«خانه امن» کدام پروندهها را باز کرد؟
به گزارش خبرگزاری رسا، پخش مجموعه تلویزیونی «خانه امن» به پایان رسید و با توجه به استقبال مخاطبان ساخت فصل دوم آن در دستور کار قرار گرفته است.
این سریال روایتگر پرونده های واقعی مربوط به داعش و منافین بود و برای اولین بار مخاطبان تا این حد صریح و روشن در جریان رویدادهای امنیتی قرار گرفتند.
همین بهانه ای شد تا میزبان ابوالفضل صفری (تهیه کننده)، احمد معظمی(کارگردان)، حمیدرضا پگاه، امین زندگانی، آرش عاصفی، سجاد دیرمینا، علی جلالی، کاظم برزگر، افشین حسنلو و گیلدا ویشکی بازیگران سریال «خانه امن» در خبرگزاری فارس باشیم.
*آقای صفری از شکل گیری سریال بفرمایید.
صفری: سریال خانه امن با سابقه حدود 4 سال ساخته شد. یعنی از طرح موضوع، ایده و تا ساخت آن حدود 4 سال زمان برد، یک بخشی از آن کارهای پژوهشی بود و یک بخشی هم کارهای اطلاعاتی بود.
کار اطلاعاتی به یک معنا یک پرونده اصلی داشت که همان عملیات ایکس معروف بود، یعنی خط اصلی قصه، به این معنی که بعد از حضور پررنگ داعش در عراق، آنها به مردم ما نزدیک شدند، همزمان یک پوشش جدید برای خودشان در ایران درست کردند و قرار شد در ایران عملیات گسترده انجام شود، حدود 50 عملیات همزمان. پرونده واقعی عملیات ایکس با عنوان مستعار ایکس بود.
پرونده قطوری داشتیم که فیلم کاملاً حوزه تروریست و ضدتروریست را قرار بود دنبال کند، این کار اصلی قصه و بدنه اصلی قصه بود، کنار آن هم پروندههای اطلاعاتی دیگر هم بود مانند بعد از حضور پررنگ داعش چند مساله برای سیستم اطلاعاتی ما در داخل کشور به وجود آمد، نحوه آموزش آنها سوال بود که آنها در ایران چگونه دارند عملیات میکنند؟ چون عملیات موفق هم داشتند و یک نمونه آن مجلس بود و چند سوال دیگر، یکی بحث پشتیبانی بود که آن پای خط منافقین را به قصه باز کرد و یک خط پررنگ دیگر هم که در قصه باز شد، ارتباط کشورهای منطقه و خاصه محور اسرائیلی ـ عربستانی در ماجرای داعش بود که حضور ترکی فیصل با منافقین و ماموریتی که برای آن جمع طراحی شد؛ اینها هم مبنای اطلاعاتی و پروندهمحور داشت.
در رأس ماجرا هم یک تئوری به نام «خانه امن» وجود داشت که این هم باز مبنای اطلاعاتی داشت، آقای بایدن در کسوت عنوان اطلاعاتی امنیتیاش، از زمانی که معاون اوباما بود این تئوری را مطرح کرده بود که ما برای اینکه به اهدافمان برسیم کاری که باید بکنیم این است که نیروهای اطلاعاتی ایران را سرگرم کنیم، خانهشان باید ناامن شود تا آنها سراغ مسائل خودشان بروند و آنها را درگیر کنیم و این یک تئوری بود و کمان آمد و چرخید و پوشش رسانهای داشت و این حرف مستند است.
از منظر پژوهشی ما یک مسالهای داشتیم که من فکر میکنم در کار نمایشی و گونه نمایشی برای اولین بار در جهان است که اینقدر خوب در متن و زیرمتن داعش میرویم، یعنی وقتی گفتگوهای سعید و بغاض را میبینیم، یک کارکرد جدی دارد، ما داریم همینطور داعش را باز میکنیم، آن جلسهای که ابوعامر نیروهایش را تجهیز میکند، اینها در سریال ما کارکرد آموزش دارد و به نوعی دارد داعش را معرفی میکند و این اولین بار است که ما واقعاً آن روی اصلی داعش را باز کردیم.
**به نظر می رسد داعش و وحشی گری آنها را کمتر تصویر کرده اید و بیشتر روی عملیات آنها و شستشوی مغزی که شده اند، متمرکز بوده اید.
صفری: بالاخره تلویزیون است دیگر، ما سکانس انفجار بغداد را قرار بود میدان راهآهن داشته باشیم، طبیعتاً نمیشود اینکه ما نشان بدهیم یکسری هموطن ما کف میدان راهآهن افتادند، خودش آزاردهنده است
**البته در سخنانشان تلاش شده تا انحراف فکری و رفتاریشان نشان داده شود که البته شاید به اندازه خود تصویر تاثیرگذار نباشد.
صفری: باز تلاشمان را کردیم به نظرم اثرش را گذاشته است. این کار از بُعد پژوهشی به زمان نیاز داشت که پخته شود، پس آن 4 سال مباحث پژوهشی و اطلاعاتی بود و آن گاه تولید یک فیلم بود که که زحمت آقای اصفهانی و ترابنژاد بود و فرماندهی کل ماجرا با احمد معظمی بود که توانست آن را به یک فیلم تبدیل کند و این شد که ما الان داریم میبینیم.
**کمکهایی که به شما در پروندهها شد، چقدر دست شما در رسیدن به منابع اصلی باز گذاشته بود و اینکه آیا یک پنل کلی به شما دادند یا نه شما با شاخههای اصلی ارتباط داشتید؟
صفری: جزئیات و ریزترین اتفاق ممکن در این کار با مشورت و مشاوره نهادهای مرتبط بود یعنی اگر خانه کرمانشاه را دیدید به این دلیل بود که نشان بدهیم همان جایی که عملیات تروریستی صورت گرفته، ما لوکیشن را آوردیم و عین واقعیت آنجا پیاده کردیم؛ تا این حد جزئیات مهم بود وگرنه لزومی نداشت ما قصه کرمانشاه را در کرمانشاه بگوییم. در همین کرج هم میتوانستیم فیلمبرداری بکنیم و جزئیات تا این حد برای گروه مهم بود و برای خانه امن، چون خانه امن سریال نیست به آن معنا که بگوییم که فقط بنشینیم نگاه کنیم تا وقتمان پر شود، مباحث جدی و استراتژیک در این کشور داریم که اینها باز نشده است و در گونه نمایشی که اصلاً باز نشده است.
چیزهایی که در سریال روایت شد، باید از کلی مبادی عبور میکرد تا چنین سکانسی روی آنتن تلویزیون دیده شود.
**آقای معظمی در سومین گام بعد از سارق روح و ترور خاموش به خانه امن رسیدید، این کار پختهترین اثر نسبت به این دومجموعه باشد، به نظر می رسد که این ژانر را برای کارگردانی بیشتر دوست دارید و مورد علاقه تان است.
معظمی: دقیقاً! ژانر جاسوسی و امنیتی کلاً ژانر جذابی است، کمتر هم ساخته میشود و ما زیاد ندیدیم و به اندازه خودش هم به شدت کار سختی است چه در متن و چه در اجرا و برای بازیگر هم همینطور است. سارق روح که موضوع فرقهها را مطرح میکرد و برای خودش جذابیتهای خاصی داشت و بخش امنیتی هم داشت و بعد هم ترور خاموش که موضوع مواد مخدر بود و به خانه امن رسیدیم که خیلی وسیع بود و احتیاج داشت با مشاوره آقای اصفهانی که به ما حتی در اجرا خیلی کمک کرد و همفکریای که بین تهیهکننده، کارگردان و تیم نویسنده است.
این خیلی نکته مهمی است که همینطوری نباشد که من یک صحنهای را سرخود و به عنوان کارگردان بگویم این را باید این شکلی اجرا کنم! نه همه اینها باید حسابشده باشد یعنی مثلاً یک صحنه بازجویی میخواهیم بین کمال و ابوعامر بگیریم، حتی نوع پلانها هم مهم است، نوع لنزی که انتخاب میشود، نوع حرکت دوربین مهم است، اینها اگر فقط صرفاً این مدلی باشد که برویم صحنه بگیریم، آن وقت آن تاثیرگذاری را ندارد و آن معنی و مفهومی که نویسنده دنبال آن بوده و کارگردان میخواهد به آن برسد، در این سریال خیلی رعایت شده است و این کار سختیهای خودش را دارد و جزء کارهایی است که پربازیگر و پرلوکیشن است.
