جایگاه بهداشت و سلامت در اسلام از دیدگاه آیت الله مکارم شیرازی
به گزارش خبرگزاری رسا، درست است كه وظيفه دين و آيين، هدايت مردم به راه هاى راست و اعتقاد ها و برنامه هاى اخلاقى است و رسالت انبيا به عنوان طبيبان روحانى درمان انواع بيمارى هاى فكرى و اخلاقى است؛ ولى از آنجا كه طب جسمانى نيز رابطه نزديكى با طب روحانى دارد گاه به سراغ اين امور نيز مى رفتند. به بيان ديگر مسائل مربوط به بهداشت و سلامت جسم رابطه نزديكى با سلامت روح دارد ازاين رو سلامت جسم نيز مورد توجه اسلام بوده است.[1]
اسلام براى نظافت و بهداشت اهميّت فراوانى قائل شده است تا آنجا كه در حديث مشهور پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله مى خوانيم: «فَاِنَّ اللهَ تَعالی بَنَی الاِسلامَ عَلَی النِّظافَةِ؛ خداوند (پايه هاى) اسلام را بر نظافت بنا نهاده است»[2] و تا آنجا اهميت دارد كه از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله نقل شده است كه فرمود: «الإسلامُ نظيفٌ فتَنَظَّفُوا، فإنه لا يَدْخُلُ الجنةَ إلا نظيفٌ؛[3] جز افراد با نظافت و تميز وارد بهشت نمى شوند».[4]
از این رهگذر، در روايات اسلامى و گفتار امامان معصوم عليهم السلام از هر عاملى كه موجب ناپاكى و كثيفى مى شود نهى شده، و به هر امرى كه باعث پاكيزگى و بهداشت مى گردد تأكيد شده است.[5]
در این میان يك رشته دستورات طبى و بهداشتى از معصومين عليهم السلام نقل شده است، همچنين آیاتی از قرآن کریم، پرده از روى مسائل بهداشتى و درمانى بر مى دارد.[6] که در ادامه مورد اشاره قرار می گیرد.
پاكیزگی، به مثابۀ یک ارزش
در قرآن کریم مى خوانيم: «قُلْ لايَسْتَوِى الْخَبيثُ وَالطَّيِّبُ وَلَوْ اعْجَبَكَ كَثْرَةُ الْخَبيْثِ؛ بگو (هيچ گاه) ناپاك و پاك مساوى نيستند هر چند فزونى ناپاك ها تو را به شگفتى اندازد!».[7]
به هر چيز پاكيزه «طيّب» مى گويند؛[8] که پاكيزگى ظاهرى را نیز شامل مى شود؛[9] زيرا طبع آدمى ذاتاً از اشياء ناپاك متنفر است.[10] ممكن است، انسان بر اثر نادانى، اين مواهب پاك را بيالايد، ولى خداوند، در عالم آفرينش آنها را پاك آفريده است.[11]
لذا در قرآن کریم در توصيفى از پيامبراكرم صلى الله عليه و آله مى خوانيم: «وَيُحِلُّ لَهُمُ الطَّيِّباتِ وَيُحَرِّمُ عَلَيْهِمُ الْخَبائِثَ؛ پيامبر، طيّبات را براى آنها حلال و خبائث را حرام مى كند».[12]
در اين آيات پاكيزگى به عنوان يك ارزش محسوب شده و ناپاكى، يك ضدّ ارزش به حساب آمده است.[13]
بهداشت لباس
خداوند در قرآن کریم به دنبال مساله توحيد، دومين دستور را درباره پاكيزگى از آلودگي ها قرار داده و می افزاید: «وَ ثِيابَكَ فَطَهِّرْ؛[14] و لباست را پاك كن».[15]
