بدهکاری تاریخی درست نکنیم
کی از نخستین برخوردهای ایران با مساله فلسطین و اسرائیل در سال 1947 بود. در آن سال چون انگليس اعلام كرد كه ديگر حاضر به پذیرش قیمومیت نیست، و میخواست آن را به ملل متحد واگذار كند، از آنها خواست تکلیف را روشن کنند. مجمع عمومي سازمان ملل کمیتهای متشکل از يازده عضو تشکیل داد که در آن دو پیشنهاد مطرح شد. طرح اكثريت اين بود كه اين منطقه به دو كشور تقسيم شود، یعنی دو کشورِ فلسطين. اينكه میگوییم غرب در راهحلهایش اشتباه میکند، يكي از آنها همین بود. تا گفتند اینها اختلاف دارند، گفت: خيلي خب! دو قسمش میکنیم، 56 درصدش را به یهودیها میدهیم و 44 درصدش را به عربها، اعم از مسيحي و مسلمان، با اكثريت مسلمان. اما طرح اقليت چه بود؟ اقليت میگفت تقسيم نكنيم، يك دولت فدرال تشكيل بدهيم، به پايتختی قدس، يك ايالتش يهودي باشد يك ايالتش عرب. این اقليت چه كساني بودند؟ هند، يوگسلاوي و ايران.
ما نباید برای خودمان يك بدهكاري تاريخي درست كنيم. ما از همان روز اول مخالف تقسيم بوديم. شما برويد سخنراني نماينده ايران را در سال 1947 در مجمع عمومي بشنويد، ببينيد چقدر اين سخنراني باعث افتخار است، چرا؟ به خاطر اینکه در روزهايي بوده كه هنوز شاه قدرت آنچنانی نداشته، رشحاتي از اينكه نظر مردم بیان شود، وجود داشته است. برويد اين سخنراني نماينده ايران را گوش دهيد، در خاطرات فضلالله كيا هست. آقاي فضلالله كيا نماینده ایران در مجمع عمومی سازمان ملل بوده و نوه شيخ فضلالله نوری. آن زمان، سید ضیاءالدین طباطبایی هم در غزه بوده و کیا در خاطراتش توضیح میدهد که اگرچه ملت ایران از لحاظ تاریخی، به عالم یهود احترام میگذارد و نسبت به آنها مهربانی و مهماندوستی دارد، و حتی کورش بود که نسبت به آنها مساعدت مذهبی روا داشت، اما راه حل تقسیم به دو کشور، جز آتش و دود در آسمان خاورمیانه نیست و نه تنها خاورمیانه، بلکه صلح عالم را تهدید میکند. شما، دو دولت جدید به وجود خواهید آورد که هردو مولود مرده خواهند بود.
ایران در قطعنامه 181، مصوب 1947 به شدت مخالف تقسیم فلسطین بوده. پس از آن تا قبل از انقلاب هم دو یا سه حادثه مهم دیگر اتفاق میافتد، یکی به رسمیت شناختن اسرائیل به صورت دوفاکتو در سال 1328 در دوره محمد ساعد و دیگری لغو آن در دولت مصدق که کنسولگری ما در اسرائیل را تعطیل میکند.
يكي هم وقوف بعدي نظام شاهنشاهي در كنار اسرائيل است، ولي درعینحال اين وقوف و ايستادگي هم شبیه موضع ساير كشورهاي عربي امروز است، مثل تركيه است؛ آن زمان هم تركيه زودتر از ايران اسرائيل را به رسميت شناخت و ساير كشورهاي عربي هم. یکوقت قرار باشد نظامهای عربي را با نظام شاه در مورد موضوع فلسطين و اسرائيل مقايسه كنيم بازهم نظامهای عربي عقبتر هستند، یعنی نظامهای عربي خائنتر هستند. پس در مقایسه باید گفت ما هیچ بدهکاری تاریخی نداریم. حداقل ما مثل مصر و اردن و اینها كه الان با اسرائیل صلح كردهاند، صلح رسمي نكرديم و فلسطين را نفروختيم.
چرا ما الان میگوییم نظام اسرائيل سقوط میکند؟ نظام ساختارش ظالمانه است، اين بقا ندارد، اين اصلاً نياز به تحليل سياسي ندارد، هرکسی هم میخواهد پشت او باشد. اتفاقاً اگر ما دلسوز غرب بوديم بايد میگفتیم تو به اين حمايتت ادامه بده، براي اينكه از كسي حمايت میکنی كه خودش سقوط میکند. هر چه تو چسبندگیات به اين بيشتر باشد خودت هم زودتر ساقط میشوی. چرا الان ملتها در غرب اینطور مقابل ساختار غرب ايستادند؟ اين ساختار ظالمانه است، هر كسي هم كنار اين ظلم بايستد او هم سقوط میکند، حالا ممكن است ديرتر سقوط كند و آن عنصر اصلي ظالم هم ديرتر سقوط كند، ولي براي اين ساختار سقوط حتمي است، همراهي با ظالم، همراهي با ستم است.