من اصولاً به کارهای این مدلی خیلی علاقمندم و ترجیح من این است که به جای کارهایی که یک مقدار نخنما است و قصههای تکراری دارد، سعی میکنم اگر قصههای جدید این شکلی به من پیشنهاد شود، قبول کنم چون آن جنگیدن خیلی برای من جذابیت دارد و امیدوارم که سریالهایی شبیه خانه امن و این تیپی زیاد ساخته شود و پیامی که به مردم و مخاطب میدهد خیلی نکته مهمی است خصوصاً در دیالوگها، یعنی خیلی جاها است، چیزهایی است که شاید خیلیها با آنها آشنا نباشند ولی با این سریال داریم پیام را به مردم منتقل میکنیم.
**آقای پگاه، نقش شما در این سریال خیلی دیده شد و مردم با کمال ارتباط خیلی خوبی برقرار گردند. بازخوردها چطور بود؟
پگاه: در وهله اول به عنوان بازیگر برای من جالب است، برای من با بازیگری که با او کار نکردم، وقتی او را میبینم جذاب است، به هر حال بازیگری را که در سینما است و یکدفعه او را در تلویزیون یا جای دیگری میبینم که تا حالا با او کار نکردم، برایم جذاب است، این یک بخش ماجرا است، یک بخش هم این است که یک نقشی را خیلی باور میکند، یعنی فکر میکنند ما از همه چیز خبر داریم [میخندد] یعنی آنقدر باور میکنند که این حاصل زحمتهای یک تیم است که کار ساختهشده و ارائهشده که باورپذیر شده و هم در این موضوع متفقالقول هستیم که از تهیهکننده کار که همانطور که فرمودند چندین سال پژوهش میشود و کار میشود و تا میرسد به آقای معظمی میرسد و بعد بازیگران و عوامل دیگر که زحمات آنها کمتر دیده میشود و در مورد آنها صحبت میشود ولی به هر حال مجموعهی زحمات آنها است که باعث میشد منِ کمال را باور کنند و این اتفاق ایندفعه خیلی پررنگ بود و جدی گرفتند.
**شما در مسائل مربوط به امنیت کشور توجهی داشتید؟ داعش را پیگیری میکردید؟
پگاه: در حد این خبرها بود که ما در جریان قرار میگرفتیم و نکته خیلی جذاب آن که آقای صفری فرمودند این است که تا حالا واقعاً کار جدی در مورد داعش نشده بود و آن هم مثلاً من (به وقت شام) فیلم آقای حاتمیکیا را ندیدم ولی آن هم فکر نمیکنم در مورد داخل ایران بود، تا حالا در مورد حضور داعش در ایران کار نمایشی نشده بود و به نظرم این بیشتر یک مساله ملی است، اینکه شما فکر کنید دارید یک فیلم جنگی در یک عرصه و زمینه دیگری میسازید، این فیلم جنگی است و فرقی نمیکند شما لب مرز بجنگید یا به شکل امنیتی ـ جاسوسی بخواهید با یک عدهای که میخواهند خرابکاری بکنند بجنگید و از این بُعد هم خیلی جذاب است.
** وقتی به شما پیشنهاد شد دربارهی آن تحقیق و پژوهش کردید؟
پگاه: من همیشه میگویم برای اجرای یک نقش و بازی کردن، بیشترین اطلاعات و کدها را ابتدا فیلمنامه میدهد، حالا ما ابتدای کار خیلی فیلمنامه کاملی نداشتیم ولی حضور آقای اصفهانی به عنوان مشاور و طراح کار خیلی کمک میکرد که قرار است که مجموعه و طراحی شخصیت قرار است چگونه باشد و اینکه نتیجهی آن چیزی شد که شما دیدید.
** الان نگاه شما نسبت به مسائل امنیتی کلان کشور نسبت به قبل از ایفای این نقش چقدر تغییر کرده و مهم شده است؟
پگاه: همیشه برای من اینطور نبوده که با فیلم بخواهد روی شخصیت من اثر بگذارد. اما به هر حال شاید ما گاهی وقتها یادمان میرود که یک عده دارند 24ساعته تلاش میکنند همانطور که دیدید کمال کمتر پیش میآید بتواند به زندگی اش برسد. اینها زندگی ندارند آنها همیشه در ماموریت داخل و خارج از کشور هستند.
زندگانی: واقعاً خیلی سخت است!
پگاه: کمال مدام فقط برای شناسایی لب مرز و نقطه صفر مرزی میرود و برمیگردد و مدام در حال فعالیت است و در قالب سریال بخشی از قصهها کم و زیاد شده است ولی واقعیت این است که 24 ساعته حواسشان است و آن طرف هم دشمن دارد تمام تلاشش را میکند که از کوچکترین روزنهای ضربهاش را بزند که بعضی وقتها این اتفاق میافتد. بیشتر میتواند یادآوری هم باشد که یادمان نرود این نکته را در زندگیمان داریم و حواسمان به آن باشد.
**ما بهازای واقعی خودتان را چقدر میشناختید؟
پگاه: هیچی! نمیشناختم. طبیعی است. البته سریال های با موضوع جاسوسی و پلیسی از سریال های جذاب و پرطرفدار در جهان هستند که ما در تلویزیون کم به سمت تولید این ژانرها رفتیم اما این ظرفیت در تلویزیون وجود دارد که در این حوزه آثار بیشتری خلق کند.
**کار به نسبت کارهای قبلی چطور بود؟
پگاه: خیلی سخت بود. با وجود این که در سریال «تفنگ سرپر» بازی کردم و حدود دو سال در یک روستا بودم و آن هم سختی های خودش را داشت، چون اثری تاریخی بود و با اسب باید کار می کردم اما «خانه امن» به لحاظ فیزیکی و تعداد سکانس ها سخت ترین بازی ام بود، یعنی روزانه سکانس های زیادی با حجم بالا داشتیم، خیلی پر دیالوگ بود و در زندگی ام در هیچ اثری این همه جلوی دوربین نبودم، به خصوص کرونا هم کار را سخت تر کرد.
این نقش فراز و نشیب های خودش را داشت. بازیگری یعنی این که بیننده آن کاراکتر و موقعیت را باور کند و اگر این دو اتفاق بیفتد بازیگر کارش را درست انجام داده است.
صفری: طبیعتاً نمیتوانستند ارتباط داشتند منتها ما فیلمها را میفرستادیم دو تا از مجموعه مدیران مرتبط با حوزه امنیتی کشور آنها را ارزیابی کنند و بعد کار ادامه پیدا می کرد.
**چرا گروه امنیتی همه جا میروند؟ کردستان، جنوب همه جا هستید؟ هیچ کس غیر از شما نیست که برود؟ چرا این گروه خودشان همه جا میروند؟
زندگانی: از ما بهتر نبود!(می خندد)
صفری: چون پروندههای مهم را اصولاً شخصیتهایی مثل کمال و افشین انجام میدهند اگر بخواهند حتی افرادشان را برای پروندههای پیچیده این شکلی بفرستند باید خودشان حتماً باشد.
زندگانی: یک چیزی هم وجود ما همچنان بین مستند و داستان گیر میکنیم یعنی بخشی از وظیفه رسانههای دیگر این است که به نوعی بازسازی میکنند، مثلاً نمونههایی که از تلویزیون خودمان پخش شد مثل هشدار برای کبری 11، این همه اتوبان در آلمان فقط این دو مامور بودند، چون نمایندهای از یک قشر هستند مثلاً آیا ما در یک سریال این فرصت را داریم که تمام بخشهای یک وزارتخانه یا یک تیمی که قرار است امنیت کشور را تامین بکند، هر کسی در این بخش، قسمتهای سریال باید خیلی بالاتر از استانداردهای تلویزیون باشد، ولی معمولاً دو سه نفر هستند که نمایندهی یک قشر هستند و تمام کارها توسط آنها انجام میشود و این خیلی خوب است که جا بیفتد که ما وقتی وارد مسالهی درام میشویم یک مقدار باید از مستند فاصله بگیریم.
**در مورد شما یک نکته این بود که چرا آقای زندگانی اینقدر معمولی رفتار میکند؟، هیجان ندارد و حتی گاهی شوخی می کند.
زندگانی: دقیقاً مانند این است که شما روز اول به عنوان یک بازیگر جلوی دوربین میروید، اولین کار شما است و هیجان دارید و یا بیستمین بازی شما است، یا یک پزشکی که اولین عمل جراحی قلب باز را انجام میدهد یا یک پزشکی که دویستمین عملش را انجام میدهد قاعدتاً شما وقتی در این تکرار به تجربه میرسید هر نوع فعالیتی برای شما یک روزمرگی پیدا میکند و آنقدر که برای یک آدم عادی میتواند هیجانآور باشد، برای شما نمیتواند باشد.
