شرح ماجرای ماهشهر
به گزارش خبرگزاری رسا، صادق امامی، طی گزارش حضوری از وقایع اخیر بندر ماهشهر نوشت: اگر در شبانهروز حتی کمتر از یک ساعت هم درگیر شبکههای اجتماعی بوده باشید، آنقدر درباره ماهشهر توئیت، مطلب و گزارش در این چند روز خواندهاید که کنجکاو باشید بدانید پس از افزایش چند برابری قیمت بنزین چه اتفاقی در این شهر افتاده است؟ به قدری روایتها از حوادث ماهشهر و بهویژه در شهرک آیتالله طالقانی (کوره) و شهرک شهید چمران (جراحی)، عجیب و غریب است که هیچراهی جز سفر به ماهشهر- برای اطلاع از آنچه رخ داده است- وجود ندارد. این همان راهی است که من یکشنبه انتخاب کردم و چند ساعت بعد در فرودگاه اهواز بودم. برای شناخت دقیق از ادعاهای دوطرف، بررسی گزارشهای رسانههای غربی، توئیتها و پستهای اینستاگرامی و حتی بخشی از کامنتهای منتشرشده درباره وقایع هفته اول سهمیهبندی بنزین اجتنابناپذیر بود.
صبحدوشنبه اهواز را به مقصد ماهشهر ترک کردم تا بهعنوان شاهد عینی، روایتی دقیقتر از آنچه در رسانهها از داستان ماهشهر منتشرشده، گزارش کنم. این گزارش برآیند گفتوگوهای رودررو با مقامات محلی، شاهدان عینی و اثراتی است که هنوز در کانون اعتراضات و اغتشاشات خودنمایی میکند. در ماهشهر منتظر یک شاهد عینی ماجرا بودیم. چند دقیقهای زودتر سر قرار رسیدیم و این بهترین فرصت برای یکی از افراد حاضر بود؛ فردی جوان، هیکلی و دارای اضافه وزن قابل تامل تا برایمان چیزهایی بگوید که دیده و شنیده بود. میگوید «در بخشهایی از شهر سلاح بهوفور در دست افراد است و کلاش (کلاشینکف) مثل «نقل و نبات» ریخته.» راست هم میگفت، همین رانندهای که کنارم نشسته است، در سمت راست پهلویش- که کت آن را پوشانده- برآمدگی یک کلت مشخص است. بخشهایی از گزارشهای منتشرشده را که میشنود، برای پاسخ شرح حال یکی از اقوامش را که جمعه در جریان مسدود کردن جاده گیر افتاده بود، تعریف میکند: «یک فامیل معلول داریم که از کودکی پایش مشکل داشته. الان حدود 28 سالش است. جلوی ماشین او را گرفته بودند که با چه اجازهای از این جاده عبور کردهای؟ گفته بود من معلولم و بدون ماشین امکان تردد ندارم. از او پرسیده بودند که راستش را بگو، معلولی یا جانباز؟» ادامه میدهد: «یعنی میخواهم بگویم اینها به جانباز هم رحم نمیکردند. اگر مشخص میشد کسی جانباز است، معلوم نیست چه بلایی سرش میآوردند. گفته بود اصلا به سن من میخورد جانباز باشم؟ اینطوری از دستشان نجات پیدا کرد.» کامپیوترش را روشن میکند و میگوید فیلمی را 200 بار دیده، ظاهرا فیلم توسط دوربین یک مغازه ضبط شده است. در فیلم، یک مرد و زن کارمند، پیاده در حال گذر از مسیری هستند که اغتشاشگران بسته بودند. یک موتورسوار با دو سرنشین دیگر و زنجیر جلوی آنها را گرفته و کیف خانم را در حالی از دستش کشیده و برده که حداقل پنج مرد در همان حوالی بودهاند. هیچکس هم جرات نداشت کاری کند. خودش میگوید: «کافی بود این پنج مرد کمی حمایت میکردند ولی نکردند.»
چند دقیقهای نگذشته بود که شاهد اصلی ماجرا آمد. او میگوید: «نقطه شروع اعتراضات در شهرستان ماهشهر، جمعه حوالی ساعت 11 از شهرک طالقانی (کوره) آغاز شد و دو ساعت بعد به ماهشهر رسید.» در ماهشهر هنوز نام برخی از شهرکها، با نام سابقشان شناخته میشود. مثلا «کوره» یا همان طالقانی شهرکی است که در گذشته در آن کورههای آجرپزی قرار داشته است. میگوید: «جادههای اصلی شهر و ورودی و خروجی ماهشهر به همهجا بسته شده.» به اهمیت ماهشهر که شهری ترانزیتی است اشاره میکند و ادامه میدهد: «بنزین کشور از پالایشگاههای ماهشهر میآید، اما در همین شهر هندیجان که کنارمان است، میگفتند بنزین به دلیل اعتراضات در حال اتمام است و از نیروهای امنیتی خواسته بودند حداقل راه را برای رساندن بنزین باز کنند.» از شیوه معترضان برای بستن جادهها هم برایمان میگوید: «در خروجی ماهشهر به سمت امیدیه موتورسوارهایی با صورت پوشانده شده و سلاح گرم جلوی کامیونداران را میگرفتند و سوئیچ ماشین، موبایل و حتی پولهایشان را میگرفتند و کامیون را به صورت اریب در جاده میگذاشتند تا مسیر مسدود شود. این مشکل برای حدود 100 کامیون پیش آمده.» در میانه توضیحات، از وضع شهرهای مشابه هم میگوید ولی دوباره به ماهشهر بازمیگردد و به شکلی از اهمیت ماهشهر تعریف میکند که در پس لحن کلامش غروری هم شنیده میشود: «عمده کالای اساسی کشور از جمله برنج، سویا، کنجاله و ذرت از اینجا وارد و به سراسر کشور ارسال میشود و چون امکان بارگیری نبود، سه روز انبارها خالی نشد. معترضان جلوی ورود و خروج را گرفته بودند. اگر وضع ادامه داشت خیلی از کالاها با کمبود مواجه میشد و خدا میداند چه بر سر کشور میآمد.» کمی هم به ناامن شدن شهرها اشاره میکند: «میزان زورگیری بهشدت بالا رفته بود. عمده زورگیریها در ورودی هندیجان به ماهشهر روبهروی شهرک مدنی اتفاق میافتاد. در برخی شهرها البته گرایش تجزیهطلبی بالاست. شنیدم همین افراد از مردم و خودروها از پنج تا 50هزار تومان عوارضی میگرفتند.» خودش هم از طرفداران اعتراض به گرانی بنزین است و با حسرت تعریف میکند که «ای کاش برای گرانی بنزین به خیابان میریختند تا خیلیهای دیگر هم به اینها بپیوندند، اما بر اعتراضات، فضای تجزیهطلبی و جریانهای قومی حاکم بود. مثلا چه کسانی میآیند روی دیوار دانشگاه روی کاغذ A3 حرفهای سرکرده گروهک تروریستی منافقین را میچسبانند؟ اصلا اگر مردم بودند با این سطح از خشونت اقدام میکردند؟» یک به یک مسیرهای بستهشده در ماهشهر را نام میبرد که نوشتنش خود یک گزارش میشود. شاید بهتر است برای فهمیدن به روایت یک شاهد دیگر اشاره کنم که میگفت: «در ماهشهر امکان این وجود نداشت که از یک محله بتوانی به محله دیگر بروی. سر هر محلهای 10 نفر ایستاده و لاستیک آتش زده و به هر شکل ممکن مسیر را مسدود کرده بودند.»