پس از انقلاب اسلامي هم چهار پنج نقطه عطف است كه ما میتوانیم اين ارزيابي را از همراهي ايران و فلسطين داشته باشيم. اولاً قبل از انقلاب همواره مردم، علما، انديشمندان، روشنفکران همه با فلسطين بودند. حالا همه كه میگویم يعني اكثريت، جلال آل احمد، هم یک سفر به اسرائیل رفت، همان جلالي كه غربزدگی را نوشته، همان جلالي كه خودش فرزند علما است، هم آنجا رفته و كتاب «سفر به ولایت عزرائیل» را راجع به دیدنیهایش از اسرائيل نوشته ولی وقتی برگشت، بعد فهميد كه چه خبر بود. خدا رحمتش كند. ولي اكثريت، توده مردم، علماي اصيل اینها همراه موضوع فلسطين بودند. شهيد نواب صفوي و مجموعه او، همه كنار فلسطینیها بودند و كمك میکردند و همراه اخوانیها در اين مسير بودند.
در تاریخ انقلاب هم اولين امتحان براي ما موضوع كمپ دیوید بود، که همزمان با دولت مهندس بازرگان، مرحوم حضرت امام خودش پيام داد و در متن پيام گفت ایران خود را همگام با برادران مسلمان کشورهاى عربى دانسته و خود را در تصمیمگیری هاى آنان شریک مىداند و صلح سادات و اسرائیل را خیانت به اسلام و مسلمین مىداند. بعضیها گفتند اصلا شما چرا دخالت میکنید؟ این یک موضوع عربی است. من قبلا گفتم که غرب در مواضعش، راهحلهایی ارائه كرده كه هم ظالمانه بوده، هم ناعادلانه و هم اشتباه، كشورهاي عربي هم در مواجهه با موضوع فلسطين راهحلهای نادرست و ضعيفي را اتخاذ كردند. در قطعنامه 181 گفتند ما قبول نداريم و جنگيدند، اما نتیجه طوری شد که در سال 1947 گفته بودند 56 درصد اسرائیل و 44 درصد فلسطين. نتیجه در سال 1948، 1949 شد 78 درصد اسرائيل، 22 درصد فلسطين. ما آنجا چه گفتيم؟ موضع ما این بود که گفتیم در همراهی با شما، ما هم رابطهمان را با اين دولت قطع میکنیم.
يك اقدام ديگري كه ما كرديم، پیشنهاد روز قدس بود. من يادم هست كه آقاي یزدی، وزير خارجه آقاي بازرگان گفته بود كه اين را ما پيشنهاد داديم. فارغ از آن که چه کسی پیشنهاد داده است خدا انشاءالله قبول كند. حركت امام متفاوت از روشهای آنها است، ما روز قدس درست كرديم. چرا؟ گفتيم آقا ملتها بايد بيرون بيايند به اين قضيه كمك كنند، چون از دولتها مأیوس بوديم. دولتها دولتهای مقيد و ضعيفي هستند، ارتشهایشان ارتشهای ضعيفي است. ارتشهایشان اكثراً پليس هستند، اسم آن ارتش است، ساختار پليس است. پليس يعني چه؟ يعني از قصر من حفاظت كن. ارتش يعني مقابل دشمن بايستد. اینها ضعیفتر از اين حرفها بودند که مقابل دشمن بايستند. بُعد معنوي آن هم هست كه روز قدس روز آخر هفتۀ آخر ماه مبارك رمضان است.