مثلاً یک زمانی من آرزو داشتم در دکور سریال هزاردستان راه بروم ولی الان آنقدر که در شهرک غزالی کار کردیم الان وقتی میگویند لوکشین شهرک غزالی دیگر آن هیجان را ندارد، اولین سوال این است که دستشوییهایش درست شده؟ آب دارد؟ مشکل برق آن حل شد؟ درحقیقت در رئالیتهِی هر اتفاق نمایشی شما باید بدانید در کجای زمان تجربهی آن نقش قرار دارید، خیلی متفاوت است مثلاً بچههایی که در دفتر هستند قاعدتاً چون جوانتر هستند با هیجان بیشتری رفتار میکنند و پیشنهادات بیشتری میدهند ولی بخواهیم مرحله به مرحله نگاه کنیم، افشین و کمال هستند که پخته هستند، تصمیم میگیرند و خیلی هیجانزده و با تعجیل عمل نمیکنند، این یک بخشی از ضابطه هر نقشی است.
**یعنی افشین به آن پختگی رسیده است که رسیدگی به این پروندهها برای او عادی و معمولی است.
زندگانی: عادی و معمولی نیست، تخصص او است و روی قضیه اشراف دارد، هیجان برای زمانی است که شما اشراف ندارید و با ناشناختهها مواجه میشوید، وقتی برای هر اتفاقی یک فرمول و یک تجربهای وجود دارد و وقتی این تجربه با تجربهی همکار شما، به عنوان کمال ترکیب میشود، قاعدتاً آن هیجانی که باید یک مامور سطح پایینتر داشته باشد، این دو نفر ندارند، برای همین فرمانده و لیدر یک گروه میشوند که هیجانی رفتار نکنند ولی وقتی در حوزهی عملیات میدانی قرار میگیرد و با سامان صفاری از طریق بیسیم عمل میکند، همانقدر که او هیجان دارد، حالا با یک شکل دیگرش این طرف استرس و نگرانی دارد یعنی اصل قضیه این است که ما در چه جایی، در چه زمانی چه چیزی را باید نمایش بدهیم؟ آن وقت این تعیین میکند که شما این سطحبندیای که میکنید در نمودار یک نقش در کجای فیلمنامه و داستان قرار گرفته و براساس آن محتوا شما رفتارتان تغییر میدهید. قاعدتاً وقتی شما در دفتر هستید و دارید صحبت میکنید و همهی دوستان هم حضور دارند، رفتار هیجانانگیزی که بخواهید نسبت به مساله نشان بدهید غلط است.
**آقای جلالی شما هم نقشی را بازی کردید که شاید مامور امنیتی را خیلی از بازیگران بازی کرده بودند ولی داعشیها کسانی که در ایران بودند یا ایرانی بودند، این نقشها قبلاً بازی نشدند و برای مخاطب آنقدر شناختهشده نیستند، اطراف شما داعشی نبوده که بخواهید با آنها گفتگو کنید که بفهمید آنها چگونه هستند، برای اینکه آنها را بشناسید، شما داعشیها را چگونه شناختید و با چه پیشزمینهای پیش رفتید و از چه منابعی برای شناخت بیشتر آنها بهره بردید؟
جلالی: من این نقشی را که بازی کردم تا حالا ندیده بودم که یک ایرانی بخواهد نقش داعش بازی بکند و در وهلهی اول خیلی برای من چالش بود که چطوری با این نقش کنار بیایم؟ چون مردم از چهره داعش خوششان نمیآید و از آن نفرت دارند و من پلهپله بخواهم این نقش را بازی بکنم ممکن بود با یکسری امواج منفی مواجه بشوم ولی با توجه به اینکه این شخصیت دارد متحول میشود البته در بستر نقش اتفاقاتی میافتد و رایزنیهایی که من با آقای معظمی راجع به این نقش داشتم خیلی امیدوار بودم که اتفاقات خوبی برای این کارکتر بیفتد، بنابراین با کمال میل پذیرفتم و با افتخار در کنار دوستان بودم، برای من تجربه خوبی بود که دوستان قدیمی را دیدم آقای زندگانی، آقای پگاه و سایر دوستان که حضور داشتند و واقعاً در این مجموعه کِیف کردم!
نقشی که من بازی کردم به عنوان یک بازیگر به آن نگاه میکنم و اینکه ما در پیامها خیلی میبینیم که میگویند درخشان باشید، بدرخشی، میدرخشی، استنباطش برای من اینطوری است اگر نقش خوب از آب درآمده و مردم از همه نقشها استقبال کردند که خدا را شکر همه نقشها به کمک آقای معظمی زیبا بود حتی در کوچکترین و ضعیفترین جهت نگاهها و ریاکشنها واقعاً به ما کمک میکرد، من اگر خیلی بازیگر باسابقهای هم باشم ولی آن نکتهسنجیهایی که آقای معظمی روی کوچکترین حرکت چشم داشتند، واقعاً به کارکتر بنده کمک کرده است.
استنباط من از درخشان بودن این است که من میگویم بازیگرها همه یک الماس هستند و همه فکر میکنند الماس خیلی درخشنده است در صورتی که اصلاً اینطور نیست، ما وقتی از اعماقی که به آتشفشان وصل است الماس را میکَنیم، یک سنگ تیره و تاریکی است باید خیلی آن صیقل و تراش داده شود تا درخشان شود، این درخشان بودن هر کدام از کارکترها، وقتی من به عنوان یک بازیگر میآیم یک الماس تیره هستم و وقتی میآیم توسط کارگردان صیقل داده میشوم و بُرش داده میشوم و در کارخانهای که تهیهکننده صاحب آن اثر است درخشان میشوم و آقای صفدری کارخانه جواهرسازی بودند که آقای معظمی دانهدانه ما را تراشید، من دستشان را میبوسم و این اتفاقاً واقعاً برای من افتاده است و دارم واکنشهای مردم را میّبینم و نظرات آنها را دریافت میکند و واقعاً خیلی خوب بود و من بعد از 20 سال، از سریال کت جادویی و خط قرمز و آن همه سریالی که داشتیم که دورهی من تمام شد، الان دوباره با این سریال دارد اتفاقات خوبی برای من میافتد.
**یک بخشی از بازیهایی که شما دارید تردیدهایی است که بیشتر چشمی است، یعنی مخاطب از چهرهِی شما متوجه میشود دچار شک شدید و تردید دارید. خصوصا جاهایی که دیالوگی برای گفتن وجود ندارد.
جلالی: بله دقیقا. اینها همه نقطهنظراتی بود که آقای معظمی همیشه گوشزد میکرد، آن چیزی که من دارم بازی میکنم شاید یک نگاهی که دارم میکنم خودم متوجه نیستم آیا درست است یا درست نیست؟ بنابراین توصیههای ایشان بود که همیشه کنترل میکرد و به من میفهماند که چنین چیزی میخواهم حتی آن نگاه را از من میخواست که کجا نگاه بکنم؟ به چپ یا راست؟ حتی یادم است روی چین و چروک پیشانی من ایشان خیلی حساسیت داشت و میگفت اینجا مثلاً کمتر باشد اینجا بیشتر باشد؛ اینها همه تاثیراتی بود که با مشاوره آقای معظمی این نقش را ایفا کردم.
یک جایی من میخواستم به بازی ایشان اشاره کنم که بازی در سکوت است، بازی در سکوت واقعاً سخت است و این چالش هر بازیگری است که با آن مواجه است که من بیایم دیالوگ بگویم و همهی حرفهایم را بگویم خیلی کار سختی است، زمانی که من بتوانم ریاکشن درستی بدهم، همان نگاهی که شما فرمودید درست به دست بیاید، آن وقت آن اتفاق خوب خواهد افتاد.
**آقای حسنلو ما هم از این تجربه بفرمایید.
حسنلو: ابتدا باید خوشحالی زیاد خودم را ابراز کنم و تشکرات همیشگی که مایه مباهات من یا هر بازیگری است که اولین حضورش در تلویزیون و قابی که خودش سالهای پای آن نشسته و در آن علیرضا پگاه دیده و این بار در یک پروژهای کنار آنها کار بکند. در این چند وقت بازخوردهای خوبی گرفتم چون نقش سامر شروع سریال بود، به نظرم خیلی مهم بود که درست دربیاید، از طرفی هم یادم است روزی که رفتم با آقای معظمی صحبت کنیم، گفت سینابسها را بخوانید، هم نقش بیژن را بخوان و هم نقش سامر را بخوان، ببین کدام را بیشتر دوست، من خیلی بیشتر سمت سامر بودم به خاطر چالشی که در بیدیالوگی و سکوت او وجود داشت.