شهرک طالقانی (کوره)او برایمان میگوید آنچه الان در ماهشهر داغ است «بازار شایعات» است. راست هم میگوید. در این چند روز آنقدر ادعاهای غیرقابل تصور شنیدهام که برای درک حقیقت، الان روبهرویش نشستهام. پیشنهاد میدهد که به شهرک طالقانی هم سری بزنیم. راننده که جوانی اهوازی و حدودا 30 ساله است، نهتنها شهرک طالقانی که حتی ماهشهر هم برای اولینبار با من آمده است. بهناچار شاهد ماجرا، راهنمای ما تا شهرک طالقانی میشود. گویا شهرک دو ورودی دارد و ما از ورودی اصلی که همان «دروازه قرآن» است وارد شهر میشویم. کمی جلوتر از دروازه قرآن، قبل رسیدن به شهر، سمت راست حوزه مقاومت بسیج شهرک طالقانی است. شاهدان میگویند دوشنبه 27 آبان، جمعیتی حدود 200 نفر به این مکان حمله کردهاند. چند نفر هم با سلاح بودهاند. رد حداقل هشت تیر سلاح کلاشینکف روی دیوار حوزه که با سیمان سفید پوشانده شده، دیده میشود. اغتشاشگران قصد ورود به حوزه و تسخیر آن را داشتهاند. رد پای یکی از آنها دیده میشود که قصد پریدن از روی درِ حوزه را داشته است. یکی از بسیجیهایی که آن ساعات در حوزه حضور داشته اینطور تعریف میکند: «پس از ورود نیروهای امنیتی و بازگشایی مسیرها، اغتشاشگران اصلی یکباره ادعا کردند بسیج دونفر را کشته است. همین بهانهای شد که به سمت ساختمان بسیج حمله کنند. چند نفر بین نیزارها که حدود یک متر آب دارد، مستقر شدند و شروع به تیراندازی به سمت حوزه کردند. در همین حال فرمانده پایگاه بهسرعت دوید تا در ورودی حوزه را که نیمهباز بود، ببندد.
یکی از اغتشاشگران با تفنگ همانجا منتظر ایستاده بود. تا فرمانده به در ورودی رسید، با تفنگ دولول به او شلیک و او را از ناحیه شکم زخمی کرد. به هر شکل فرمانده درِ حوزه را بست. یک خودروی اسقاطی را برای جلوگیری از باز شدن در، پشت آن گذاشتیم. یک نفر هم از در اصلی با کلاشینکف بالا آمد و به سمت ساختمان تیراندازی کرد تا کسی نتواند از آن خارج شود.» فرمانده حوزه که در شبکههای اجتماعی درباره او کم ننوشتهاند، در پاسخ به اینکه کسی هم در این درگیری کشته شد، میگوید: «به ما اعلام شده بود اگر از دیوار هم بالا آمدند شلیک مستقیم نکنید. اگر با سلاح وارد شدند و خواستند حوزه را تصرف کنند، فقط مجاز به شلیک از کمر به پایین هستید.» در بیرون حوزه، تابلویی فلزی وجود دارد که قرار بوده بنر حوزه را روی آن نصب کنند. روی این تابلو، رد حداقل 30 ساچمه به چشم میخورد. معلوم نیست چرا به این تابلو شلیک کردهاند.اتفاقات اصلی کمی آنسوتر از حوزه بسیج و در دروازه قرآن و محورهای دیگر مواصلاتی افتاده است. آنطور که شاهدان در ماهشهر و شهرک میگویند، جرقه شروع اعتراضات از همین شهرک طالقانی زده شده است. هرچند اغتشاشات در این شهرها تمام شده است اما مردم میگویند هنوز عناصر اصلی دستگیر نشدهاند. به همین خاطر تقریبا هیچکس حاضر نمیشود مقابل دوربین از آنچه بر این شهرک گذشته بگوید. حتی برای ضبط صدا هم محدودیت دارند و مجبور شدم از خودکار و کاغذ برای ثبت وقایع کمک بگیرم.