سومين موضوع 1982 است. در يك تجربه جديد، میآید جنوب لبنان را میگیرد. در سال 1978 یکبار گرفته قطعنامه 405 تصویبشده، مرحله دوم 82 تا سهراه خلد را میگیرد. ما نيرو اعزام میکنیم، چند روزي نمیگذرد كه امام میگوید برگرديد. من اين خاطره را فكر میکنم از مرحوم آقاي محتشمي شنیدهام. در يكي از همين کنفرانسهای فلسطين نشسته بوديم، بحث بود، ایشان گفت: «همه اين فلسطینیها و لبنانيها دور امام آمدند گفتند آقا برنگرديم. چرا برگرديم؟ اين چهکاری است؟» میگویند كه حضرت امام گفت كه قصه ما با اين عربها و كشورهاي عربي مثل آن جوانمرد است با آن تاجر اصفهاني كه اين جوانمرد داخل بازار میآید میبیند كه يك آدم شارلاتانی دارد زور میگوید و از هر مغازهای اخاذي میکند، داخل مغازه میرود میبیند صاحب مغازه يك اصفهاني است و اين دارد به او زور میگوید که پول از او بگيرد. اين جلو میرود و شروع میکند دعوا كردن، وسط دعوا، صاحب مغازه میگوید ببين آقا! اگر دعوا داريد برويد بيرون دعوا كنيد، ما اينجا میخواهیم كاسبي بكنيم. درست مشابه همین را کشورهای عربی به ما گفتند، عراقیها گفتند، فلسطینیها گفتند، دیگران هم گفتند که آقا اگر دعوا دارید، بروید دعوایتان را بین خودتان حل کنید، ما اینجا ضعیف هستیم. آقاي سنیوره نخستوزیر لبنان، به خود من گفت ببين دعواي بين زمين و آسمان است، ما اين وسط له میشویم. امام دستور داد عقب بياييم، ولي ما يك كار ديگري كرديم. اگرچه رفتيم ولي نرفتيم، اگرچه نبوديم ولي بوديم، اين هنر فرزندان امام خميني كه متمثل در شهيد حاج قاسم بود و اينجا جلوهگر شد. ما درست است آنجا ظاهراً ارتش و سپاه و تانك و توپي نبرديم، ولي چه كسي میگوید ما نبوديم؟ آنجا برگشتيم، ولي چيزي در آنجا ايجاد شد و آن مقاومت بود، واقعيت اینطور بود كه نهتنها با دستخالی میشد كار بكني و نه آن ارتشهای عربي كلاسيك میتوانستند كار بكنند. معمارش امام خميني است، معمارش انقلاب اسلامي است، معمارش رهبري معظم انقلاب است، معمارش حاج قاسم است.
سال 1980 بود و در سال 2000 نتيجه داد چند سال بعد؟ هجده سال بعد، اين روش نتيجه داد، روش عربها نتيجه نداد. در كنفرانس مادريد تمام عربها رفتند، حتي دوستان سوري و لبنانی ما رفتند، حتي فلسطینیها رفتند. در 1993 همين فلسطینیها، همين آقاي ابوعمار شهيد رفت مذاكره كرد، صلح كرد، توافق كرد، حتي دوستانش را غافلگير كرد، اما نتيجه نداد، روش ما نتيجه داد، 2000 نتيجه داد، 2008 هم در غزه نتيجه داد.
2000 نتيجه داد و عقب نشستند. در غزه هم فرار كردند، چه كسي در غزه فرار كرد؟ آريل شارون! کسی که روي همه قصابهای عالم را سفيد كرده بود، او هم فرار كرد. البته ما همچنان از نظر حقوقي آنجا را اشغالي میدانیم، اطرافش اشغال است، كنترل مؤثر در اختيار اسرائيل است، هوا، دريا، زمين، همه محاصره است، ولي از داخل فرار كردند. 21 شهرك را تخليه كردند و فرار کردند و رفتند. اینها نتايجي بود كه اينها گرفتند.
