شاه، بحرین را داد تا سه جزیره خودمان را پس بگیرد!
اسدالله عَلَم، وزیر دربار محمدرضا پهلوی در خاطراتش، جدایی بحرین از ایران را اینجوری توجیه کرده است: «اکثریت ساکنان آن جزیره عرب هستند و به زبان عربی سخن میگویند. به لحاظ اقتصادی مجمعالجزایر بحرین دیگر اهمیت ندارند، زیرا نفت آنجا تمام شده و صید مروارید نیز صرفه اقتصادی ندارد. از نظر اهمیت استراتژیکی و سوقالجیشی با وجود تسلط ایران بر تنگه هرمز، آن جزایر ارزشی ندارد. از جهت امنیتی هم حفظ آن سرزمین پرهزینه و مستلزم استقرار یکی دو لشکر در آنجاست.»
توجه داشته باشید که بحرین، هنوز خاک ایران بوده و با حاتمبخشی پهلوی با توجیه بیارزش بودن زمین این کشور، آن را میدهد به انگلیسیها و تازه همین آقای علم، حرف عجیبی میزند و میگوید: «من اهل این نیستم که به زور حضور لشکرم، یک جایی را ضمیمه خاک خود کنم!»
فکر میکنید همه راضی بودند؟
خیلی از مردم ایران و نمایندگانشان در مجلس شورای ملی و حتی بعضی دولتمردان به این واگذاری حقیرانه اعتراض داشتند. چون این نوبت اولی نبود که بحث جدایی بحرین از ایران مطرح میشد، اما آخرین بار بود و شاه، بالاخره بحرین را بخشید و رفت.
تاریخ سرزمین ما از اعتراضها، سخنرانیها و دادخواهیهای سیاسی نسبت به اشغال بحرین سرشار است. تاریخ میگوید تا پیش از سال ۱۳۰۰ شمسی دولتهای قاجاری ۱۱ بار برای بازپسگیری بحرین به روشهای مختلف تلاش کردند که بهدلیل کارشکنی انگلیس ناکام ماند. وضعیت بحرین همچنان بلاتکلیف ماند و در دوره پهلوی اول که هیچ و در دوره پهلوی دوم ۲ بار بهصورت جدی شد. یکبار هنگام ملیشدن صنعت نفت در اوایل دهه ۳۰ شمسی که دولت مصدق ادعا کرد بحرین را پس خواهد گرفت و یکبار دیگر در سال ۱۳۳۶ شمسی که مجلس شورای ملی تصویب کرد که بحرین استان چهاردهم ایران است.
در این سالها پهلوی دوم نیز مرتب درباره لزوم بازگرداندن بحرین به ایران سخن میگفت و در روزنامهها مطلب و سخنرانی چاپ میکرد، اما انگلیس، بحرین را پس نداد که نداد. عاقبت هم شاه در مصاحبه با روزنامه گاردین در سال ۱۳۴۵ حرف عجیبی زد: «بحرین با توجه به اینکه ذخایر مروارید در سواحل آن به پایان رسیده است، از نظر ایران اهمیتی ندارد»!
او، خودش دستی دستی بحرین را بخشید و از مواضع سرسختانه قبلیاش نسبت به بازپسگیری این کشور و انضمام آن به ایران، کوتاه آمد.
پخش خبر غرورآفرین جدایی بحرین از رادیو ایران!
قضیه جدایی بحرین این بود که ما این سرزمین را به انگلیسیها بدهیم، آنها هم جزایر سهگانه تنب بزرگ و تنب کوچک و بوموسی را که پس از جنگ جهانی اول اشغال کرده بود، خالی کنند. پهلوی دوم، همین کار را کرد و سه جزیره را ـ که متعلق به کشور ما بود ـ با دهها جزیره که اسمش بحرین بود، تاخت زد!
شاه، کار را اینطوری در آورد که سازمان ملل بیاید و یک نمایش سیاسی اجرا کند و از مردم بحرین بپرسد: دوست دارید از ایران جدا شوید یا نه؟ سازمان ملل هم که طرف انگلیسیها بود در سال ۱۳۴۹ شمسی به جای همهپرسی از حدود ۴۰ خانواده طرفداران حاکم خودخوانده بحرین «نظرسنجی» کرد و گزارش داد که مردم بحرین طرفدار استقلال هستند! به همین راحتی و در حد آب خوردن، دولت پهلوی در سال ۱۳۵۰ اعلام کرد که از حاکمیت بحرین چشم پوشیده و بحرین هم اعلام استقلال کرد!
نکته جالب اینکه دولت پهلوی، نخستین دولتی بود که استقلال بحرین را به رسمیت شناخت و آن را معلوم نیست به کی تبریک گفت! اما شوروی به دلیل رقابت با انگلیس به جدایی بحرین از ایران اعتراض کرد.
قسمت دردناک ماجرا اینکه گوینده رادیوی ایران هنگام اعلام خبر استقلال بحرین چنان با افتخار و غرور آن را خواند که انگار بحرین را فتح کردهایم!
استان چهاردهم ایران با ۲ صندلی در مجلس
خسرو معتضد، مورخ ایرانی میگوید: «در سال ۱۳۳۶ بحرین به عنوان استان چهاردهم ایران انتخاب شد؛ در حالی که تنها اتفاق مثبتی که رخ داده بود این بود که ۲ صندلی در مجلس برای آن گذاشتند. آن زمان همه روزنامهها خوشحالی کردند و از پیروزی بزرگ حرف زدند، اما در سال ۱۳۴۹ در حالی که شاه میدید دیگر نمیتواند بحرین را به دست بیاورد، باز سراغ پس گرفتن جزایر سهگانه رفت و آن را با بحرین تاخت زد. آنقدر که ما آسان بحرین را از دست دادیم هیچ کشوری از دست نداد.»
از اول، پای انگلیس در میان بود
اما فکر نکنید قضیه جدایی بحرین از ایران، مال همین نیم قرن قبل و ۱۰۰ سال گذشته است؛ داستان از آنجا شروع شد که از اوایل دوره قاجار، انگلیس بحرین را اشغال کرد. بهانهاش هم این بود که دزدان دریایی، امنیت تجارت در خلیج فارس را مختل میکنند و برای مقابله با دزدی دریایی باید در جزیرهها نیرو داشته باشد. انگلیس آنموقع ناوگان مجهزی هم در خلیج فارس داشت و حکومت قاجاری در هیچ دورهای نه از نظر نظامی توان مقابله با انگلیس را داشت و نه از نظر سیاسی. تا آخر دوره قاجار همینطوری بود و بود و اعتراض و پیغام و نامه و خواهش، اما هیچ تأثیری نداشت. انگلیسیها که بدشان نمیآمد جای پای محکمی در حوالی ایران و به خصوص آبراههای مهم بینالمللی داشته باشند، حاکمان بحرین را به نفع خودشان تغییر میدادند. آنها از سال ۱۱۹۹ شمسی با حاکمان خودخوانده بحرین قرارداد امضاء کرده بودند و عملا این کشور، تحتالحمایه انگلیس شده بود.