یکی از شاهدان ماجرا میگوید: «ما در کل شهرستان ماهشهر آغازگر اعتراضات بودیم. ساعت 11 صبح جمعه حدود 40 نفر در اعتراض به افزایش قیمت بنزین مقابل پمپ بنزین جمع شدند. آنها میگفتند که بنزین گران شده، ما فقیریم، کار نداریم و با این وضع چطور زندگی کنیم؟ حق هم داشتند واقعا مردم در این شهر با فقر و تبعیض دستوپنجه نرم میکنند. فقری که فقط برای ماست. با این حال اعتراضات در عصر جمعه شکل دیگری گرفت. ساعت 17 عدهای از معترضان، اقدام به بستن مسیر ترانزیتی امیدیه به سمت ماهشهر کردند. آنها روبهروی جایگاه پمپ بنزین حاج ابراهیم ریحانی (معروف به پمپ بنزین ذوالفقار) لاستیک لودری را آتش زدند و تجمع کردند. مسیر دیگری که بسته شد، ورودی شهرک طالقانی و نزدیک دروازه قرآن بود. برای این کار دلیل هم داشتند. از همان دقایق اولیه میگفتند که اگر جاده ترانزیتی شهرک به سمت شرکتها را ببندیم، اقتصاد ایران فلج میشود.» منظور آنها چند ده شرکت پتروشیمی است که در ماهشهر فعالیت میکنند. ادامه میدهد «معترضان ساعت 1 بامداد روز شنبه، ورودی پل نزدیک دبیرستان شهید روشنبخت را هم مسدود کردند. جادههایی که مسدود شدند، ترانزیتی بودند و روزانه دهها کامیون از آن عبور میکرد. با این وضعیت همه آنها متوقف شده بودند. معترضان از همه آنها سوئیچ ماشینهایشان را گرفتند تا حتی اگر راه باز شد، نتوانند عبور کنند. عوامل اصلی که اقدام به بستن مسیرها میکردند، موادفروش یا اسلحهفروش بودند. آنها راننده کامیونها را میترساندند و از آنها پول و گوشی موبایلشان را میگرفتند. جالب است بدانید حتی گشت شبانه راه انداخته بودند و در مسیر گشت میزدند. کار به جایی رسیده بود که مصرفکنندگان مواد مخدر هم به میدان آمدند و از ماشینهای سبک- بسته به نوع ماشین- با زور اسلحه باج میگرفتند.»
یکی از اهالی شهرک شهید چمران (جراحی) که در آنجا هم از شیوه بستن راهها استفاده شده بود، درباره پیچیدگی اقدام اغتشاشگران در شهرک طالقانی اینطور روایت میکند: «اتفاقات شهرک طالقانی را به چشم ندیدم ولی از چند نفر شنیدم. وضعیت شهرک طالقانی بسیار بدتر از شهرک ما بود. آنها کلا راه را بسته بودند. بخش زیادی از کارکنان شرکت، از ماهشهر میآیند ولی اغتشاشگران تمامی راههای اصلی را بسته بودند؛ حتی کامیونهایی که برای اداره بندر و اسکله و پایانه بندر بار میبردند، نمیتوانستند بیایند. اگر رانندهای برای رفتن مقاومت میکرد، کتک میخورد.» از تعبیر جالبی برای بستن جادهها استفاده میکند: «تقریبا میتوانم بگویم اینها ساماندهی شده بودند چون «قشنگ» کار کرده بودند. نفر قشنگ میدانست کجا باید بایستد و کجا را باید ببندد. تلفنی تماس میگرفتند و میگفتند فلان نقطه را ببندید. مشخص بود هماهنگ کرده بودند و قرارشان این بود که شاهراههای اصلی را ببندند. هدفشان هم این بود که پتروشیمی بخوابد و تعطیل شود.»
یکی دیگر از افرادی که دو شب اول در میان اعتراضات حضور داشته، میگوید: «اغتشاشگران در شهرک شبها شعار «الاحواز، الاحواز» سر میدادند. منظورشان این بود که اقدامشان جرقهای برای آزادسازی اهواز است. میگفتند «روح و خونمان هم برود، شهرک را نمیدهیم و الاحواز را هم نمیدهیم.» شبها از ورودی دروازه قرآن تا خود شهرک «یزله» (پایکوبی به عربی) میکردند. در حین پایکوبی تیراندازیهای پراکنده هم داشتند تا مردم را به خیابان بکشانند.» صبح شنبه 25 آبانماه زمانی که مردم میخواستند سر کار بروند، کسانی که مسیر را بسته و صورت خود را با چفیه پوشانده بودند تا شناسایی نشوند، جلوی مردم را با سلاح سرد و چماق میگرفتند تا از شهرک خارج نشوند. با وجود اعتراض مردم آنها حق ورود و خروج را به مردم نمیدادند. یکی از مقامات محلی میگوید: «هستههای اصلی این اغتشاشات، با هم ارتباط داشتند. بهعنوان مثال روز یکشنبه بعد از اینکه خبر رسید در شهرک رجایی بین ماموران و اغتشاشگران درگیری شکل گرفته است، حدود 40 نفر در حالی که صورتشان را با چفیه پوشانده بودند، با 15 سلاح به سمت شهرک شهیدرجایی رفتند تا به اغتشاشگران کمک کنند. شب، بعد از فروکش کردن درگیریها باز به شهرک برگشتند.»
یکی دیگر میگوید که «شنبه و یکشنبه اغتشاشگران، برخی کامیونهایی را که بار میوه داشتند غارت کردند. آنها بار سرقتی را به شهرک آوردند و به مردم نه به صورت رایگان که با قیمتی ارزانتر فروختند. آنها اعلام میکردند ببینید مدیریت ما بهتر است یا مدیریت دولت! به مردم میگفتند اگر شما با ما باشید، میتوانیم زندگی بهتری برای شما فراهم کنیم.» یکی از شاهدان که راننده شرکت پتروشیمی و ساکن ماهشهر است، درباره درگیریها و کشتهها میگوید: «در ماهشهر به دلیل حمله اغتشاشگران به فرمانداری یک یا دو نفر کشته شدند اما در چمران و طالقانی تا روز دوشنبه با وجود بسته شدن جادهها، هیچ درگیری جدیای شکل نگرفت.» دوشنبه بعد از برخی درگیریها در شهر چمران، در طالقانی پیچید که درگیری به اینجا هم کشیده میشود. پس هرکس اسلحه و هر چه دارد بیاورد و کمک کند. آنطور که گفته میشود پس از گذشت سه روز از بسته شدن راههای ترانزیتی، دوشنبه بعدازظهر نیروهای نظامی و امنیتی اعلام کردند که قصد باز کردن مسیر را دارند.