یکی از چیزهای دیگری که ما ارائه کردیم این بود که اين مردم بيايند بنشينند، همين مردمي كه مال آنجا هستند، هر تصمیمی گرفتند، ما قبول داریم. حتي راجع به اینهایی كه آوردهايد، اینها تصميم بگيرند. هر تصميمي گرفتند، همه مردم فرقي هم نمیکند، مسلمانها، یهودیها، مسیحیها همه بنشينند. اين طرح است. يك حرف ما اين بود از ابتدا امام خميني گفت كه بين يهود و صهيونيسم تفاوت قائل شديم، حرف خيلي بلندي است. شما هنوز هم در ادبيات جهان عرب برويد و متأسفانه برادران اهل سنتمان كه در جهان عرب هستند میگوید يهود اینطور است، يهود آنطور است! من نمیگویم كه يهود، میگویم صهیونیست! ببينيد يك صفاتي از يهود در قرآن آمده، هم در مورد بنیاسرائیل میگوید هم در مورد «الَّذِينَ هادُوا» میگوید. ولي دوستان عزيزم قرآن وقتي دارد بيان میکند قصد غيبت يك قومي را كه العياذ بالله ندارد، قصد بدگويي يك قومي را كه ندارد، هدف آن درس دادن است. كتاب تاريخ نيست كه آنها را درس بدهد، میگوید: «وَقَالَتِ الْيَهُودُ لَيْسَتِ النَّصَارَى عَلَى شَيْءٍ وَقَالَتِ النَّصَارَى لَيْسَتِ الْيَهُودُ عَلَى شَيْءٍ وَهُمْ يَتْلُونَ الْكِتَابَ » انگار كه میخواهد بگويد كه: «وقالت الشيعه ليست سنت علي شيء و قالت سنت ليست شيعه علي شيء وهم یتلون الکتاب» انگار كه دارد يك حرفهایی میزند كه شما حواستان باشد. میگوید: «قُلْ إِنْ كُنْتُمْ تُحِبُّونَ اللَّهَ فَاتَّبِعُونِي يُحْبِبْكُمُ اللَّه» میگوید شما مگر نمیگویید ما فقط تبعيت میکنیم؟ «وَقَالَتِ الْيَهُودُ وَالنَّصَارَى نَحْنُ أَبْنَاءُ اللَّهِ وَأَحِبَّاؤُهُ» ببينيد اینها را چه نقدي میکند. اين نقد به آينده هم هست. كسي نيايد بگويد من فقط بچه خدا هستم، من فقط رفيق خدا هستم. بعد يك جايي در سوره بقره میگوید: «لَنْ تَمَسَّنَا النَّارُ إِلَّا أَيَّاماً مَعْدُودَةً » آيا سندي هم داريد؟ آيا جايي خدا به شما قولي داده، ما نمیدانیم يا اينكه داريد به خدا دروغ میبندید؟
اين پاك كردن مفاهيم كار امام خميني بوده، حالا همان كاري که ما کردیم كه آنجا رفتيم برگشتيم و هنوز هم من در علت و انگیزهاش ماندم كه آقاي رئیسجمهور ما آقاي احمدینژاد رفت بيان كرد و گفت كه هولوکاست دروغ بوده و نادرست بوده. اين مجمع عمومي از سال تأسیس آن از 1945 تا به امروز يك قطعنامه عليه فلسطين ندارد الا قطعنامه هولوکاست. مجمع عمومي هميشه طرفدار فلسطين بوده، چون در آن حق وتو نبوده، چون در آن قدرتهای بزرگ نبودند، همه دولتهای دنيا بودند، الا قطعنامه هولوکاست كه بعد از طرحي كه ما دادیم این پيش آمد كه من همان روز هم نوشتم كه آيا هيتلر و كساني كه متهم هستند كه یهودیها را سوزاندند، نسبتي با ما دارند؟ رفيقي، شريكي، همحزبی، هم ديني، هممسلکی، هموطنی، با ما چيزي هستند؟ نه! آيا یهودیها دشمني با ما دارند كه مستحق اين سوزاندن هستند؟ ما هم بگوييم سوختند هم كه سوختند. رابطه یهودیها با ما مثل رابطه مسیحیها با آنها است، یکذره بالاتر یکذره پایینتر، مستحق اين حرف نيستند.
آيا محكوميت جنایتهای اسرائيل متوقف بر دروغ بودن هولوکاست است و آيا صحت هولوکاست مجوز براي هولوکاست فلسطینیها توسط اسرائيل است؟ كه ما بگوييم آن را بزنيم تا اين را بتوانيم جلویاش را بگيريم. میتوانیم آن درست باشد و رفتار اين نادرست باشد و رفتار اين جنايت باشد کما اینکه هست، اینها متوقف بر هم نيستند.
برای هولوکاست يك كنفرانس گذاشته بودند. فرض میگیریم اين كنفرانس به اين منتهي شود كه از شش ميليون يهودي سوخته شده شش تا صفرش را هم شما حذف كرديد، شش نفر را سوزانده ديگر. براي ديني كه میگوید كشتن يك نفر برابر كشتن بشريت است، آيا روا است كه بگویید خوب كرد كه كشت؟ اين مجموعه بشري هستند با يك سري عقايد عقبافتاده انحرافي، حالا مرتكب يكسري كارها شدند. مگر پيروزهاي جنگ جهاني دوم خيلي وضعشان بهتر است؟ شکستخوردههای جنگ جهاني دوم چطور؟ باهم تفاوتي نمیکنند. دو گروه ياغي و ظالم به جان هم افتادند، يكي از آنها پيروز شده، باهم تفاوتي نمیکنند.
