹:۲۷
زندگینامه خوبی از این شهید و دغدغه هایش منتشر کرده اید.
او گوشه نشین نبود و در ایام بیماری هم به وظایف اجتماعی خود عمل نمود.
این شهید بزرگوار دینش را به جوانان ادا کرد.
3
0
ناشناس
Iran (Islamic Republic of)
۲۳ خرداد ۱۴۰۲ - ۰۷:۵۱
توشمشادجوان بودی که رفتی بهاری در خزان بودی که رفتی توکی بارگران بودی برادر؟؟؟ توکی نامهربان بودی که رفتی؟؟
2
0