بعضى واژۀ «ثِياب» را به لباس ظاهر تفسير كرده اند؛ چرا كه پاكيزگى لباس ظاهر از مهم ترين نشانه هاى شخصيت، و تربيت و فرهنگ انسان است، مخصوصاً در عصر جاهليت كمتر از آلودگي ها اجتناب مى نمودند و لباس هايى بسيار آلوده داشتند، مخصوصاً معمول بود (همانگونه كه در ميان گرفتاران جاهليت عصر اخير نيز معمول است) دامان لباس را بسيار بلند مى كردند، به گونه اى كه روى زمين مى كشيد، و آلوده مى شد، و اينكه در بعضى از روايات از امام صادق علیه السلام نقل شده كه فرمود: معنى آيه اين است: «ثيابك فقصر؛ لباست را كوتاه كن»[16] نيز ناظر به همين معنى است.[17]
پيوند بهداشت و عبادات
در قرآن کریم آنچه باعث پاكيزگى جان انسان مى گردد در قالب احكام وضو و غسل و تيمم كه موجب صفاى روح است، تشريح شده است.[18]
از جمله در آیۀ شریفۀ قرآن می خوانیم: «يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا إِذا قُمْتُمْ إِلَى الصَّلاةِ فَاغْسِلُوا وُجُوهَكُمْ وَ أَيْدِيَكُمْ إِلَى الْمَرافِقِ وَ امْسَحُوا بِرُؤُسِكُمْ وَ أَرْجُلَكُمْ إِلَى الْكَعْبَيْنِ وَ إِنْ كُنْتُمْ جُنُباً فَاطَّهَّرُوا وَ إِنْ كُنْتُمْ مَرْضى أَوْ عَلى سَفَرٍ أَوْ جاءَ أَحَدٌ مِنْكُمْ مِنَ الْغائِطِ أَوْ لامَسْتُمُ النِّساءَ فَلَمْ تَجِدُوا ماءً فَتَيَمَّمُوا صَعِيداً طَيِّباً فَامْسَحُوا بِوُجُوهِكُمْ وَ أَيْدِيكُمْ مِنْهُ ما يُرِيدُ اللَّهُ لِيَجْعَلَ عَلَيْكُمْ مِنْ حَرَجٍ وَ لكِنْ يُرِيدُ لِيُطَهِّرَكُمْ وَ لِيُتِمَّ نِعْمَتَهُ عَلَيْكُمْ لَعَلَّكُمْ تَشْكُرُونَ؛ اى كسانى كه ايمان آورده ايد هنگامى كه براى نماز بپاخاستيد صورت و دست ها را تا آرنج بشوئيد و سر و پاها را تا مفصل (يا برآمدگى پشت پا) مسح كنيد و اگر جنب باشيد خود را بشوئيد (غسل كنيد) و اگر بيمار يا مسافر باشيد يا يكى از شما از محل پستى آمده (قضاى حاجت كرده) يا با زنان تماس گرفته باشيد (آميزش جنسى كرده ايد) و آب (براى غسل يا وضو) نيابيد با خاك پاكى تيمم كنيد و از آن بر صورت (پيشانى) و دست ها بكشيد، خداوند نمى خواهد مشكلى براى شما ايجاد كند بلكه مى خواهد شما را پاك سازد و نعمتش را بر شما تمام نمايد شايد شكر او را بجا آوريد».[19]
از آنجا كه نمازگزار در برخى از مواقع همه بدن را بايد به عنوان «غسل» بشويد و معمولًا در شبانه روز چند بار وضو بگيرد و پيش از غسل و وضو تمام بدن را از هر نوع كثافت و آلودگى پاك سازد؛ ناچار يك فرد تميز و نظيف خواهد بود. از اين نظر نماز به بهداشت و موضوع نظافت كه يك امر حياتى است كمك مى كند.[20]
در روايتى از امام على بن موسى الرضا علیه السلام مي خوانيم: «إِنّما اُمِرَ بِالْوَضُوء وَبُدِأ بهِ لِأَن يَكُون الْعَبدُ طاهِراً إَذا قامَ بَيْنَ يَدَىِ الْجَبّار عِنْدَ مُناجاتِهِ إِيّاه مُطيعاً لَهُ فيما أَمَرَه نَقِيّاً من الأَدْناس والنّجاسَة مَعَ ما فيهِ مِن ذَهابِ الكَسل وَ طَردِ النُّعاسِ وَ تَزْكِيةِ الْفُؤادِ لِلْقِيام بَينَ يَدَىِ الجَبّار؛ براى اين دستور وضو داده شده و آغاز عبادت با آن است كه بندگان هنگامى كه در پيشگاه خدا مى ايستند و با او مناجات مى كنند پاك باشند، و دستورات او را بكار بندند، از آلودگي ها و نجاست ها بر كنار شوند، علاوه بر اين وضو سبب مى شود كه آثار خواب و كسالت از انسان برچيده شود و قلب براى قيام در پيشگاه خدا نور و صفا يابد».[21]