و پنجم ـ آيا اين كمكي به حل موضوع هستهای ما میکند؟ واقعيت اين است كه هيچ! يك طرح داشتيم طرح مقاومت در مقابل اینها كه در بحث حزبالله گفتم. اشتباهات اینها باعث شده رهبريت صادقانه این موضوع به دست ما بيفتد، شاید ما هم خودمان خيلي دنبال اين نبوديم.
یکجملهای میخواستم به شما بگويم، اين را شايد در بعضي نوشتههایم آورده باشم كه امام خميني (رضوانالله تعالي عليه) با اسرائيل مخالف نبود چراکه اسرائيل حامي شاه بود، با شاه مخالف بود كه از اسرائيل حمايت میکند. خيلي تفاوت است بین این دو، اگر اين برعكس شود. براي اينكه دشمن اصلي را مشخص میکند. امام نمیگفت من با اسرائيل مخالف هستم، چون از شاه حمايت میکند. براي بعضي از كشورها ما اين را میگوییم، میگوییم چرا يك پادشاه مستبد ظالم ديكتاتور بر ما حاكم است و تو از او حمايت میکنی؟ بنابراين من با تو مخالف هستم. با اسرائيل اينطور نيست، ما اسرائیل را أنجس ميدانيم، ذات آن ناپاك است. ظالم بودن، ضد دين بودن و ديكتاتور بودن و همه اینهایش سرجايش است. يكي از گناهانش هم آن است كه با او پيوند میخورد، او هم از شاه ما حمايت میکند و با او همپیمان است و بهاصطلاح به او كمك امنيتي و تسليحاتي میدهد، ولي اصلش چيز ديگري است، ناپاکیاش مال چيز ديگري است. میخواهم بگويم كه ناپاك اصلي اسرائیل است، اگر كسي او را میخواهد پاك بكند، بايد به او بگويد، اما اگر با مخالفت با اسرائیل خودش پاك بشود، اشكالي ندارد. میدانید چرا؟ براي اينكه میگوید كه: «قُلْ يَا أَهْلَ الْكِتَابِ تَعَالَوْا إِلَى كَلِمَةٍ سَوَاءٍ بَيْنَنَا وَبَيْنَكُمْ ...» بياييد راجع به يك كلمه با هم به وحدت برسیم «أَلَّا نَعْبُدَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا نُشرِکَ بِهِ شَیًا وَ لَا یَتَّخِذَ بَعْضُنَا بَعْضًا أَرْبَابًا مِّن دُونِ الله» دين اسلام اين است، حرف اصلي پيغمبر اين است میگوید ما يك حرف داريم كه همهاش توحید است، اصلا ما يك حرف داريم، آن هم این است که به جز خدا نپرستيم، تحت استثمار يكديگر همديگر را قرار ندهيم. يك حرف بيشتر نيست. آن دومي هم همان پرستش اولي است.
اصلیترین موضعي كه ما گرفتيم اين بوده كه بايستي روشهایی كه خودمان بلد هستيم در مقاومت آن را اعمال كنيم. دشمن اين راه را بلد نيست، بقیهاش خيلي مهم نيست كه ما مثلاً خوب است قدرت نظامي داشته باشيم و فلان داشته باشيم، ولي اگر مردم را داشته باشي و آنها را به سبك خودت در مقابل دشمن مقاوم كني همین کافی است. چون آنها هم داشتند چيزهايي را كه بعداً از بين رفتند. همين اسرائيل مگر بمب هستهای ندارد؟ همين امريكا مگر همه چيز ندارد؟ چند جا شكست بخورد كه شما قبول كنيد اینها فايدهای ندارد؟ اینها ابزار قوه نيست؟
ما در مجموع پرونده مثبت قابل افتخاري در موضوع فلسطين داريم. اگر ما همهمان بهعنوان امت خميني روزي قرار باشد محشور بشويم، امام اين كاغذ را دستش میگیرد و میگوید: «إقرا كتابي» برويد اين كتاب من را بخوانيد، اين كتاب پر از افتخار است، از هيچ ملامتگر ملامت کنندهای نهراسيد «يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ» اينجا است ديگر كه میگوییم: «يُحِبُّهُمْ وَيُحِبُّونَهُ أَذِلَّةٍ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ أَعِزَّةٍ»
اين قدرت اين انقلاب است، در مورد فلسطين باعث افتخار است، هرکس هم در دنيا به ميزاني كه وجدانش بيدارتر است، در كنار اين موضوع میایستد، چه داخل چه خارج.
* دکتر حمیدرضا دهقانیپوده(سفیر سابق ایران در قطر)