ما تا حالا داعشی ندیدیم و یک تعریف عمومی از داعش در ذهن همه وجود دارد که یک آدم ریش و پشمی است، دارد میبُرد ولی با توجه به صحبتهایی که با آقای معظمی داشتیم با آقای معظمی به یک زبان مشترکی رسیدیم که حتی این آدم چطور نگاه میکند؟ و خیلی جالب است مخاطب در قسمتهای اول که من را میبینید میگوید این چطور اینطوری است؟ چرا دارد زیر لب حرف میزند؟ بعد که جلوتر میآییم میّبنیم تحت چه آموزشهایی قرار گرفتند که میتوانند چنین رفتاری از خودشان نشان بدهند که این همه آدم را چطور منفجر کند یا حتی بیاید.... واقعاً میتوانم بگویم بعدها این کار یکی از شاید بهترین کارهایی باشد که در کارنامه کاری من است، خیلی خوشحالم برای اینکه خانه امن اولین کار تلویزیونی من بود و بازخورها هم خوب است.
**آقای بزرگر شما چطور داعشی سریال شدید؟
پگاه: من وقتی بازی ایشان را دیدم و من دوست قدیمی کاظم هستم گفتم خدایا این آقایی که دارد بازی میکند چقدر آشنا است! چقدر خوب است؟! بعد دیدم در تیتراژ نوشته است کاظم برزگر! اِه تازه فهمیدم رفیقم است و من کاظم را در یک فضای دیگری میشناختم و در آن فضا برای خودش سوپراستاری است و وقتی در اینجا او را دیدم، متوجه شدم چه تغییر عجیب و غریبی و بعد بچهها مدام آمدند و ما هم مدام شگفتزده شدیم و به یک نتیجه رسیدم که نسل بازیگرها واقعاً تغییر کرده است، زمان ما اگر یک بازیگری کنار بازیگر اصلی قرار میگرفت همیشه با یک حسرتی سکانسهایش را بازی میکرد و همیشه میگفت کاش من جای او بودم! و خودش را در اندازهی نقش یک نمیدیدید، اتفاقی که در این سریال افتاده است بعد از راهنمایی احمد معظمی که اوج پختگی او در این کار است، این است که بچهها همه آمدند که نقش یک سکانس خودشان باشند یعنی شما وقتی کار را میبینید، میبینید دو سکانس است.
ولی به اندازهی نقش یک انرژی میگذارد و ماجرا را جدی گرفته است و این خیلی اتفاق خوبی است، یعنی دورهی ما، همهِی ما دنبال این بودیم که نقش طولانی، وجبی، متری و پررنگ داشته باشیم و واقعاً اتفاق بینظیری است و خوشحالم در این نسلی که این دهه وارد عرصه تلویزیون، سینما و تئاتر شدند، این اتفاق بزرگی است و این نوید را میدهد که آدم به راحتی میتواند سراغ سریالها و فیلمهایی بروید که پر از کارکتر است و همه درجه یک بازی میکنند و این هم خیلی مهم است که کارگردان درگیر اسم بازیگرهای اصلیاش نشود، بگوید چون بازیگر اصلی من در سکانس است، پس من سکانس را با او شروع کنم و با او ببندم که چون پولش را دادیم زیاد نشانش بدهیم ـ ببخشید بازاری صحبت میکنم ـ واقعاً احمد معظمی در خیلی از سکانسها اگر من و آقای پگاه حضور داشتیم و سکانس برای کسی دیگر بود، شروع و آغاز سکانس با آن بازیگر بود و نتیجهی آن را روی آنتن میبینید که همه عالی در یک سطح خوبی دارند میدرخشند و من باید یک تشکری از این نسل فرهیخته که وارد بازیگری شدند و آنقدر باانگیزه دارند کار میکنند به نوبهی خودم بکنم و امیدوارم اتفاقات خوبی در فرهنگ بازیگری مملکت ما بیفتد.
برزگر: من از آقای معظمی تشکر میکنم اول به خاطر اینکه من را انتخاب کردند یعنی به من اعتماد کردند، دوم به خاطر اینکه تکتک پلانها به من کمک میکرد و کدهایی میداد که بازیهای اضافهی من را بگیرد، چون من همیشه در سبک دیگری بازی میکردم، در این سبک به من خیلی کمک کرد و از آقای معظمی خیلی تشکر میکنم.
**شما چقدر بحث داعش را میشناختید؟
برزگر: همان اطلاعاتی که همه داشتند من هم داشتم تا اینکه پیشنهاد شد و در دوران پیشتولید، من یک جلسه پیش آقای معظمی آمدم گفتم راجع به متن بیشتر صحبت کنیم که سر آقای معظمی خیلی شلوغ بود و گفت بر فعلاً اطلاعات جمع کن و راجع به داعش بخوان تا بفهمی چیست و من آنجا فهمیدم کاری که باید بکنم چیست؟ در اینترنت هر چه راجع به داعش پیدا کردم خواندم، اصلاً چرا داعش چیست؟ فکرشان چیست و برنامهِی آنها چیست؟ و دو سه فیلم هم دیدم که راجع به داعش ساخته شده بود و براساس قصههای واقعی بود و تنها اطلاعاتی که راجع به داعش به دست آوردم همین بود تا اینکه متن هم تکهتکه به دستم میرسید و نمیتوانستم کارکتر را کامل داشته باشم و برای همین آقای معظمی و آقای اصفهانی خیلی به من کمک کردند و خودم با نقش آشنا شدم و خیلی هم آن را دوست داشتم.
**بازخوردها چطور بود؟
برزگر: فوقالعاده بود واقعاً حتی کسانی که مخالف صددرصد داعش بودند میآمدند به من تبریک میگفتند که آقا چقدر خوب بودی! و این را مدیون آقای معظمی هستم و این اولین کار جدیِ تلویزیونی من است و یک کاری انجام میدادم و در آن سکانسهایی که بازی داشتم کارگردان علناً به من گفت، حتی کار کمدی بود و جنس کار من بود، زیاد حرکتی نکن، نقش اصلی این دو نفر هستند که من آن کار را سال 90 بازی کردم اما آقای معظمی خیلی با ما کرد و من خیلی مدیون او هستم حتی بعد از این سریال بالای 10 پیشنهاد به من شده است و خوشحال هستم که در کنار بزرگان هستم واقعاً لذت بردم.
جلالی: جای آقای رئیسی هم خالی است بازیگر خیلی پرتوان، قوی و خوبی است که از بچگی کار میکرد، نگاهی که تیم سازندگان این پروژه داشتند، ما داعش را فقط در تلویزیون دیدم، نگرشی که این فیلمنامه داشت این بود که تصور عامه از داعش این بود که همه ریشهای بلند و هیکلهای درشت دارند، رویکردی که قصه به خانه امن دارد این است که کاملاً رئال و داعش را از دل مردم بیرون کشید، به نظرم الان برای بیننده باورپذیر است که اینها داعشی هستند منتظر نیستند که آدمی با ریش بلند بیاید مانند فیلمها و سریالهایی که درباره داعش دیدیم اغراقآمیز هستند، نه! مگر داعش از کجا شکل گرفته است؟ یک تعداد مردم مخالفی بودند که در سوریه و عراق بودند و به گروه داعش تبدیل شدند، درواقع آنها هم یکسری آدم طبیعی و واقعی بودند و داعشیهایی که در این سریال بودند با رویکرد کاملاً درست و رئالی که داشتند نشان دادند کاملاً طبیعی و از دل اجتماع هستند.
پگاه: داعش بیشتر از اینکه فردیت باشد یک نوع تفکر است، داعش یعنی تعصب، تعصبی که تمایل به این دارد که افکار خودش را تحت هر شرایطی حتی به قیمت از بین بردن یک نسلی چه جان و خاطراتشان و چه در مکان زیستشان، بخواهد تبلیغ کند و ترویج بدهد و این تفکر در هر شکلی میتواند داعش باشد یعنی حتی مثلاً منِ روشنفکر بخواهم به همه ثابت کنم که بیایید روشنفکر شوید، اینطوری زندگی کنید و نگاه کنید و حالا برای اینکه این تفکر را به کرسی بنشانم بگویم از قدرت و وحشت استفاده بکنم، هدف وسیله را توجیه بکنم، یعنی داعش میتواند درون همه ما وجود داشته باشد، برای همین ما داعش ایرانی داریم، آلمانی داریم، از منطقه خاورمیانه داریم، یعنی این داعش در درون همه است و مانند یک ویروسی است که درون یک جماعتی میافتد و میتواند وجود داشته باشد و ما فقط باید جلوی شرایط بلوغ و ظهور آن را بگیریم که این اتفاق نیفتد. به نظرم هر تفکری که تنه به تعصب بزند میتواند یک داعش در آن حد متولد کند.