رسانههای غربی و ضد انقلاب درباره کسانی که اقدام به باز کردن مسیرهای ترانزیتی کردند، ادعا داشتند آنها چند صد نفر از فاطمیون، حشدالشعبی و حزبالله لبنان با ریش بلند زردرنگ همراه 50 پاسدار بودند. برای کسانی که تصاویری از رزمندگان حزبالله لبنان، فاطمیون و حشدالشعبی را دیده باشند، واضح است که امکان ندارد نیروهای مقاومت خود را به شمایل عناصر داعشی در بیاورند. از یکی از کسانی که عربزبان و محل کارش در شهرک طالقانی است، میپرسم که چقدر این ادعا درست است؟ اینگونه پاسخ میدهد: «وقتی قرار شد عملیات آغاز شود، در مجموع حدود 80 نفر نیروی نظامی و امنیتی با ماشین و نفربر نزدیک شهرک امام حسین(ع) و دروازه قرآن مستقر شدند. لیدرهای اغتشاشات با دیدن این صحنه فراخوان دادند. مردم هم آمدند ببینند چه خبر است که این همه سروصدا در شهرک به پا شده است؟ آنگونه که بزرگ عشیره به ما گفت فرمانده عملیات با سران تمام عشیرهها تماس میگیرند و تاکید میکنند که صف جوانانشان را از اغتشاشگران جدا کنند و اجازه ندهند به آنها آسیبی وارد شود. با توجه به اینکه تقریبا تمام جمعیت شهرک طالقانی عرب و عشیرهای هستند و به بزرگعشیره احترام خاصی میگذارند، این تماسها اتفاق افتاد. مسئولان حتی به امامجمعه شهر آقای هاشمی هم گفتند که برای مردم روشنگری کند تا صف آشوبطلبان از مردم جدا شود. با وجود این درگیری حوالی ساعت 6 یا هفت پس از آن شروع شد که یک نفر با لباس بلوچی، اولین تیرها را از سمت دروازه قرآن به سوی نیروهای امنیتی شلیک کرد. هدف نیروهای نظامی این بود که بتوانند مسیر ترانزیتی را باز کنند. آنها دنبال درگیری نبودند و به همین دلیل بیشتر تیر هوایی میزدند تا طرف مقابل متفرق شود. اما از طرف نیزار و کوچهها به سمت آنها تیر شلیک شد. تیر مستقیم هم به سمت ماموران میزدند نه تیر هوایی، یعنی به قصد کشتن به ماموران تیر میزدند.»
یکی از ابهامات درباره اغتشاشات در ماهشهر، استفاده از نفربرهاست. درباره اینکه چرا از نفربر استفاده شد، یکی میگوید: «اغتشاشگران مسلح بودند و به سمت نیروهای نظامی شلیک میکردند. با نفربر هم نیروهای نظامی توسط اغتشاشگران کشته نمیشدند و هم موانع از بازگشایی راه جلوگیری نمیکرد. آنان در تمامی جادهها علاوهبر گذاشتن بلوک، شیشه و آهن، لاستیک سوزاندند. نیروهای نظامی اگر میخواستند با خودرو وارد شهر شوند، همین سیمها دور چرخها پیچیده میشد و لاستیک را قفل میکرد. علاوهبر این اگر یک تیر به باک خودرو اصابت میکرد، خودرو منفجر میشد. راه دیگری برای بازگشایی مسیرها نبود.»
یکی از کسانی که منزلش در فاز 6 است، میگوید: «از بالای خانهها به سمت نیروهای نظامی با کلاشینکف شلیک میکردند. در شهرک طالقانی تقریبا همه مسلح هستند. ما خودمان به صورت عادی جرات نمیکنیم به این شهرک برویم. اینجا وهابیت فعالیت داشته و سابقه آتش زدن مسجد را هم دارند.» پس از چند ساعت درگیری، ساعت 11 شب مسیر ترانزیتی باز شد و کامیونها راهی مقصدهایشان شدند. ماموران پس از بازگشایی مسیر، با وجود اینکه میتوانستند عملیات خود را ادامه بدهند عملیات را متوقف کردند. یکی از کسانی که خانهاش در فاز 6 است میگوید: «ماموران به دلیل اینکه اغتشاشگران مسلح بودند و حاضر به باز کردن مسیرهای ترانزیتی نمیشدند، مسیر ترانزیتی آخرشب باز شد اما تیراندازیها ادامه داشت. یکی از تیرها به آپارتمان من اصابت کرد.»
صبح سهشنبه که دیگر مسیرها باز شده بود، اغتشاشگران یکبار دیگر به میدان آمدند اما دیگر هیچجادهای در اختیارشان نبود. آنها هر سلاحی از کلت، کلاش، پنجتیر، دولول، برنو و... داشتند آوردند و اقدام به شلیک به سمت ماموران کردند. ساعت 11 سلیمانی، امامجمعه در مسجد صاحبالزمان مصلی شهرک سخنرانی کرد. عدهای از بزرگان عشیرهها هم بودند. صحبت امامجمعه اغلب درباره گرانی بنزین بود و اینکه به بچههای شهرک برسید و از بیکاری درشان بیاورید. سخنرانی او آنقدر کارساز بود که ماموران به هیچ عنوان وارد شهر نشدند و مردم حدود 100 اغتشاشگر باقیمانده را پراکنده کردند. پس از ناکامی اغتشاشگران در پروژه جداییطلبی، فاز دوم عملیات در شهر آغاز شد و آن خبرسازیهای دروغ بود. این خبرها عمدتا به تعداد کشتهها و اینکه چه کسانی آنها را کشتهاند، مربوط بود. یکی از شاهدان میگوید: «برخی اغتشاشگران مسلح در نیزار پنهان شده بودند. با چشم خودم دیدم یکی در نیزار بود و ماموران میتوانستند او را هدف بگیرند اما تیر را کنارش زدند تا فرار کند. نیروهای نظامی به قصد کشتن نمیزدند. اگر بحث کشتار بود که با شلیک کور یا رگبار بستن نیروها، از جمعیت حدود دو هزار نفری، 200 نفر کشته میشدند.»