«روزه» يكى ديگر از عبادت های اسلامى است كه «اثرات بهداشتى و درمانى» آن از نظر شستشو و خانه تكانى بدن از موادّ زايد مصرف نشده غذايى كه به طور معمول به صورت چربى هاى مزاحم و اضافه وزن در مىآيد و عامل بسيارى از ناراحتى هاى جسمى مى گردد، قابل انكار نيست، و به همين دليل روزه يكى از عوامل مهم پيشگيرى يا درمانى در برابر بسيارى از بيمارى ها محسوب مى گردد.[22]
لذا درباره اثر بهداشتى روزه و تأمين سلامت جسم انسان ها و مصون و محفوظ ماندن از بيمارى هاى گوناگون در حديثى از پيامبر اسلام صلى الله عليه و آله مىخوانيم:«صُومُوا تَصِحُّوا؛ روزه بگيريد تا سالم باشيد».[23]
هم چنین قرآن مجيد مى فرمايد: «يَا بَنِى آدَمَ خُذُوا زِينَتَكُمْ عِنْدَ كُلِّ مَسْجِدٍ؛ اى فرزندان آدم! زينت خود را به هنگام رفتن به مسجد با خود برداريد».[24]
خداوند در اين آيه دستور مى دهد هنگام شركت در مساجد بهترين لباس ها را پوشيده و با مرتب كردن و تميز نمودن خود و رعايت بهداشت و نظافت و آرايش (درونى و بيرونى) گام به مسجد بنهيم.[25]
لذا دربارۀ مسجد قبا در قرآن کریم می خوانیم: «فِيهِ رِجالٌ يُحِبُّونَ أَنْ يَتَطَهَّرُوا وَ اللَّهُ يُحِبُّ الْمُطَّهِّرِينَ؛ گروهى از مردان در آن به عبادت مشغولند كه دوست مى دارند خود را پاكيزه نگه دارند، و خدا پاكيزگان را دوست دارد».[26]
در روايتى كه در تفسير«تبيان» و«مجمع البيان» در ذيل اين آيه از پيامبر صلی الله علیه و آله نقل شده چنين مى خوانيم كه به اهل مسجد قبا فرمود: «ماذا تَفْعَلُونَ فِی طُهْرِکُمْ فَإِنَّ اللّهَ تَعالى قَدْ أَحْسَنَ عَلَیْکُمُ الثَّناءَ، قالُوا نَغْسِلُ أَثَرَ الْغائِطِ؛ شما به هنگام پاك ساختن خود چه كارى انجام مى دهيد كه خداوند اين چنين شما را مدح كرده است؟ گفتند ما اثر مدفوع را با آب مى شوئيم»، رواياتى به همين مضمون از امام باقر علیه السلام و امام صادق علیه السلام نقل شده است.[27]
ظاهر اطلاق آيه گواهى مى دهد طهارت در اينجا معنى وسيعى دارد كه هر گونه پاكسازى روحانى از آثار شرك و گناه، و جسمانى از آثار آلودگى به كثافات را شامل مى شود.[28]
در مجموع براى اينكه روشن شود هيچگونه سختگيرى در دستورات گذشته در كار نبوده بلكه همه آنها بخاطر مصالح قابل توجهى تشريع شده است، در پايان آيه وضوء و تيمم، آمده است: «ما يُريدُ اللهُ لِيَجعَلَ عَلَيكُم مِن حَرَج وَلَكِن يُريدُ لِيُطَهِّرَكُم؛ خداوند اراده نكرده كه بر شما حرج قرار دهد، بلكه اراده كرده تا تطهير كند شما را».[29]
در حقيقت جمله هاى فوق بار ديگر اين واقعيت را تاكيد مى كند كه تمام دستور هاى الهى و برنامه هاى اسلامى بخاطر مردم و براى حفظ منافع آنها قرار داده شده و به هيچ وجه هدف ديگرى در كار نبوده است، خداوند مى خواهد با اين دستورها هم طهارت معنوى و هم بهداشت و سلامت جسمانى براى مردم فراهم شود.[30]