**خانم ویشکی ما معمولاً در سریالها و فیلمها خانمهای پلیس و نیروی امنیتی ندیدم و آنهایی هم که میبینیم در حد دستبند زدن و بردن هستند، ولی در این سریال اینطوری نیست خانمی است که مشارکت دارد و پای به پای آقایان کار میکند؟
ویشکی: برای من خیلی جالب بود، روز اولی که با آقای معظمی صحبت کردم، نقشی بود که من شبیه آن را تا حالا ندیده بودم و در یک فضای کاملاً اطلاعاتی خانم به نوعی آچارفرانسه بود، کارهایی بکند و اطلاعاتی ردوبدل بکند، همگام با آقایان پیش برود، برای من جالب بود و خیلی هم به جهات مختلف چالش داشت، اول از همه دیالوگهایی که گفته میشد اساساً یک جاهایی خیلی پر از اطلاعات تخصصی بود که شاید من به نوبهی خودم قبل از این کار ایدهای از آنها نداشتم، بیان آنها، گفتن آنها، جدی بودن یک فرد اطلاعاتی، کاریزماتیک است، در عین حال سریع است باید زود تصمیم بگیرد، انجام بدهد و اینها خیلی جالب بود و چالش اصلی ماجرا برای من این بود و سعی کردم شبیه چیزی باشد که نزدیک به واقعیت باشد، من واقعیت خارجی از این نقش ندیدم ولی سعی کردم به چیزی که در ذهنم ساختم و چیزی که آقای معظمی از من خواستند شبیه باشد و تلاشم را کردم.
معظمی: خانم ویشکی یکی از بازیگران خوب تئاتر هستند و تئاتر هم کار کردند و اصولاً کم هم کار میکنند ولی واقعاً نقشی که در سریال ایفا کردند شاید تاثیری روی روند قصه نداشته باشد ولی چون نقش سختی است، چون بحث دیالوگها سخت است، خود من یکبار از رو میخواندم 10 بار تپق میزدم، یعنی دیالوگهای تخصصی برای بازیگر سخت است ولی واقعاً خانم ویشکی حریف آن شد و انرژی گذاشت و امیدوارم اتفاقات خوبی برای خانم ویشکی و امثال افشین و سایر بچهها بیفتد.
ویشکی: البته ما بازیگران مقابل را اذیت کردم، مثلاً من یادم است یک دیالوگی راجع به ماشین 405 بود که دیالوگها برای حفظ کردن آنقدر سخت بود، من تا به اینجا میرسیدم میگفتم 206! [میخندد] فکر کنم برداشت بیستم توانستم بگویم 405!
پگاه: من جزء کسانی هستم که تا لحظه آخر دارم یکی را اذیت میکنم و سعی میکنم شوخی کنم با اینکه در آن شلوغی تمرکز میگیرم، ولی واقعاً کار خانم ویشکی سخت بود چون به هزار و یک دلیل لباسهایی که به تن ما بود، اکثر سکانسهایی که شما الان دارید میبینید در تیر و مرداد ماه بود و در اوج گرمای تهران بود که ایشان یک چادر هم اضافهتر از ما داشتند و به شدت فضا گرم بود و استرس کرونا وجود داشت و به هر حال حضور یک خانم در یک گروه بازیگر مرد که همه جدی هستند، خودش میتواند فضای روانی یک مقدار سخت بکند و ایشان خیلی به نظرم درجه یک و پرانرژی درکار ظاهر شدند و حضور ایشان حضور خوبی بود، در روند کار هم گاهی اتفاقاتی میافتد و شرایط مساعدی نیست و من فکر میکنم به عنوان تنها بانو در اتاق فرمان خیلی سخت تحمل کردند و با این شرایط خیلی تحمل کردند.
صفری: اولاً امین زندگانی همیشه روحیه و انرژی میدهد و من واقعاً روحیه ایشان را ندیدم و از لحاظ اخلاق مانند امین زندگانی خیلی کم است، نکتهای که ایشان فرمودند بچهها نقش اول سکانس خودشان بودند واقعاً همینطور بود، یک بخشی زحمت بچهها بوده و یک بخشی هم واقعاً هنر همه است، سکانسهای خانم ویشکی سکانسها راحتی نبود، یک خانم در موقعیت اطلاعاتی با مباحث تخصصی بود! از روی کاغذ هم نمیشود خواند! چون ما تجربهی قبلی داشتیم در سریال قبلی بازیگر نمیدانست راجع به چه چیزی داریم صحبت میکنیم! نکتهی بعدی ضدقهرمان این فیلم خیلی قوی هستند و من همهِی آنها را دوست دارم مثلاً نقش آرش جدیتر از بقیه است، علی جلالی، نقش سعید، آقای نجفی خودش حفظش کند نقش پیچیدهای بود، نقش رحیم نوروزی نقشهایی نبود که بشود آن را اجرا کرد، نقش ابوعامر و میزانسنهای بازجویی، فرض کنید یک بازیگر دیگری را بگذارید واقعاً ابوعامر را بالای 10 نفر احمد تست گرفت، از بازیگران حرفهای قدیمی تست گرفت ولی مدام میگفت نمیشود و همهی بازیها دیدنی هستند و فکر نمیکنم فیلم یا سریالی باشد که اینقدر بتوانند با نقشهای منفی ارتباط بگیرند، من واقعاً به آصفی، کارکتر داوود ارتباط دارم و حتی بیژن را خیلیها دوست داشتند و یک تروریستی است که مردم او را دوست دارند هم دلشان برای او سوخت. پکیج نقش منفی واقعاً کار احمد بود.
معظمی: چون با خانواده بود مثلاً پیغام میدادند ما امشب گریه کردیم و یک فحش هم میدادند!
صفری: ضمن اینکه ما مسئولیت خودمان را میدانیم مثلاً آقای حسنلو، آقای برزگر، آقای برزگر خیلی زحمت کشیده بود ولی دیده نشده بود، دوستانی هستند که پیشکسوت ما محسوب میشوند ولی اینجا دیده شدند، بازیگران قدیمی هستند و این اتفاق در این سریال برای آنها افتاد و آقای جلالی و آصفی قشنگ دیده شدند چون نقشها، نقشهای خاصی است.
حسنلو: خیلی درست است برای منِ بازیگر که فیزیک خاصی دارم مخصوصاً روی صحنه، اینکه در نقش درست و جای درست قرار بگیرم، حالا خیلی جالب بود که آقای معظمی در این سریال من را خیلی جای درستی گذاشت، در طول سریال فکر میکنیم اگر من جای سجاد بودم چطوری بود؟ اصلاً نمیخورد و خیلی جالب است امیدوارم کارگردانهایی مثل آقای معظمی بیشتر شود که این جرات بکنند که 4 نفر تئاتری را در فیلمهایشان بیاورند نه از باشگاهها و مهمانیهایی که شبها میروند، نقشها را تقسیم کنند و بگویند شما این نقشها را بازی کنید.
**آقای آصفی شما هم از تجربه خودتان بفرمایید.
آصفی: این کار بازتابی از حوزهی امنیت ما است و من با اینکه نقش منفی بود، افتخار میکنم که ایرانی هستم و در این حوزه امنیت داریم، برای حفظ تمامیت ارضی نه اینکه شعار باشد کاملاً حرف دلم است و افتخار میکنم که چنین کاری ساخته شد و دیده شد و مردم هم دوست داشتند و خیلی لذت بردم.
**شما یک تروریستی هستید که متفاوت است. او در ایران و در قامت یک شهروند عادی آمد و رفت دارد و خیلی بیخ گوش ما هستید یعنی هر کسی میتواند باشد.
آصفی: بله دقیقاً، یک کاراکتر مشخص و معلوم است و خیلی چیز پیچیدهای نمیتواند باشد، پیچیدهاش این است که شما یک آدم عادی را میبینید ولی در قالب دیگری، که معمولاً به من گفتند نقش منفی شاید نتوانم بازی کنم، شاید به فرم صورت من نمیآید و اجازه ندهد ولی درواقعیت هر کسی ابعاد مثبت و منفی دارد، شما یک جایی به آن ابعاد منفی تمرکز میکنید و بیشتر جلوه میکند و دیده میَشود و حس و حال شما بیشتر مشخص میشود و یک جایی نه مثبت است و این برای من یک چالشی بود که بتوانم نقش منفی را بازی کنم و دیده شود و خدا را شکر بازتاب آن خوب است و دوست دارند.