مدل سوریه را میخواستند
یکی از جوانان شهر میگوید که اغتشاشگران خیلیها را تهدید میکردند. البته تهدیدشان مستقیم نبود و به کسی میگفتند که برو و به فلانی بگو کارش تمام است: «اینها واقعا برنامه داشتند. میگفتند شهرهای مجاور تسخیر شود، شهرک حسابش جداگانه است. میگفتند بعد از آنکه آن شهرها تسخیر شد، ما محاکمه نظامی را در شهرک طالقانی آغاز میکنیم، یعنی دقیقا میخواستند مدل سوریه عمل کنند. یکی از افراد نقابدار پس از درگیری در شهر رجایی، میگفت بعد از اینجا به شهرک طالقانی میرویم و به حساب همه میرسیم.»
ماجرای تاسیسات شهری
در تهران و حاشیه، اغتشاشگران تقریبا به هیچچیز رحم نکردند؛ از بانک گرفته تا فروشگاههای زنجیرهای و حتی مغازههای خصوصی را یا غارت کردند یا آتش زدند. در شهرک طالقانی اما تقریبا نشانهای از این شکل اغتشاش دیده نمیشد. جز اداره آب و فاضلاب شهرک که آن هم ساعت 2 صبح و پس از شکست پروژه مسدودسازی مسیر، به آتش کشیده شد، تقریبا هیچ مکانی که مردم با آن سروکار دارند، خسارت ندید. یکی از افراد بومی درباره این شکل بیبدیل اغتشاش میگوید: «دلیل اینکه در شهرک هیچ اتفاق این چنینی نیفتاده، این بود که مردم شهرک مخالف آنها نشوند. اغتشاشگران یک تجربه قبلی داشتند. سال 83 اعتراضاتی در شهر شکل گرفت که در آن بانکها را سوزاندند. این باعث شد مردم با اغتشاشگران مخالفت کنند، این بار هوشیاری به خرج دادند و این کار را نکردند.»
آرامش و نگرانی
بعد از گذشت دو هفته از اغتشاشات، الان شهرک طالقانی در آرامش به سر میبرد، ولی آرامشی توام با نگرانی و ترس. عناصر اصلی هنوز آزادند و این یک تهدید برای شهر و مردم است. پس از شنیدن اتفاقات، برای ضبط یک گزارش ویدئویی همراه راننده به ورودی دروازه قرآن رفتم. راننده اصرار بر ضبط سریع داشت و میگفت «ماندن بیش از چند دقیقه خطرناک است.» راننده حتی پس از اینکه یکی از شاهدان ماجرا همراهمان آمد تا کانون اغتشاشات و درگیریها را به ما نشان بدهد، از همان مسیر به سمت مقصد بعدی حرکت نکرد تا از یک مسیر دوبار عبور نکرده باشیم و زاغزنهای شهرک رد ما را نگیرند. در مسیر آنقدر یخ گفتوگویمان باز نشده بود که از اسلحهاش بپرسم، ولی گفتم اگر اتفاقی افتاد، ما با دست خالی چه کنیم؟ گفت: «من سلاح دارم ولی با خشاب 13 تیره که نمیشود در برابر کلاشینکف با حداقل 30 تیر ایستادگی کرد، پس باید مراقب بود.»
بیبیسی و نیزار
درباره شهرک شهیدچمران شاید بیش از همه شهرکها، اخبار ضدونقیض گفته شده باشد. در فضای مجازی گفته میشود همهچیز در این شهر حولوحوش نیزارها شکل گرفته است. حتی گزارشی در یک رسانه ضدانقلاب منتشر شده که در آن اشارهای به نیزارها شده است. در ورودی شهر مثل سایر شهرها رد لاستیکهای به آتش کشیدهشده دیده میشود اما خبری از سوزاندن نیزارها که در دو طرف جاده قد کشیدهاند، یافت نمیشود. در شبکههای اجتماعی عدهای مدعی بودند نیروهای امنیتی و نظامی به مردمی که میان نیزارها بودهاند شلیک کردهاند و بعد هم نیزارها را به آتش کشیدهاند. یک نفر دیگر ادعا میکرد جنازهها را از نیزار بیرون کشیدند و در جاده آبادان به آتش کشیدهاند! فردی هم که در گفتوگو با بیبیسی فارسی مدعی بود با 6 نفر در این مناطق گفتوگو کرده، نوشته بود با سلاح سنگین به نیزارها که مردم در آن مستقر بودند، شلیک شده است. براساس ادعای او به نقل از کسانی که میگویند با آنها گفتوگو کرده، برد سلاح بهحدی بوده که به مناطق مسکونی پشت نیزار هم گلوله اصابت و چند نفر را زخمی کرده است. او ادعای عجیبی را هم مطرح کرده و گفته در میانه این درگیری که به گفته او با دوشکا بوده است، یک کودک چهارساله به پارک آمده تا بازی کند اما گلوله میخورد و کشته میشود !دوشکا، پارک!