نقش آب در بهداشت و پاکیزگی
در قرآن کریم، چنين آمده است كه: «وَ أنْزَلْنا مِنَ السَّماءِ ماءاً طَهُوْراً؛ ما از آسمان آبى پاك و پاك كننده نازل كرديم»[31]
«طهور» صيغه مبالغه از «طهارت» و پاكى است كه هم پاك بودن آب را مى رساند و هم پاك كننده بودن آن را؛[32] يعنى آب هم ذاتاً پاك است و هم اشياء آلوده را پاك مى كند اما غير از آب، بسيارى از اشياء پاكند، ولى هرگز نمى توانند آلوده اى را پاك كنند.[33]
و به راستى اگر آب خاصّيت پاك كننده نداشت در يك روز تمام زندگى ما و جسم و جان ما آلوده مى شد. حقيقت اين سخن را وقتى درك مى كنيم كه در نقطه اى گرفتار شويم كه آب براى شستشو نباشد، نه تهيه غذا ممكن است، نه پاكيزگى بدن، نه نشاط و طراوتى خواهيم داشت، و نه صحّت و سلامت. درست است كه آب ميكروب ها را نمى كشد؛ ولى چون حلّال بسيار خوبى است؛ انواع ميكروب ها را در خود حل كرده و مى برد، و به همين جهت عامل مؤثّرى براى سلامت و تندرستى است، و از اين گذشته روح انسان را هم از آلودگى ها به وسيله وضو و غسل پاك مى كند.[34]
بى جهت نيست كه در آيه بعد از آن آمده است: «لِنُحِيْىَ بِهِ بَلْدَةً مَيْتاً؛[35] هدف آن است كه به وسيله آن سرزمين مرده را زنده كنيم».[36]
طهارت و پاکیزگی، کلید شناخت و درک حقایق قرآن
قرآن پاك ترين كتاب از مبدأ پاكى و طهارت، بر پاك ترين قلب عالم هستى و از لبان پاك ترين مخلوق الهى، بر عالم وجود عرضه گرديد؛ به همين دليل كسانى مى توانند به اين كتاب نزديك شوند و از آن بهره گيرند كه ظاهر و باطنى پاك و طاهر داشته باشند.[37]
لذا در آيات قرآن کریم می خوانیم كه قرآن را جز پاكان مس نمى كنند، «لا يَمَسُّهُ إِلَّا الْمُطَهَّرُونَ».[38]
اين تعبير هم اشاره به پاكيزگى ظاهرى دارد كه براى تماس با قرآن بايد با طهارت و وضو باشيم، و هم اشاره به اينكه درك مفاهيم و محتواى اين آيات تنها زمانى ميسّر است كه از رذايل اخلاقى پاك باشيم.[39]
بسيارى از مفسران به پيروى از رواياتى كه از امامان معصوم عليهم السّلام وارد شده اين آيه را به عدم جواز مس كتابت قرآن بدون غسل و وضو تفسير كرده اند.[40]
در روايات اهل بيت عليهم السّلام از ابو الحسن امام على بن موسى الرضا علیه السلام نقل شده: «اَلْمُصْحَفُ لاَ تَمَسَّهُ عَلَى غَيْرِ طُهْرٍ وَ لاَ جُنُباً وَ لاَ تَمَسَّ خَيْطَهُ وَ لاَ تُعَلِّقْهُ إِنَّ اَللَّهَ تَعَالَى يَقُولُ «لا يَمَسُّهُ إِلاَّ اَلْمُطَهَّرُونَ»؛ قرآن را بدون وضو مس نكن، و نه در حال جنابت، و دست بر خط آن در اين حال مگذار، و آن را حمايل نكن، چرا كه خداوند متعال فرموده: «جز پاكان آن را مس نمى كنند»».[41]
طهارت دهان در تلاوت قرآن
احاديثى از ائمّه عليهم السلام وجود دارد كه از دهان به عنوان «راه قرآن» و «يكى از راه هاى پروردگار» ياد شده است، لذا به لزوم رعایت بهداشت و طهارت دهان توصیه شده است.