معظمی: اصولاً نقش منفی که به یکسری بازیگرها پیشنهاد داده میشود وقتی میخوانند منفی هم بازی میکنند و این اشتباه است، قرار نیست نقش منفی را شما منفی بازی کنید و همه چیز سیاه سیاه باشد، چنین چیزی ما نمیّبینیم، اصولاً در خانه امن و یا کارهای قبلی سعی کردیم ضدقهرمانهای ما خاکستری باشند مثلاً شخصیت آرش را دوست داریم ولی آدم منفی است ولی نقش را منفی بازی نمیکند و به خودش حق میدهد و در نقشهای مثبت هم همینطور، اگر خیلی مثبت بازی کنند همان اتفاق میافتد. یک رفاقتی بین امین و پگاه داریم که به هم تیکه هم میاندازند و اینها سریال را جذاب میکند، یعنی نه همه چیز بله قربان باشد. مثلاً قرار نیست همسر قاضی که بدترین اتفاقات برای خودش و دخترش میافتد، بگوید ایرادی ندارد خیلی ممنون، من صبر میکنم تا همه چیز حل شود! باید اعتراف بکند و این سریال را جذاب میکند و این حقیقت است. با احترام به فیلمها قبل از انقلاب مثلاً آن زمان بازیگرها همه را میزدند میکشتند و مشخص بود منفیِ منفی بودند، اما الان همه چیز به روز است زمانه و آدمها تغییر کردند و همه چیز تغییر کرده است. متاسفانه شخصیتپردازی در بسیاری از کارها رعایت نمیشود یعنی ما تا جایی که در توانمان بود و زمان داشتیم، در سریالهایی که در دفتر آقای صفری ساخته میشود این زمان به تیم سازنده داده میشود که روی شخصیتپردازیها کار شود حالا در سریالی که 200 بازیگر دارد حالا شاید دو شخصیت هم معمولی شود.
**یک بحث هم درباره پیام بود که آیا نهادهای امنیتی به یک آدمی که پیشینه منفی به این راحتی اعتماد میکنید و او را وارد این پرونده مهم میکند؟
معظمی: تیم هدایت روی این آدمی که در فرشته 22 طبقه برج را جعل کرده است تمرکز میکند به نام پیام، ابتدا آنها میروند و وقتی میبینند تیم افشین روی آن سوار است، به ناچار میروند زودتر آن را منبع خودش میکند و از ابتدا خود اطلاعات نرفته و منبع هدایتَشده نیست، منبعی است که به اجبار انتخاب میشود و جا افتاد. کسی که آن سکانس را ندیده باشد فکر میکند این آدم وزارت اطلاعات است.
**منظور این است که میگویند اینقدر راحت اعتماد میکند؟
معظمی: درگیر اطلاعاتش نمیکنند درگیر اطلاعات خودش است. به جاسوس اطلاعات نمیدهند و اگر هم اطلاعات بدهند، اطلاعات آلوده است که رد جاسوس را بدهند یعنی صحت عملکرد یک جاسوس روی اطلاعات آلودهای که به او میدهند مشخص میشود، شما اطلاعات آلوده را به من میدهید، دستهبندی میکنم، اگر من روی آنها دستکاری بکنم مشخص میشود سیستم من نشاتی دارد. این یک کار اطلاعاتی ـ امنیتی است، آن کارکرد همکاری برای آنها ندارد و این کاملاً جا افتاد که ایشان جاسوس است و به جاسوس اطلاعات نمیدهند.
** چرا قصه داعش، بحث فساد اقتصادی و پروندههایی قضایی و منافقین با هم موازی پیش رفت؟ چرا روی یک قصه متمرکز نشدید؟
صفری: واقعیت که در کشور خودمان داریم، علی رغم تهدیدات برونمرزی و تهدیدات منطقهای، مسالهی تروریسم اقتصادی است که در کشورمان داشتیم یعنی ما این چند سال گذشته دو دسته ترامپ گذراندیم، ترامپهای خارجی و ترامپهای داخلی مثلاً سال قبل سلام صبحخیر را طراحی و راهاندازی کردیم دائماً با یک هشتکی در مسائل سیاسی و اقتصادی کلنجار میرفتیم و در نظرسنجیها هم روی یک موضوعی تمرکز داشتند ترامپهای داخلی و اسمش هم سوءمدیریتها و غیره و مسائلی که ما از درون داریم آسیب میبینیم، ترامپ خارجی که ماهیت و هویتش مشخص است ولی خانهی امن نمیتوانست نسبت به ترامپ داخلی بیتوجه باشد، پس یک نگاهی به مسائل اقتصادی و تروریسم اقتصادی که به نوعی بیشتر از تروریسم امنیتی دارد کشته میدهد هم بود، تروریسم اقتصادی صدا ندارد و خیلی نرم مانند خفگی با گاز آدم را میکشد، فیلم هم نمیتوانست نسبت به این مساله واکنشی نداشته باشد، حتماً خاوری و فلان پرونده اقتصادی دارویی برای آن مساله میشود و هر جایی که میشد گِره زده شود، از این جهت فیلم یک نگاهی به درون داشت.
نکته بعدی در بحث امنیتی، چرا بحث فساد اقتصادی هم وارد شد؟ اساساً اتفاقات امنیتی به مسائل مالی سیاه و کثیف یک گِرهی سنگینی خورده است و این یک واقعیتی است حتماً تامین مالی تروریسم از مواد مخدر صورت میگیرد، واقعاً این هم است مباحثی که در فیلم مطرح میشود بیننده حرف دل خودش را در فیلم میبیند، ما شعار ندادیم که هیچ مشکلی نداریم و راجع به مسائل اقتصادی به صورت شفاف طرح موضوع میکردیم.
در طراحی ما 4 لاین را باز کردیم، یک بخش ضرورتها بود و یک بخش هم مسائل خودمان بودم که ضرورتهای امنیتی بود و مسائل فیلمسازی بود، چرایی ماجرا مسالهی خاوری اصلاً ضرورت امنیتی نداشت چون مسیر قصهی ما نبود ولی حتماً برای معرفی کارکتر افسر اطلاعاتی با حوزه فعالیت اقتصاد، چون همه آنها دغدغه دارند و بیشترین آسیب را از اقتصاد میخوریم و افرادی که در حوزه اقتصاد مردم را مورد هدف قرار میدهند یعنی تروریسم اقتصادی هستند مانند کسانی که الان کف خیابان هستند و مرغ را کیلویی 150 تومان میفروشند، کسانی که احتکار میکنند، این نه تنها جرمش کمتر از داعش نیست بلکه بیشتر هم است حالا او با سروصدا آدم میکشد ولی این با یقهی سفید و موجه کارشان را میکنند و میروند.
داعش و منافقین در یک گروه و دسته بهم ارتباط پیدا میکنند، این بحث اطلاعاتی بود که ضرورتهای آن مشخص است چون اینها واقعاً ارتباطات ارگانیکی با هم داشتند و با هم همکاری میکردند، در بحث آموزش، پشتیبانی و تامین مالی و ارتباطات منطقهای. این بحث اطلاعاتی آن بود و از منظر فیلمُسازی ما یک ماموریت داشتیم، آنجا خط اقتصادی ما دو کارکرد داشت، دراماتیک، فیلمُسازی و اطلاعاتی، در بحث ارتباط مجاهدین با منافقین و داعش دوباره همان موضو ع مطرح بود، ما داشتیم زیرنقش یک قیاسی میکردیم بین فرقههایی که در این چند سال وارد کشور شدند و رفتند، به تعبیر بدش متعالیترین فرقهای که در کشور تشکیل شده، سازمان مجاهدین خلق است که در کشور ما 12 هزار شهید روی دست ما گذاشت، 17هزار تا هم که بعضی جاها ذکر شده است، 12 هزار شهید کار سازمان است و 5 هزار شهید هم گروههای دیگر مانند فرقان و غیره و 17 هزار مجموعه شهدای ترور ما است.
مورد بعدی ما قرار بود یک کار پژوهشی و دراماتیک بکنیم و همهی اینها را کنار هم قرار بدهیم، ارتباط منافقین و داعش به دست میآید، یعنی ضمن مسائل اطلاعاتی و فنی که حوزه دوستان بود و انجام دادند ما هم باید در فیلم نشان میدادیم، تَه این فرقهگرایی یکبار در کشور خودمان دیدیم حالا این فرقهی جدید، یعنی ناصر یک بیژنی است که 30 سال عقب رفته است و مسیر زندگیاش به اینجا رسیده بود که در ادامه اگر روند را ببینید خیلی هنرنمایی مرتضی اصفهانی و هم مرتضی ترابنژاد مشخص میشود، هم داعشیها و هم منافقین خیلی سکانسهای پیچیدهای دارند، به نظرم بخش زیادی از جان فیلم همانها است.