آتش در نیزارها
با این خبرها، بهطور حتم بیش از همهچیز مشتاق دیدن نیزارها بودم تا ببینم در آن چه اتفاقی افتاده است. در ورودی شهرک چمران (جراحی) در سمت راست و چپ نیزارها قابل مشاهده هستند. نیزارها در سمت چپ گستردگی و حجم بسیار بیشتری دارند. سطح نیزارها از خیابان اصلی حدود یک تا دو متر پایینتر است. با رسیدن به شهر چمران، راننده بهخاطر جو ناامن و احتمال خطر برای هر دو نفرمان، خواست که بههیچعنوان از خوردو برای ضبط فیلم پیاده نشوم ولی قول داد چند باری در همین خیابان نیزارها دور بزنیم. سمت راست جاده، یک پمپبنزین بود. راننده برای استفاده از سرویس بهداشتی در پمپبنزین توقف کرد. او پیاده شد ولی موقع پیادهشدن سلاحش را با خود برد ولی گفت کلید روی ماشین باشد که اگر اتفاقی افتاد، بتوانی از منطقه فرار کنی. مشاهدات میدانی من نشان میداد عملا هیچ سوختگی در نیزارها که بتوان به آن سوختگی بزرگ گفت، وجود ندارد ولی جاهایی وجود داشت که حداکثر نیممتر نیزارها آثاری از سوختگی داشتند. این مناطق هم سر راه بودند و احتمالا کار کودکان بوده. البته باید این را هم گفت که پس از نیمساعتی که در منطقه بودیم، در سمت ورودی به شهر، آتش گستردهای در نیزارها زبانه کشید. یکی از میوهفروشهای دور میدان گفت این نیزارها را خودمان آتش زدیم تا کشاورزی کنیم. قبل از سفر به اهواز، با یکی از دوستان اهوازی تماس گرفتم تا یک فرد مطلع از آنچه در شهرک چمران گذشته معرفی کند. او باجناقش را که یکی از مدیران پتروشیمی ماهشهر بود معرفی کرد. قرارمان روز دوشنبه بود اما امکان گفتوگوی حضوری فراهم نشد و تلفنی با او گفتوگو کردم. خودش میگفت برای اینکه اطلاعات جامعی بدهم، علاوهبر مشاهداتم، با چند نفر دیگر هم صحبت کردهام.
روایت او از چمران شنیدنی است. میگفت: «من راننده شخصی داشتم و شنبه راننده دنبالم آمد. او گفت معترضان در حال بستن راه هستند. سر کار که رفتم، دیدم تعدادی از همکاران نیستند. تماس گرفتیم گفتند جاده را بستهاند و نمیتوانیم بیاییم. شرکت هم اعلام کرد بهخاطر امنیت، کارکنان زودتر به خانه بروند. در شرکت برخی کارمندان با اتوبوس میآیند. اتوبوس آنها را پیاده میکند و برمیگردد و عصر دوباره به شرکت میآید و کارمندان را سوار میکند. اما عصر دیگر راهها بسته بود و اتوبوسها نیامدند. همکارانمان مجبور شدند مسیر را پیاده برگردند. من که با ماشین سواری بودم، موقع برگشت مجبور شدم در میدان بزرگ کنار نیزار که معترضان آنجا جمع شده بودند، از ماشین پیاده شوم و فاصله سهکیلومتری تا خانه را پیاده بروم.» میپرسم که اغتشاشگران چه مسیرهایی را بسته بودند، میگوید: «ورودی شهرک چمران یک میدان است. چهار طرف این مسیر را که یکطرفش به اهواز و طرف دیگر به شرکتها میرفت، بسته بودند. یک مسیر روستایی برای عبور بود که آنهم بستند. حتی با موتور هم نمیگذاشتند کسی عبور کند. همسر یکی از همکارانمان باردار بود و میخواست دکتر برود ولی نگذاشتند. هر چه گفته بود خانمم باردار است و باید یکی، دو روز دیگر وضع حمل کند، اجازه ندادند رد شود.»
از ماهشهر هم شنیدههایی دارد: «برخی همکاران با زرنگی از جادههای فرعی و روستایی میآمدند ولی آنها آن راهها را شناسایی و مسدود میکردند. جاده فرعی دریاچه نمک در ماهشهر را هم بستند. شنبه و یکشنبه اینطور بود. یکشنبه باران خوبی بارید. من رفتم و کنجکاوی کردم. دیدم یکی از پایههای برق را بریده و وسط خیابان انداخته بودند تا زمانی هم که نیستند، راه بسته بماند. از شنبه به بعد پیاده هم اجازه عبور نمیدادند. البته به کسانی که ازشان پول میگرفتند، اجازه عبور میدادند. یکجوری عوارضی برای خودشان درست کرده بودند.» به نقل از یکی از همکارانش که مسئول تدارکات بود، تعریف میکرد: «بهدلیل اینکه کارمندان نمیتوانستند خانه بروند، مجبور به خرید پتو و آب معدنی و... شدیم. بعضی از همکاران بهجای هشتساعت، حدود 72 یا 96 ساعت سر کار بودند. وانتی که این وسایل را قرار بود به شرکت ببرد، زنگ زد که اینها پول میخواهند. گفتم اشکالی ندارد پول بده و رد شو و وسایل را به شرکت برسان.» میپرسم چقدر میگرفتند برای عبور؟ پاسخ میدهد: «از 50 تا 100 تومان میگرفتند ولی ادعایشان این بود که ما برای شما میجنگیم و شما باید خرج غذا و کار ما را بدهید. حتی جالب بود تعدادی از آنها با موتور مسافرکشی میکردند.»
روایت درگیری دوشنبه
از او درباره روز دوشنبه که گفته میشود درگیریها در این روز بالا گرفته است، میپرسم. وقایع دوشنبه را اینطور تعریف میکند: «ساعت 11 صدای تیراندازی شنیدم. تصورم این بود با تیرهوایی راه باز شده است. گفتم بروم مادرم را که چند روز ماهشهر بود ببینم. شهرک ما محصور است. در خروجی حراست اجازه خروج نداد. گفتم برای چه؟ گفتند درگیری و تیراندازی شده است. به هر شکل از در دیگر خارج شدیم و به سمت نیزارها رفتیم. دیدم جمعیت خیلی زیاد است. روزهای قبل 100 نفر بودند ولی دوشنبه 300 نفری بودند.»