امام صادق عليه السلام مى فرمايد: پيامبر صلى الله عليه و آله فرمود: «نَظِّفُوا طريق القرآنِ. قيل: يا رسولَ اللَّهِ وما طَرِيقُ القرآنِ؟ قال: أفواهَكُم. قيل: بِماذا؟ قال: بالسّواكِ؛ راه قرآن را پاكيزه سازيد. پرسيدند: اى رسول خدا راه قرآن چيست؟ فرمود: دهان هاى شما. پرسيدند: چگونه پاكيزه كنيم؟ فرمود: با مسواك زدن».[42]
در حديث ديگرى امام رضا عليه السلام از پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله نقل مى كند كه فرمود: «أفواهُكُمْ طَريقٌ مِنْ طُرُقِ رَبِّكُمْ، فَأَحَبُّها إلَى اللَّهِ أطْيَبُها ريحاً، فَطَيِّبُوها بِما قَدَرْتُم عَلَيهِ؛ دهان هاى شما راه هاى پروردگارتان است، آن را پاكيزه سازيد».[43]
بهداشت تغذیه
بسيارى از امراض را پزشكان از پرخورى مى دانند، خصوصاً در عصر ما كه تلاش هاى جسمى كم شده و ماشين جايگزين نيروى انسانى شده است، و اين عدم تحرك موجب جمع شدن چربي ها در بدن گرديده و كانونى از عفونت را به همراه مى آورد، بار قلب را اين زوائد سنگين و كار كليه را مشكل و به طور كلى سنگينى و ناتوانى بدن را به همراه دارد.[44]
لذا آیۀ «كُلُوا وَ اشْرَبُوا وَ لا تُسْرِفُوا ؛[45]بخوريد و بياشاميد و اسراف نكنيد» گرچه بسيار ساده به نظر مى رسد، اما امروز ثابت شده است كه يكى از مهم ترين دستورات بهداشتى همين است.[46]
با توجه به اينكه «لا تُسْرِفُوا» بلافاصله پس از امر به اكل و شرب، آمده است مى تواند ناظر به اين نكته باشد كه پرخورى از مصاديق اسرافى است كه از آن نهى شده است.[47]
در این زمینه پيامبر اكرم(صلى الله عليه وآله) فرمودند: «المِعْدَةُ رأس كلِّ داء و الحِميَةُ رَأسُ كُلُّ دَواء؛ معده اساس هر بيمارى و پرهيز ريشه و سرآمد همه دواها است».[48]
هم چنین در روايت دیگر از آن حضرت مى خوانيم: «إِيَّاكُمْ وَ اَلْبِطْنَةَ فَإِنَّهَا مُفْسِدَةٌ لِلْبَدَنِ وَ مُورِثَةٌ لِلسَّقَم؛ از پرخورى بپرهيزيد كه بدن را فاسد مىكند و بيمارى به بار مى آورد».[49]
اميرمؤمنان على عليه السلام مى فرمايد: «إِيَّاكَ وَ الْبِطْنَةَ فَمَنْ لَزِمَهَا كَثُرَتْ أَسْقَامُهُ؛ از پرخورى بپرهيزيد، زيرا هر كس بر آن مداومت نمايد به انواع بيمارى ها دچار شود».[50]
چنانكه بر كسى پوشيده نيست كه اعتدال و ميانه روى در خوردن، صحت و سلامتى را به ارمغان مى آورد، لذا در روايت ديگرى از اميرمؤمنان آمده است: «مَنِ اقْتَصَرَ في أكْلِهِ كَثُرَتْ صِحَّتُهُ؛ هر كس كه در خوردن ميانه روى كند، تندرستى او دوام مى يابد».[51]
رعایت بهداشت فردی، عامل نشاط و شادابی
در حديثى از امام صادق عليه السلام مسواک زدن به عنوان یکی از اسباب نشاط معرفی شده است.[52]
