۲۱ آذر ۱۴۰۳ - ۲۱:۲۰
کد خبر: ۷۷۰۹۶۱
21 آذر | انقلاب ایرانی در خاطرات دولتمردان آمریکایی

دیدار مرگ

دیدار مرگ
سپهبد غلامرضا ازهاری، در واپسین روزهای آذرماه ۱۳۵۷ و در بستر بیماری، میزبان ویلیام سولیوان، سفیر آمریکا در ایران بود. او در این دیدار نه‌تنها از ناتوانی در اجرای مأموریت‌هایش سخن گفت، بلکه با اشاره به بلاتکلیفی شاه و فروپاشی نظم حکومتی، آینده‌ای جز سقوط رژیم پهلوی را پیش‌بینی نمی‌کرد

در واپسین روزهای آذرماه ۱۳۵۷، سپهبد غلامرضا ازهاری، نخست‌وزیر دولت نظامی شاهنشاهی، درحالی‌که از بیماری و ناتوانی جسمانی رنج می‌برد، بار سنگین مأموریت ناممکن خود را نیز به دوش می‌کشید. در دیداری که او در این وضعیت با ویلیام سولیوان، سفیر ایالات متحده در ایران، داشت، ناامیدی عمیق خود از امکان ادامه مسیر را به‌صراحت بیان کرد. این دیدار، تصویری از روزهای تلخ پایان رژیم پهلوی را به نمایش می‌گذارد، جایی که حتی ازهاری نیز به سقوط رژیم اذعان داشت. سالیوان سراسیمه به سفارت باز می­گردد تا اخبار این استیصال و سقوط را به واشنگتن مخابره کند. او می­گوید دولت نظامی شکست خورده و به احتمال بسیار زیاد شاه سرنگون خواهد شد. در چنین شرایطی اما پاسخ خاصی از واشتنگتن دریافت نمی­کند و صرفا همان حرف­های کلیشه­ای رجال آمریکایی مبنی بر بزوم حمایت شاه برایش تکرار شد.

در این خصوص در خاطرات ویلیام سالیوان آمده است:

ساعت سه بعدازظهر روز بیست‌ویکم دسامبر [۳۰ آذر] برای دیدار با ازهاری به نخست‌وزیری رفتم و طبق معمول از پله‌هایی که به اتاق کار نخست‌وزیر منتهی می‌شد، بالا رفتم. اما برخلاف انتظار، افسر جوانی که مرا راهنمایی می‌کرد، به‌جای دفتر کار نخست‌وزیر به‌طرف در کوچک بسته‌ای در سمت چپ راهرو حرکت کرد و به‌آرامی در را زد. افسر جوان پس از شنیدن صدای در، بی‌آنکه منتظر جواب بماند، در را باز کرد و مرا به اتاق کوچک و نیمه‌تاریکی هدایت نمود. در گوشه‌ای از اتاق چراغ روشنی به چشم می‌خورد و در آنجا با کمال حیرت ازهاری را دیدم که با یک کت نظامی و یک پیژامه راه‌راهی که بر تن داشت، روی یک تختخواب سفری دراز کشیده‌ است. با دیدن این صحنه، ناگهان خاطره‌ی دکتر مصدق نخست‌وزیر اسبق ایران در خاطرم زنده شد که مقامات رسمی و سفرای خارجی و روزنامه‌نگاران را روی تختخواب به حضور می‌پذیرفت.

این تصورات خیلی زود از ذهنم محو شد، زیرا یک کپسول بزرگ اکسیژن در کنار تخت دیده می‌شد و چهره‌ی رنگ‌پریده و رنجور ازهاری از بیماری او گواهی می‌داد. ازهاری با اشاره‌ی سر مرا به‌طرف تخت خود فراخواند و اولین سخن من با او این بود که در این حال بیماری چطور پزشکان به او اجازه‌ی ملاقات داده‌اند. ازهاری گفت که پزشکان هم‌اکنون منتظرند تا پس از انجام این ملاقات، برای معاینه‌ی او بیایند و از موضوع آمدن من هم برای ملاقات اطلاع دارند. وی سپس گفت مطالبی که او می‌خواهد در این ملاقات با من در میان بگذارد، مهم‌تر است.

من روی صندلی که کنار تختخواب قرار داشت نشستم و ازهاری، درحالی‌که مجدداً دراز کشیده و به بالش خود تکیه کرده بود، با صدای ضعیف و محزونی، نخست راجع به بیماری خود گفت که دچار حمله‌ی قلبی خفیفی شده، ولی پزشکان نظر داده‌اند که پس از چند روز استراحت و مداوا می‌تواند کار کند. اما برای او این مسئله مطرح بود که در این شرایط کاری از او ساخته نیست. ازهاری سپس مشکلاتی را که در اجرای وظایف خود با آن روبه‌رو شده بود، برای من تشریح کرد و گفت با تأکید دستورات مکرر شاه درباره‌ی خودداری از شدت عمل، حکومت نظامی به اسمی بی‌مسما تبدیل شده و توانایی استقرار قانون و نظم از وی سلب گردیده‌ است. وی افزود که سربازان قریب چهار ماه است که در خیابان‌ها هستند و روحیه‌ی آن‌ها در این مدت به‌شدت تضعیف شده‌ است، زیرا در مقابل انواع فشارها و توهین‌ها و بدرفتاری‌هایی که با آن‌ها می‌شود، حداکثر می‌توانند دست به تیراندازی هوایی بزنند و اکثر آن‌ها در مقابل این وضع دچار شوک و تشنج دائمی شده‌اند.

ازهاری پس از بیان این مطالب کمی از جای خود بلند شد و درحالی‌که مستقیماً به چشمان من می‌نگریست، گفت: «شما باید این مطالب را بدانید و آن را به دولت خودتان گزارش بدهید. شاه قدرت اراده و تصمیم خود را از دست داده و این مملکت دارد از دست می‌رود.» پس از این جمله، ازهاری دست خود را برای خداحافظی به‌طرف من دراز کرد و مجدداً روی تخت خود دراز کشید.

بعد از اینکه به سفارت بازگشتم، جریان این دیدار تکان‌دهنده را به واشنگتن مخابره کردم و در پایان گزارش خود نوشتم که به‌نظر من وضعی که در گزارش نهم نوامبر خود پیش‌بینی کرده بودم، به حقیقت می‌پیوندد. دولت نظامی شکست خورده و سقوط شاه اجتناب‌ناپذیر به‌نظر می‌رسد. بنابراین در نظر دارم طبق آنچه در گزارش نهم نوامبر خود پیشنهاد کرده‌ام، با گروه‌های مخالف و فرماندهان نظامی مذاکره کنم تا مقدمات توافقی را بین آن‌ها فراهم کنم و از تجزیه و ازهم‌پاشیدگی نیروهای مسلح جلوگیری کنم. پاسخی برای این گزارش خود از واشنگتن دریافت نکردم و در روز بعد با کمال شگفتی شنیدم که همان حرف‌های قبلی و یکنواخت خود را درباره‌ی حمایت از شاه و دولت نظامی تکرار کرده‌اند!

 

منبع: مأموریت در ایران(خاطرات سولیوان آخرین سفیر آمریکا در ایران)، ترجمه ابراهیم مشفقی­فر، مرکز اسناد انقلاب اسلامی، 1361، ص 238-235.

ارسال نظرات