اغتشاشگران که چند روز جاده اصلی را بسته بودند، در برابر درخواستهای مردم و نیروهای نظامی حاضر به بازگشایی مسیر نبودند. او میگوید: «صبح دوشنبه مامورها به شهر آمده و گفته بودند باید راه باز شود. واقعا همه چیز سه روز تعطیل بود. راه که بسته شد چند چیز مختل شد. یک اینکه مدارس هم تعطیل شد چون بخش زیادی از معلمان بچههای ما از ماهشهر میآمدند و مسیر هم بسته بود. ما هم نمیتوانستیم شرکت برویم. دوشنبه از چند منبع موثق شنیدم سپاه یا یگان ویژه آمده بودند. در ابتدا گفته بودند باید راه را باز کنید. نیمساعت مهلت داده بودند. مهلت تمام شد و نیمساعت دیگر مهلت دادند و بازهم نیمساعت دیگر. تا ساعت 10 صبح مهلت دادند راه را باز کنند ولی اغتشاشگران گوش نمیکردند. برخی میگویند نیروهای نظامی ابتدا تیر هوایی زدند تا راه باز شود اما نشد. اما بهیکباره، از سمت نیزارها به سمت ماموران تیراندازی شد. شهیدصیادی شهید شد. تیر ظاهرا به سرش خورده است. دو مامور هم مجروح شدند که بعد یکی از آنها بهنام مرادی، شهید شد. بعد از شلیک گلوله از سمت آنها، مامورها به سمت نیزار تیراندازی میکنند. اینکه بیبیسی میگفت مردم به نیزار پناه آورده بودند، این کاملا دروغ است. من یکربع بعد تیراندازی آنجا بودم و دیدم مردم ایستادند. مردم میدانستند کسانی که در نیزار هستند، با مردم نیستند. مردم در همان بلوار بیتفاوت به تیراندازی ایستاده بودند. چون اینها تیراندازی کرده بودند و جواب گرفته بودند. مردم از میدان عقب آمده بودند ولی ایستاده بودند. تعقیب و گریزی هم در شهر بوده و چند نفر ظاهرا گلوله خوردند ولی مشخص نیست چه کسی آنها را زده است.» او ادامه میدهد: «بعد از این درگیری مسیر باز شد و سپاه، بسیج و نیروی انتظامی ایست بازرسی زدند تا مسیر را امن کنند. ولی از دوشنبه بعدازظهر این مسیر باز بود و ما سهشنبه غیررسمی و چهارشنبه رسمی به شرکت رفتیم.» رسانههای ضدانقلاب و غربی مدعی هستند که تیراندازی، مردم عادی که دورتر از صحنه بودند را هم مجروح کرده است. اما موقعیت جغرافیایی نیزارها بهگونهای نیست که اساسا امکان اصابت گلوله به مردم وجود داشته باشد. نیزارها حداقل یک تا دو متر از جاده اصلی که ادعا میشود از آنجا تیربارها شلیک کردهاند، پایینتر است. اگر نیروهای نظامی میخواستند به نیزارها شلیک کنند، قطعا باید سر سلاح را رو به پایین میگرفتند تا به افرادی که در داخل نیزارها پنهان شدهاند، اصابت کند. حتی احتمال کمانهکردن گلوله هم با توجه به اینکه نیزارها در میان آب قرار دارند، وجود ندارد.
الاحوازیه سوار بر بستر محرومیت
شهرک طالقانی با بیش از 50هزار نفر جمعیت، یکی از فقیرترین شهرهای شهرستان ماهشهر است و همین شرایط باعث شده جریانهای تجزیهطلبی و گروهکهای تروریستی همچون الاحوازیه در این منطقه تکاپوی بیشتری داشته باشند. در حوادثی مثل افزایش قیمت بنزین، گروه الاحوازیه بیش از قبل فعال بود. آنها به مردم میگویند که اگر اهواز از ایران جدا شود، ثروتمندترین کشور دنیا میشود. ما آب، نفت، گاز و بهترین کشاورزی را داریم. برای جوانانی که با فقر دستوپنجه نرم میکنند، رویایی که گروهک الاحوازیه برای آنان ترسیم میکند، آنقدر شیرین هست که انگیزه برای اعتراض و حتی اغتشاش داشته باشند. در خوزستان یک چیز وجود دارد که همه بر سر آن همنظرند و آن این است که استان دچار توسعه نامتوازن شده و مقصر این وضعیت هم شرکت نفت است. مثال هم میخواهند بزنند، اولین چیز منازل مسکونی است که شرکت نفت برای کارمندانش ساخته است. شرکت نفت به جای آنکه به دنبال توسعه اجتماعی مردم بومی و محلی و ادغام کارکنانش با جوامع محلی و شکلگیری شهرهای مدرن ادغامیافته باشد، با سیاست شرکت-شهرسازی، کارکنان صنایع نفتی را از جوامع بومی جدا کرده است. با وجود اینکه هیچ برنامهای برای دیدن شهر اهواز نداشتیم ولی راننده برای درک این تبعیض، یکی از شهرکهایی را نشان داد که کارمندان عمدتا غیربومی در آن ساکن هستند. علاوهبر خانههای ویلایی با چندین اتاق خواب که طراحیشان توسط انگلیسیها انجام گرفته، تقریبا همه امکانات رفاهی از استخر تا سالنها چند منظوره برای آنان فراهم است.