هم چنین در حديث ديگرى شستن سر با خطمى (گياهى است كه معمولًا از گل آن براى شست و شو استفاده مى كنند)[53] و در احاديث ديگرى، استفاده از داروى حمام و كوتاه كردن موى شارب (اصلاح كردن سر و صورت) از اسباب نشاط شمرده شده است.[54]
نظافت و آراستگى
على بن جعفر عليه السلام مىگويد: «عن أخيهِ أبي الحسن عليه السلام: سألتُه عن قصّ الشاربِ، أمِنَ السُّنَّةِ؟ قال: نعم.وقال أميرالمؤمنين عليه السلام: أخْذُ الشاربِ مِن النظافَةِ، وهو مِن السَنَّة؛ از برادرم امام كاظم عليه السلام در مورد كوتاه نمودن شارب پرسيدم كه آيا از سنّت است؟ فرمود: آرى.[55] اميرمؤمنان عليه السلام هم فرمود: كوتاه كردن شارب از نظافت واز سنّت پاك اسلام است».[56]
سخن آخر: (پاکیزه بودن از اخلاق انبیاست)
از جمله شرايطى كه براى انبيا ذكر مى كنند اين است كه صفاتى كه باعث تنفّر است در آنها نباشد. ممكن است در ميان آنها فردى نابينا باشد، مثل يعقوب عليه السلام كه نابينا شد، امّا به بيمارى تنفّرآميز مبتلا نمى شوند، و اين افسانه اى كه درباره حضرت ايّوب عليه السلام نقل شده كه بدنش كرم زد، دروغ است و ساخته افراد خرافى است. بلکه امام رضا عليه السلام مىفرمايد: «مِنْ أَخْلاقِ الأنْبياءِ التَّنَظُّف؛[57]پاكيزه بودن از اخلاق انبياست».[58]
مطابق اين حديث، امام عليه السلام يكى از اخلاق انبيا را نظافت معرّفى كرده كه شامل نظافت ظاهرى و باطنى مىشود، يعنى آنها هم نظافت اخلاقى و هم نظافت ظاهرى داشتند.[59]
از اينجا مى فهميم كه چرا پيغمبر اكرم صلى الله عليه و آله به عطريّات و وسايل خوش بو اهمّيت مى داد، و مقيّد به نظافت و پاکیزگی بود، مسواك مى زد، و زمانى كه مى خواست از خانه خارج شود، خود را در ظرف آب نگاه مى كرد.[60]
در حقیقت اين يكى از اصول مشترك در زندگى همه امامان معصوم عليهم السلام بوده كه علاوه بر آراستگى باطن و روح و روان، ظاهرى زيبا، پاكيزه و آراسته داشته اند.[61]
بعضى خيال مى كنند همين مقدار كه انسان ايمان محكم، و باطنى پاك داشته باشد كافى است، و ظاهر و شكل و قيافه، هرگونه باشد عيبى ندارد، چنين خيالى از نظر اسلام خيال باطل مى باشد، بلكه به عكس بخشى از برنامه ها و دستورهاى اسلام مربوط به نظافت، زيبايى و آراستگى ظاهر، مثل قيافه و لباس و رنگ و بو است.[62]
پژوهش؛ تهیه و تنظیم؛ معاونت تحریریه خبر پایگاه اطلاع رسانی؛دفتر حضرت آیت الله مکارم شیرازی
/998/ج
منابع:
- تفسیر نمونه
- گفتار معصومین (علیهم السلام)
[1] براى اطلاعات بیشتر، ر.ک: دائرة المعارف فقه مقارن، ج 1، ص 65- 72 ؛ پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج13، ص69.
[2] كنز العمال، ج 9، ص 277، ح 26002.
[3] مجمع الزوائد، ج 5، ص 132.