یک جاهایی هم اشتباه کردند یعنی اولین بار بود که ما دیدیم اطلاعاتی ما اشتباه کرد، افشین با یک محاسبهی اشتباه یک پروژه را به فنا داد. در این فیلمها مخصوصاً گونهی پلیسی، امنیتی را عرض نمیکنم و چون ژانر امنیتی از ژانر پلیسی متفاوت است، در فیلمها در عرض 10 دقیقه همه چیز جمع میشود او دیگری را میزند و برخی پروندهها چند سال طول کشید، پرونده ابوعاشیه و گرفتار کردن او سه سال طول کشید، طراحی داشت که ابوعاشیه را اصطلاحاً شات کنیم؟ نه ایراد به مخاطب باشد ایراد در این قضیه به ما است، ما وقتی ابوعامر وارد ایران میشود روی او سوار هستیم یعنی با فرض نفوذی که در ایران داشتیم و با اطلاعات سوار سراغ او میآییم، ما میدانستیم یکسری تیمهای عملیات و مواد منفجره در ایران هستند و ابوعامر را همراهی کردند تا به آن تیمها برسند و این در فیلم درست درنیامد، چون مشکلی که ما داشتیم این بود که تیمهای اینها در ایران توزیع شده بودند و چند عملیات هم کردند، مجلس، حرم امام، قضیه مجلس خدا رحم کرد چون نقشه را گم کرده بودند اگر نقشه دستشان بود یا نقشه را درست رفته بودند، آن اتفاق 500 تا کشته میدادند، اینها آسانسور را اشتباهی زدند و به طبقهای رفتند که کسی نبود اگر از پلهها پایین رفته بودند و در صحن باز بود همانجا 270 نفر را کشته بودند. یعنی همینقدر که لازم بوده ما این مساله را باز کردیم اینقدر کش آمده است.
** اَدای دِین به شهدا چگونه اتفاق افتاد؟
صفری: این شخصی است و برای همه است و مسائلی نیست که بگوییم سفارشی وجود دارد، مسائل کشورمان است، مثلاً شهید کمال و حاجقاسم سلیمانی، مگر کسی است دوست نداشته باشد؟ من فکر نمیکنم! کسی است بگوید من ایرانی هستم و آنها را دوست ندارم؟ اَدای دِین کار رسانهای نبوده و واقعاً خودمان میدانیم که خط آنها باید زنده بماند و اگر ما نکنیم مردم خودشان میکنند مگر جمعیتی که در تشییعجنازهی حاجقاسم آمده بودند کسی سازماندهی کرده بود؟ یک ساعت بعد از اعلام شهادتش کلی جمعیت کف خیابان بود، ما هم به سهم خودمان این کار را کردیم.
** تاثیر شهید فخریزاده روی کار شما چطور بود؟
صفری: اتفاقاً دو شب قبل از این ماجرا هم در قسمتی به این ماجرا اشاره شد و شب بعد از شهادت ایشان هم اشاره شد و فیلم دائماً از تئوری خانه امن صحبت میکند که قرار است این اتفاقات در ایران بیفتد و قرار است حاجقاسم را بزنند و اینها در فیلم گفته شده است، قرار است دانشمندان را بزنند و قرار است تروریستها بزنند و یکی هم شهید فخریزاده میشود و اینطور نیست که خانه امن بگوید همه چیز امن امن است و هیچ اتفاقی نمیافتد، وگرنه اگر قرار بود امن امن باشد آنها کارشان را درست انجام نمیدهند، آقای کوهن رئیس سرویس موساد یک جملهی معروف دارد میگوید اگر ایران نباشد ما کاری برای انجام دادن ندارم.
**آقای دیر مینا شما هم از نقشتان بفرمایید. یک مامور امنیتی که برای انجام کارش به هر نقشی در می آید.
دیرمینا: ترکیب آقای صفری و معظمی که کار سوم من است که در خدمت آنها هستم به نظرم یک ترکیب خیلی طلایی است یعنی یک بازیگر یک راحتی از نظر اندیشه در زمان فیلمبرداری و هنری میخواهد و این ترکیب خاطرهِی بازیگر را آسوده میکند مثلاً بعضی وقتها سر کار، کارگردان فوت کرده و جدال با تهیهکننده سخت بوده و این یکی از افتخارات من است که در خدمت این دو بزرگوار بودم.
در جمع بازیگران این به سنجیده بودن ابعاد مختلف کار برمیگردد چه در پیشتولید، چه در تولید و حتی در پستولید اینکه منِ کوچک بازیگر یک تعریف خاصی دارم، بازیگرها یک توهم خاصی دارند از این منظر که بلندپرواز هستند یعنی دوست دارند که نقش اصلی را بازی کنند، این اولین کاری بود که من به عنوان بازیگر بلندپروازِ متوهم میگفت این نقش برای من نیست، این نقش نه، ولی این اولین باری بود که به عنوان اولین بار گفتم من نمیتوانستم این نقش را بازی کنم و فقط کسی که بازی کرد میتوانست، چه آقای جلالی و آقای رئیسی و آقای آصفی فوقالعاده بودند. چیزی که من از آقای پگاه و آقای زندگانی و دوستان دیگر یاد گرفتم جدا از هنر که این کامنت را مدام تلاش میکنم منباب خدمت شما ابلاغ کنم، اینکه جدا از هنر یک اخلاق بسیار آموزنده و فقط آدم باید یک دفتر نُت بردارد و فقط بنویسد و برای من خیلی آموزنده بود اگر جایی کوچکی و بیادبی کردم.
این حرفها حرف دلم است آقای ویل دورانت میگوید جامعهای که به فکر آیندهاش نیست و آینده ندارد، گذشتهی خودش را مرور کند، اینکه در این مرحله از تاریخ سیاسی و اقتصادی و زمان حال، اگر ما همیشه به فکر گذشتهایم به خاطر این است که یک رسانههایی که باید باور کنیم هست و وجود دارد دائم دارد این را تزریق میکند که ما هیچ آیندهای نداریم، ما آدم بزرگ را نداریم و کسی اطراف ما به فکر ما نیست، پس به گذشته برگردیم، ما گذشتهی بزرگی داشتیم، فلان تاریخ را داشتیم، این دست سریالها جرقههایی است که این کورسو امیدها را به وجود میآورد که میگوید ما آدمهای بزرگی داریم، آدمهایی که شب تا صبح بیدارند، زندگی و ناموسشان و بچهَشان را میگذارند فقط به خاطر اینکه ناموس همشهریها و هموطنانَشان در آسایش و آسودگی خاطر زندگی بکنند و نفس بکشند.
من با یکی از دوستان که در این سریال هم نبود نشستیم و گفت من خیلی از این سریال خوشم آمد چون حرف دل ما است، در دلم گفت به شما ربطی ندارد! این سختیهایی که بچههای نیروی امنیتی مصداقاً آقای پگاه و آقای زندگانی داشتند، گفت سختیهایی که در زندگی و خانوادهشان دارند من هم این مشکل را دارم، یعنی از دل خودشان این را میبینند. از این دست سریالها به ما گوشزد میکند که ما آیندهی روشنی داریم خیلیها هستند مواظب ما هستند، به شوخی یکی از دوستان میگفت شبها که ما میخوابیم آقا پلیسه بیداره، واقعیت و مصداق آن وجود دارد، شهید دادخواه که ستاد ما را منور و متبکر میکرد که مرکز بیشتر عملیاتهای ما آنجا بود، اتاق پژوهش، اتاق تهیه، خون این عزیزان پشت این کار بوده و در طول کار ساری و جاری بود و چه بسا این شهید فخریزاده کار ما را مطهر کرد و یک مهر تاییدی بود، اگر چنین گروهها و ماموران امنیتی اگر وجود نداشته باشد هر آن امکان دارد، بالاخره دست غیب هم است، همینطور که با آرامش داریم صحبت میکنیم اتفاقات دیگری از جنس دیگری رقم بخورد. این جزء معدود کارهایی است که بنا بر شرایط شغلی دیگرم نمیتوانم برای فیلم وقت بگذارم ولی خیلی از دوستان من گفتند ما هر جا باشیم باید ساعت 11 خانه باشیم و این سریال را ببینیم. این یکی از افتخارات من در بازیگری بود هر چند کوچک بود.