در بسیاری از مناطقی که کارمندان شرکت نفت حضور دارند، امکان ورود افراد ناشناس وجود ندارد و این مناطق با چندین لایه فضای سبز از دید مردم دور است. اهوازیها میگویند: «آنقدر فضای سبز اطراف منازل کارمندان شرکت کاشتهاند که حداقل پنج درجه این مناطق سردتر از سایر مناطق است.» یکی از مدیران شرکت پتروشیمی که ساکن شهرک بعثت، از شهرکهای شرکت نفت است و توانستهام تلفنی با او گفتوگو کنم، درباره این وضعیت میگوید: «محرومیت زیاد است ولی اینجا «محرومیت» در کنار «برخورداری» است. ما در شهرک بعثت نزدیک شهر چمران هستیم. در این اغتشاشات، میگفتند باید این شرکتیها را از بین ببریم چون آنها برخوردار هستند و به همین خاطر نمیآیند به اعتراضات بپیوندند. اگر اینها بیایند و اعتصاب کنند، شرکت میخوابد و بعد خلاص.... این را صراحتا میگفتند. خانوادههای ما هم در این وضعیت احساس امنیت نمیکنند.» میگوید: «دو شب در عین ناباوری در همین شهرک 100 نفر زن و مرد تجمع کردند و شعارهای عادی و نه ساختارشکنانه سر دادند. من اولین بار سر کوچه خودمان اینها را دیدم و تعجب کردم که خانمها راه را بسته بودند. یک ساعتی هم شعار دادند. عدهای میگفتند این اقدام را در جواب اغتشاشگران انجام دادند که بگویند ما بیتفاوت نیستیم و اتفاقی برایشان نیفتد.»
آنچه در خوزستان و بهخصوص ماهشهر خیلیها را اذیت کرده، تبعیض و حس تبعیض است. در منطقه ویژه چند هزار نفر کار میکنند. بچههای چمران و طالقانی هم مشغولند ولی باید بیشتر به اینها سهم میدادند. اگر آنها سر کار میبودند، خیلی از این اتفاقات نمیافتاد. خیلی از این مردم حتی برای کار روزمرد هم مشکل دارند. بعضیها پنج هزار تومان هم در جیبشان ندارند.» او به امکانات رفاهی هم اشاره میکند و میگوید: «ورودی شهرک ما حراست است. کنار ما بیمارستان، استخر و امکانات ویژه فرهنگی و تفریحی است. شرکت نفت مجبور است این امکانات را بدهد تا کارمند در این گرما بماند و کار کند. اگر این امکانات را نگذارند، کسی اینجا نمیآید کار کند. ولی همین امکانات را مردم بومی ندارند. یک زمین ورزشی و درمانگاه ندارند. از آنطرف شرکت باعث افزایش قیمت محصولات در بازار ماهشهر شده است. الان بازار ماهشهر یکی از گرانترین بازارهاست. فروشنده میگوید مشتری من کارمندان شرکت هستند که وضعشان خوب است و حداقل حدود هفت، هشت میلیون میگیرند. محرومان هم مجبورند از همین بازار خرید کنند. این وضعیت عذابشان میدهد. شما فکر میکنید الاحوازیه بر چه بستری سوار میشود و نیرو جذب میکند؟ بر همین تبعیضها.» اینها بغضهای فروخورده خوزستان است. راننده تعریف میکند: «زمانی که بنزین لیتری هزار تومان بود، ما افرادی را داشتیم که با ماشین به پمپ بنزین میآمدند و سه یا پنج لیتر بنزین میزدند.» از من میپرسد که با سه لیتر بنزین اصلا ماشین روشن میشود؟ ولی منتظر پاسخ نمیماند و ادامه میدهد: «با سه لیتر بنزین مسافرکشی میکردند. پولی هم که درمیآوردند خرج زندگیشان میکردند.» این تبعیض درد همه مردم خوزستان است. فرمانده بسیج شهرک طالقانی هم تا وقتی صحبت از فقر و تبعیض میشود، همان حرفی را میزند که یک معترض به افزایش قیمت بنزین زده است. او میگوید: «اغلب مردم در این شهرک کمسواد و بیسواد هستند. تقریبا نیمی از نیروهای کار در شهر بیکار هستند. تنها عده کمی از جوانان شاغلند و بقیه مشغول چرخ زدن و قلیان کشیدن هستند.» گویا حالا دیگر مدارس به نماد تبعیض در همه جای کشور تبدیل شده است.
فرمانده بسیج از مدارس غیرانتفاعی البته چیزی نمیگوید ولی از تفاوت مدارس در همین شهرک و ماهشهر حرف زیاد دارد: «فردی فرزندش را به مدرسه شهرک میفرستد. این مدارس کولر، سرویس بهداشتی و حتی آب درست و حسابی ندارد. در شهرک حتی یک ورزشگاه درست حسابی نداریم. زمین چمن استاندارد یا حتی زمین خاکی مناسب نداریم، ولی کافی است به ماهشهر بروید. در ماهشهر بهترین امکانات وجود دارد. مردم این تفاوت را میبینند. مردم میبینند در شهرک پارچهفروش، سوپرمارکت و ماهیفروش کنار هم مغازه دارند ولی در ماهشهر خیلی باکلاس از هم جدا هستند. این باعث میشود ملت شاکی شوند. ما با ماهشهر فاصله زمینی کم و فاصله طبقاتی بسیار زیادی داریم. ما در شهرک حداقل 300 نفر بیکار تحصیلکرده داریم، انگیزهای وجود ندارد. همین افراد در تظاهرات نقش داشتند و حتی برای اغتشاشگران غذا میآوردند؛ تایر میسوزاندند و سنگ هم پرتاب میکردند. عوامل اصلی از همین شرایط سوءاستفاده و مردم را تحریک میکنند.» او ادامه میدهد: «با این شرایط و با وجود این وضعیت مردم بیداری داریم. از جمعیت 50هزار نفری شهرک، دوهزار نفر به خیابان آمدند. از این بین شاید 100نفر اغتشاشگر و بقیه تماشاچی بودند. اغتشاشگران اصلی مردم را تحریک میکردند که بیایید از حقتان دفاع کنید. منظورشان این بود که انگیزه، جدایی از ایران است.»