[4] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص216.
[5] گفتار معصومين(ع)، ج1، ص87.
[6] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج13، ص69.
[7] سورۀ مائده، آیۀ100.
[8] لغات در تفسير نمونه، ص358.
9] تفسير نمونه، ج2، ص334.
[10] لغات در تفسير نمونه، ص358.
[11] سورۀ نحل، آيه 72(تفسیر نمونه، ج 11، ص 346)؛ سورۀ مؤمن، آيه 64(تفسیر نمونه،ج 20، ص 177)؛ لغات در تفسير نمونه، ص 359.
[12] سورۀ اعراف، آیۀ 157؛ (اخلاق در قرآن، ج1، ص68).
13] اخلاق در قرآن، ج1، ص68.
[14] سورۀ مدثر، آیۀ4.
15] تفسير نمونه، ج25، ص212.
[16] مجمع البيان، ج 10، ص 385.
[17] تفسير نمونه، ج25، ص212.
[18] تفسير نمونه، ج4، ص285.
[19] سورۀ مائده، آیۀ6.
[20] پاسخ به پرسش هاى مذهبى، ص286.
[21] وسائل الشيعه، ج 1، ص 257؛ (يكصد و هشتاد پرسش و پاسخ، ص397).
[22] اسلام در يك نگاه، ص76.
[23] سيرى در فلسفه احكام، ص 122؛ دائرة المعارف فقه مقارن، ج1، ص413.
[24] سورۀ اعراف، آيه 31.
[25] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص397.
[26] سورۀ توبه، آیۀ108.
[27] چهره منافقان در قرآن با استفاده از تفسير پر ارزش نمونه، ص134.
[28] تفسير نمونه، ج8 ، ص140.
[29] سورۀ مائده، آیۀ6؛ (تفسير نمونه، ج4، ص294).
[30] تفسير نمونه، ج4، ص.295
[31] سورۀ فرقان، آیۀ48.
[32] پيام قرآن، ج2، ص248.
[33] تفسير نمونه، ج15، ص116.
[34] پيام قرآن، ج2، ص248.
[35] سورۀ فرقان، آیۀ49.
[36] پيام قرآن، ج2، ص248.
[37] گفتار معصومين(ع)، ج1، ص114.
[38] سورۀ واقعه، آیۀ79؛ (تفسير نمونه، ج23، ص271).
[39] گفتار معصومين(ع)، ج1، ص115.
[40] برگزيده تفسير نمونه، ج5، ص87.
[41] وسائل الشيعه، ج 1، ص 269، ح 3. (طبق اين حديث نفى در آيه فوق كنايه از نهى است)؛ (تفسير نمونه، ج23، ص271).
[42] المحاسن، ج 2، ص 558، ح 928؛ گفتار معصومين(ع)، ج1، ص115.
[43] المحاسن، ج 2، ص 559، ح 929؛ گفتار معصومين(ع)، ج1، ص115.
[44] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص367.
[45] سورۀ اعراف، آیۀ31.
[46] تفسير نمونه، ج6، ص153.
[47] دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص407.
[48] اخلاق اسلامى در نهج البلاغه (خطبه متقين)، ج2، ص368.
[49] ميزان الحكمه، ج 1، ص 88؛ دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص408.
[50] ميزان الحكمه، ج 1، ص 89؛ دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص408.
[51] غررالحكم، ح 7404؛ دائرة المعارف فقه مقارن، ج2، ص408.
[52] ر.ک: محاسن برقى، ج 1، ص 14؛ پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج15، ص273.
[53] بحارالانوار، ج 73، ص 322، ح 3.
[54] پيام امام امير المومنين عليه السلام، ج15، ص273.
[55] فروع كافى، ج 6، ص 478.
[56] تحف العقول، ص 102؛ گفتار معصومين(ع)، ج1، ص87.
[57] بحارالانوار، ج 78، ص 335؛ تحف العقول، حكمت 4.
[58] گفتار معصومين(ع)، ج1، ص83.
[59] همان، ص84.
[60] همان.
[61] همان.
[62] همان.