معظمی: یک خاطره از سجاد بگویم 15 سال پیش سرباز بود من داشتم یک تلهفیلم میساختم، در فیلمبرداری هم بودید، دستیارم میگفت یک پسر است که میگوید از پادگان فرار کردم، خیلی به بازیگری علاقمندم، پایینشهر فیلمبرداری میکردیم گفت بگو بیا بالا، دیدم نفسزنان با لباس سربازی بالا آمد و گفت خیلی علاقمندم، گفت باید یک سکانس بازی کند آمد روبروی سعید راد بازی کرد، دیدم انصافاً چقدر استعداد دارد! کار اطلاعاتی یعنی کار هوش، کار زور نیست کار هوشی است. سجاد واقعاً کار کرده و زحمت کشیده است، بچههایی مثل سجاد دیرمینا آیندهی درخشانی دارند چون توانایی را در این آدم میّبینید. نظیر این بچهها خیلی داریم ولی متاسفانه یکسری از همکاران تنبل هستند و به این بچهها فرصت نمیدهند میگویند ولش کنید بگذارید ویترین را بچینیم به جایی برسیم که کار دیده شود، من مخالف این هستم، این همه جوانهای بااستعداد داریم، یکی هم جای من بیاید من خوشحال میشوم و جوانها باید بیایند و بهتر از ما کار میکنند و به نظرم این فرصت باید به همه داده شود خصوصاً در حوزهِی بازیگری که یک زمانی این اتفاق داشت میافتاد و الان کمرنگ شده است و توسط تهیهکنندهها از جوانان مستعد حمایت شود و این ریسک را بپذیرند و به نظرم باورپذیرتر است، هم چهرههای جدید به کار اضافه میشوند و چند چهرهی پیشکسوت هم باشند مثلاً ما میخواهیم سریالی را شروع کنیم مشکل کَست در همهِی کارها وجود دارد، چقدر بازیگر خوب مگر داریم؟
دیرمینا: واقعاً من درس پس دادم.
**آقای صفری می گویند خانه امن با بودجه بالایی ساخته شده است.
صفری: شوخی کردند، کارِ سیمافیلم است. و اینکه کار دیده شده همینها است و این کار در فرمت کارهای همقوارهی خودش در سیمافیلم ساخته شده است. اینکه بودجهی عجیبی داشته باشد نه، تلویزیون اصلاً چنین اجازهای نمیدهد، تلویزیون یک رسانه فرهنگی است و پول آن حساب و کتاب دارد و باز نیست. من خودم کارمند تلویزیون هستم و تلویزیون را از همه جا میزنند و فکر نمیکنم جایی به اندازهِ تلویزیون انضباط مالی وجود داشته باشد.
**شبکه نمایش خانگی هم بر تغییر قیمت ها تاثیر داشته است.
صفری: شبکه نمایش خانگی بیشتر از اینکه واقعیت داشته باشد سروصدا است، من دارم آنجا یک کاری را میسازم و آقای معظمی دارد آن را انجام میدهد و فیلمنامه آن دارد نوشته میَشود و بیشتر یک ابزاری شده است که ما بگوییم نمایش خانگی، نمایش خانگی به واقعیت برسد آن است که پخش میَشود، این تعدادی که کار نمایش خانگی داده میشود بشمارید، نسبت آنها 1 به 20 هم نیست، آنقدر اسامی است که ته آن دو کار پخش میشود، این همه جوان بااستعداد، اصلاً نمایش خانگی به کسی میدهند؟ برود بگیرد، فکر نمیکنم چنین چیزی باشد، ما در سینما و تئاتر هم تهیهکننده بودم ولی اگر جایی میدهند بروند بگیرند، مشخصات تلویزیون مشخص است، این رفتار هم خیلی درست بود. اینها دنبال خراب کردن کار بقیه هستند ولی افرادی ارقام را بالا و پایین میکنند و ارقام غیرواقعی ایجاد میکنند اصولاً نمایشگاههای خودرو است میگویند میخواهند سنگ کنند، بازار را سنگ میکنند، ممکن است یک 500 میلیون به آقای زندگانی بابت یک کار داده شود، این تصویر در ذهن آنها ایجاد میَشود من باید ماهی 500 میلیون دستمزد داشته باشم، ممکن است چنین اعدادی یکبار بچرخد ولی واقعیتهای ترنور این بازار، آقای سرتیپی حرف قشنگی زد، گفت ترنور سینمای ما 70 میلیارد نیست، یک پروژه سینمایی چطوری 50 میلیارد خرج کرده است؟ واقعیتها چیزی است که آقای سرتیپی در مورد سینما فرمود، کل فروش یک ماه را جمع میکند 70 میلیارد میشود، شما چطوری در یک فیلم سینمایی 50 میلیارد پول آوردید؟ با چه توجیهی؟ ما که به آن پولها دسترسی نداریم، پول تلویزیون است و این همه بازیگر و استعداد.
زندگانی: من همیشه طرفدار این بودم که دستمزد باید بالا برود ولی باید تناسب داشته باشد، به این دلیل بازیگر اگر قرار باشد به راحتی در خیابان به دست بیاید و دیده شود و در یک شرایط خاص زندگی عادی باشد دیگر کسی برای او بلیط نمیخرد، نسخهای که در کل جهان جواب داده است نمیتوانیم بگوییم در فرهنگ ما این نسخه جواب نمیدهد اما تناسب وجود دارد، تناسب وجود دارد، کسانی که سالها در تلویزیون کار میکنند میدانند گفتند چنین روندی در تلویزیون غلط است وقتی آقای صفری با برآورد سه سال پیش هزینهِ لوکیشن را از تلویزیون میگیرد و وقتی میخواهد لوکیشنی را بگیرد میبیند 4، 5 برابر شده است، این فشار اقتصادی برای بازیگر هم است و تماشاگر توقع دارد بازیگرش را در بهترین ماشین ببیند و در خانهی خوب ببیند، زندگی لاکچری برای آدمهای مشهور است و دلیلش هم این نیست که آنها آدمهای خاصی در جامعه هستند، شغل آنها خاص است اما به تناسب، بله آقای صفری چنین قیمتی توقع داشته باشند منطقی است ولی آدمها میآیند از یک گَزکی استفاده میکنند مانند اینکه آقای صفری بخواهد قسمتهایی از این کار را بسازد من بگویم ما اینقدر میگیریم! این اولاً نه انسانی است و نه درست است، به هر حال باید در تلویزیون ساخته شود و قاعدتاً آقای صفری بگوید من به رسانه میروم، رسانه تصویری یک تفاوت دیگری دارد و به درصد و به تناسب باید باشد؛ اینکه اصولاً این فرهنگ جا بیفتد که فوتبالیستها و آدمهای مشهور و حتی آدمهایی که در فضای علمی کشور فعالیت میکنند این اتفاق باید بیفتد که باید بتوانند برای کارشان وقت بگذارند، یک بازیگر پیش از اینکه یک هنرمند باشد یک محقق است، من اگر قرار باشد برای گذران زندگیام سالی 20 فیلم بازی کنم دیگر چیزی ندارم و تمام میشود. پس باید یک تناسب و یک نظارتی وجود داشت، و وقتی نظارتی در ورود نباشد نظارتی هم در امور مالی نخواهد بود که هر کسی در بازار میتواند هر عددی را ادعا بکند. اگر یک تناسبی و افزایش ضریب منطقی هم از طرف نهادهای فرهنگی وجود داشته باشد و در بودجهی کشور هم تعریف شود، قاعدتاً روند صعودی و مناسبی خواهد داشت و قاعدتاً خروجی کار بازیگرها بهتر خواهد شد و خروجی کارها هم بهتر خواهد شد، یک کارگردان اگر عدد خوبی از تلویزیون بگیرد قاعدتاً اوقات بیشتری برای رشد هنر خودش دارد و هنرمند نیاز دارد همیشه رشد بکند، یک کارمند شاید توالی سال کاریاش و سلامت کاریاش یک حیطهی ماه باشد و باعث شد آرام آرم از پست باجه برود رئیس باجه بشود و بعد سرپرست بشود و بالا برود و حقوقش بیشتر شود ولی بازیگر چقدر این فرصت را دارد؟ بازیگر وقتی به یک دهه از سنش برسد شاید افت کاری داشته باشد، آیا ضمانتهاپ و تامین مالی و کاری برای هر بازیگری وجود دارد؟
پس اگر ما روند مالی درستی برای سبد کالای فرهنگی متصور شویم نه این اتفاق میافتد و نه این اتفاق که تعداد زیادی از همکاران من سالها است که بیکار هستند و این اتفاق قشنگی است و با وضعیت کرونا بچههای تئاتر که ارتزاق آنها از بازی بود، سالندارهای خصوصی دارند ورشکسته میشوند، اگر در کار فرهنگی هم مدیریتشده و درستی باشد این اتفاق نمیافتد و وقتی بازار ما بیحساب و کتاب است این اتفاقات هم میافتد و متاسفانه همه هم با یک چوب رانده میشوند ولی ما بهترینیم!
خدا قوت به تهیه کنندگان
درود و احترام به شهدای گمنام اطلاعاتی نظام که در راه اعتلای کلمه الله جان باختند.